یاران مصدق

دکتر شاپور بختیار از نگاه پروفسور ابوالمجد حجتی


Share/Save/Bookmark

یاران مصدق
by Hamid Akbari
18-Aug-2012
 

برای همه یاران جوان دکتر مصدق از جمله کیانوش سنجری، کورش صحتی و رضا مهاجری نژاد

پروفسور ابوالمجد حجتی، استاد بازنشسته رشته جامعه شناسی ساکن منطقه واشنگتن دی سی است. می بایستی در فرصت مناسب در باره ی خدمات و دستاوردهای چشمگیر پروفسور حجتی در زمینه تدریس و پژوهش رشته جامعه شناسی در دانشگاههای آمریکا نوشته شود. ولی آنچه در چندین دهه ی گذشته بیش از هر موردی اندیشه، قلم و بیان پروفسور حجتی را در برگرفته، دکتر محمد مصدق و میراث او برای ایران است. پروفسور حجتی نویسنده ی سه جلد کتاب در باره ی تاریخ معاصر ایران است که در آنها در کنار نقل خاطرات زندگانی خویش، سیر و کیفیت دگرگونی های جامعه ایران در دوران پهلوی بررسی می نماید.

پروفسور حجتی کتاب جالبی نیز در باره ی دکتر مصدق به نام ((مرد سال و سده و هزاره)) نوشته که در آن به موضوع هایی مانند ویژگی های دکتر مصدق و معرفی همتایان وی در تاریخ ایران پرداخته است. از فصل های بسیار با اهمیت این کتاب، فصل ((یاران مصدق)) است.

پروفسور حجتی نکته های ظریف و با اهمیتی را در باره ی همکاران نزدیک دکتر مصدق مورد شناسایی قرار می دهد. او می نویسد: ((یکی از کارهای حیرت انگیز مصدق گزینش همکاران نزدیکش بود. بیشتر آنان جوان، تحصیل کرده، پاک سرشت، شریف، با استعداد، وفادار و ایران دوست بودند. اغلب به سن و سال فرزندان او بودند و در چند مورد هم جوانتر. گرد آوردن یک چنان گروه دولت مرد [جوان و تازه] در سراسر تاریخ ایران بی سابقه بوده است. اگر کودتای بیگانه گان و مزدوران داخلی آنها نبود، آن مردان چه سرمایه ی پر ارج ملی بودند وچه پایه های نیک و استواری می توانستند برای آینده ی ایران بنا نهند!)).

دکتر مصدق با گرد آوری این دولت مردان جوان و دموکرات و ایران دوست که دکتر حسین فاطمی یکی از بارزترین های آنها بود، مبنای یک طیف سیاسی ((مصدقی)) را در ایران بنیان گذارد. به راستی دکتر مصدق تنها رهبر سیاسی تاریخ معاصر ایران است که آرمان، شیوه ی رهبری دموکراتیک لیبرال، مبارزات و میراثش مبدل به یک طیف پایای گسترده و قوی سیاسی در مقابل سایر طیف های سیاسی شده است. سرچشمه ی ((مصدقی)) بودن، آرمان ها و دستاوردهای انقلاب مشروطه مبتنی بر حکومت قانونی مردم بر مردم است که با شیوه رهبری و مبارزات دموکراتیک و استقلال خواهانه دکتر مصدق در یک سیر50 ساله صیقل می خورد و با نخست وزیری او به عنوان سرمشقی برای دموکراسی، دارای هویت پایدار می شود.

در کنار حافظه ی تاریخی مردم و آثار اندیشمندان و نویسندگان، نقش یاران دکتر مصدق در نگهداری و گسترش طیف ((مصدقی)) در سپهر سیاسی ایران، با همه ی افت و خیزها، بسیار اساسی بوده است. مصدق بدون یارانش تنها قهرمانی ایستا در تاریخ ایران است و با همراهی یاران دیروز، امروز و فردا، الگو و انگیزه ای سترگ، سیال و جاری برای استقرار حکومت دموکراسی در ایران است. البته همان گونه که پروفسور حجتی به درستی در کتاب می نویسد، یاران مصدق با همه رهروی در راه دموکراتیک دکتر مصدق، دارای هیچ گونه حق انحصاری نسبت به وی نیستند: ((مصدق از آن گروه و دسته و جرگه یی ویژه نبوده و نیست. مصدق از آن همه ی ملت و تاریخ ایران است. هیچ کس و یا گروهی به سبب آن که با او همکاری های نزدیک داشته است این حق را ندارد که او را از آن خود بداند.)) (صفحه 61)

