نامه به خانم مریم رجوی

لطف کنید و از مرگ و عزای دیگران برای تبلیغات خود هزینه نکنید


Share/Save/Bookmark

نامه به خانم مریم رجوی
by Hossein Bagher Zadeh
25-Jan-2012
 

خانم رجوی عزیز،

من این نامه را در پاسخ به پیامی می‌نویسم که شما به مناسبت درگذشت خانم مرضیه محمدنیا (زرکش) مادر همسر من صادر کرده‌اید. در این پیام، شما این فقدان را از جمله به «خانواده» باقر زاده تسلیت گفته‌اید. و من، هم به عنوان بزرگترین عضو این خانواده، و هم به عنوان کسی که نسبت سببی او با فقید محمدنیا باعث شده که تسلیت خود را به این خانواده نیز عرضه کنید، خود را در مقام یکی از مخاطبان مستقیم شما یافتم و به حکم ادب اجتماعی احساس وظیفه کردم که به این پیام پاسخ دهم.

شما در این پیام، از فقید مرضیه محمدنیا به عنوان «مادر مجاهد» یاد کرده‌اید. این ترکیب به وضوح، اضافی نیست و بلکه وصفی است. یعنی منظور شما این نبوده که او مادر یک مجاهد بوده است، چرا که دو تن از فرزندان او به مجاهدین پیوسته بودند (و شما از هر دو در این پیام نام برده‌اید) و اگر ترکیب یاد شده اضافی بود باید تعبیر مادر «مجاهدان» یا «دو مجاهد» را به کار می‌گرفتید. پس منظور شما قطعا این بوده که او خود از مجاهدین خلق و یا دست کم از هواداران ثابت قدم آنان بوده است. من نمی‌دانم شما چه سند و مدرکی برای این ادعای خود دارید یا چه نقل قول معتبر و قابل اعتمادی از او دارید که این ادعا را تأیید کند. ولی به عنوان یکی از نزدیک‌ترین افراد به او می‌توانم به شما اطمینان دهم که او اگر از مجاهدین سخنی به میان می‌آورد کمتر به نیکی و نیکنامی بود.

فقید محمدنیا از این که تنها پسرش سرنوشت تلخ و مصیبت‌باری در سازمان مجاهدین پیدا کرده بود رنج می‌برد و بر مسببان آن نفرین می‌فرستاد. او مانند سایر اعضای خانواده‌اش می‌دانست که علی زرکش پس از احراز یکی از بالاترین مقامات سازمان (و شاید به دلیل آن) مورد غضب رهبری سازمان قرار گرفته بوده، و نیز شنیده بود که او حتا از سوی رهبری به «خیانت» متهم و به اعدام محکوم شده بوده است. و سرانجام وقتی خبر کشته شدن او در عملیات «فروغ جاویدان» را شنید نمی‌دانست چه کسی را باید مسئول مرگ او بشناسد. او همین مقدار می‌دانست که سال‌های آخر عمر علی در سازمان مجاهدین به خفت و سختی گذشته است، و پس از مرگ علی تنها شاهد آن بود که سازمان به تجلیل از او بر خاسته و از مرده او به نفع خود بهره‌برداری سیاسی می‌کند.

و این دقیقا کاری است که شما در این پیام نیز انجام داده‌اید و از علی زرکش با عناوین پر طمطراق «شهید بزرگوار مجاهد، جاودانه فروغ سرفراز راه آزادی» یاد کرده و الحق که در بهره‌برداری از نام او سنگ تمام گذاشته‌اید. شما به من بگویید که نام این کار را چه می‌توان گذاشت. فقید محمدنیا دیگر در قید حیات نبود که این پیام را ببیند و دلش به درد آید. ولی بدانید و از من بپذیرید که این تأثیر را بر بازماندگان او که این پیام را دیده و خوانده‌اند گذاشته‌اید. سزاوار نبود که اینان درست در روزهایی که در غم و اندوه از دست دادن عزیزشان به عزا نشسته بودند با پیامی روبرو شوند که تحت عنوان «تسلیت» دردهای کهنه آنان را زنده کند و نمک بر زخم‌های آنان بپاشد. این رسم مروت و انسانیت نیست.

