خبرهایی که از ایران میرسد دلگیر کننده و دردناک است. محمدعلی دادخواه به ۹ سال زندان و ده سال محرومیت از حرفه وکالت و ممنوعیت از تدریس، به اضافه جریمه نقدی و شلاق محکوم شده است. پیشتر از او، نسرین ستوده به ۱۱ سال حبس و ۲۰ سال محرومیت از حرفه وکالت و خروج از کشور و جریمه نقدی محکوم شده بود. و هر دو اینان عمدتا به «جرم» عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و ایفای کار حرفهای خود. دستگیری فعالان مدنی به دلیل نوشتارها و تصویرسازیهای آنان همچنان ادامه دارد و از آخرینهای آنان میتوان از مریم مجد، مهناز محمدی، سعید محمدی (موغانلی) و منصوره بهکیش یاد کرد. حسن یونسی وکیل دادگستری برای گذراندن دوران محکوميت یک ساله خود به زندان احضار شده است. حال و روز بسیاری از زندانیان نگران کننده و وخیم است. انور خضری و کامران شيخه دو زندانی کرد در اعتصاب غذای طولانی به سر میبرند و حال ايوب قنبر پوريان و حسین رونقی ملکی وخیم گزارش شده است. به اضافه نمونههای بسیار دیگری که در این مختصر نمیگنجد. و دردناکتر از همه اینها، خبر قتل عامهای مخفی در زندانهای ایران است که از مدتها پیش شروع شده و همچنان ادامه دارد.
خبرهایی از این قبیل البته تازه نیست و کمتر روزی است که از ایران خبر اعدام نرسد یا نویسندهای، روزنامهنگاری، یک فعال سیاسی، حقوق بشری، حقوق زنان، حقوق کارگران یا حقوق اقلیتهای قومی یا عقیدتی/مذهبی دستگیر نشود، به زندان نیفتد یا زیر شکنجه قرار نگیرد. نمونههای افرادی هم که در زندان به دلیل فقدان مراقبت پزشکی یا بر اثر شکنجه جان دادهاند کم نبوده است. جمهوری اسلامی بیش از سه دهه است که با خشونت کامل بر جامعه حکومت میکند و عوامل و کارگزاران آن با اعتماد کامل به این که هیچگاه در پای میز عدالت پاسخگوی رفتارهای جنایتکارانه خود نخواهند بود با دست باز به سرکوب و شکنجه و قتل مردم ادامه میدهند. در واقع، این سنت سی ساله حکومتی به پیدایش فرهنگی در جامعه منجر شده است که این خشونتها را «عادی» تلقی میکند و واکنش جامعه در برابر آنها عمدتا از نوع «بیتفاوت» است. جامعه ظاهرا انتظار دیگری از حکومت ندارد و گویی پذیرفته است که رفتار حکومت با مردم یک رفتار عادی است، و از این رو در برابر عملکرد حکومت نوعا واکنش خاصی از خود نشان نمیدهد.
یعنی اگر برخورد خشن پلیس و بسیج با زنان و دختران و پسران جوان تحت عنوان امنیت اجتماعی حساسیتی را بر نمیانگیرد، اگر اجرای قانون قصاص و مجازاتهای جرح و قطع عضو و سنگسار عادی تلقی میشوند، اگر تحقیر قانونی زن در جامعه جا افتاده است، اگر سرکوب بهاییان و دگرباشان و اقلیتهای قومی برای دیگران مسئلهای به حساب نمیآید، اگر اعدام به بهانه قتل، مواد مخدر، رابطه جنسی آزاد، ارتداد، محاربه یا عناوین متعدد دیگر مسئلهای روزمره و عادی است، و اگر حکومت نه به عنوان نهادی متعلق به مردم و برخاسته از آن و بلکه فرود آمده از آسمان و مسلط بر مردم شناخته شده است، همه اینها را باید معلول سلطه فرهنگی دانست که به یمن حکومت ۳۰ ساله مذهبی به جامعه ایران تزریق و نهادینه شده است. در اثر سلطه وریشهگیری این فرهنگ است که جنایات پیوسته و مستمر حکومتی غریوی را بر نمیانگیزاند و اعدامهای گروهی در زندانهای ایران خم به ابروی کسی نمیآورد.