در دیدارهای شخصی ام با پروفسور حجتی، بارها از او در باره ی یاران دکتر مصدق و به ویژه اعضای ((حزب ایران)) از جمله زنده یادان الهیار صالح، احمد زیرک زاده، کاظم حسیبی، حسین فاطمی و به ویژه در  باره ی شاپور بختیار شنیده ام. انگیزه ی اصلی من برای نوشتن این یادداشت کوتاه با توجه به بیست یکمین سالگرد قتل دکتر بختیار به وسیله جمهوری اسلامی، ارایه نوشته ی زیر از پروفسور حجتی به عنوان یادبودی از دکتر بختیار است*.

((بختیار، دکتر شاپور، از 1327 عضو حزب ایران شد. چون در آن هنگام دانشجو بودم و او هم فلسفه و حقوق اجتماعی خوانده بود و با دانشجویان حزب تماس زیاد داشت با هم نزدیک شدیم. دکتر بختیار مردی با هوش و استعداد و با سواد بود. ما او را شاپور می نامیدیم. با آن که زمینه ی خانواده گی "عشایری" هم داشت، بر خلاف برخی از هم مسلک های مشابه دیگر، اهل تحزب بود. او خوب درس خوانده و عمیق بود. در 1312 رضا شاه پدر شاپور را با برخی دیگر از سران ایل بختیاری کشت. آن روز را به خوبی به یاد دارم و شاگرد سال دوم دبستان جمالیه ... در بروجرد بودم. [آنروز] از مدرسه غایب شده بودم و پدرم غیر منتظره و زودتر از معمول به خانه بازگشت و خبر کشتن خان بختیاری را به مادرم داد. اغلب سران اقوام لرستان با خاندان ما روابط نزدیک داشتند ولی اقوام بختیاری از بروجرد دورتر بودند. تنها، همان گونه که در جلد اول  و سوم کتاب ((عبور از عهد پهلوی))، اشاره شد، یکبار که کودک بودم شماری از خان های بختیاری همراه چند نفر از خان هایی که دوست وهمسایه ما بودند، برای مدتی کوتاه به    خانه ی ما آمدند و رفتند و پدر شاپور یکی ازآنان بود. علت آن را هم ندانستم. روزی در اواسط پاییز سال 1328 در کافه قنادی نادری، در خیابان نادری، با ...[دکتر بختیار] ناهار می خوردیم و هوا هم کمی بارانی بود. در زمان دولت ساعد بود. ناگاه هیاهو و صدای تیراندازی شنیده شد و چند جوان با پرچمی فرار کرده و به درون آن کافه قنادی آمدند. صاحب آن در را بست که دیگران نیایند و مزاحم مشتری هایش نشوند. دسته های چپ تظاهراتی به راه انداخته بودند. شاپور پس از دیدن آنان چند لحظه یی ساکت نشست و پس از آن به من گفت، اگر روزی اختیار این مملکت به دست من بیفتد، انتخاباتی آزاد انجام می دهم و اگر مخالفین هم برنده شدند، خواه توده یی باشد، خواه سید ضیاء و درباری، برای احترام به رای مردم مصاحبه ی مطبوعاتی می کنم و به رقیب غالب تبریک می گویم و دست می دهم تا همه بدانند و عادت کنند که در نظام سیاسی کشورجایی هم باید برای اقلیت منظور داشت و [ باید] به تصمیم اکثریت مردم نیز احترام گذاشت... شاپور از سوی دکتر مصدق به معاونت وزارت کار منصوب گردید و مورد اعتماد بسیار مصدق بود. گرچه او وزیر نبود، ولی در عمل کار وزیر را می کرد و وزارت کار را می چرخاند. وزیر کار رسما دکتر عالمی بود که به اسم عضو حزب ایران بود، اما در حزب کاری نداشت... بهر حال کار وزارت کار در دست شاپور بود و گزارش ها را به مصدق می داد. گویا امیر علایی نسبت به او حسادت هایی داشت. روزی از او پرسیدم که شایعه [حسادت امیر علایی] درست است و چرا؟ گفت نمی دانم، چرا از خودش نمی پرسی؟ کودتای بیست و هشتم مرداد و گرفتاری و زندانی شدن شاپور زندگی خانواده گیش را بر هم زد. همسرش که فرانسوی بود نتوانست تاب آنها را آورد و پس از محکوم شدن شاپور در دادگاه نظامی به زندانی طولانی، ... دست بچه هایش را گرفت و به فرانسه بازگشت. در آن هنگام ثریا دختر عموی شاپور همسر شاه و ملکه ی ایران بود. آگاه بودم که هر اندازه خواستند شاپور را خاموش کنند و قول و قرار وزارت و سناتوری انتصابی و سفارت، حتا سفارت فرانسه را به او دادند، زیر بار نرفت و می گفت راه من راه مردم و مصدق است. هنگام بازداشت و زندانی شدنش، تیمسار تیمور بختیار برای اینکه مبادا شاه تصور کند که نسبت به پسر عموی خود اغماض می کند و یا برایش تبعیض قایل می شود، او را در مضیقه یی بیشتر می گذاشت تا مبادا در ذهن شاهنشاه نسبت به خدمتگزاری او شک و تردیدی راه یابد. شاپور در زمان شاه خیلی رنج زندان کشید و تسلیم او نشد. او به انتخابات آزاد و حکومت دموکراسی اعتقادی جدی داشت و آن ارزشها گویی جزو سرشتش شده بود. شاید به همین روی در جنگ درونی اسپانیا که میان جمهوری خواهان آزادی خواه و نظامی های مستبد روی داده بود، با شماری از دانشجویان بیگانه در فرانسه به سود آزادی خواهان وارد مبارزه شده بود. البته آزادی خواهان شکست خوردند و نظامی ها به سرکرده گی ژنرال فرانکو پیروز گشتند. هنگام اشغال فرانسه توسط نیروی هیتلری، شاپور باز هم با شماری از شاگردان بیگانه در فرانسه به گروه های زیر زمینی پایداری [نهضت مقاومت ملی فرانسه] پیوست و علیه نیروی فاشیست اشغال گر فعالیت کرد. او خاطرات جالبی از آن روزها نقل می کرد. او مردی اصولی، درستکار و میهن دوست و کاربر بود.)) صفحه های 196-195.

