آیا سبیل کوچکی که در برخی از عکس های صادق هدایت زیر بینی او دیده می شود جنبه ی آرایشی دارد یا آرمانی؟1
نمی دانم اما کافیست که به آلبوم های خانوادگی عکس های دوران رضاشاه نگاه کنیم تا دریابیم که گذاشتن این نوع سبیل رواج همگانی داشته و مانند سبیل پرپشت ملی گرایان و ریش شرعی اسلام گرایان نشان از دلبستگی های آرمانی می دهد. در آن زمان تب هیتلردوستی در کشور بالا گرفته بود و طبیعتاً گذاشتن سبیل هیتلری نیز میان جوانان باب شده بود. بسیاری هیتلر را برای آن دوست داشتند که علیه استعمارگران انگلیسی می جنگید و از آنجا که تصور می کردند “دشمن دشمن من، دوست من است” پیشروی قوای آلمان را به سود استقلال ایران می شمردند، اما علاقه ی گروهی دیگر از هواداران هیتلر از این حد سیاسی فراتر می رفت و جنبه ی آرمانی به خود می گرفت.
مهمترین خصلت هیتلریسم جنبه ی نژادپرستانه ی آن است. براساس این نظریه، آریایی ها برترین نژاد انسانی هستند که به دلیل آمیزش با نژادهای دیگر خصوصاً نژاد سامی، پاکیزگی خونی خود را از دست داده اند و اکنون باید به یمن جنبش هیتلری نژادهای دیگر را از میان بردارند و آرام آرام با ازدیاد نسل آریایی و سلطه ی مطلق آن بر جهان جامعه ی بشری را از تباهی نجات دهند. هیتلر به یهودیان نه به عنوان پیروان یک دین یا آحاد یک ملت، بلکه به عنوان اعضای نژاد سامی می نگریست. از همین جاست که نظریات او “سامی ستیز” خوانده می شود و نه “یهودی ستیز”. اگر او تنها با دین یهودیت عناد داشت می توانست به جای قتل عام افراد یهودی فقط آنها را به رد زبانی دین شان مجبور کند. بدین لحاظ اگرچه هیتلر در نبرد نظامی خود با متفقین شکست خورد، ولی به گفته ی نویسنده کتاب “تاریخچه مردم یهود” توانست در جنگ نژادی خود موفقیت زیادی به دست آورد و تعداد یهودیان اروپا را از 11 میلیون به 5 میلیون تقلیل دهد.2
“مازیار: درام تاریخی در سه پرده” در سال 1312 در تهران منتشر می شود که مطابق است با 1933، سالی که هیتلر در آلمان به عنوان صدراعظم برگزیده میشود. همکار نزدیک هدایت در محفل ادبی “ربعه” یعنی مجتبی مینوی مقدمه ی مفصلی در هفتاد و اندی صفحه بر این نمایشنامه پنجاه صفحه ای نوشته که در آن به روایت تاریخی جنبش مازیار (مقتول در 224 هـ . ق) یکی از اسپهبدان طبرستان علیه خلافت عباسی پرداخته است. به علاوه کتاب دیباچه ای کوتاه دارد که امضای هر دو نویسنده در پایین آن دیده می شود.
اصل ماجرای مازیار بر این داستان نیمه افسانه ای ـ نیمه تاریخی استوار است که “بزیست” یا “یحیی” منجم ایرانی خلیفه ی عباسی، سه سردار ایرانی بابک، افشین، و مازیار را به خروج علیه خلافت اسلامی و احیای دین زردشت و “انهدام نژاد عرب” فرا می خواند. (صفحه 117)3 اما جنبش استقلال خواهانه ی اسپهبدان به نتیجه نمی رسد. نخست بابک در اثر خیانت برادر سنباد یکی دیگر از سرداران شورشی کشته می شود و سپس مازیار توسط لشکر عبدالله بن طاهر دستگیر میشود و توطئه ی افشین برای قتل خلیفه ی عباسی در سامرا کشف میشود.
پرده ی اول نمایشنامه در طبرستان می گذرد هنگامی که شورشیان در محاصره هستند و در آستانه ی شکست قرار دارند و تنها امید مازیار آن است که از جانب افشین برای او نیروی کمکی برسد. علی پسر ربن طبری، منشی مازیار و سیمرو، گیس سفید اردوی مازیار که هر دو با لشکر عرب پیوند پنهانی دارند در پی یافتن طومار نامه ای هستند که افشین برای مازیار فرستاده است. در پرده ی دوم مازیار را با شهرناز، دختر سرراهی که خانواده ی او را سپاهیان عرب جلوی چشمانش به طرز دردناکی کشته اند، در میکده ای در طبرستان می یابیم. شهرناز چنگ می زند و مازیار شراب می نوشد و به دختر ابراز عشق می کند و می گوید که در جهان جز او کسی برایش نمانده است. آن گاه کوهیار برادر مازیار که به او خیانت کرده همراه با سرگروه قشون اسلام وارد میخانه می شوند. آنها مازیار را دستگیر می کنند و به مرکز خلافت می فرستند. پرده ی سوم در زندان مازیار در سامرا می گذرد. زندانبانان که ایرانی هستند وسایل فرار مازیار را آماده می کنند. شهرناز که برای دیدن مازیار به زندان آمده با این تصور که دلبر راه فراری ندارد از پیش زهری را که در زیر نگین انگشتر خود پنهان کرده خورده و پس از دیدار کوتاهی با مازیار تحت تاثیر زهر می میرد و مازیار نیز به جای گریز از زندان دیوانه می شود و در سوگ از دست دادن دلدار به هذیان گویی می افتد. بدین گونه درام تاریخی مازیار با یک ملودرام پایان می گیرد.