اکنون چندین ماه است که رژیم در زندانهای مختلف مرکز و شهرستانها به قتل عامهای مخفیانه مشغول است. آخرین این موارد، اعدام 25 نفر در زندان قزلحصار کرج و هفت زندانی در زندان اوین در روز ۱۲ تیر بوده است. یک روز پیش از آن، غلامعلی رضایی، رئیس کل دادگستری استان اردبیل در یک برنامه زنده تلویزیونی از ۴۰ حکم اعدام که «به زودی اجرا خواهند شد» خبر داد. پیش از آن، گزارشهای متعددی از اعدام پنهانی دهها نفر دیگر در زندانهای شهرستانها و از جمله مشهد و بیرجند منتشر شده بود که بعدا به صورت تلویحی مورد تأیید مقامات قضایی قرار گرفت. در مجموع، تخمین زده میشود که در یکی دو سال گذشته سدها نفر مخفیانه در زندانهای ایران اعدام شدهاند. علاوه بر اینها اعدامهای علنی و رسمی نیز همچنان ادامه دارد، و تنها آمار این اعدامها عنوان پر افتخار بزرگترین جلاد جهان (نسبت به جمعیت) را نصیب جمهوری اسلامی کرده است. ولی این اعدامها و قتل عامهای فجیع، واکنشی درخور در ایران بر نمیانگیزاند و تکانی به جامعه نمیدهد.
در این جا توضیح دو نکته لازم به نظر میرسد. یکی این که صرف نظر از این که کسی موافق اعدام یا مخالف آن باشد، حجم وسیع اعدام در ایران از یک جنایت سازمانیافته حکایت میکند. اعدام سنگینترین مجازات ممکن است و باید برای جلوگیری از اعدام یک فرد بیگناه حد اکثر احتیاطهای ممکن را به خرج داد، چرا که (اگر با زبان فرهنگ حاکم سخن بگوییم) به تعبیر قرآن، کشتن ناروای یک انسان مثل کشتن همه افراد روی زمین است. کشتن گروهی افراد فقیر و بیپناه که بدون توجه به انگیزهها و عوامل دیگر به دست داشتن در مواد مخدر یا جرایم دیگر متهم شده و زیر فشار یا شکنجه اعتراف کرده و دردادگاههای بدون وکیل مدافع و رعایت حد اقل موازین دادرسی و بدون تجدید نظر محکوم شدهاند بدون تردید به کشتن افراد بیگناه منجر میشود. این بر حاکم است که سزاوار مرگ بودن یک متهم را در دادگاهی صالح و عادلانه بدون کمترین شبههای اثبات کند، و هر اعدامی که بدون گذر از یک روند قانونی دقیق و سد در سد مطمئن صورت بگیرد یک قتل بیش نیست، و اعدام گروهی مصداق بارز قتل عام است.
دوم این که، از جامعهای که تحت سلطه فرهنگ قصاص و اعدام قرار گرفته و آن را درونی کرده است طبیعتاً نمیتوان انتظار داشت که هم چون یک جامعه سالم در برابر این جنایات بشورد و حاکمان را زیر سؤال ببرد. ولی سلطه این فرهنگ به هیچ وجه نمیتواند سکوت نخبگان جامعه را توجیه کند. یعنی در هر شرایط فرهنگی، از نخبگان جامعه انتظار میرود که فارغ از فرهنگ مسلط در برابر خطاها بایستند و نارواها را پس بزنند. این در واقع بزرگترین وظیفه رهبران فکری و نخبگان جامعه است که با عناصر ضد انسانی فرهنگ مسلط جامعه به جدال برخیزند و با تلاش خود آن را پالایش دهند. به جز این، چگونه میتوان انتظار داشت که فرهنگ جامعه (هر جامعهای) دچار تحول گردد و تعالی یابد؟ از این رو، اگر بتوان توده یک جامعه را به دلیل سلطه یک فرهنگ از مسئولیت به چالش کشیدن عناصر نامطلوب آن معاف دانست، این حکم را به طور قطع نمیتوان به رهبران فکری و نخبگان آن نیز سرایت داد. و اگر در جامعهای عناصر منحط یک فرهنگ مسلط شده و استمرار پیدا کردهاند باید مسئولیت آن را متوجه نخبگان آن جامعه دانست.
