در نوشتن این مقاله بارها خاطرات کسانی را مرور کردم که نامشان با جریان روشنفکری چپ ایران در هم تنیده است. دست تقدیر چنین خواسته بود که زندگی من با برخی نام ها و تراژدی های بزرگ در تاریخ سیاسی قبل از انقلاب ایران توام باشد. در این مقاله به بعضی نام ها اشاره میکنم که بعد ها قهرمانان و قدیسین جنبش چپ مسلحانه شدند. این آشنائی با آنها و مرور زندگی، شخصیت و رویاها و دردها وانگیزه های آنان همیشه بهانه ای بود تا به برخی مفاهیم نگاهی دوباره کنم. تفاوت بسیاری است بین آشنائی نزدیک با یک قهرمان و نگاه آنان که دانششان از قهرمان محدود به عمل قهرمانانه اوست. سرنوشت هر کدام از آنها برای من درسی بود. شاید این عکس اغاز خوبی باشد بر روایت آن ماجراها و نام ها.
این عکس احتمالا در سال 43 در دبیرستان کمال نارمک گرفته شده است. کسی که در وسط عکس است جلال الدین فارسی است که در این زمان ناظم دبیرستان بود و پس از مدتی ناپدیدی خبردار شدیم که به لبنان رفته است تا چریک شود. نقش و نام او پس از انقلاب چه به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری و بعد ها رئیس ستاد انقلاب فرهنگی و این اواخر در قتل یک شکاربان و همین حالا نیز به عنوان یکی از ایدئولوگ های پشت پرده حکومت به اندازه کافی شناخته شده است.
هیات امنای این دبیرستان ایت الله طالقانی، دکتر یدالله سحابی و مهندس بازرگان بودند و شهید با هنر معلم فقه و شهید رجائی معلم ریاضیات. البته شهید بهشتی در کلاس های بالاتر ادبیات و فقه درس میداد.
سمت چپ عکس پسرکی که کت چرمی به تن دارد من هستم. باید 14 یا 15 ساله باشم. بالای سر من پرویز خرسند ایستاده است . استاد پرویز خرسند. نویسنده، ادیب و دوست و مشاور و مصحح نوشته های دکتر شریعتی که برادرش احمد خرسند را به عنوان مجاهد خلق اعدام کردند و او ادیبانه اعتراض کرد و علیرغم مذهبی بودنش مورد بی مهری حکومت است.
این پسر 15 ساله به علت اینکه در اعتراض به پرداخت پول اضافه به کارگاه نجاری توانسته بود همکلاسی های خود را بسیج کند از همان ابتدا مورد توجه اقای فارسی قرار گرفت. به یاد دارم روزی که مرا به دفتر دبیرستان احضار کردند، آنموقع اقای فارسی ناظم بود، فکر میکردم مرا توبیخ خواهند کرد ولی پس از چندسوال و پاسخ های ساده و صادقانه من به یکباره لحن اقای فارسی عوض شد و از همان جا مرا با دنیای تازه ای آشنا کرد. دو سال بعد از این تاریخ من چیز های زیادی از شعر و تاریخ و مذهب و سیاست میدانستم و این همه را مدیون پرویز خرسندم.
آشنائی من با چریک های فدائی خلق به سالها قبل از تشکیل این سازمان بر میگردد. سالها قبل از اینکه اصلا چپ رنگ و روی مسلحانه به خود بگیرد. سالهائی که خواندن غرب زدگی ال احمد، مادر ماکسیم گورکی، پاشنه اهنین جک لندن فعالیت انقلابی محسوب میشد و محافل انقلابی محدود بود به بحث در دنبال کردن انقلاب الجزایر، روزگار پاتریس لومومبا، جنگ ویتنام، کودتای سوهارتو در اندونزی و اعلامیه هائی که تک و توک از این طرف و انطرف میرسید، دوران حفظ کردن شعر ارش و خواندن "گالیا" از هوشنگ ابتهاج، شنیدن رادیوی پیک ایران که با هزار پارازیت از شوروی یا اروپای شرقی پخش میشد و متعلق به توده ای ها بود. هنوز حتی کتاب های اصول مقدماتی فلسفه ژرژ پولیتسر و اقتصاد نوین نیکیتین که بعد ها انجیل چپ مسلحانه شد شناخته نبود. حرف بر سر سال 44-45 است. سالهائی که هنوز امیر پرویز پویان کسی بود بین یک ملی گرای مصدقی با پس زمینه های مذهبی.
در سفری برای دیدن پرویز خرسند معلم ادبیات که حالا برای ادامه تحصیل به مشهد برگشته بود و برای من بسیار عزیز بود به همراه دوستی به مشهد رفتم. سفر جالبی بود. ایام عید بود و فرصتی بود تا در کنار پرویز خرسند به دید و بازدید ها برویم. در همین سفر بود که به منزل دکتر شریعتی که گویا تازه از فرانسه برگشته بود برای دیدار رفتیم.