اما صادق هدایت این تراژدی تاریخی را برای آزمایش طبع خود در زمینه ی نمایش نامه نویسی ننوشته بلکه هدف او رساندن پیامی ست که بدین صورت در دیباچه ی کتاب توضیح داده شده است: “تاریخ و سرگذشت مردان نامی ایران مانند ابومسلم خراسانی و افشین و بابک و مازیار و غیره که هر یک جداگانه داستان دلچسب و فصل مهمی از تاریخ ایران است از رشادت و استقامت و زیرکی و کاردانی ایرانیان تا دو قرن پس از استیلای عرب حکایت می کند و نشان می دهد که هنوز ایرانیان برای استقلال خویش می کوشیدند و فر و شکوه دوره ی ساسانی و برتری نژادی و فکری خود را به کلی فراموش نکرده بودند. نوشتن این داستان ها و روشن کردن این فصل از تاریخ زنده ایران از اهم واجبات است.” (صفحه 13) نکته ای که درنگ بر آن اهمیت دارد این است که نویسنده در این جا صحبت از تفوق فرهنگی یا ملی نمی کند، بلکه مشخصاً از برتری نژادی ایرانیان حرف می زند. هر یک از این سه دیدگاه به هدف برتری طلبی از زاویه ی متفاوتی روبرو می شوند و به همین دلیل برای رسیدن به آن راه حل های ویژه ای می یابند. با توجه به این موضوع کلیدی، حال باید به این پرسش ها پاسخ دهیم که در نمایش نامه ی “مازیار” نژاد برتر کدامست، تفاوت آن با نژاد پست در چیست و راه اصلاح نژادی چگونه است؟
آیا برای صادق هدایت، “ایرانی” نژاد برتر است؟ کتاب “مازیار” سراسر با عرق ایران پرستی نوشته شده و این گمان را پیش می آورد که ما تنها با یک دیدگاه ملی گرایانه روبرو هستیم. اما “ایرانی”یک مقوله ی نژادی نیست و ما برای این که بتوانیم از زاویه ی تنگ نژادی نگاه کنیم باید وابستگی آن را به نژادهای سفیدپوست یا آریایی ثابت کنیم. ما در نمایشنامه ی “مازیار” بارها به این دیدگاه برمی خوریم که ایرانی و رومی در کنار یکدیگر قرار دارند و عرب و یهودی در کنار هم. (صفحه ی 122) مهم ترین نشانه ای که این هماهنگی نژادی بین ایرانی و رومی را آشکار می سازد این است که خلیفه عباسی پس از کشتن بابک ایرانی و ناتیس رومی، سرهای آن دو را قیراندود می کند و در کنار دروازه شهر می آویزد. (صفحه 123) پس نژاد برتر همان گروه سفید آریایی ست که ایرانی و رومی هر دو به آن تعلق دارند.
از آنجا که نمایشنامه براساس مبارزه ی مازیار علیه خلیفه عباسی نوشته شده در نظر اول این طور می نماید که دشمن همان قوم عرب و دین اسلام است، ولی هر چه در خواندن کتاب پیشتر می رویم بیشتر متوجه می شویم که از نظر هدایت “جهودان” همانقدر در تباه کردن نژاد ایرانی شریک هستند که عربها. این درست که در بسیاری جاها صحبت از تصفیه ی “کثافت عرب” (مثلا صفحه 122) می کند، ولی در برخی موارد از جمله صفحات 11 و 124 آشکارا سخن از “کثافت های سامی” می رود. حتی در یادداشت های آخر کتاب گفته می شود که نویسنده ی “تاریخ طبری” از زبان مازیار همه جا به “مسلمانان” لقب “جهودان” داده است. (صفحه ی 138) باور کردن این مسئله در فضای سیاسی امروز که درگیری های بین اسرائیل و فلسطین، اختلاف میان اسلام و یهودیت را برجسته کرده، دشوار می نماید. ولی اگر به شرایط بین سال های دو جنگ جهانی که کتاب “مازیار” در آن نوشته شده برگردیم درک مسئله بسیار ساده می شود. از نظر نژادی، عرب و یهود هر دو از نژاد سامی هستند. (صفحه ی 125) بنابر این طبیعی است هدایت که بازگشت به ایران باستان را یک آرمان مقدس می شمرد، میان سیاست قوم کشی هیتلر علیه یهودیان و مبارزه ی ایران پرستان افراطی علیه نفوذ عنصر عرب پیوند ببیند.
برجسته کردن “جهودان، این قوم بدتر از عرب” (صفحه ی 98) به عنوان دشمن ایران، در واقع پیام اصلی این نمایشنامه است. در پرده ی اول ما با علی پسر ربن طبری، منشی مازیار و سیمرو، گیس سفید دستگاه او آشنا می شویم که هر دو قبلا یهودی بوده اند. نام اصلی سیمرو، “سارا” است و منشی قبل از این که به اسلام بگرود یهودی بوده است. به گفته “هادان” در صفحه ی 923 و به قول مازیار در صفحه ی 95 این دو نفر هستند که از درون، جنبش مقاومت ایرانی را می خورند و راه را برای نابودی نهضت ضدعرب فراهم می سازند. در پرده اول ما درمی یابیم که آنها در خوراک مازیار زهر ریخته اند و به علاوه در پی یافتن نامه ی افشین به مازیار هستند تا بدین وسیله راه را برای دستگیری و تصفیه ی افشین از دستگاه خلافت آماده سازند. در پرده دوم سیمرو از دری مخفی به سخنان مازیار با شهرناز در میکده گوش می دهد و از این طریق از توطئه ی افشین در روز جشن مهرگان علیه خلیفه باخبر میگردد. بدین ترتیب با وجود این که اعراب و یهودیان به دو دین متفاوت تعلق دارند، ولی از نظر یک نژادپرست ایرانی چون نویسنده کتاب “مازیار” هر دو به یک نژاد پست تر به نام سامی وابسته اند و باید به آنها چون یک دشمن واحد نگریسته شود.