از میان این نخبگان، طبیعی است که کسانی بیشتر مسئولیت دارند که آزادی عمل یا سخن داشته باشند، و از میان اینان اگر کسانی باشند که خود در استقرار این فرهنگ سهم داشتهاند طبیعتاً مسئولیت آنان دو چندان خواهد بود. در جامعه تحت سلطه جمهوری اسلامی، مصداق بارز این کسان به روشنی افرادی هستند که روزی به استقرار این رژیم مدد رساندهاند و بعدها راه خود را از آن جدا کردهاند و یا احیانا مدعی ارزشهای انسانی و حقوق بشری شدهاند. این افراد کم نیستند و اگر اینان صدای خود را به اعتراض بلند کنند میتوان انتظار داشت که جامعه بزرگتر نیز با آنان همنوا شود. ادموند بورک، فیلسوف انگلیسی گفته بود که برای پیروزی شر و بدی کافی است آدمیان خوب کاری نکنند. این سخن به معنای آن است که برای پیدا کردن مسئولیت حدوث شر لازم نیست به دنبال بدکاران بگردید، چرا که مسئولیت اصلی آن متوجه کسانی است که مدعی خیرند ولی در برابر شر نمیایستند. و واقعاً اگر نخبگان یک جامعه در برابر شر سیاست سکوت را پیش بگیرند آیا میتوان آنان را از مسئولیت در شر مبرا دانست؟
در ایران امروز اگر جنایاتی سازمان یافته به دست عوامل حکومتی صورت میگیرد باید مسئولیت آن را از جمله به پای نخبگانی نوشت که از آزادی سخن برخوردارند و در برابر این جنایات ساکت نشستهاند - به خصوص اگر ادعای آزادیخواهی و انساندوستی و دمکراسی نیز داشته باشند. و به راستی مثلا چرا آقای خاتمی در برابر این جنایات ساکت نشسته است؟ آقای خاتمی که خواهان آزادی همپیوندان اصلاحطلب خود است و برای ورود به ساختار قدرت مجددا خیز برداشته است چرا در مورد قتل عامهای اخیر سخنی نمیگوید و دست کم خواهان شفافیت آنها نیست؟ آقای خاتمی قطعا اعدامهای گروهی دستاندرکاران مواد مخدر را درست نمیداند (در زمان ریاست جمهوری او این اعدامها بسیار کاهش یافت)، ولی آیا برای اعتراض به این آدمکشیهای گسترده امروز احساس وظیفهای نمیکند؟ و یا وسوسه رسیدن به قدرت آن قدر قوی است که او و سایر اصلاحطلبانی که در مقام استمالت از ولی فقیه درآمدهاند حاضرند هر جنایت رژیم را (که علیه وابستگان آنان نباشد) نادیده بگیرند؟ فراموش نکنیم که اصلاحطلبان خود در استقرار این رژیم و فرهنگ جنایی آن سهم عمدهای داشتهاند و بخشی از مسئولیت آن را به دوش میکشند. سکوت امروز آنان در برابر جنایات گذشته و حال رژیم، مسئولیت آنان را در برابر این جنایات مضاعف میکند.
Iran Emrooz
Recently by Hossein Bagher Zadeh | Comments | Date |
---|---|---|
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون | 1 | Dec 02, 2012 |
از ادعا تا عمل | 5 | Nov 21, 2012 |
انتخاب مجدد اوباما | 3 | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
there are some activists
by abc123 on Fri Jul 08, 2011 01:14 PM PDTthere are some activists who are trying hard like Mina Ahadi and Maryam Namazie ...
The least we can do is to support their movemens by arranging and participating in their events like July 11th is the international day against stoning.
//maryamnamazie.blogspot.com/2011/07/stoning-must-stop-join-international.html?spref=fb
https://www.facebook.com/iman.shirali
//www.facebook.com/media/set/?set=a.1675249501522.67606.1846018313
//www.youtube.com/watch?v=7C5qtV8GbZ8&feature=share
//www.facebook.com/media/set/?set=a.1677292432594.67722.1846018313
//www.iranhumanrights.org/
Great Blog ...
by Soosan Khanoom on Thu Jul 07, 2011 06:47 AM PDTThere are many who have the power to bring changes but they have decided to remain silent by not doing a damn thing and of course there are those who are actually doing these crimes and have managed to deceive people ..... In between there are a few with less power who have stood up but ,then, sadly, they have ended up dead or in prison with no hope....
Right now, I am thinking of Hengameh Shadee especially after reading your blog .... Cause she is a muslim women who observes Hejab and worked for Khatami administration but, today, she is facing prison terms and sufferings in the hands of IRI ..... I have not heard from her situation lately and if you search interent the last news on her is almost a year old . I am just hoping that she is alive ...
Here is a letter she wrote from prison ....
I was glad to hear that Mohammad Mostafaei left the country following the excessive pressures that the Ministry of Intelligence put on him, his wife, and his family. I was glad because he can certainly work better outside Iran to serve the rights of the oppressed. Though he was never willing to leave Iran and he loved his country, like me, he wanted to put an end to the tradition of taking hostages. He wanted to attend Evin court, as usual, and respond to the allegations, without having his family to be taken hostage. He would do this even if it would lead to his imprisonment in ward 209 of Evin prison.
His defense of Sakineh Mohammadi Ashtiani, the postponing of the execution of this woman, and the international outcry around her case resulted in clumsy actions by [regime] authorities that succeeded in making Mostafaei leave the country.
I often think if in the future they are to write the history of our time what a controversial wonder it would be: “The lawyer’s spouse along with the lawyer’s client [were] both imprisoned!”
Mohammad Mostafaei is a human rights defense lawyer who is a victim of [what he is]. The day after I was released on bail, I went to his office with flowers and good words to say about him and his efforts. I wrote to him: “To a Human Rights Lawyer”. He framed the card and said, “I am humbled in front of you and those like you who have spent such long durations of time in prison, while I am honoured with no more than seven days in prison.” Mostafaei said that his pride in prison was to read the words written by people on the cell walls, wishing to know what they endured in solitary confinement.
I expressed my gratitude to him [because] he did everything he could to defend me and others like me. He defended us in a judicial system where the final sentence is decided outside the court. He defended us in a system where human rights activists are not permitted to have their defense attorney present during the interrogation process . He defended us in a system where the defense attorney is neglected; in a system where defending a client in an interrogation might lead to an arrest.
I believe that a human being is shaped by boldness and braveness. A proud and bold person is someone who is prepared to sacrifice without hesitation of their entire life and themselves for [certain] goals and beliefs. Any time something is given up, a closer step is taken to a downfall. The extent of that downfall depends on what is given up. When I talk of giving up and compromising, I mean to give up beliefs and values. A bold person has to [endure] being pushed back nearly every time they near their aims. Feelings of anger and discomfort are then accompanied by a deeper feeling of content. A bold person does not pay or ask for bribes. A bold person does not get involved in robbery and does not deal with those who rob. A bold person does not betray friends and compatriots and does not submit to any form of power. I believe my defense attorney and I had these characteristics in common.
I write this even though I know many already know this. But I don’t know why many don’t write it or say it. Why do people not pursue the work and accomplish it? An interesting and painful fact is that those of us who want to write and those who try their best to improve are considered villainous. We have only our pens; the pens that some see as filled with poisoned ink. We only have our pens that interfere and complain.
Nobody should doubt our love for this land and our good intentions. Our writings get us in real trouble and we end up in the hands of people who can do anything they want to us. So it is we who disturb our lives with our writings and put ourselves in a difficult situation. It is we who accept to not see our children grow up; to not see their marriages and their happy lives. We give up all of this. How can we be villainous and have evil intentions? A trial condemning a human is a trial when guilt is accepted by a person’s soul. Even though allegations and evil accusations are painful, those are not things we fear [or feel guilty about].
This time [around] I and other human rights activists including Mostafaei were determined to take big steps. It is not possible to stop our cries that are aligned with thousands of others from this land [Iran] who say: “This is me. I am the future. I am asking for freedom and peace.” Nobody can stand in the way of cries that honour tomorrow, the days after, the years, and the centuries. Every mountain echoes the sound [of the cries]. Every river joins the glorious echoes of exiled voices.
My defense attorney worked very hard to defend juvenile offenders under the age of 18 years of age. To work for the children is to work for the future. To work for the children creates a future worth moving towards. To serve the children is a healthy aspect of all religions, ideologies, and political movements. Do you know why I say all this? I say this because I have not lost hope.
Like my colleagues and me, Mostafaei stands with the children and the youth. His hopes and dreams are to work for children and human rights. Going along such a route does not exist without trouble; there is more hatred, envy, and hostility than ever before. It is not about a natural talent or something that exists within, it is about accepting and embracing destiny. We happily accepted to be obliged to follow this path. We are not really the story of our time but rather the narrators. We are sad guests of this land. We do not give up on the hope that we do not possess. We are trusted to pass on this hope to others. We wanted to be a bridge between the desert and the garden in hopes that the good passersby in the burnt field will become [part] of the green garden. And our hands will always be tied to the pillars of the garden’s door.
Backs do not bend under the weight of a cage-
that weight is lighter than a fly’s wings.
Despite justice and freedom,
and contrary to the universe,
the crime of truth is what we feel,
imprisoned.
Hengameh Shahidi from Evin prison
Hengameh shaidi / Reflections on a hijab-wearing Iranian feminist
نخبگان
DatisThu Jul 07, 2011 05:45 AM PDT