پرویز خرسند نویسنده مذهبی و محبوب و از بچه های کانون نشر حقایق اسلامی مشهد بود که محمد تقی شریعتی، پدر دکتر علی شریعتی، بنیانگزار آن بود وطاهر احمد زاده پدر احمد زاده ها (مسعود و مجید) در انجا سخنرانی میکرد. به اعتقاد من کانون نشر حقایق اسلامی مشهد زایشگاه واقعی روشنفکران انقلابی ایران بود. از همین محل دکتر علی شریعتی به عنوان نواندیش مذهبی و برادران احمد زاده و امیر پرویز پویان به عنوان نواندیشان چپ زاده شدند و بالمال سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکها به عنوان نمایندگان روشنفکران طبقه متوسط تاسیس شد. روشنفکران روستائیان و طبقات محروم شهری در همان نزدیکی ها از روی منبر با تلفن با کربلا در تماس بودند. میتوان تصور کرد که من در کنار پرویز و در همان مدت دو هفته دید وبازدید پای چه بحث ها و مناظراتی نشسته بودم. تقریبا در تمام این مدت هرروز در قهوه خانه "داش اقا" که محل جمع شدن روشنفکران مشهدی بود بحثی در جریان بود و در یکی از همین محافل با پرویز پویان و دوست بسیار نزدیک و همیشه در کنارش علی طلوع و زنده یاد سعید پایان اشنا شدیم. سعید پایان کارگر بود و سواد چندانی نداشت به همین دلیل هم در بحث ها شرکت نمیکرد اما انچه که او را برای همه دوست داشتنی کرده بود روح شاد و کودکانه ای بود که داشت، حجب و حیا و لبخند همیشگیش. در همین سفر بود که دیدم پرویز پویان علیرغم ترس و منع همه و منجمله پرویز خرسند که بزرگتر بود هروقت که در استخر طرقبه شیرجه میرفت بلند فریاد میزد " زنده بادمصدق"
پس از این دیدار، و دیدارهای پراکنده در منزل دوستان خرسند دیدار بعدی من با هر سه انها در تهران بود. شاید یکی دو سال بعد. پویان و طلوع به دانشگاه میرفتند و با سعید پایان هر سه در طبقه اول خانه ای نزدیکی های پل چوبی زندگی میکردند. از همان موقع پرویز پویان و طلوع تمرین زبان فرانسه میکردند و گویا برنامه چنین بود که برای ادامه تحصیل به فرانسه بروند یا حداقل من اینطور فکر میکردم. سعید پایان کمک راننده اتوبوس شرکت واحد بود.
دیدار بعدی من با پویان در برخورد اتفاقی بود که با هم در خیابان فردوسی داشتیم. شاید اواخر خرداد ماه 49. در گپ کوتاه مدتی تحولات سیاسی خودم را برایش توضیح دادم، و برای چند روز بعد قراری جدی در قهوه خانه ساختمان پلاسکو داشتیم که من به دلیل در گیری در ماجرای هواپیما ربائی سر قرار نرفتم ( این ماجرا خود شرح جداگانه ای را میطلبد اما به همین دلیل از 4 تیرماه 49 تا 19 خرداد 51 زندان بودم) و بعد ها در زندان بود که خبر کشته شدن پرویز پویان را در روزنامه خواندم ( 3خرداد 50). درست همان روزهائی با هم قرار گذاشته بودیم که او مشغول سازماندهی تیم شهر بود. سعید پایان را بعد ها در زندان دیدم. بعد از مرگ پویان او را هم دستگیر کرده بودند و به مدتی حبس محکوم شده بود. روزی که او را به زندان قصر شماره چهار اوردند همان روز یا فردای ان روز موعد آزاد شدن من بود از صحبت ها چیزی به یادم نمانده است بجز لبخند همیشگیش. سعید پایان بعد از ازادی از زندان گویا در یک درگیری کشته شد (اول بهمن 53). علی طلوع را سالها بعد در دانشگاه سوربن پاریس دیدم که دکترای شیمی میخواند.
اما یکی از نام ها در پیشگامان جنبش چپ مسلحانه مهدی شمس اسحقی است که رابطه من با او نسبت به هرکس دیگری نزدیک تر بود. با مهدی اسحقی در دانشگاه شیراز اشنا شدم. اهل مشهد بود و فرزند یک پاسبان. پسر فقیری بود که زمین شناسی میخواند و هردو با هم در محله هفت تنان که محله نسبتا فقیر وکارگر نشینی بود خانه داشتیم. برای گذران زندگی مدتی هم با هم کفش دانشجویان را واکس میزدیم. رابطه من و مهدی اسحقی برای بچه های چپ دانشگاه شیراز ان سالها شناخته شده بود. خاطرات میان من واو بسیار است اما دو خاطره از او برایم همیشه زنده است و در زندگی بارها بیاد آورده ام.
موقع امتحانات دانشگاه بود و هردوی ما در کلاس ادبیات که برای هردو مشترک بود باید اشعار حافظ را میخواندیم و معنی میکردیم. خانه ما در هفت تنان خفه و کوچک بود و فصل بهار و هوای شیراز و اشعار حافظ که مهدی پیشنهاد کرد تا در خیابان باغ ارم که قاعدتا باید گلهای معطر اطلسی ان در آمده باشد حافظ را مرور کنیم. با پولهایمان که روی هم گذاشتیم و چانه زدن با تاکسی بالاخره هردو را به خیابان باغ ارم برد. از تاکسی که پیاده شدیم به جای بوی معطر اطلسی ها بوی گند و مشام آزار کود پِهِنی بود که تازه روی باغچه ها پخش شده بود. نمیدانم چرا و از کجا به یکباره این شعر به مهدی الهام شد اما شعری بود که بارهای بار، در تنهائی، هروقت خیلی اندوهگین بودم با خودم زمزمه کردم و تجدید روح و خاطره میشد. مهدی هنوز دو سه قدمی از تاکسی دور نشده بود که نفس عمیقی کشید وبا دکلمه و گوئی اشعار حافظ را می خواند گفت:
امشب خبرم ز بوی خوش نیست
گویا که صبا به عاشقان ک..ر زده است
از او نیز جمله دیگری به یادم مانده است که بارها در زندگی انرا به یاد اورده ام. یادم میاید که در آخرین دیدار ما وقتی از چهار راه پهلوی بطرف میدان فوزیه قدم میزدیم و مهدی سعی کرده بود که مرا قانع کند که این بار قضیه جدی است و فقط باید مدتی صبر کنم و من بخاطر در گیر بودن در ماجرای هواپیما ربائی قانعش کردم که کاریست که باید انجام دهم که صبر جایز نیست به پل چوبی رسیده بودیم که محل جدا شدنمان بود. او در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود و مرا در اغوش گرفته بود گفت: "ما شاید هیچوقت پیروز نشویم ولی حداقل خوب زندگی کرده ایم". این جمله همیشه برای من با معنا ماند هرچند در طول زمان معناهای ان متفاوت شد. این اخرین دیدار ما با هم بود.