ولی پیام شما تنها دردی نبود که در این روزها از سوی سازمان شما متوجه این خانواده شد. فقید محمدنیا سال‌ها بود که از کوچکترین فرزندش فروغ خبری نداشت. او می‌دانست که فروغ با مجاهدین است، ولی نمی‌دانست که چرا او گهگاه تلفنی با مادرش تماس نمی‌گیرد. آخرین بار که چند سال پیش تلفنی شد، خانم محمدنیا مطمئن نبود که دارد با دخترش صحبت می‌کند و با گفتن این که «من شما را نمی‌شناسم» مکالمه را قطع کرد. هفته پیش نیز پس از پیام پر احساسی که همسرم فتحیه زرکش خطاب به خواهرش فروغ منتشر کرد، یک تماس تلفنی با ایران گرفته شد و تلفن کننده با معرفی خود به نام فروغ با سه خواهر و یک خواهر زاده او صحبت کرد. ولی هیچ یک از آنان متقاعد نشدند که این فروغ بوده که تلفن کرده است، و این کار به قول یکی از سه خواهر تنها دل آنان را «پر درد» کرده است.

نگرانی اینان (که فقید مرضیه محمدنیا نیز داشت) از این است که اگر تلفن کننده خود فروغ نبوده پس فروغ کجا است و در چه شرایطی به سر می‌برد و چرا نمی‌تواند به خانواده‌اش تلفن کند، و به خصوص در چندین سال گذشته که مادرش زمین‌گیر شده بود و آرزو داشت صدای دخترش را یک بار دیگر بشنود چرا فروغ تماس نگرفت. اینان با تجربه تلخ و دردناکی که علی زرکش، برادر فروغ، در سازمان داشته است نمی‌توانند هیچ احتمالی را نادیده بگیرند. به این ترتیب امیدوارم شما بتوانید درجه نگرانی آنان را درک کنید و دریابید که چرا این تلفن به جای این که مایه تسلی خاطر آنان باشد به نگرانی آنان افزوده و دل آنان را به درد آورده است. اکنون نیز تنها یک تماس مستقیم و قانع کننده از سوی خود فروغ می‌تواند نگرانی آنان را رفع کند و تا حدی تسلای خاطر آنان را فراهم آورد.

شما علاوه بر این که از فقید مرضیه محمدنیا به عنوان یک مجاهد یاد کرده‌اید نوشته‌اید که او «هرگز از یاری و هواداری و پشتیبانی فرزندان مجاهدش دست بر نداشت». اگر منظور شما این بوده که او مانند هر مادر مهربانی فرزندان خود را زیر چتر حمایت خود گرفته و صرف نظر از راه و روشی که این فرزندان در پیش گرفته‌اند به آنان محبت نشان می‌داده سخن درستی است. ولی با توجه به این که قبلا او را مجاهد خوانده‌اید و این جا نیز از «فرزندان مجاهدش» یاد کرده‌اید و علاوه بر یاری و پشتیبانی تعبیر «هواداری» را نیز به کار گرفته‌اید با استفاده از قید «هرگز» به روشنی خواسته‌اید این مفهوم را القا کنید که او «همواره» از مجاهدین خلق حمایت کرده است. باید پرسید که با توجه به این که هیچ مجاهدی و حتا فروغ دختر فقید محمدنیا برای سالیان دراز با او تماس نداشته است از کجا شما به حمایت او از مجاهدین آن هم به صورت مطلق و دایم «همواره» پی برده‌اید؟ اطلاعات شما از وضع خانم محمدنیا آن قدر بی‌پایه است که نوشته‌اید او «بعد از سالها مبارزه با بیماری» درگذشته است. باید به اطلاع شما برسانم که او به علت کبر سن زمین‌گیر شده بود ولی بیماری مزمن نداشت، و حمله قلبی منجر به فوت او تنها سه روز پیش‌تر اتفاق افتاد.

خانم رجوی

می‌دانم که پرسش‌هایی از قبیل آن چه که در بالا آمد، برای سازمانی که فرهنگ «با ما، یا بر ما» بر آن حکومت می‌کند بی معنا است. در این فرهنگ، هر نوع مخالفت با مجاهدین و یا حتا نقد آنان به طرف‌داری از رژیم جمهوری اسلامی تعبیر می‌شود، و از سوی دیگر خانواده‌های مجاهدین و به خصوص درگذشتگان آنان خود به خود از هواداران مجاهدین بشمار می‌آیند. فقید مرضیه محمدنیا تنها نمونه مادران (یا پدران)ی نیست که بدون اطلاع خود یا پس از مرگ به صفت مجاهد مفتخر می‌شود و به فهرست دراز حامیان ادعایی مجاهدین می‌پیوندد. البته پدران و مادرانی هستند که خود نیز مجاهد بوده‌اند، ولی شما نیک می‌دانید که در بین معروف‌ترین کسانی که در این فهرست قرار گرفته‌اند کسانی نیز هستند که شدیدتر از فقید محمدنیا از مجاهدین اظهار نارضایی و یا حتا آنان را طعن و لعن می‌کردند. (نمونه‌های مستندی از این افراد وجود دارد که از طرح آن‌ها در این جا می‌گذرم.)