* پروفسور حجتی دارای روش نگارش ویژه ای در فارسی نویسی در ارتباط با حرف (ی) است. از آنروی که مجال توضیح آن روش در اینجا نیست، با دریافت اجازه  از استاد، از روش متداول نگارش فارسی در آوردن این ((نقل قول)) استفاده شده است.

 حمید اکبری


Share/Save/Bookmark

Recently by Hamid AkbariCommentsDate
مرده متحرکی در ریاست مجلس خبرگان
3
Mar 09, 2011
more from Hamid Akbari
 
anglophile

ما هنوز از جهان سوم بدر نیامده ایم

anglophile


این قبیل اراجیف که در مقاله آقای اکبری از قول و دربارهٔ ابولمجد حجتی آمده است بازگو کننده این حقیقت تلخ است که نحوه تفکر ما ایرانیان تفاوتی با نحوه تفکر آن قبیل کشور‌های جهان سوم که ما ادعا داریم از آنان جلو تریم ندارد. هنوز احتیاج داریم برای اینکه مشروعیت پیدا کنیم خودرا با عناوین دکتر و پروفسور به دیگران بقبولانیم و این در حالی‌ است که سال‌هاست که به یمن انقلاب شکوهمند اسلامی ساکن دیار غرب و کشور‌های جهان اولی‌ شده ایم!