چندی پس از دستگیر شدن من گویا مهدی اسحقی به منزل ما رفته بود تا ببیند احتمال ازادی نزدیک من چقدر است و فهمیده بود قضیه سری دراز تر از این دارد که برنامه کوه را عقب بیاندازد. مهدی اسحقی به همراه رحیم سماعی که گویا پسر خاله یا پسرعمه اش بود همان دو نفری بودند که در سیاهکل در مقابل نیروهای نظامی مقاومت کردند و کشته شدند و فرصتی فراهم کردند تا دیگران فرار کنند. مهدی اسحقی نزدیک ترین دوست من واولین شهید جنبش چپ مسلحانه در سیاهکل شد. در اسناد و مدارک منتشر شده در تمام منابع بیش از یک پرگراف در مورد او نیست و حتی یک عکس درست و واقعی از چهره او با سبیل های سیاه و مردانه اش در هیچ کجا ندیدم و هیچوقت جرئت ان را پیدا نکردم که با مادر او که در به در برای پیدا کردن من جستجو کرده بود روبرو شوم. مرگ مهدی اسحقی وقتی اتفاق افتاد که من در زندان بودم (واقعه سیاهکل 19 بهمن 1350).
دو سال اخر دوران متوسطه را در دبیرستان فرگام گذراندم. ساختمانی دو طبقه واقع در کوچه ای مقابل ضلع شرقی دیوار سفارت امریکا که نبش کوچه ان یک کلیسای قدیمی بود. خانه ما محله نارمک بود و با یکی از همکلاسی ها که او هم در محله دردشت زندگی میکرد هم مسیر بودیم. اسمش عبدالله بود. کمی چاق و بسیار شوخ و بذله گو. پدر عبدالله در یکی از بازارچه های میدان فوزیه کلاه و دستکش و از این جور جنس ها میفروخت. یکی دیگر از همکلاسی های ما در دبیرستان فرگام خشایار بود که البته در همان نزدیکی میدان 25 شهریور زندگی میکرد. رابطه من و خشایار رابطه بسیار نزدیک تری بود به دلیل نزدیکی افکار ما اما فعلا صحبت عبدالله است. هم مسیری ما از چهار راه تخت جمشید تا میدان فوزیه و حرف های من که تا ان موقع همه کتاب هائی را که گفته بودند ممنوع است خوانده بودم و میتوانستم از جبهه ملی و نهضت ازادی و پان ایرانیسم و 28 مرداد و مصدق حرف بزنم روز پشت روز از عبدالله ساده و بچه کاسب و با حال و هوای هنوز روستائی ادمی را ساخت که با علاقه و هیجان در چهلم مرگ تختی با جمعیت امد و بعد ها نحوه فرارش را از باتوم های نیروی انتظامی که در میدان شوش جمع شده بودند به تفضیل و با هیجان شرح میداد. در این روز خشایار هم با ما بود. وقتی سال بعد من به دانشگاه شیراز رفتم رابطه خشایار و عبدالله کاملا نزدیک بود. هر دو در اعتصاب اتوبوس های شرکت واحد بطور فعال شرکت کرده بودند و تعداد زیادی تراکت را در امجدیه بین مردم ریخته بودند. من یکبار هم به خانه عبدالله رفتم. خانه ای سه طبقه با اجرهای بهمنی و در همانجا بود که با مادر عبدالله هم سلام و علیکی کردم و با خواهرانش که دخترکانی هنوز کوچک بودند به نیم نگاهی اشنا شدم. سالها بعد بود که خواهران عبدالله ، سیمین ( 10 فروردین 56) و نسرین (4 اردیبهشت 56) در درگیری های مسلحانه کشته شدند و عبدالله نه در مبارزه با حکومت که به جرم عاشقی بر دختری که در یک خانه تیمی با هم زندگی میکردند ( اول اردیبهشت 56) به دستور سازمانی و بدست رفقا مقتول شد.
روزی که از کنار دکه پدر عبدالله که هنوز در همان بازارچه نزدیک میدان فوزیه بود دزدکی به او نگاه میکردم و چهره به یکباره پیر شده و تکیده او را میدیدم که هنوز درست نفهمیده بود چرا چنین شد و چرا بچه های او کشته شده بودند یادم از ابتدای آشنائی من با عبدالله افتاد و این سوال وحشتناک که اگر خانه من و عبدالله در یک مسیر نبود آیا سرنوشت این خانواده باز اینگونه بود که بود؟ هر پاسخی به این سوال از بار دردی که یک عمر کشیده ام نمیکاهد.
از خشایار اسم بردم. او هم با برادرش هردو در دبیرستان فرگام درس میخواندند ولی کیومرث یک کلاس پائین تر بود. از اهالی تویسرگان و ملایر بودند و نمیدانم از کجا شنیده بودم که گویا در اصلاحات ارضی شاه زمین های انها را گرفته بودند و مجبور به کوچ به تهران شده بودند. با این حال خانه ای داشتند در نبش یکی از کوچه های نزدیک میدان 25 شهریور که از بیرون برای من نمای خانه پولدارها را داشت اما من همیشه و فقط به زیرزمین این خانه رفته ام تا ساعت ها با خشایار و کیومرث حرف های سیاسی بزنیم. فریبرز انروزها هنوز خیلی جوان بود که در بحث ها شرکت کند شاید چهارده ساله بود اما با علاقه پای صحبت ها می نشست و برادر دیگری هم داشتند به نام کورش که از همه مسن تر بود ولی عقب افتادگی ذهنی داشت. من و خشایار خیلی زود همدیگر را پیدا کردیم.خشایار یکبار هم به شیراز امد و در تکثیر فتوکپی با استنسیل الکلی به ما در شیراز کمک کرد.
رابطه من و خشایار با اینکه او در تهران و در دانشسرای نارمک بود و من در شیراز اما برقرار بود. اخرین بار که خشایار را دیدم وقتی بود که به همراهی با من بر سر قراری امده بود که در اصل تور ساواک بود برای شناختن انقلابی ها ( جزئی از همان داستان هواپیما ربائی). زحمت زیادی کشیده شد تا در بازجوئی ها اسمی نه از او و نه دیگران برده نشود. بعد ها خشایار و برادرش کیومرث هردو به عنوان اعضای چریک های فدائی خلق کشته شدند. خشایار در درگیری ( 23 فروردین 54) و کیومرث با خوردن سیانور( 9 بهمن 55). فریبرز را بعد ها در زندان قصر شماره چهار دیدم که جزو اولین موج دستگیری چریک ها بود. ورود او همزمان بود با خروج من و بعد ها فهمیدم که رهبر گروه اقلیت شده است.