در مورد برخورد شما با منتقدانتان نیز من به ذکر نمونه‌ای جز خود نیاز ندارم. در چند مورد معدود در بیست و چند سال گذشته که من به خود حق داده‌ام از مجاهدین انتقاد کنم با شدیدترین حملات و تهمت و افترا و دشنام از سوی سازمان روبرو شده‌ام. در دو مورد به خصوص، چندین ستون در صفحات نشریه مجاهدین به طعن و لعن من اختصاص یافت تا بدترین دشنام‌های سیاسی و تهمت‌ها، آن هم با امضای بستگان دور و نزدیک و کوچک و بزرگ من، نثار من بشود. به این ترتیب، من طعم نقد از مجاهدین را چشیده‌ام، و از این رو سعی داشته‌ام کمتر بر میخ آهنینی که بر سنگ فرو نمی‌رود بکوبم. اکنون نیز اگر این اظهارات شما در جایی دیگر و به مناسبتی دیگر مطرح می‌شد و دل بازماندگان فقید محمدنیا را به درد نیاورده بود من مزاحم نمی‌شدم و آن را همانند بسیاری از ادعاها و اظهارات نادرست و اغراق‌آمیز دیگر مجاهدین نادیده می‌گرفتم.

و به راستی، اگر شما می‌خواستید به بازماندگان فقید محمدنیا تسلی خاطری بدهید آیا نمی‌توانستید پیام تسلیت ساده‌ای بفرستید و ادعاهای نادرستی را که تنها مایه آزار روحی این بازماندگان است در آن نگنجانید؟ آیا شما نمی‌دانید که این گونه پیام‌ها به جای این که محبوبیتی برای شما ایجاد کند، به انزوای بیشتر شما در جامعه و حتا نفرت مردم از شما دامن می‌زند؟ آیا این است آن چه که شما دنبال آن هستید؟ یا آن قدر شما از مردم جدا شده‌اید که نمی‌توانید اثر کردار و گفتار خود در جامعه را درک کنید؟ یا هیچ یک از این‌ها برای شما مطرح نیست، و تنها اعضا و هوادارانتان مد نظر شما هستند - کسانی که گفته شما را وحی منزل و عین حقیقت می‌پندارند و اظهارات تبلیغاتی شما برای این است که آنان را در ذهنیت منجمد خود ثابت قدم نگه دارد؟ شما هر چه که می‌کنید آزادید، ولی لطف کنید و از مرگ و عزای دیگران برای تبلیغات خود هزینه نکنید. این به انصاف و مروت نزدیک‌تر است.

با احترام
حسین باقرزاده
۴ بهمن ۱۳۹۰ - 25 ژانویه 2012

 

Iran Emrooz


Share/Save/Bookmark

Recently by Hossein Bagher ZadehCommentsDate
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون
1
Dec 02, 2012
از ادعا تا عمل
5
Nov 21, 2012
انتخاب مجدد اوباما
3
Nov 15, 2012
more from Hossein Bagher Zadeh
 
Jahanshah Javid

he says, you say, they say...

by Jahanshah Javid on

Azadeh, why should I believe your sources or that website? Hossein Bagher Zadeh's body of work in defense of human rights and democracy speak volumes to me about who he is and what he believes in. That's more than good enough for me.


Azadeh Azad

For Jahanshah: Who to believe you ask?

by Azadeh Azad on

Dear JJ,

As I do not have permission to divulge the name of my source regarding Hossein Bagher Zadeh, I ldid a quick research online and found the following page that confirms my friend's information. You may read about the length of Hossein's affiliation with the MEK and the National Council of Resistance of Iran (NCRI), in the 3rd line from below, at number 16.

//irandidban.com/fa/print-10373

It is the first time I see this page that belongs to Iran Didban. They seem to be anti-MEK, and I don't see any reason why they should lengthen Hossein's years of "service" in this cult.

Cheers,

Azadeh


gorgahoo

Opportunists to the bone

by gorgahoo on

Here's another instance of MEK's intrinsic opportunism

//iranian.com/main/2010/oct-31


Jahanshah Javid

Who to believe?

by Jahanshah Javid on

I believe Hossein's version of his past affiliation with the Mojahedin. I have no reason not to.

And thank you for this letter to Maryam Rajavi and straightening out the facts. The MEK & IRI have perfected propaganda to a fault, where truth is relative at best. Interesting how bitter foes can resemble each other.


Mahnaz A

I'm impressed....

by Mahnaz A on

Dr. Bagher Zadeh, I don't have any comment on your article (except to offer my "tasliat" for your loss). But I wanted to congratulate you for not getting drawn into nasty and viscous personal attacks. These types of diatribes don't deserve a response, but most people cannot ignore things that deserve to be ignored. I'm impressed that you can. 


Azadeh Azad

Hossein

by Azadeh Azad on

I do not trust you, but trust my sources. You were a MEK leader for 14 years. Plus, Old MEK or New Mek, both were /are anti-democratic.

"The rest of your points deserve no response from me" is the way a political lumpen talks when he is unable to respond to logical questions. You have not changed at all. You are at least a MEK sympathizer, therefore your intense efforts to pass as someone who is concerned about the Human Rights and the Women's Rights are a sham. Iranian people do not trust the MEK.

You have a Ph.D. in Computer Science and not in Social Sciences. Maybe, just maybe, that explains why your articles are at high school level, unoriginal and uncreative. As a sociologist, I am able to assess someone's level of capacity to analyze social issues. I think it is more beneficial for everybody and for yourself to stick to the Computer Science.

Thank you and good-bye,

Azadeh 


Disenchanted

Dear traitor....

by Disenchanted on

......your excellency killer. You are bad, bad, bad! Yours truely,   

divaneh

جناب باقرزاده

divaneh


با سپاس از شما برای این نامۀ سرگشاده که مکر و حیلۀ این زن و شوهر و چندی همدستانشان را که جان و زندگی گروهی هوادار را به بازی گرفته اند آشکار نمود. درگذشت خانم محمد نیا را به شما و خانوداه گرامی تسلیت می گویم.   


Hossein Bagher Zadeh

Azadeh

by Hossein Bagher Zadeh on

Just to clarify a factual point.  I was NOT "one of the leaders of the MEK abroad (UK) for 14 years (1972-1986)".  I worked with (not a leader of) the OLD MEK abroad for less than 2 years between 1973-1975.  The rest of your points deserve no response from me.

Veiled Prophet of Khorasan

Yes

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

that is all I got to say to Azadeh and Mehrdad. You are both absolutely right about MEK and the good professor. 

Vildermose is also right and I wholeheartedly agree. 


vildemose

Dear RP II, why not bring

by vildemose on

Dear RP II, why not bring up charges against MEK deranged leadership at Hague?? That would be anothe useful thing you can do.

A state of war only serves as an excuse for domestic tyranny.--Aleksandr Solzhenitsyn.


Bavafa

I hardly can add anything to …

by Bavafa on

What Azadeh has said without breaking the rule of politeness and civility.

  

The countless victim of this cult and their leadership, both members and non-members will need justice and perhaps only international criminal court can bring them this justice.

  It is also a shame that some special group in US are now trying to legitimize this group for future [miss]use against Iranians.

 

'Hambastegi' is the main key to victory 

Mehrdad


Azadeh Azad

Rest in Peace, Ms. Mohammad-Nia

by Azadeh Azad on

Hossein Agha,

"Dear Mrs. Rajavi,..........With respect - signed"????????? What gives?

Maryam and Masoud Rajavi condemned your brother-in-law, Ali Zarkesh, to *death by execution* because of his differing opinions and then he was instead imprisoned in Camp Ashraf before being sent, by the above murderous couple, to Kermanshah as a simple soldier to fight the basijis and be killed. How could you address your brother-in-law’s murderer and your sister-in-law’s kidnapper with such kindness and respect?

I understand that you have been one of the leaders of the MEK abroad (UK) for 14 years (1972-1986). What transpires from the above letter of “complaint” and a couple of other articles concerning the violent and un-democratic members of the MEK in Camp Ashraf, is that you are now a sympathizer of this murderous organization. Is that true? If not, why is it that, in your own word, you "criticize” the MEK instead of REJECTING and DENOUNCING this anti-democratic, violent, murderous and reactionary organization?

Furthermore, as you have criticized your “dear Mrs. Rajavi” for her demagoguery, I’d like to point out that I find the same type of demagoguery in many of your high school level articles, particularly the one that unsuccessfully aimed at the rebuttal of Shadi Sadr's truthful statement about Iranian men being male chauvinists (including yourself). You’ll be able to read about that article of yours in a coming article of mine regarding the Iranian lumpenism.

Now, let’s see if Masoud Kazem-zadeh who introduced himself to me as a member of the Jebhe Melli for years, is going to come to your defense and the MEK’s for a second time, demonstrating his intense sympathy for, if not membership of, this anti-democratic organization and calling my critique of your writings an “insult”!

Azadeh