حال باید از خود پرسید که از نظر هدایت، راه اصلاح نژادی چیست و نژاد برتر ایرانی ـ رومی چگونه میتواند خود را از دست نژاد پست عرب ـ یهودی نجات دهد؟ در اینجا سخن از پالایش خونی است و نه پالودگی فرهنگی یا حتی ملی. علت تباهی ناشی از آمیزش نژادی است. (صفحه ی 95) این نسل نیمه ایرانی ـ نیمه عرب است که در همه جا پاکیزگی ایرانی را از میان برده و باعث سلطه ی عرب و اسلام شده است. (صفحه ی 11) حتی اگر یک فرد از جانب یکی از والدین خود تباری مسلمان داشته باشد رذالت عرب را پیدا کرده است. (صفحه ی 116) به جز علی پسر ربن و سیمرو، دو نمونه ی دیگر این نسل دو رگه، یکی کوهیار برادر مازیار است که به برادر خود خیانت می کند و دیگری حسن بن حسین سرگروه قشون عبدالله بن طاهر. مازیار دلیل خیانت پیشگی برادر خود را در آن می داند که مادر او کنیزی عرب بوده است. (صفحه ی 112) و همچنین او در اثر آمیزش با عرب ها (صفحه ی 111) و همدستی با جهودان (صفحه ی 113) فاسد شده است. حسن بن حسین نیز از یک آمیزه ی عرب ـ ایرانی می باشد، اما در برابر آلودگی خونی فقط یک راه حل وجود دارد: تصفیه ی خونی. نویسنده آشکارا می گوید که پالایش خونی تنها از راه ریختن خون میسر است. (صفحه ی 130) سرمشق مازیار در این راه پدربزرگ او ونداد هرمز است که در زمان اسپهبدی وی حتی زنان ایرانی که شوهران عرب داشتند به فرمان او آنها را به دست خود تسلیم کردند و به چوبه های دار فرستادند. (صفحه ی 96) آیا این داستان آشنا نیست و ما را به یاد سیاست هیتلر علیه یهودیان اروپا نمی اندازد. به هر حال هدایت این کتاب را وقتی نوشته که در آلمان، سیاست یهودی کشی آغاز شده بوده است.
البته هدایت در کنار آرمان هیتلری “برتری نژادی” خود، نسبت به دوران مازیار از دو دیدگاه برتری فرهنگی و ملی نیز استفاده می کند. به عنوان مثال او دین زردشتی را “دین سفید” و دین سامی را “دین سیاه” می خواند. (صفحه ی 98) و سخن از “سیل مرگبار اسلام” (صفحه ی 9) و “یاجوج ماجوج تازی” (صفحهی 11) می زند. اعراب و مسلمانان دشمن صنعت و تمدن هستند.(صفحه ی 118) مسلمانان حتی ساختمان مساجد خود را از ایرانیان تقلید کرده اند. دین آنها پر از موهومات است. عرب پست و پابرهنه است. (صفحه ی 130) پوشاک آنها، چپی اگال، یک توبره ی اختراعی ست برگرفته از توبره ی چارپایان. (صفحه ی 110) اگر آنها ایران ساسانی را شکست می دهند نه به خاطر مهارت های جنگی یا دلبستگی مردم به وعده های برابری خواهانه ی آنان است، بلکه ناشی از مکر و توطئه دینی آنها می باشد. (صفحه ی 11 و 108) با وجود نیرنگ کاری، آنها کم هوش و احمق هستند. (صفحه ی 123) در بیرحمی همتا ندارند و کارشان تنها بریدن دست و پا و شکنجه است. (صفحه ی 106 و 131) شکمو و شهوتران هستند: ناتیس رومی در ظرف سه روز که در زندان بوده در اثر گرسنگی می میرد، ولی موسی بن هریش که در اثر همخوابگی با زن خلیفه به زندان افتاده است پس از سه ماه گردنش چنان کلفت میشود که نمیتوان با تبر زد. (صفحه ی 123) و با وجود این، عرب ها مارخواران اهریمن نژاد (صفحه ی 10)، موشخوار (صفحه ی 100)، سوسمارخوار، شترچران (صفحه ی 98) و گداگشنه (صفحه ی 105) معرفی می شوند. آنها ریاکار و دین باز هستند. چنانکه حسن بن حسین پنهان از چشم همکارانش با مازیار شراب می نوشد. (صفحه ی 115) بدین ترتیب اعراب، یهودیان و مسلمانان از هرگونه خصلت انسانی تهی می شوند و به صورت شیاطینی درمی آیند که کشتن و انهدام قومی آنها برای پیروان برتری نژادی آسان می گردد.
جالب اینجاست که از دیدگاه هدایت، افشین و مازیار برای این که به قیام خود برای انهدام نژاد پست جذابیت بخشند دست به اسطوره سازی می زنند و زمان خروج علیه خلیفه را روز جشن مهرگان انتخاب می کنند. یعنی هنگامی که کاوه ی آهنگر بر ضحاک تازی شورید. (صفحه ی 99) صادق هدایت از یاد می برد که به زعم خود فردوسی، رستم پهلوان ایران زمین از سوی مادر، تبار تازی دارد. آنچه برای نویسنده “مازیار” مهم است در واقع آفریدن اسطوره ای جدید است برای جنبش نژادپرستانه که در سال 1312 ذهن او و بسیاری از روشنفکران هم نسل او را به خود معطوف کرده بود.
وقتی که با جهان بینی نژادپرستانه و سامی ستیزانه ی هدایت در کتاب “مازیار” آشنا می شویم از خود می پرسیم چگونه می شود مردی که رساله ی “فوائد گیاهخواری” و داستان سگ ولگرد را نوشته و تا این حد نسبت به کشتن و آزار جانوران حساس است، می تواند در کتاب “مازیار” نسبت به سرنوشت تلخ میلیون ها انسان، تنها به این دلیل که با او تفاوت دینی یا زبانی دارند این قدر بی اعتنا باشد؛ به باور من مشکل در نابردباری فکری است. آدولف هیتلر یک گیاهخوار بود و با این وجود آرمان برتری نژادیش موجب مرگ میلیون ها انسان شد. این گونه تعصبات فکری تنها در کتاب “مازیار” به چشم نمی خورد و اصول ایرانیگری افراطی یکی از وجوه اصلی کار ادبی هدایت را در دوره ی اول نویسندگی او تشکیل می دهد که می توان نمونه های آن را در نمایشنامه ی “پروین دختر ساسان” 1309، داستان های “سایه مغول” 1310 و “آخرین لبخند” ، “متون طنزآمیز”، “بعثت السلامیه الی البلاد الافرنجیه” 1309 و “توپ مرواری”، و کارهای تحقیقی “اوسانه” 1310، “نیرنگستان” 1312، “ترانه های خیام” 1313 و سفرنامه ی “اصفهان نصف جهان” 1311 مشاهده کرد. در آثار دسته اخیر، الحاد عمر خیام به عنوان نمونه ی قیام روح آریایی علیه اعتقادات سامی معرفی شده، خرافه های مردم ایران نتیجه ی آمیزش آنان با اعراب و یهودیان به حساب آمده و رشد صنعت و معماری در اصفهان دوره ی صفوی معلول بازگشت به ایران ساسانی دانسته شده است.