این نام ها امروزه روز به عنوان قدیسین تفکر چپ مسلحانه و قهرمانان آنان تلقی میشوند. ادم هائی که من بارهای بار زندگی و شخصیت هریک و ده ها نفر دیگر را که اسطوره و قهرمان تلقی میشوند مرور کرده ام و همیشه از خود پرسیده ام اگر به دبیرستان کمال نرفته بودم ایا سرنوشت من همینطور تمام میشد که دارد میشود؟ این کدام قانون است که سرنوشت ها را معین میکند؟
امیر حسین فطانت
گواتاویتا - کلمبیا
Recently by Amir Fetanat | Comments | Date |
---|---|---|
عکس: وقتی چریکها چریک نبودند | - | Sep 03, 2012 |
مونالیزای انقلاب ۵۷ | 59 | Aug 25, 2012 |
Ray of light | 2 | Jul 29, 2008 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
A.P. Pooyan's book review
by Shirzadegan on Thu Oct 04, 2012 01:55 PM PDTI read his book when I was a teenager. The book comes in a paper back. We can say it is a "long essay" rather than a "Book". Pooyan was inspired by Marx idea of "historical process". Marx in his final analysis reaches to polarization of the society into sections. One is the ruling class or bourgeois and the other one "proletaria". The word proletaria comes from latin word of "proless" means "Children". Proletaria has been characterized as a class of society who have nothing, but the "children". Pooyan in his nickle head dutyfully generalizes Marx analytical view of history to the shah and shah's adminstration. Consequently, shah being viewed in his book as a "ruling class" and Iranian people has been viewed as "proleterias". Marx in his final analysis of the society says there will only remain 2 classes of socity face ot face. A. Borgosis B. proletaria. The other segments of society such as pertty bourgeois and Lupen proletaria absorb in either one of these classes. Pooyan blindly generalize this concept to the Iranian people versus shah's adminstration. However, pooyan finally diviated from the basic principal of Marxism. He conceptualizes the "ruling class" means shah and his administration are "Absulote invincible" This is pooyan's terminalogy. On the other hand, the mass are "Absolute inable". They are INcapable to defeat ruling class. Shah and his security forces are everywhere and seems impossible to overcome such a huge power. The mass are prodominately poor and deprived from all previleges. In a pooyan's nickhead, the mass is disappointed to overpower ruling class. Mass are disappointed from any social changes or revolution because they can't fight the "absolute invincible" power.
Pooyan use the term " absolute invincible" for the ruling class versus "absolute inablity" for the mass. He goes on and describes the goal of "guerrila movement" is to make an injury to the ruling class. Guerrila mission is to demonstrate to the masses that :ruling class is vulnerable. Guerrila movement is capable to proof to the mass,(Unlike they're thinking of shah and his adminstration), they are capable of or susceptible to being hurt. They are susceptible to be wounded by a weapons and ammunition.
As a teenager when I read the book I felt the guy was not smart enough. Now, after so many years when I read this blog about him who siad: Pooyan was jumping in the pool and shouting: "Long live Mosaddeq", that confirmed my initial guess.
Sincerely,
Siavash
Why don't you learn from Marx
by Shirzadegan on Thu Oct 04, 2012 07:07 AM PDT"In his latest stage, Marx actually argues against his earlier positions " zendanian
Why don't you learn from him? why don't you re-consider all these garbages? Why don't you question whatever you believed as a gospel of truth ? These garbages occupied your mind all your life. It is time to come out of nutshell. You need to move forward. All these ideas brought misery and bloodshed to those countries who fall for it. Can't you see that ? Go ahead and study Ethiopia. Study the Ethiopian Genocide. The genocide who killed over 1 million poeple under principal of Maxism, Study Cubans who are swimming across the ocean to reach to the "Free world". Behind your vindictive worlds I see an old man who has nothing to say except vulgar language and being vicious to other. You are getting close to your final days of life, why don't you argue against your earlier position ?
Say it loud after me: "It was a big mistake"
//www.youtube.com/watch?v=gFHhPp9TP5s
Not only you don't know squat about Marx, you also don't know a
by Zendanian on Wed Oct 03, 2012 06:50 PM PDTthing about Socialist thinkers before or after him.
To begin with: Marx had at least four stages in his intellectual development:
1) Young Marx of Economic Philosphical Manuscript. 1843
2) Marx of Communist Manifesto of 1848
3) Marx of Das Kapital and Grundrisse of 1850's
4) Late Marx of Anthropological Notebooks.
In his latest stage, Marx actually argues against his earlier positions and mentions that based on his studies of Russian Peasants' Communes, not every society has to go through stages of Capitalist development. This is very contrary to the obtuse one-sided picture you provide in here.
The problem with your "writing" (if you could even call it writing) is not only that you can't spell things, and can't write words and concepts as they ought to be written, there's a much more substantial problem.
You simply haven't read anything from any of these writers you keep distroting. If you were properly educated, you would have known that in a regular class room, on a regular course, you would have recieved nothing but F, not only because of your atrocious buthchering of English language, but also because you have zero reference and source documentation for your claims. If you want people to take you seriously you need to cite specific books, page numbers, which edition and all other needed details. But you can't do any of that because you actually don't have a single book in front of you, but write all this non sense based on hearsay and worse.
Of course you would have more respect for torturers of Iranian people, than Iranian people. That's why you're all a bunch of loser monarchists.
Last but no least: Life still remians too short to wast on illietrate SAVAK apologists. This shall be the last time in my life I'll ever waste precious time on your obtuse non sense.