 


Rassoul

ضمن احترام به

Rassoul


ضمن احترام به زحمات آقای
نویسنده محترم-ذیلا نظراتم را به عرض می رسانم:

- اینجانب شخصا با بکار
گیری لفظ  "پروفسور"  برای ایرانی زبانان مشکل دارم و بنظر میرسد که
نوعی بزرگ نمایی برای شخص  مورد بحث  می باشد. ما که کلمه معادل استاد را داریم چه
نیازی به کلمه " پروفسورمی باشد ؟ 
"شاید قدیمی ترها بیاد داشته باشند که یکی از موارد نادر استفاده از
این کلمه در قبل از انقلاب مربوط به 
" پروفسور فضل الله رضا 
" می باشد که در آن زمان –حدود سالهای 1347-1346 –بعنوان ریاست
دانشگاه آریا مهر منصوب شده بود.این دانشگاه با لیاقت و شایستگی و زحمات شبانه
روزی و با اتکا به چند دهه تجارب مدیریت آموزشی و دانشگاهی مرحوم دکتر مجتهدی
طی مدتی کمتر از یکسال –پس از تصمیم دولت وقت به تاسیس چنین دانشگاهی- راه اندازی
شد.هیچکس هم هیچگاه به ایشان نگفت 
"پروفسور مجتهدی " ! یکی دیگر از خدمات مرحوم مجتهدی ریاست
دبیرستان استثنایی  "البرز " به
مدت 37 سال بود.

- استاد محترم زحمت کشیده
اند و کتابهایی در مورد تاریخ معاصر- بخصوص دوره مرحوم مصدق –نگاشته اند که از
مقاله اخیر میتوان حدث زد که تم اصلی  آنها
همان تکرار برخی از شهید پروریها و بزرگ نمایی و اسطوره سازی ها می باشد که مشابه
آنها ده ها و شاید صدها کتاب و مقاله طی 6 دهه اخیر نوشته شده.کاش این استاد محترم
یک نیم نگاهی نیز به مدیرانی میکرد که با و طن پرستی و دلسوزی خودشان ایرانی را
که تا همین صد سال پیش هنوز درمرحله قرون وسطا
–یا حتی ما قبل قرون وسطا- قرار
داشت با انجام نوعی رنسانس تا حدی به دنیا و عصر جدید وارد کردند.

- با پوزش از استاد محترم
- بکار گیری جوانان در امور وکارهایی که مستلزم چند دهه تجربه و کار در سطوح بالای
سیاسی و مدیریتی می باشد ضمن اینکه ایده درستی نیست ممکنست منجر به اشتباهات و
خطاهایی شود که جبران آنها برای آیندگان به راحتی میسر نگردد.نمونه مرحوم دکتر
فاطمی که ذکر شده قاعدتا بعنوان وزیر خارجه می بایستی حد اقل بیست سال تجربه در
کادر دیپلما تیک در کار نامه کاری خود می داشت و نه تجربه کوتاهی در روزنامه نگاری
و
اصولا بنظر می رسد که
همین دکتر فاطمی بوده که مرحوم مصدق را به افراط و دوری از آرمانهای قلبی خود
کشانده است.

- چه خوب است که اساتیدی
از قبیل ایشان بیایند و به این مرز و بوم خدمت کنند ( گر جه  زندگی در آمریکا خیلی راحت تر است و از انواع
خدمات اجتماعی و رفاهی خوبی میتوان استفاده نمود ). ما در ایران بیش ازهر تخصص و
استادی-به اساتیدی در زمینه های جامعه شناسی نیاز داریم که با بومی کردن مطالعات
در زمینه های نقاط ضعف و مشکلات خودمان برای آنها راه چاره های عملی و واقع بینانه
پیدا کنند و الا انتخاب اشخاص بعنوان مرد دهه و سده و حتی هزاره نه کمکی به کار ما
می کند ضمن اینکه بیشتر به مزاح شباهت دارد !

با پوزش فراوان

 


Darius Kadivar

Yaraneh Ghanooneh Assassyeh 1906

by Darius Kadivar on


Esfand Aashena

Anglophile

by Esfand Aashena on

+++ MOSSADEGH! +++ 

Everything is sacred


anglophile

Thanks for the insightful comment EA :))

by anglophile on

You summed up the whole article

 

LOL 


Esfand Aashena

Nice picture of Mossaddegh.

by Esfand Aashena on

Everything is sacred