پس از برکناری رضا شاه از سلطنت به دلیل همکاریش با آلمان در شهریور 1320، هدایت نیز مانند بسیاری دیگر از هم نسلان خود به سوی حزب توده گرایش پیدا کرد. او به نگارش داستان هایی اجتماعی چون “حاجی آقا” و “فردا” پرداخت و حتی به دعوت رسمی مقامات شوروی به تاشکند مرکز ازبکستان سفر کرد. با این وجود هدایت در طول دوره ی دوم حیات ادبی خود هیچگاه رسما نسبت به جهان بینی برتری نژادی مستتر در کتاب هایی چون “مازیار” برخورد نکرد. اخیرا پژوهشگر و دوست ارجمند ناصر پاکدامن در شماره 14 “دفترهای کانون نویسندگان ایران در تبعید” به چاپ مقاله ی ناشناخته ای از صادق هدایت دست زده به نام “اشک تمساح”4 که به امضای مستعار “ز” در شمارهی اول روزنامه ی “رهبر” ارگان حزب توده ایران در دهم بهمن 1321 به چاپ رسیده است. ناصر پاکدامن در مقدمه ویرایش خود می نویسد:”اهمیت دیگر “اشک تمساح” در این است که از احساسات “ناسیونالیستی” صادق هدایت روایت دیگری به دست می دهد. اوست که اینجا می نویسد:”ما هیچ تافته ی جدابافته ای نیستیم و ملتی هستیم مثل همه ی ملت های دیگر جهان. و بعد هم در صحنه ی امروز جهان “داشتم، داشتم”حساب نیست “دارم دارم” حساب است. باید دید امروز چه داریم و چه می خواهیم بکنیم.” (صفحهی 183) به علاوه هدایت در مقاله ی فوق به “قلتشن های دوران بیست ساله” (صفحه ی 190) رضا شاهی طعنه می زند و حتی به “دجالی که از برلین سر برآورده است” (صفحه ی 193) اشاره می کند. او برخلاف نظریات میهن پرستان دروغین، ایران را تنها میراثدار تمدن جهان نمی شمارد (صفحهی 188) و به سهمی که ملت های دیگر چون یونانیان، رومیان و هندیان در پیشرفت جامعه ی بشری داشته اند اعتراف می کند. با وجود این نویسنده ی “اشک تمساح” هیچگاه از اعراب و یهودیان نامی نمی برد و به نقشی که نژاد سامی در رشد دانش و فرهنگ داشته نمی پردازد. به این دلیل چنین مقاله ای را نمی توان یک برخورد صادقانه و ریشه ای به نظریه ی نژادپرستانه ی هدایت در دورهی اول نویسنده نیز به حساب آورد.
اگر صادق هدایت حتی در سال های آخر عمر خود دست به انتقاد از نظریات سامی ستیزانه ی خود در گذشته نزده، چرا ما امروزه نیازمند آن هستیم که پس از گذشت تقریبا هفتاد سال از انتشار کتاب “مازیار” به چنین کاری روی آوریم؟ آیا بهتر نیست که مانند برخی از هدایت شناسان، گناه نژادپرستی او را به گردن شرایط اجتماعی و سیاسی دوران رضاشاه بیندازیم و به نقشی که بسیاری از روشنفکران سرشناس آن دوره چون مجتبی مینوی، بزرگ علوی، شین پرتو، ذبیح بهروز و ابراهیم پورداوود در رواج این گونه بدآموزی ها داشته اند، بی اعتنا باشیم؟ یکی از این هدایت شناسان، پژوهنده ی گرامی محمدعلی همایون کاتوزیان است که در کتاب “صادق هدایت: از افسانه تا واقعیت” درباره هدایت و همکارانش می نویسد:”بنابر این مقایسه آنها با نازی ها و فاشیست های اروپایی و همتاهای ایرانی شان خطا خواهد بود. در واقع حرفهایشان تند و افکارشان ساده دلانه و اعوجاج یافته بود، لیکن انگیزه هاشان بی آلایش بود و رفتار سیاسی آنها جای سرزنش نداشت و سرآمد غالب مردانی بودند که از حیث زمان و مکان و موقعیت اجتماعی در شرایطی مشابه به سر می بردند.”5 (صفحه های 12ـ111)
اگر جامعه ی روشنفکری ایران پس از سپری شدن دوران رضاشاهی بلافاصله به نقد و بررسی دیدگاه های سامی ستیزانه و آریاپرستانه ی خود پرداخته بود بی شک کل جامعه از آن سود می برد و گام بزرگی در راه طرد نظریات تمامیت گرا و استبدادی برداشته می شد و اندیشه ی آزادی در میهن خفقان زده ی ما قوام بیشتری می گرفت. امروزه نیز در اثر نفرت مردم از استبداد دینی، بدبینی نسبت به عرب و عربیت بیشتر شده و ایرانگری و آریاپرستی قوت یافته است. به همین دلیل برای روشنفکری که راه مبارزه با استبداد دینی را در ترویج آزادی اندیشه و بیان می بیند، برخورد با نکبت برتری نژادی و تجربه ی دوران رضاشاه اهمیت بیشتری می یابد.