Grandiose delusion, false accusation
by Shirzadegan on Wed Oct 03, 2012 06:12 PM PDT"But in your SAVAKi mis-education you only have a hard on for Marx and Lenin and don't have a clue about all the ideas and people befor and after them." Zendanian
What makes the difference between Marx and his precedant socialists is the fact that Marx initiated the concept of "Historical Determination". That is the difference between Marx and his precedent socialists. They were so called "idealist socialists" because they never realized the determination of history. In Marx idea there is a force to go through historical process. There is no way around any historical stages which finally leading to "dictatorship of Proletaria" The class of society which has been oppressed over the course of history as a slave in period of slaverly, peasant in period of Feudalism and finally proletaria in the stage of Capitlism is able to enforce his hegemony. That made Marxism as a "Sciience" versus the "Idealist socialists" remained "wishful thinking" and NOT scientific. Islamist called "Ali" as a socialist. Because he didn't know the concept of "determination" we can classify him as "ideolist socialism". We can go on and call all your heros such as Mazdak, Mitra, Mani.... and other ancient Iranians socialists as " Idealist socialist" because none of those speak of "historical determination".
This writer is fully aware of all the works of Marx precedents, but this is not a place I go to the detail. I read all those text books in Farsi, Not English. I read it during my college time. As a result, sometimes, it is difficult for me to explain it in English. Anyway, the bottom line is the fact that the theory has been getting old. None the less, all the countries experienced "RED" were UNhappy. They suffered till the collepse of Soviet Union in 1988. I have already mentioned about Cuba, Euthopia, East Germany and Korea. If there is any puzzle in your mind, please let me know, I will go further.
BTW,
like I said before and seems you're keep forgetting :
During shah days I was a little kid. So the accusation of Savaki doesn't fly with me my dear. In the mean time, I respect Savakis much more than those idiots who put our country, our people in this mess.
هر کاری از دست شما بر میاید (جفتک زنی، فحاشی،...) غیر از دو خط
ZendanianWed Oct 03, 2012 04:35 PM PDT
هر کاری از دست شما بر میاید (جفتک زنی، فحاشی،...) غیر از دو خط مطلب نوشتن به دست و قلم خود.
به جای این همه مکرر آبروی خود را در ملاء عام بردن، یک بار و برای همیشه اقرار کن که غیر از نام آوردن از آدم اسمیت و کارل مارکس چیز دیگری بلد نیستی.
به شما قول میدم اقرار به حقیقت امر نه تنها نوشتار شما را بهبود میبخشد، بلکه روی فشار خونت هم اثر مثبت داره.
و بدینسان است که ظل الله یون ساواکی مأب جایگاه خود را در کنار همپالگی های قبرسی خود اشغال میکنند.
در جفتک زدن مکرر خویش موفق باشید.
حتی طلاّب فیضیه از این چپولان با سواد ترند
anglophileWed Oct 03, 2012 04:26 PM PDT
دیگه دوره تظاهر به سواد پایان یافت. پاشو برو چای را بذار رو سماور!
از اولش چیزی در چنته نداشتید، بیخودی تقصیر را گردن بقیه ننداز
ZendanianWed Oct 03, 2012 03:55 PM PDT
نگاهی به آیینه بینداز و منبع مشکل خود را دریاب.
از اول کار مسئله شما و تمامی ظل الله یون ساواکی ماب نه "عدم حوصله" بلکه بیسوادی، دروغگویی، پر مدعایی و به طور کلی پرت بودن از اصل قضیه است.
و بدینسان است که ظل الله یون ساواکی مأب جایگاه خود را در کنار همپالگی های قبرسی خود اشغال میکنند.
در جفتک زدن مکرر خویش موفق باشید.
همنشینی با بدان در من اثر کرد
anglophileWed Oct 03, 2012 10:47 AM PDT
قاسم حداقل یکی بزرگتر از خودتو بیار که چهار کلمه بتونه حرف بزنه و استدلال کنه. در ضمن باید معذرت بخوام که ورای حدی که فراخور شعورت هست یعنی از صادق زیبا کلام خواستم بهت یادت بدم. خواستم به شیوه خودت که فقط کپی و وصله میکنی سوادتو ببرم بالا. ولی معلومه که اینهم برات زیادی بود. اگه دو هزار سال دیگه هم صبر کنی تا سواد دو کلمه فارسی (انگلیسی پیشکشت) خوندن و نوشتن رو پیدا نکنی حوصله یاسین در گوشت خودن رو ندارم.
برگرد برو دنبال کار اصلیت (لام الف لام).
//www.youtube.com/watch?v=iDJeTnLKLEI
Life is too short to waste "debating" illiterate SAVAK apologist
by Zendanian on Wed Oct 03, 2012 07:52 AM PDTWittgenstien says unless you're able to coherently talk and write about your ideas, you don't know what you're talking about.
Which is the case with illiterate SAVAKi thugs on this site.
For your information Socialism is a complex domain of phenomenons which encompasses sets of ideas, movements and in some cases, states which claim to be socialist.
As such Socialist ideas have been around long before Mrax, and Lenin. We have Utopian Socialists, Communitarians, Social Democrats, Anarchist, Communists and just plain Socialists. But in your SAVAKi mis-education you only have a hard on for Marx and Lenin and don't have a clue about all the ideas and people befor and after them.
Thus once again proving what an illiterate SAVAK apologists sounds like(or perhaps not just an apologist but an actual one).
However, and as ignorant as a SAVAKi, might be, even a SAVAKi shan't forget that most social benefits in the world, that is both Western and Eastern parts are due to struggles and legacy of the Socialist movement, in all its different forms.
Of course you remain for ever stuck in naming Marx, Lenin, and even these two I have a strong feelingyou have not read a single actual work from, and like other SAVAKi apologist in here, think that by just naming writers you could fool people into thinking you have actually studied them.
So, go on and enjoy your weekend, your social benefits, and all that's good in the world and thank Socialist movement for providing them for all, including pretentious, illetrate SAVAK apologists. Cheers
زمانی که ظل الله یون غیر از جفتک زدن کار دیگری نمیتوانند بکنند
ZendanianWed Oct 03, 2012 07:30 AM PDT
شما که قرار بود مثلا "صاحب قلم" باشد و بر حذر از "کپی و پیست". چطور است که بجای دو کلام از زبان خود راجع به مارکس و آدام اسمیت، از این و آن "کپی و پیست" میکنید.
ما تا ابد دهر به شما فرصت میدهیم که دو خط ناقابل از زبان خودتان راجع به آدام اسمیت و مارکس بنویسید.
اما مطمئنا ظل الله یون ساواکی مأب غیر از نام آوردن از بزرگان و تظاهر به آشنایی با آنان، صرفا با آوردن نام آنان، و جفتک زدن و "کپی و پیست" از نظریه پردازان جمهوری اسلامی کار دیگری از دستشان بر نمی آید.
و بدینسان است که ظل الله یون ساواکی مأب جایگاه خود را در کنار همپالگی های قبرسی خود اشغال میکنند.
در جفتک زدن مکرر خویش موفق باشید.
why you're running away....?
by Shirzadegan on Tue Oct 02, 2012 05:40 PM PDTIdea of left is our discussion here, not my spelling. I am sure the readers can understand what I am trying to say, so why playing game with the words.
There is no country in the world being successful based on principal of Marx or Lenin or Mao. No one can claim people are living happily in socialist countries. Why some people like to have orgasm over something that doesn't exist.? It is puzzling me.
Marx and Lenin idea brought misery and disaster for every nation who were involved with those concepts. Wake up. It is the new world order.
It is sign of strength to accept the mistake. You made mistake all your life. Time is to wake up and move on with your life.
وقتی چپولان چپه میشوند
anglophileWed Oct 03, 2012 01:05 AM PDT
بیچاره مارکس و اسمیت که آثارشان بدست این بیسوادان تعبیر و تفسیر میشود. حتی صادق زیبا کلام این عذر خواه سابق رژیم شعورش از این مگسان افزون تر است:
//www.talanews.com/fa/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DA%AF%D8%B4%D8%AA-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%E2%80%8C-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D9%85%DB%8C%D8%AA-2857.html
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداریی
First learn how to write in English, before starting to lecture
by Zendanian on Tue Oct 02, 2012 11:27 AM PDTOn world history.
SAVAKi thugs by far are the cheapest creatures in the world, not to mention the most illeterate. That's why most of them changed their master and after that whore monger shah was overthrwon went to work for those pimp mullahs.
Utopia is not the same as "Euthopia!"
Good luck on your spellings.
Talk is cheap
by Shirzadegan on Tue Oct 02, 2012 11:16 AM PDTThe reality mandate something else. "Slave movements", "Peasants movements", and finally "Workers movement" were abstract thinking of Marx. That was his analysis from the historical process. It didn't exist in the way he was seeing. Shariati also stole Marx idea. Shariati conceptualized Marx historical process in his book called "Aree inchonin bood baradar".
Here is what was the result of Marx Euthopia. Hope this link open your eyes to the reality. Hope your final days in life would be different than Beh Azeen destiny. Poor guy never got it till he died.
//www.youtube.com/watch?v=DM5O1dSbTiE
Workers' movement have been in existence long before Marx, Lenin
by Zendanian on Tue Oct 02, 2012 11:00 AM PDTor all these states caliming to represent them.
Somehow you haven't developed the intellectual capacity to make a distinction between Workers' Movements and individuals or parties claiming to represent them.
What our resident SAVAK apologist have ALWAYS failed to understand is that Workers' Movements are not in anyone pockets, no one has a monoploy over them, and these very same Workers' Movements are always in contradiction with the states the claim to represent them.
Workers' Socialism and Council Socialism are just two examples of such independent entities. But that would be way too much for you to grasp.
Future of an illusion
by Shirzadegan on Tue Oct 02, 2012 10:55 AM PDTIt was a hot summer day in 1980 when I heard Ehsan Tabari, once of the 60 ideologists of the socialism world, conducting a lecture in Tudeh party office. An office adjacent to Tehran University. As a curious teenager, I decided to attend the meeting. He was talking about the future of Capitalism. He refered to U.S small communist party which was leaded by Guess Hall. Small party but very vibrant. He said next 15, 20, 25. or 30 years (audiances grained). He said "I don't go further.... but you will see the collepse of America and Capitalism".
So far 32 years is gone and I am not sure Guess Hall is still alive, All socialist countries suffered during 80's. The USSR keep getting loan from U.S in order to survive. Soviet Union eventually collepsed in 1988. A trip to Albania revealed people were still riding doneky in that country,but Anwar Khajeh was proud they were not depend on Capitalism. Albanian people were suffered. Similar situation was in Cuba. Poor Cubans swimming cross the ocean to reach to the "Free World" and save their lives from the hell that Marx and Lenin made for them. Even Iranian Leftiis such as Mash Ghasem was not willing to live under Castro communism one day. He spent all his life in Canada,but he was talking very highly of Cuba. That was hypocrisy of our people.
Mengistu Haile Mariam back by Cuba/Soviet Union tortured, killed about 1,300,000 people. His genocide is the darkest page on the history of Marxism-Leninist.
Chinesse communist party is still running with iron fist, but they have the highest rate of execution in the world.
In Iran, the story was different. Iran's left were bashed by Islamofacists. During shah days, they felt like a hero once they were coming out of prison, but under Khomaini the story was different. They felt like a "dirt" once they were getting released from Khomaini's prison. They were carrying feeling of "Shame" "Guilt". They were look down on them by Iranian people. Beh Azeen gotten beaten up, tortured very badly by Khomaini's paid agents, but the writer didn't have any clue of what was going on. He was getting beaten up and he was still looking for Ethopia coming out of Islamic Republic. He was pursuing socialism all his life and expected "humanism" of Romain Rolloand from Basiji. He was hoping to see his translation of Jean Christophe has some reality bases, but he never saw it until he died. He remained delutional till the end of his life and never realized what happened. Rarely we come across anyone with leftist idea in Iran these days. Euthopia that Marx promised to the people were a big delution. Marxist-Leninist was faded away in the process of history.
حقا که غیر از لگد اندازی "هنر" دیگری ندارید
ZendanianTue Oct 02, 2012 09:29 AM PDT
ظل الله یون ساواکی مأب ۳۳ سال است که امتحان خود را داده، رد شده و غیر از فحاشی و لگد اندازی چیز دیگری در چنته ندارند.