16 ژانویه 2003
مجید نفیسی
First published in www.shahrvand.com
1ـ این سبیل کوچک در غرب به نام سبیل چارلی چاپلین یا آدولف هیتلر شهرت دارد. چارلی چاپلین برای اولین بار در سال 1914 در فیلم صامت یازده دقیقه ای “Kid Auto Races at Venice” که در کالیفرنیا تهیه شده به صورت شخصیتی “ولگرد” ظاهر شد با شلوار گل و گشاد، کلاه شاپو و سبیل مسواکی. آدولف هیتلر به فیلم های چاپلین دلبستگی داشت و شاید سبیلش را به تقلید از چاپلین گذاشته بود. چاپلین در سال 1940 در اوج قدرت نازیسم فیلم “دیکتاتور بزرگ” خود را در نقد و هجو هیتلر ساخت. یکی از دوستان دانش پژوه در پاسخ به پرسش من درباره ی ماهیت سبیل هدایت گفت که سبیل هدایت در ایران “بال مگسی” نام داشته و به هیتلر برنمی گردد. این موضوع البته نیاز به تحقیق بیشتر دارد، با این وجود بر دو نکته باید تأکید کرد: اولا سبیل هیتلری در اواخر دهه ی 1930 و اوایل دهه ی 1940 در ایران به تقلید از هیتلر باب روز شده و ثانیا همچنان که این مقاله نشان داده هدایت چه با سبیل چه بی سبیل در دهه 1930 در آثار خود به تبلیغ برتری نژادی آریان بر عرب و یهود می پرداخت.
2-Raymond Schiendlin “A Short History of the Jewish People” Oxford University Press, 1999
3ـ صادق هدایت، “مازیار: درام تاریخی در سه پرده” با مقدمه مجتبی مینوی، تهران 1312.
4ـ ناصر پاکدامن،”یادداشتی بر اشک تمساح”، دفترهای کانون نویسندگان ایران در تبعید، شماره چهاردهم،2001.
5 ـ محمدعلی همایون کاتوزیان، صادق هدایت از افسانه تا واقعیت، ترجمه فیروزه مهاجر، چاپ دوم، تهران، طرح نو، ۱۳۷۷.
Recently by Majid Naficy | Comments | Date |
---|---|---|
دلیل آفتاب | 3 | Dec 02, 2012 |
Fire | 2 | Nov 18, 2012 |
Sattar Beheshti: "More Honor in Death" | 4 | Nov 13, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
So, that's why I don't get a table at the restaurant...
by Anonymous Observer on Mon Apr 04, 2011 07:53 AM PDTnext time you don't get table at a restaurant because you look Iranian
So, that's why....
I always thought it was because I wasn't cool / hip / good looking enough...or that I never made reservations and just showed up on a saturday night and demanded a table in a good spot...never thought it was my genetic make up that gave me away...Now I know...
Maryam aziz
by ahosseini on Mon Apr 04, 2011 08:30 AM PDTWe have to be careful in the way we use these terms. Arab is the language spoken by many different countries. In many of these countries we find a whole spectrum of people ranging from very backward to very progressive. What has happened in the history is really history. Some of the Iranian kings were as brutal and inhumane when invaded other countries. Are we for example proud of Nader shah in the way he treated India, or Mohammad shah Ghajar in the way he treated opponents and many more. I think we should forget about what had happened in the past and focus on a set of principals based on fundamental human rights. fight against all kind of discriminations and unite in fighting this brutal regime. Otherwise we end up fighting each other. There is no need for spreading hatred against Arabs, Kurds, Turks, etc. There are those who want to see various nationalities having verbal abuse against each other and pave the way for bombing and other violent campaigns. See what is happening in Iraq and Afghanistan. There are powerful lobbies with huge financial and media backings, wanting to see us divided so they can become our saviours when we fight each other. We need to be so clever in diffusing such situations in the future. If we want all these then we dwel on the past and bring all the differences to surface.
Thanks JJ, your comment is brilliant.
Commenting on JJ's point, after 20 years of working as Uni and college lecturer I was sacked(well, made redundant) because I protested against a colleague who referred to me as an Iranian terrorist a day after July 2005 London bombing and at the time a close friend of mine was badly injured and was in danger of losing her life. they have absolutely ruined my career and my wife had two serious heart attacks as a result of these situations. I took them to court they fined me £12000.00 claiming that I had a vexatious case. I actually taped the guy making more than 10 counts dreadful anti Iranian, Afghanis, and other Muslims. I lost because I could not "convince!" the judge that I was offended. I agree with JJ that we should avoid making racist comments any kind at at all times.
You hate them. They hate you.
by Jahanshah Javid on Mon Apr 04, 2011 07:48 AM PDTVPK, your logic of blaming ALL Arabs for historical, political or religious reasons is the exact type of thinking that leads to racism and discrimination. It's the same logic that discriminates against ALL Iranians at airports for the actions of their government. It's the same logic that breeds hatred of Americans for the actions of their government. The same logic that promotes hatred of Jews because of the actions of the Israeli government. The same attitude that justifies hatred of Arabs for the actions of Hamas and Hezbollah.
Next time you hear something negative about Iranians in America, next time you are fired from your job just because you were born in Iran, next time you don't get table at a restaurant because you look Iranian, it's because:
* Iranians attacked and sacked the American Embassy in Tehran three decades ago and held Americans hostage for 444 days.
* Iranians shout "Death to America" all the time.
* Iranians support terrorism all over the world.
* Iranians want to make a nuclear bomb.
* Iranians stone women for adultery.
* Iranians are followers of Islam -- a religion of hate and violence.
If you think it's fair for Iranians to be treated badly JUST BECAUSE they are Iranian, go ahead and hate Arabs just because they are Arabs. Next time you see a random Arab hate him before he opens his mouth.
ahossieni, Arabs means those who are in POwer
by Maryam Hojjat on Mon Apr 04, 2011 07:16 AM PDTof Arabic countries. That Ahvazi Arab indeed was Iranian who has lived in IRAN and was killed by an Arabic government of IRAN. There are Akhoonds who are also raised and lived in IRAN for centuries but still they rather to be Arabs and destroy the Iranians.
Thank you, VPOK
by Maryam Hojjat on Mon Apr 04, 2011 07:09 AM PDTYour lists justifies dislike of Arabs by IRANIANS.
I am proud of these Arabs, are you?
by ahosseini on Mon Apr 04, 2011 06:13 AM PDTgreat Link Darius .... Thank you
by Soosan Khanoom on Mon Apr 04, 2011 06:21 AM PDTNational Socialism or Nazism, doctrines and policies of the National Socialist German Workers' party, which ruled Germany under Adolf Hitler from 1933 to 1945. In German the party name was Nationalsozialistische Deutsche Arbeiterpartei (NSDAP); members were first called Nazis as a derisive abbreviation.
But there are lots of contradictions when it comes to those days .......
Judenrat being the major one .........
Veiled Prophet of Khorasan
by ahosseini on Mon Apr 04, 2011 05:56 AM PDTI don't know why you take such a racist sick position.Is Ahmadi Nejad an Arab?The Arab population in Egypt, Tunisia, Syria, Bahrain, Jordan, Yemen ,... have been fighting their brutal regimes in their countries and have been more successful than we have been. What is all these Arabs, Persian nonsense?
90% of Americans and Europeans think we are Arabs anyhow.
I bet that puts you to shame. What a shame?
Kadivar
by ahosseini on Mon Apr 04, 2011 05:47 AM PDTCould you please tell me which Iranian left support Gaddafi?
If so, please tell them to go to hell.
Some so called socialist groups are actually created and financed by Iranian regime and Gaddafi.
Do independent socialists take the blame?
Does the Stalin-Hitler pact Ring A Bell ?
by Darius Kadivar on Mon Apr 04, 2011 04:55 AM PDTStalin-Hitler pact commemorated (VIDEO)
Antisemitism
by Veiled Prophet of Khorasan on Mon Apr 04, 2011 04:54 AM PDTIt is laughable that those who hate Israel and jews so much complain about Iranian antisemitism.
ناسیونالیسم
Literary CriticMon Apr 04, 2011 04:54 AM PDT
ناسیونالیسم هدایت
برای آشنایی دقیق و عمیق با افکار و آثار هدایت توصیه میشود کتاب ارزشمند " هدایت، بوف کور و ناسینالیسم" جدیدترین نوشته ماشاالله آجودانی را مطالعه کنید. رضا مرزبان در نقد این کتاب چنین مینویسد:
"ناسيوناليسم هدايت، از نوع ناسيوناليسم تصعيد شدهء نژادی غرب نبود، که مهاجم و استيلاگر است؛ ناسيوناليسم برانگيختهء ملتی بود که سده ها مغلوب ستم و استيلا گری بيگانه مانده بود و در مقطع هشياری تاريخی، بيزاری و نفرت خود را از آنچه بر وی رفته بود، نشان می داد. نفرت هدايت از اسلام و از عنصر عرب، حاصل اين شناخت بود. و هرچه بيشتر پيش می رفت، برنفرت او افزوده می شد.
"
//ajoudani.com/index.php?option=com_content&task=view&id=66&Itemid=36
Why should
by Veiled Prophet of Khorasan on Mon Apr 04, 2011 04:53 AM PDTit be a surprise that some Iranians are anti Arab?
I wonder if any of that may just have something to do with it. Now their buddies want to trash Hedayat. Is this a surprise; not to me.
Speaking of Contradictions notice "Socialism" in "Nazism"
by Darius Kadivar on Mon Apr 04, 2011 04:50 AM PDTNational Socialism: Definition
Inglourious Basterds - Official Trailer 2 [HD]
Related Blog:INGLORIOUS BASTERD: Fashion Designer John Galliano Sacked by Dior
well.. well...let's see what we got here
by Soosan Khanoom on Mon Apr 04, 2011 04:37 AM PDT* an anti-semitic
* Racist
* an opium addict
* homosexual
* the alienated outsider who killed himself
* who also has written some great masterpieces of the iranian literature
all depends on what is it that one is analyzing here .....
by the way, it is good to see so many different points of view on the replies here ....... finally you all have something to argue about rather the usual Shariati and Hallaj bashing that you all have in common.....
Thanks Naficy I am starting to believe in you : )
Why's the "Moralist" Left Silent on genocide in Libya or IC ?
by Darius Kadivar on Mon Apr 04, 2011 04:43 AM PDTWhy's the "Moralist" Left which is so concerned about Anti Semitism and or Pacifism
so Silent on genocide taking place right now in Libya or Ivory Coast ? ...
BREAD & CIRCUS: It Ain't about Democracy or HR Stupid, It's About Show Business
As for Antisemitism it was not invented by Reza Shah or even the SUMKA ...
The Protocols of the Elders of Zion
It was rampant amongst the Founding Fathers of the Palestinian Movement amongst which the Grand Mufti of Jerusalem:
Report in German with English Subtitles:
Hitler, The Mufti Of Jerusalem And Modern Islamo Nazism
And that mindset continues to be very rampant amongst the most radical muslim groups like Hamas or the Hezbollah today :
Hamas TV:Jews enemies of Allah -should all be killed
Hamas Spokesmen calls for genocide of all Jews
Palestinian Religious Leader: Jews are the AIDS of the World
by Azarin Sadegh on Mon Apr 04, 2011 12:37 AM PDT
by Khebedin on Mon Apr 04, 2011 01:59 AM PDTI admire Azarin for hercomment. She gives her view and makes an honest comment, and is not scared of what others think of her and if they are going to judge her as a partial racist, who of course is not. I find her comment refreshing, honest and very valid. Thank you Azarin. I think I partially agree with you.
Serious Historical research is about Empathy NOT Sympathy
by Darius Kadivar on Mon Apr 04, 2011 01:43 AM PDTOnce One get's to distinguish the two:
Sympathy versus Empathy
I think we are a step closer to the deemed "Historical Truth" ...
Something which alas most Iranian Historians fail to do ...
The Likes of Abbas Milani or Mashadollah Adjoudani are only recent and alas very rare examples of what I would regard as reliable contemporary Iranian historians ( even if their works/interpretations can be criticized and refuted following the same pattern of thought).
If So then Gandhi's Non Violence is due to his homosexuality ?
by Darius Kadivar on Mon Apr 04, 2011 01:25 AM PDTOr deemed Bisexuality ...
India state bans book hinting Gandhi had gay lover
Which is ridiculous and reductive ...
ONLY TRUTH HURTS !
qu'un sang impur abreuve nos sillons ... ( I agree with R2 D2)
by Darius Kadivar on Mon Apr 04, 2011 01:35 AM PDTBased on that logic we should rewrite the lyrics to the French Revolutionary Anthem:
La Marseillaise: France national anthem - France.com
Mind you I wouldn't mind returning to the French Royal Anthem for that matter ... Hee Hee
Or Stop Reading Tintin :
Ban 'racist' Tintin book, says CRE - Telegraph
Something most people forget that Hergé lived at a time when Congo was a Belgian Colony when he wrote this adventure. Also strikingly Hergé's intellectual evolution in regard to much of the racial prejudice expressed in that controversial album appeared decades later in his excellent The Jewels of the Castafior where he denounced the racism and prejudice against Gypsies:
Combattre les préjugés sur les Tziganes - The Road of the Gypsies
Which in retrospect clearly testifies of Hergé's guilt over his youthful misguided prejudice in his previous colonial album. One can also find many anti semitic comments amongst the Enlightment philosophers who wished to "civilize" the world with emancipated ideas:
Voltaire et le racisme des Lumières
The Very first draft of the Universal Declaration of Human Rights did not apply to people deemed "inferior" in the colonies nor did it concern Women. It was actually thanks to a women Aristocrat Olympe de Gouges that Women's Rights were seriously considered :
Declaration of the Rights of Woman and the Female Citizen (1791)
French Women actually got to vote as late as 1944 / 48:
Woman Suffrage Timeline International
Olympe de Gouges was actually beheaded during the Reign of Terror on grounds of monarchist sympathies because she refused to vote in favor of the execution of the King and Queen. More on her here:
Olympe de Gouges
But I tend to agree with R2 D2 on this ... racism and it's consequences were not fully understood in their magnitude until we discovered the horrors of the Holocaust when American Troops liberated the Camps. Something which they delayed to do very much like in the case of Libya all the more that the US administration FULLY was aware of their existence thanks to a Polish diplomat Jan Karski who had secretly visited the Ghetto as early as the late 1930's ). Watch the very emotionaltestimony of Jan Karski in the "Shoah (1985)" Directed by: ClaudeLanzman Here
People like Hergé, Sadegh Hedayat, Voltaire, Churchill, De Gaulle, Gandhi were products of their time. To Judge them or their works one has to do it in the historical context of their time. It would be reductive to take one controversial text and reduce an entire personality or intellectual contribution in their field to something which in retrospect may appear as shocking.
Does that Excuse them ? Not necessarily but it does help distinguish the bulk of their work and personality from aspects of their work which may have not lasted the test of time in terms of "eternal truth" or "commendable ideas" ...
By not making that effort I'm afraid that any deemed historian only achieves to banalize history and the Truth by interpreting it through a distorted prism:
Banalization of history By Darius KADIVAR
My Humble Opinion,
DK
Related Blogs:
HOLOCAUST A MYTH: Michelle Renouf on Iranian SAHAR TV
Recommended Readings:
Iranian Diaspora Intelligentsia Unite Against Islamic Republic's Holocaust Revisionism By Darius KADIVAR
Banalization of history By Darius KADIVAR
I love Hedayat
by Azarin Sadegh on Mon Apr 04, 2011 12:37 AM PDTMajid-e aziz,
First of all, I love Hedayat, just because of his few works such as The Blind Owl and The Stray Dog. I haven't read Maziar and also I really don't like Hedayat's latest works (ex: Hajagha) because of the change in his voice, using a "mardomi and aamiaamneh" kind of style that I just can't stand.
Next, when I read a literary work, I try to make a distinction between the author and his/her made up characters. I prefer to go with the flow of the narration instead of looking for clues to make some senseless political interpretation in every line or plot in a work of fiction. Actually, as soon as I fall on any political/direct message, the whole experience loses its impact on me, and it becomes a total turn off.
But on the other hand, it is just me! I truly believe that every book is read in a unique way by each reader! So you could feel free to find Hedayat "nejaad parast", etc…But please let me admire him for writing the most beautiful persian prose and to be one of our greatest national treasures...and honestly, I really don't care if he was a racist in the real life, or if he had a hidden pro-persian agenda. Who cares? So what?
I’ve actually heard that Jean Jacques Rousseau – the author of Emile, well known for being the authority in the education of children, and in spite of his caring (in writing) for the cause of children -- ended up giving his own 5 kids to an orphanage!
Rousseau is not remembered for his nasty treatment of his own kids or for the contradiction between his work and the way he was in the real world!
Like Rousseau, Hedayat is also dead and what is left from him is his greatest work, The Blind Owl and that single book is enough for me to admire him.
Thanks for listening, Azarin
Tis blog not about Kianory
by Mash Ghasem on Mon Apr 04, 2011 12:32 AM PDTBut as long as that SOB is mentioned, me thinks he wrote his thesis in German, in Germany, forget what school. In a historical scale of things, right after Shah and Khomeini, Kianory is probably the most reactionary Iranian of all time( from 1940's working with Kambakhsh, to '53, to '79,..) he's closely followed by Negahdar.
Not sure what you meant by " hey had to be in his bldg in late 1350s, the energy was great"
MG, you know so much about Kianouri
by Anahid Hojjati on Mon Apr 04, 2011 12:19 AM PDTWas he the architect for daneshkadeh fani building or something like this? The man could really talk politics.As much as they say bad about him, they had to be in his bldg in late 1350s, the energy was great.That is what I have heard.
...
by Mash Ghasem on Sun Apr 03, 2011 11:40 PM PDTR2-D2 jan, time to wake up and actually read the text. There are at least three references for the arguments put forth in here. Would you care to share your references with us?
Hedayt's works in here are basically divided to two parts [ which me thinks are actually three part, early, mid (Tudeh...), late (self-exile and suicide], the author neve claims to cover his entire works, but merely point out to an important overlooked aspect of his writings. For better or worse, there would have been no Golshiri without Hedayat.
Modern Iranian literature would not have been possible without Hedayat, at the same time our Modernism has its own unique character, limitaions, and deficincies. That's all.
P.S. On the flock of German sympathizers into Tudeh besides Hedayat , also recall Kianori ( with his architectual thesis in praise of Reza shah). Latter became a KGB pawn, former was a genius.
Jahanshah
by R2-D2 on Sun Apr 03, 2011 11:03 PM PDTI read that paragraph that you have referenced - However, the overall tone of the article, again, in my humble opinion, is very much accusatory, tending to condemn his works ..... !
Simply put, unfortunately, this article lacks the necessary objectivity of a scholarly article :) !
Conditions of his time
by Jahanshah Javid on Sun Apr 03, 2011 10:31 PM PDTR2-D2, Naficy does point out the impact of conditions at the time
آیا بهتر نیست که مانند برخی از هدایت شناسان، گناه نژادپرستی او را به گردن شرایط اجتماعی و سیاسی دوران رضاشاه بیندازیم و به نقشی که بسیاری از روشنفکران سرشناس آن دوره چون مجتبی مینوی، بزرگ علوی، شین پرتو، ذبیح بهروز و ابراهیم پورداوود در رواج این گونه بدآموزی ها داشته اند، بی اعتنا باشیم؟ یکی از این هدایت شناسان، پژوهنده ی گرامی محمدعلی همایون کاتوزیان است که در کتاب “صادق هدایت: از افسانه تا واقعیت” درباره هدایت و همکارانش می نویسد:”بنابر این مقایسه آنها با نازی ها و فاشیست های اروپایی و همتاهای ایرانی شان خطا خواهد بود. در واقع حرفهایشان تند و افکارشان ساده دلانه و اعوجاج یافته بود، لیکن انگیزه هاشان بی آلایش بود و رفتار سیاسی آنها جای سرزنش نداشت و سرآمد غالب مردانی بودند که از حیث زمان و مکان و موقعیت اجتماعی در شرایطی مشابه به سر می بردند.”
R2-D2
by ahosseini on Sun Apr 03, 2011 10:21 PM PDTYou are contradicting yourself. On the one hand you refer to a Ferdosi's poem which is obsolete now and on the other hand you suggest we should analyse poets and writers and see the progress they have made in their work. I am certainly confused about what you stand for.
To All .....
by R2-D2 on Sun Apr 03, 2011 10:08 PM PDTwho don't fully understand my point of view here:
I believe that all writers, poets, etc. (including Hedayat, and others) should be fully and completely analyzed, critqued etc. with reference to the Standards at the times that they lived -
Again, to critique a writer, or a poet, who lived decades (in case of Hedayat) or centuries (in case of Ferdowsi) ago, using our Sensiblities today (again, 2011), in my humble opinion, is the epitome of absurdity ..... !
Again, Pure And Simple :) !
R2-D2, it is absolutely relevant today!
by payam s on Sun Apr 03, 2011 09:55 PM PDTThe examples you give of Jefferson and the "founding fathers" actually reinforces this. I mean, an entire economic and political system of a country was founded on slave labor and the racial division of labor. The racism that is strikingly present in the US is directly related to the form of racism that was established in previous centuries in order to control slave labor and to exacerbate further divisions between the working classes in order to control, regulate and exploit them. All forms of oppression and exploitation is racialized (example; the prison system, sweatshop labor, police brutality, the drug war, etc) and these are the residues, and at time, explicit manifestations of the racism that emerged in the US in the 17-19th centuries. With Hedayat, you claim it is not relevant in our contemporary discourse to critique these writers, I say it is absolutely necessary. Precisely as the author pointed out, similar trends of racism are still present and on the rise in the iranian society that reflect the racist and Eurocentric historiography of the previous generations (such as that of Hedayat), as well as the more contemporary forms of racism against immigrant populations that takes on a global aspect. Similar to the rise of fascism in Europe.
متاسفانه از جز بد کل را بد می بینیم
Sahameddin GhiassiSun Apr 03, 2011 09:35 PM PDT
ما که بچه بودیم از اسلام به عنوان دین پاکی و رستګاری و خوبی صداقت به ما آموزش داده میشد بطوریکه فکر میکردیم هرکس نماز بخواند و روزه بګیرد آدمی والا است ولی خوب بعدها عکس این ثابت شد یعنی دیدیم که اشخاصی که نماز میخوانند و دروغ هم میګویند و دزدی هم میکنند و اکنون که بسیاری از ما به دست شیادان مذهبی غارت شده ایم مسلم است که بعضی ها همه مشګلات را کلا به نام اسلام مینویسند وحتی آنانیکه خیلی خسارت دیده اند با اسلام وحتی با دین دشمن میشوند نمی دانم آیا این درست است که اګر مثلا در سبدی چند تخم مرغ بد بود بایست قضاوت کنیم که همه تخم مرغ ها بدهستند؟ یا اګر یک مثلا آلمانی دزد بود بایست ګفت که همه آلمانها یا آمریکایی ها دزد هستند؟ خوب به همین نسبت ما که از خلفای عرب خسارات بیشمار دیده ایم نفرت در از این نوع در ما هویدا میشده است درحالیکه بسیاری از عربان هم هستند که مثل خود ما دچار همان فشاد و آزار شده بودند و خوب آنان هم بایست از عربان بی زار باشند مثل اینکه ما از دست هموطنان خود هم آزار دیده ایم . که شاید این قضاوت درست نباشد عربان خوب و مهربان هم هستند همانطوریکه ایرانیان کج رفتار و ستمکار هم هستند آلمانی ها و آمریکایی های خوب و آدم هم هستند و در هر ملتی و قومی خوب بد با هم درهم شده اند .