از کارل مارکس که یقینا یک خط هم نخوانده، و اگر هم خوانده باشید از آن چیزی نفهمیده اید.
ما به شما دو ساعت، دو روز، دو هفته، دو ماه، هر مقدار وقت که لازم دارید میدهیم، تا ببینیم غیر از نام آوردن از آدام اسمیت، چیز دیگری هم از ایشان میدانید یا خیر؟ ( که البته پرسش بدین پاسخ نیز از قبل نیز بدیهی است و منفی).
اصولا ظل الله یون ساواکی مأب تنها مطلبی را بر آن "تبحر" دارند ستایش ظل الله و تحریف و دروغ بی پایان در لاپوشی جنایات آن دلقک حقیر تاریخ.
و بدینسان است که امثال شما جای خود را در کنار همپالگی یان قبرسی اشغال میکنند.
در لگد پرانی های خویش موفق باشد.
چقدر مضحک است
anglophileTue Oct 02, 2012 08:51 AM PDT
که چپولان سطحی سوادی که سوادشان به اندازه طول و عرض یک صفحه ویکی پدیا هم نیست به خود باور دارند که دیگران را به چالش کشیده و از آنان به خیال خود امتحان بگیرند!! قاسم تو اول ثابت کن فهم و شعور بیش از دو خط جواب را داری بعد از دیگرون امتحان بگیر (لام الف لام) این مزخرفاتی که نوشتی یعنی "آنالیز" بود! برای کسی که میگه اسلام بنیادگرا از دل ساواک بیرون آمد، حیف همون دو خط. برو قاسم برو سماورو آتیش کن آبو بذار جوش بیاد که آقا امشب روضه خونی دارن (لام الف لام).
چپولان ایران در حال سواد آموزی:
//www.youtube.com/watch?v=iDJeTnLKLEI
وقتی که حماران انگلیسی غیر از عبارتهای دو خطی چیز دیگری نمیتوانن
ZendanianTue Oct 02, 2012 07:52 AM PDT
وقتی که حماران انگلیسی غیر از عبارتهای دو خطی چیز دیگری نمیتوانند بنویسند.
از شما خواسته شد که اگر مطلبی و سوادی در چنته دارید (که ندارید) دو خطی در مورد:
۱) بحران اقتصادی بین المللی که تمامی جهان را چهار سال است فلج کرده بنویسد، و توضیح اینکه چنین بحران ساختاری و مزمنی یعنی چه؟
۲) مفهوم و نظریه آدام اسمیت در مورد جامعه مدنی چیست؟
از آنجایی که آموزش عمومی ظل الله یون ساواکی چیزی جز فحاشی و تحریف حقایق نیست، طبق معمول از پاسخ طفره رفتید، چون حداقل سواد پاسخ گویی به چنین پرسشهای
ساده ی را نیز ندارید.
بحران عمومی و ساختاری کل سیستم جهانی سرمایه داری (در چهار سال اخیر، بدون هیچ گونه چشم انداز بهبود) بار دیگر صحت نظریات مارکس در مورد ماهیت این سیستم مبنی بر بحران زایی غیر قابل علاج آن را اثبات میکند.
برای آدام اسمیت جامعه مدنی در حقیقت همان بازار است که بدون دخالت دولت هماهنگی و رشد را در جامعه فراهم میکند. و این عدم دخالت دولت دقیقا همان چیزی است که در سیاستهای دولتی غایب است و کل سیستم سرمایه داری را به " سوسیالیزم شرکتی" ( کورپوریت سوشیالیزم) تبدیل کرده است.
مسلما شما در پاسخ بدین دو توضیح مختصر و مفید غیر از فحاشی چیز دیگری در چنته ندارید.
و بدینسان جایگاه خود را در کنار همپالگی یان قبرسی خود اشغال خواهید کرد.
در لگد پرانی های خویش موفق باشد.
امان از حماران "کپی اند پیستی"
anglophileTue Oct 02, 2012 04:53 AM PDT
که تنها کاری که بلدند اینه که کپی و وصله کنند. از بیسوادی این حماران چپ نمای ایرانی شرم آور تر دیگر نیست.
...
by Zendanian on Mon Oct 01, 2012 09:17 AM PDTبازم عسل ما را قرقره کردید و تحویل خودمان دادید.
ازظل اللهیون مکانیکی تر و مصنوعی تر نیز کسی را سراغ دارید؟ خیر.
حالا شما که عالم دهر میباشد و بر تمامی فنون از "اقتصاد باز آدام اسمیت" تا اقتصاد سیاسی کارل مارکس را تسلط دارید، لطفآ برای همگان توضیح دهید که این بحران اقتصادی بین المللی که تمامی جهان را چهار سال است فلج کرده یعنی چه؟
ضمنا لطف نموده نظریه آدام اسمیت در مورد جامعه مدنی را بشکافید؟
امان از حماران چپول
anglophileMon Oct 01, 2012 03:44 AM PDT
که هنوز پس از نزدیک به هشتاد سال یاسین بر گوششان خواندن هنوز هم بیراهه میروند.
Sad
by Reza86 on Sun Sep 30, 2012 03:35 PM PDTVery sad
حماران نیز میداند ماهیت "خبر گذاری" های رژیم چیست,جز حماران انگل
ZendanianSat Sep 08, 2012 08:20 AM PDT
Zendanian joon use your apologist skills here
by anglophile on Sat Sep 08, 2012 08:13 AM PDT"مربی خوب"بهانه ی بیش نیست،هر کس مربی و مسئول "روشنگری" خویش
ZendanianSat Sep 08, 2012 08:10 AM PDT
در پاسخ به پرسش: روشنگری چيست؟
نوشتهی ايمانوئل کانتترجمهی يدالله موقن
روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خويش تحميل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمايی ديگری است. اين صغارت خود- تحميلی است اگر علت آن نه در سفيه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگيری فهم خود بدون راهنمايی ديگری باشد. شعار روشنگری اين است : Sapere Aude «در به کار گيری فهم خود شهامت داشته باش»!
تنبلی وبزدلی دلايلی هستند بر اين که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طيبعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از يوغ قيمومت ديگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همهی عمر صغير میمانند؛ و نيز به همين دلايل است که چرا برای ديگران چنان آسان است که خود را قيم آنان کنند.
چه راحت است صغير بودن! [آدم صغير پيش خود چنين استدلال میکند که] اگر کتابی داشته باشم [منظور کتاب مقدس است] که به جای فهمم عمل کند، اگر کشيشی داشته باشم که به جای وجدانم عمل کند و اگر پزشکی داشته باشم که به من بگويد که چه چيزهايی بخورم و چه چيزهايی نخورم و... در اين صورت نيازی ندارم که به خود زحمت دهم. اصلاً احتياجی ندارم که بينديشم؛ تا وقتی پول دارم ديگران جور مرا میکشند. قيمهايی که از سر خيرخواهي، سرپرستی انسانهای صغير را بر عهده گرفته اند زود در میيابند که بخش اعظم نوع بشر (شامل تمامی جنس لطيف) برداشتن گام به سوی بلوغ ذهنی را نه تنها دشوار بلکه بسيار خطرناک میدانند.
//nilgoon.org/archive/moughen/articles/Moughen_Kant_Enlightenmnet.html
وقتی ظل اللهیون ابله دست به دامن حزب الله یون ابله تر میشوند.
ZendanianSat Sep 08, 2012 08:02 AM PDT
آژانس های خبری رژیم تبدیل به منابع موثق خبری میشود.
بازهم میگن ظل الله و حزب الله کجا با هم همکاری کردن؟ در همین سایت و هر روز هفته.
ننگ و نفرت بر شاه و شیخ دو ستون اصلی ارتجاع و استبداد در ایران.
اعدام دلخراش
anglophileFri Sep 07, 2012 10:07 AM PDT
اعدام دلخراش کودک به دست تروریستهای سوریه ای مورد حمایت کومله و دمکرات+عکس+سند
//www.akamnews.com/Pages/News-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85_%D8%AF%D9%84%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B4_%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9_%D8%AF%D8%B3%D8%AA_%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87_%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF_%D8%AD%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%AA_%DA%A9%D9%88%D9%85%D9%84%D9%87_%D8%AF%D9%85%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D8%B3%D9%86%D8%AF_-663.aspx
قهرمانان
h.jahanshahiFri Sep 07, 2012 07:37 AM PDT
امیر فطانت گرامی، از خاطره ی خواندنی شما سپاسگزارم. متاسفانه من هم پاسخ دقیقی به سئوال سرنوشت شما و پیوند آن با دبیرستان کمال پیدا نکردم.
حتمن شما هم داستان گالیله ی برتولت برشت را میشناسید، جایی که او در پاسخ شاگردش که گفته بود:«بدبخت ملتی که قهرمان ندارد» گفت:«بدبخت ملتی که محتاج قهرمان است».
من فکر میکنم زمانش رسیده که ما ایرانی ها هم بیشتر از گذشته به تمایل قهرمان ستایی وقهرمانیگری خودمان فکر کنیم. برای من گاهی خیلی عجیب است که ما هنوز حتا نمیتوانیم بر سر ملاکهای سنجش خوب و بد توافق داشته باشیم.
تا انتقاد از چپ و مصدق مطرح میشود دیکتاتوری محمد رضا شاه عمده میشود و تا از دیکتاتوری محمد رضا شاه انتقاد میشود ضعف هاو خشونتهای جریانات دیگر عمده میشود. هر جناحی هم قربانیان و قهرمانان خودش را دارد و براحتی حاضر است دیگری را خراب کند و از حقوق او عبور کند ولی همزمان هم خود را قربانی نشان دهد. واقعن چرا ما با وجود اینهمه اشتباهات در تاریخ حاکمیتها و اپوزیسیونهایمان هنوز قادر به عبور از آنها نیستیم؟ قادر به عبور از فکر و راه حلهای خود و گذشته ی خود نیستیم؟
پیوند سرنوشت و دبیرستان کمال من را یاد مطلبی انداخت. یادم هست که ملا منتظری قبل از مرگش در مصاحبه یی چیزی گفت که تا حدودی اشاره درست شما را به پیوند سرنوشت شما و مدرسه ی کمال نشان میدهد. او گفت: «ما اشتباه کردیم چون مربی خوبی نداشتیم».
ولی واقعن چگونه میشود مربی خوب پیدا کرد؟
جناب فطانت
SouriFri Sep 07, 2012 05:49 AM PDT
شما میتونید منو خانم سوری صدا بزنید.
عرض کنم که من به شما فحاشی نکردم. سوال بسیار ساده یست که آقای گیلانی از شما کردند، و ملت ایران همیشه از شما خواسته که به این سوال جواب بدید و شما همیشه طفره رفتید.
بله درسته من از شما کوچکتر هستم، ولی کوچکی من هرگز دلیل این نخواهد شد که به خودم اجازه ندم که شما رو استنطاق کنم. شما دو نفر از بهترین و
شریفترین فرزندان وطن رو به جوخه اعدام فرستادید. امروز بعد از چهل سال
سکوت، اومدید اینجا بدون اینکه هیچ توضیحی به ملت ایران بدید، دارید در
مورد گذشته خودتون داستان پردازی و مبالغه میفرمایید.
و همونطور که خودتون هم مشاهده فرمودید، داستانهای شما هیچ ارزشی در بین جامعه روشنفکرایرانی نداره، و به جز یک مشت پهلویپرست که از اول هم همدستان و همرزمان طبیعی شما بودند، هیچکس رو جذب نمیکنه.
بنا بر این به شما توصیه میکنم، اگر هنوز میخواین طفره برین و در مورد خیانت خودتون صحبتی نکنین، لطف بفرمایید نه خودتون رو با نوشتن این داستانهای شیش من یه غاز اینجاخسته کنید، و نه وقت ما کوچک تر هارو بگیرید، که از زمان انقلاب تا به امروز داریم انواع و اقسام مطالب رو از هر طرف میخونیم، و دیگه الان بعد از سی و سه سال گدایی، میدونیم شب جمعه کدومه:
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری