علم پزشکی یک بنگاه اخلاقی است و ناگزیر، حکم به خوب و بد امور میدهد. در هر جامعهای، پزشکی مانند مذهب، تعیین میکند که چه چیزی معمول، چه چیزی درست و بهجا و چه چیزی مطلوب و ایدهآل است.
ایوان ایلیچ
آیا مردان قویتر از زنان هستند؟ پس چرا مردان طول عمر کوتاهتری از زنان دارند؟ آیا تفاوتهای بین مردان و زنان از لحاظ طول عمر برآمده از ویژگیهای ژنتیکی آنهاست یا از نقشهای آنها در جامعه ناشی شده است؟ این مقاله به پاسخ این پرسش میپردازد که چگونه سلامت و طول عمر ما با ارزشهای فرهنگی جامعهمان درهم آمیخته است.
پزشکی آخرین جایی است که یک مرد سرکش نسبت به ارزشهای جامعه ممکن است با آن موافق باشد. در عصر حاضر، رسانههای خانوادهمحور، مرد را در نقش نانآور و راس خانواده ترسیم میکنند.
پزشکی نیز در دهههای گذشته، کم و بیش از این رویکرد پیروی کرده است. پزشکی نیز مانند رویکردهای کهن مذهبی، زن را زهدان یا تنها محلی برای پرورش نطفه و مرد را به عنوان دستانی برای آوردن نان به خانه یا به تعبیر امروزیتر کیف پول میبیند. در این رویکرد، زهدان و تخمدانهای زن به عنوان مایملک مردانه دیده میشوند که با کنترل آنها زندگی و مرگ (تولد یا عدم تولد نوزاد) تعیین میشود. در حالی که مردان به لطف طبیعت، خشن و قدرتمند آفریده شدهاند، زنان ضعیف و نیازمند حمایتی مادامالعمر هستند.
پای این ایدئولوژی حتی به قرن بیستم هم کشیده شد وقتی که معیار و استاندارد سلامت، یک نوع سلامتی مردانه بود. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زنان به خاطر مشکلات تغذیه، بهداشت پایین در وقت زایمان و ... سطح سلامتی پایینتری از مردان داشتند و بیشتر از مردان در معرض مرگ و میر بودند، ولی در دهههای بعدی قرن بیستم، ورق سلامتی به نفع زنان برگشت.
دادههای جمعیتشناختی، طول زندگی و سلامت عمومی بالاتری را برای زنان نشان میدادند. بهنظر میرسد زنان در برابر بیماریهای قرن بیستمی مثل ناراحتیهای قلبی، سرطان و سکته مقاومتر هستند. در سال ۱۹۵۷ مجله Today’s Health مخاطبان مرد خود را اینگونه خطاب قرار داد: «شما جنس ضعیفتر هستید. طول عمر شما چهارسال از زنان کوتاهتر است... در هر دههای از زندگیتان، احتمال مرگ شما بیشتر از زنان هم خونتان است. چرا؟»
در دههی ۱۹۵۰ پزشکی برای توضیح وضعیت آسیبپذیر مردان از تحلیلهای زیستی عبور کرد و از رویکردهای روانپزشکی کمک گرفت: چیزی باید در شیوهی زندگی مردان ایراد داشته باشد که مردان را بیشتر از زنان طعمهی مرگ میکند. بین دههی ۱۹۲۰ تا دههی ۱۹۵۰ آمار مرگ و میر ناشی از انسداد شرایین قلب به سه برابر رسید و به زودی عنوان بیماری مردان را گرفت. چرا که در بین مردان سه برابر بیشتر از زنان قربانی میگرفت. کسان دیگری آن را بیماری مرفهین یا رئیسها نامیدند. چرا که عمدتاً در بین مردان طبقهی متوسط، مدیران و روسای رده بالا شایع بود.
عدهای از پزشکان بر این عقیده بودند که شخصیت رهبر مردان، زندگی پرتنشی برای آنها به ارمغان میآورد که میتواند به قیمت جانشان تمام شود. اصطلاحاً از این مسئله بهعنوان «بهای رهبری» یاد میشود.
در اواخر دههی ۱۹۵۰ استرس به عنوان عامل اصلی ناراحتی قلبی و انسداد شرایین شناخته شد و البته سبک زندگی مردانه، سبک زندگی پر استرسی بود که انباشته شده بود از فشارهای ناشی از نانآور بودن، مسئولیت تامین معاش دیگران را به عهده داشتن و البته حرص و هوس موفقیت داشتن.
در سال ۱۹۶۴ مجلهی McCall مقالهای چاپ کرد با عنوان «پنج شوهری که میتوانستند زنده بمانند». در این مقاله داستان واقعی پنج مردی روایت شد که در اثر فشار زیاد و استرس سکته کرده و در گذشته بودند.
همسران تمام این مردان، خانهدار و زندگی مصرفیای داشتند. در این مقاله، انگشت اتهام به سوی زنان خانهدار نشانه رفته بود؛ اینکه این زنان در خارج از خانه کار نمیکنند، همهی مسئولیت اقتصادی را بر دوش مردان واگذاشتهاند و با زندگی مصرفی و نابالغ خود حتی این فشارها را زیادتر هم میکنند. مشخصههایی که این زنان را عامل مرگ همسرانشان میساخت.
این مردان اکثراً در تیپ شخصیتی الف قرار داشتند؛ تیپی که بیشتر از سایرین در معرض حملههای قلبی هستند.
مردان تیپ الف به خاطر شخصیت رقابتجویانه و برتریطلبانهشان بسیار زیاد کار میکنند. بهندرت به اندازهی کافی استراحت دارند و خستگی، کار زیاد و تنشهای زندگی رقابتجویانه را در تن خود انبار میکنند. این مردان ظاهری خشن و مردانه دارند، عصبی هستند، زود از کوره در میروند و البته همیشه مایلند در مقام رهبر گروه باقی بمانند.
سبک زندگی رهبر مردان و نوع مردانگی آنها، به علاوه زندگی کمتحرک و رژیم غذایی پرچرب عامل دیگری است که دهانهی رگهای قلب آنها را به شکل مرگباری تنگ میکند، ولی حقیقت این است که مردان در تمام مدتی که جسم و روحشان را طعمهی خستگی و اضظراب میکنند، در تمام مدتی که برای مقام بالاتر، پول بیشتر یا موفقیت بزرگتر تلاش میکنند، در حال پیروی از قواعد و ارزشهای جامعهای هستند که آنها را برای مرد بودن تحت فشار قرار میدهد: مرد به معنای قدرتمند، خشن، موفق، مسئول، نانآور و البته رئیس خانواده.
پیشنهاد مقاله این است با توجه به اینکه ۶۰ درصد مردان در تیپ مردان الف قرار میگیرند و در نهایت مردانگیشان میتواند به بهای جانشان تمام شود، کمی از مردانگی خود فاصله بگیرند و در عوض اندکی زنانه شوند: دست از ریاستطلبی و رقابتجویی بردارند، مسئولیتها را اندکی به همسرانشان بسپارند و افتخار و دردسرهای رهبری را با همسرانشان تقسیم کنند. میتوان به جای رئیس بودن یک کارمند عالیرتبه بود. میتوان بازدید از یک موزه را به یک قرار کاری ترجیح داد. میتوان به جای دویدن از یک قرار کاری به قرار دیگر در بالکن خانه به تماشای رشد چمنهای باغچه نشست و البته طولانیتر زندگی کرد.
• Barbara Ehrenerich 1983. The hearts of men: Amercian dream and flight from commitment. Anchor Press/Doubleday. New York.
۲۵ آذر شصت و پنجمین زادروز دکتر عبدالکریم سروش بود. به این مناسبت خانم سپیده کلانتریان و آقای محمدجواد اکبرین جشننامهای را سامان دادند که در "روز آنلاین" منتشر شده است. نوشتهی کوتاه زیر از این جشننامه است.
جمهوری اسلامی یک همتافتهی ایدئولوژیک-اقتصادی-نظامی است. ایدئولوژی دینی، رونمای این کمپلکس است، اما تنها در ظاهر قضایا دخالت ندارد. گزینشی که درونِ کمپلکس را از بیرون آن متمایز میکند، در درجهی نخست توسط ایدئولوژی صورت میگیرد. برای دیرینهشناسی همتافته هم، ابتدا باید تاریخ ایدئولوژی آن را پی گرفت. ایدئولوژی تشخص میدهد، شخصیتآفرینی میکند، شخصیتها را جلوی صحنه میآورد و فرایندهایی را که انتزاعی مینمایند (فرایندهایی چون تکنیکی شدن، نظامی شدن، منطق سرمایهی انحصاری را یافتن) با دگرگونیها و جریانهای درونی خود انضمامی میکند.
ایدئولوژی همچون بانکی است که همهی مبادلات ارزشها در درون رژیم، از طریق آن صورت میگیرد. هر کس میخواهد قدرتی به چنگ آورد، باید حسابی در این بانک بگشاید و توسط آن کسب اعتبار کند.
نیکلاس لومن، پیشبرندهی نامدار نظریهی سیستمی در جامعهشناسی، ایستاده بر متن فکر و جامعهی غربی مدرن، کُدی را که مشخصهی دین است با دوگانهی Immanenz-Transzendenz، "اینجهانی – آنجهانی" مشخص میکند. کُد اصلی ایدئولوژی دینی جمهوری اسلامی از این نوع نیست. دوگانهی تعیینکنندهی هویت آن "خودی – غیرخودی" است. کُدِ دنیایی – الاهی در مقایسه با این کُد، قدرتِ سیستمسازی ندارد.
همهی دینهای توحیدی میان خودی و غیرخودی فرق بارزی میگذارند. این فرقگذاری الاهیات آنها را به صورت بارزی سیاسی میکند، زیرا آنچنان که یان آسمن، فرهنگشناس معاصر آلمانی، بازنمایانده است، تفاوتگذاریِ دینیِ مؤمن - کافر را با تفاوتگذاریِ سیاسیِ دوست - دشمن همپوش میسازد. سیالیت این دو تفاوتگذاری، الاهیات سیاسی را پرجلوه میکند. مؤمن و کافر، و دوست و دشمن یکبار برای همیشه تعریف نمیشوند. مناسبات قدرت آنها را تغییر میدهد. در اسلام تاریخی، به عنوان مثال، خلیفة الله یا ظل اللهی وجود دارد که رابطهی او با اینجهانیان بر کُد دنیایی – الاهی سایه میافکند. آیتالله احمد جنتی، دبیر پرنفوذ شورای نگهبان، به تازگی گفته است که شرط مسلمانی اعتقاد به ولایت فقیه است. لطیفهای در میان مردم رایج است که بهتر از صد رساله کُد دینی در حکومت ولایی را آشکار میسازد: از ظریفی پرسیدند: خدا کیست؟ گفت: نمایندهی ولایت فقیه در آسمان!
عبدالکریم سروش
ولایت فقیه در ایران امروز عنوانِ کدُ تبعیض است، تبعیض میان خودی و غیرخودی حکومتی، مسلمان و نامسلمان، شیعه و سنی، دیندار و بیدین، مرد و زن. رفع این تبعیضها مستلزم جدایی دین و دولت است، حرکتی که اگر بخواهد به نتیجهی مطلوب دموکراتیک خود برسد، نمیتواند و نباید به برچیدن ولایت فقیه بسنده کند و بایستی به یک جدایی بنیادی برسد که به هر گونه امتیازدهی به دین و دستگاه دینی پایان دهد.
رفع تبعیض، معنای سکولاریزاسیون ایرانی است. در تجربههای تاریخی ملتهای دیگر سکولاریسم با این صراحت به صورت برچیدنِ آپارتاید تعریف نشده است.
سکولاریزاسیون معمولاً با جدایی مشخص میشود، جدایی دین و دولت و در معنایی دورانی و بنیادی، جدایی اینجهانی و آنجهانی. اما اگر معنای ضد تبعیض سکولاریزاسیون را مبنا بگذاریم، آن را میتوانیم نه با واگرایی، بلکه با همگرایی، نه با گسستن، بلکه با پیوستن مشخص کنیم. سکولاریزاسیون انتگراسیون است، انتگره کردن همهی آحاد مردم در یک سامان سیاسی است، بیتوجه به اعتقاد دینیای که دارند؛ و انتگره کردن آن سامان در جهانی است که فرقگذاری باستانی دارالاسلام – دارالحرب را برنمیتابد.
شایسته است که نیروی سکولار برای انتگراسیون بکوشد و به این منظور به جریانهای سیاسی دینیای که منتقد نظام تبعیض هستند، با گشادهرویی و از موضع همبستگی بنگرد. این تفاهمجویی ناقض سوءظنی نیست که میبایست به هر جریانی دینیای داشت که هنوز از دین، برنامهی سیاسی استخراج میکند. نگرش بر پایهی هرمنوتیکِ سوءظن، شامل کسانی نیز میشود که آزادیخواهی را حکم دین میدانند. از کسی که حکم دین را در سیاست حجت داند، معلوم نیست چه سر خواهد زد در آن زمانهای که باز تفسیری خشونتآمیز بر ذهنهای مؤمنان غلبه کند. ایدهآل آن است که در جامعهی مدرن، مبنای حجت در سیاست، منافع مشخص همزیستی صلحآمیز و بدون تبعیض مردمان باشد.
اگر ما در آینده حکومت سکولاری داشته باشیم که مؤمنان به آن پشت کنند − حتّا به صورت قهری منفعلانه − جامعهای خوشبخت و دولتی بسامان نخواهیم داشت. دولت به راستی دموکراتیک، بایستی از پس وظیفهی انتگراسیون برآید.
حرکت برای انتگره شدن دو سویه است. تلاش نیروها و اندیشمندان دینی در جهت انتگراسیون نقشی اساسی دارد. این تلاش را نبایستی تنها با منطق ائتلاف سیاسی سنجید. مهمتر از ائتلافهای حزبی نقدی است که بر رژیم تبعیض میشود.
در دههی ۱۳۷۰ فضای فکری ایران تحولی چشمگیر یافت متأثر از نقدی که از طرف تعدادی از روشنفکران دینی به رژیم تبعیض شد. اینان نخست از تبعیض سخن نمیگفتند. انتقادشان به برخورد تبعیضآمیز فقه به فلسفه، مسلک فقهی حاکم به دیگر مسلکها و همچنین حوزه به دانشگاه بود. آنان پا در مسیر نقد نهادند، ادامه دادند تا جایی که به رویارویی با رژیم تبعیض برخاستند و از این هم فراتر رفته، در بررسیهای تاریخی خود به نقد سرکوبگری دینی پرداختند.
عبدالکریم سروش پیشتاز این گروه از روشنفکران دینی است. او در نخستین سال پس از انقلاب شهرت یافت با نقدی که بر "دیالکتیک" نوشته بود. سرنوشت خود او را میتوان نمونهای از دیالکتیک زندگی انسانی و پدیداری دیالکتیکی ذهن دانست. او مجهز به تفکر تحلیلی بود، تفکری که تجزیهگر است و تمامیتخواهی را برنمیتابد. به خاطر اعتقاد دینیاش، همچون بسیار کسان دیگر، به جریانی پیوست که تمامیتخواه بود. او سلاح تفکر تحلیلی را علیه چپ به کار گرفت. اما خوشبختانه تأملورز بود و زمانی رسید که به تحلیل اطرافیان خود نیز رو آورد. در برخورد با آنتیتز تمامیتخواهی دینی بود که تز تحلیل، توانایی درخشانی از خود نشان داد. او فکر تحلیلی را با گونهای تاریخیگری درآمیخت و به نقد معرفت تاریخی دینی رو آورد. تمامیتخواهان دینی واکنش تندی نشان دادند. نوری که ستارهی فلسفیشان میافشاند، داشت پلشتی خود آنان را آشکار میکرد.
عدهای از منتقدان غیر مذهبی سروش، مدام همکاریای را که او در گذشته با رژیم داشته، به رخ میکشند. اگر آلودگیای را در نظر گیریم که اکثر ما به انواع و اقسام تمامیتخواهی داشتهایم، حق آن است که چنین نقدهایی را با متانت بیشتری پیش بریم.
سروش برای نقد رژیم ستمگر دینی نخست از آن تقدسزدایی کرد. ابتدا عوارض رژیم را نقد کرد، سپس خود رژیم را نسبت به ذات دین عارضی دانست. در ادامه به تفکیک تاریخی ذاتی و عرضی در حیات دین رو آورد. تاریخ دین تبدیل به تاریخ عارضهها شد؛ تاریخ دین تبدیل به تاریخ سوءتفاهم شد. پس ذات دین چه میشود؟ چه چیزی مؤمنی چون سروش را به ذات دین وصل میکند، در حالی که طناب تاریخ پوسیده و آلوده است؟
سروش در جست و جویش مدام به اعراض برخورد. هر چیز دفاعناپذیری را جزو اعراض گذاشت. در این اواخر قرآن را هم در زمرهی اعراض گذاشت، البته نه کل پدیداری آن را. تمرکز او رفت بر روی تجربهی دینی بنیانگذار اسلام. "تجربهی دینی" اصطلاحی است که توسط ویلیام جیمز، فیلسوف پراگماتیست آمریکایی، در فلسفهی دین رواج یافته است. منظور از آن ذوق و حالی است که با آن فرد به ادراکی میرسد که در معنایی ممتاز "دینی" خوانده میشود، مثلاً بدانسان که شلایرماخر از حس وابستگی به وجودی مطلق سخن میگوید. اصطلاح "تجربهی دینی"، طبعاّ برای ایرانیای که به عرفان تمایل دارد، آشنا مینماید و او میتواند آن را به سادگی جذب فکر خود کند. باید خود به گونهای برخوردار از "تجربهی دینی" بود، تا با بتوان با تجربهی دینی دیگری همدلی داشت. این همدلی آن شکل وضعیای را ندارد که در شریعت تقریر یافته است. جنس و کیفیت آن ذهنی و فردی است. اعتقاد ذهنی و فردی، یک شکل دیانت مدرن است. اگر با پدیدهی بنیادگرایی مواجه نشده بودیم − که خود مدرن است، اما گمان میرود پیوسته به مدرنیت آن، نادیرپایی آن باشد – میتوانستیم با اطمینان کامل بگوییم که شکل اصلی و قطعی آن است.
با گرایش به دیدن دین در قالب تجربهی دینی فردی، عملاً پروژهی اصلاح دین فرو گذاشته میشود. سروش ادعای اصلاحگری نداشته، اما کدام متفکر دینی نواندیش مسلمانی است که زمانی به نوعی پروتستانتیسم نیندیشیده باشد. دیدهایم که سروش را در غرب گاهی لوتر اسلام بخوانند. کسانی که چنین میکنند، گویا لوتر را نمیشناسند و نمیدانند مدحشان ذم میشود، اگر کلمات را در معنای اصیلشان در نظر گیریم. پروتستانتیسم دو رکن دارد، یکی جنبش دینی-سیاسی پروتستانی، دیگری پروتستانتیسم فرهنگی. جنبش اصلی جنبشی بنیادگرا بوده است. پروتستانتیسم فرهنگی سدههای ۱۷ تا ۱۹ است که از شاخههای اصلی آن چیز دیگری میسازد که تشابه اندکی با لوتریسم و کالونیسم اصیل دارد.
در جهان اسلام، تلاشهایی داشته و داریم که ناروا نیست اگر در متن پیدایششان دینپیرایی فرهنگی خوانده شوند. اما این جریان چیزی نیست که بتواند به تنهایی جنبش اصلاح دینی نام گیرد یا چنین جنبشی را برانگیزد. دینپیرایی فرهنگی، از نمودهای بورژوایی شدن (= شهری شدن) دین است.
بورژوایی شدن به صورت مدنیشدنی که بسامان باشد و بتواند از خود در برابر یورشهای قبایل و دستههای فاشیستی شهری دفاع کند، نیاز پایهای جامعهی ایران است. از ذهنیگراییِ فردیِ شهری، این قدرت دفاعی برنمیخیزد. دموکراتیسمی کنشگر باید که جنبشبرانگیز باشد، جامعه را از حالت انفعال و ترس درآورد و "ما همه با هم هستیم" را تثبیت کند. به این قدرت دفاعی نقد دین تعلق دارد، از جمله نقد عارضهها و اعراض دین، بویژه توسط جریانهای درون-دینی.
باید امیدوار بود که دکتر سروش تنها جذب تجربهی ذاتی دینی نشود و برنامهی نقد معرفت تاریخی دینی را ادامه دهد.
برای ایشان در شصت و پنجمین سالروز تولدشان سلامتی و نشاط آرزو میکنم و همتشان را در نقد ستمگری و تبعیض میستایم.
سروش شایستهی ستایش است، چون از منتقدان واگرایی و از پیشبرندگان همگرایی در جامعهی ماست.
در پی بازداشت گستردهی روزنامهنگاران، فعالان جنبش دانشجویی، فعالان حقوق زنان، وکلا، کارگران، معلمان و منتقدان حکومت، به نظر میرسد بار دیگر نوبت اعضای شاخهی جوانان حزب مشارکت شده است که راهی زندان شوند.
خبر بازداشت فاطمه عربسرخی، هادی حیدری، علیرضا طاهری و محمد شفیعی اعضای شاخهی جوانان حزب مشارکت منتشر شد.
از حبیبالله شهسوار، روزنامهنگار و عضو سابق شاخهی جوانان حزب مشارکت مقیم پاریس پرسیدهام: جزییات دستگیری این چهارنفر چیست؟ این افراد توسط چه ارگانی بازداشت و در کجا نگهداری میشوند و آیا از زمان دستگیری تاکنون ارتباطی با خانوادههایشان داشتهاند یا خیر؟
روحالله شهسوار
این دوستان از طرف دادسرای اوین احضار شدهاند و گویا مجموعهای که این دوستان را احضار کرده، اطلاعات بوده است. بعد از این که این دوستان خودشان را به آنجا معرفی کردند، همانجا بازداشت شدند و از روز یکشنبه تا حالا همانجا نگهداری میشوند و فعلاً تماسی با خانوادهایشان نداشتهاند.
آیا در مراجعه به دادسرا و یا در برگههای احضاریهی آنها اتهام مشخصی مطرح شده بود یا خیر؟
روال فعلی سیستم اطلاعاتیـ امنیتی این است که اتهام خاصی را اعلام نمیکند. آنها فقط تماس میگیرند و میگویند شما باید فلان روز خودتان را به فلان محل معرفی کنید. آن چیزهایی که حالا به صورت رسانهای، منظورم رسانههای دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی است مطرح شده این است که به صورت خیلی مبهم اشاره شده به تلاش برای برگزاری برخی از جلسات که معلوم است پشت این قضیه هیچ چیزی نیست. یعنی ظاهراً اتهام خاصی برای این دوستان نیست و فقط این احتمال میرود که هدف ایجاد یک حالت رعب و وحشت باشد. میخواهند مجموعهای از فعالین سیاسی را که بههرحال هنوز هستند و دارند فعالیت میکنند تحت فشار قرار دهند. ضمن این که به صورت ویژه کاملاً واضح است بازداشت خانم فاطمه عرب سرخی، در واقع فشار بر پدر ایشان است.
آقای فیضالله عرب سرخی از اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است. ایشان هم مدتی است که دوباره در زندان اوین به سر میبرند. بنابراین بیشک احضار دختر ایشان برای فشار به آقای عرب سرخی است. هرچند که خود خانم عرب سرخی هم بالاخره در شاخهی جوانان مشارکت فعالیت داشتند.
شاخهی جوانان جبههی مشارکت چه ساختار و وضعیتی دارد و بعد از این فشارهای زیادی که دستگاههای قضایی به حزب مشارکت وارد کرده، آیا امکان ادامهی فعالیت داشته است؟
فشار بر حزب مشارکت دقیقاً از سال ۱۳۸۵ بلافاصله بعد از حضور آقای احمدینژاد بهعنوان رئیس جمهور آغاز شد و هر روز هم تشدید میشد. این فشارها و این حالت فعالیت تحت فشار از سال ۸۴ تاکنون ادامه داشته و تشدید هم شده است. تنها تفاوتی که پس از انتخابات ایجاد شده این است که در تهران دفتر مشارکت پلمب شده و جلسات و فعالیتهای مختلف که البته دیگر نمود بیرونی ندارد و بین خود اعضا هست، در محلهای مختلف، حالا یا در منزل اعضا و یا محلهای دیگر برگزار میشود.
وگرنه پیش از آن هم فعالیتها به شدت تحت فشار بود و آنچنان تفاوتی نکرده است؛ چه در شکل فشاری که دولت میآورد و چه در شکل فعالیتها. در واقع بیشتر فعالیتهای مربوط به حوزهی آموزش اعضا و حوزههای اطلاعرسانی عمومی است که بیشتر مورد توجه اعضا است؛ که البته انجام میدهند.
ضمن این که مسئلهی بازداشت دختر یکی از اعضا و فشار به خانوادهها، مسئلهای است که بسیار حالت غیر اخلاقی به خود گرفته است. در دورههای مختلف ما شاهد بودیم که این اتفاقها میافتاد، اما روال عادی سیستم اطلاعاتیـ امنیتی تاکنون چنین چیزی نبوده است. حتی در دوران قبل از انقلاب که آقایان اینقدر در تبلیغات خودشان بهعنوان یک دورهی طاغوتی نام میبرند، چنین مسائلی به عنوان روال سیستم اطلاعاتیـ امنیتی نبوده است. متأسفانه ما الان شاهد این هستیم که این نکته به شدت مورد توجه سیستمهای اطلاعاتیـ امنیتی قرار گرفته و در مواقع مختلف برای فشار به اعضا از خانوادههایشان استفاده میشود.
شما فکر میکنید برای پیگیری سرنوشت اعضای شاخهی جوانان حزب مشارکت راهکارهای حقوقی بیشتر جواب میدهد یا راهکارهای اطلاعرسانی و یا تلفیقی از این دو؟
مسائل حقوقی البته در جریان هست و بالاخره از راههای موجود، معمولاً اقدام و انجام میشود. واقعیت امر اما این است که خیلی از این مسائل تأثیر ندارد. چون بهویژه در این موارد دستگاه قضایی تقریباً میشود گفت هیچکاره است. بیشتر آن چیزی که تأثیر دارد، افکار عمومی است که فشار میآورد. بخش عمدهای از این بچههایی که بازداشت شدهاند، خودشان هم افراد شناختهشدهای هستند. آقای هادی حیدری غیر از این که عضو شاخهی جوانان و زمانی دبیر شورای مرکزی بوده، بالاخره یک روزنامهنگار و یک کاریکاتوریست معروف است.
پس فشاری که همصنفهای ایشان میآورند که تا بهحال در حوزهی اطلاعرسانی خیلی قابل توجه بوده است، باعث میشود سیستم اطلاعاتیـ امنیتی را در تنگنا قرار دهند. قطعا این مسئله مهمترین کاری است که میشود در این زمینه انجام داد. منتهی نه فقط تنها در مجاری رسانهها. چون بالاخره کسانی که در فضای عمومی کشور زندگی میکنند، این را درک کردهاند که چنانچه حساسیتی در میان خود مردم عادی و کسانی که با این افراد ارتباط دارند، بهوجود آید، بلافاصله سیستم اطلاعاتیـ امنیتی کوتاه میآید و فشارهایش را کم میکند. این مسئلهی خیلی مهمی است.
آیا به نظر شما این دستگیریها و تنگناها میتواند در ترساندن و عقبراندن جوانها در فعالیتهای سیاسی انتقادیشان در ایران تأثیری داشته باشد؟
ظاهراً سیستم اطلاعاتیـ امنیتی این فشارها و این بگیر و ببندها را برای این بهوجود میآورد تا نیروهایی را که احتمال میرود به صورت آلترناتیو وجود داشته باشند و یا تواناییهای بالقوهای برای یکسری تغییرات و کنشها داشته باشند، تحت فشار قرار دهد و از جامعه حذفشان کند؛ ولی ظاهراً با این کارها، با این بازداشتهای گسترده، بهویژه بازداشت اعضای شاخهی جوانان مشارکت نتیجهی عکس میگیرند.
به غیر از این چهار نفر، تعداد خیلی زیادی از جوانها در سراسر کشور بازداشت و یا به صورت موقت با وثیقههای سنگین آزاد هستند و یا دادگاههایشان در جریان است. این اتفاقها در شیراز، اصفهان و مشهد باعث میشود که خواستهی سیستم نتیجهی عکس دهد و این افراد بیشتر در کشور شناخته شوند و بیشتر حرف و بحثشان نقل محافل شود. مردم هم در این روند بیشتر در برابر این دوستان حساس میشوند.
طبعاً چون حرفیهای که میزنند و تا بهحال زدهاند و کاریهایی که انجام دادهاند صادقانه بوده است، بیشتر مورد توجه فضای اجتماعی قرار میگیرند. مصداق همان آیهی قرآن است "و مکرو و مکرالله و الله خیر الماکرین"، که مکر این حضرات بلافاصله به خودشان برمیگردد. آن هم بهویژه الان در ماه محرم که بالاخره ظلم به خانوادهها حداقل مسئلهای است که در همهی محافل مذهبی نفی میشود. این اعمالی که سیستم دارد انجام میدهد، بیشتر این نارضایتی ذهنی و عدم اعتماد را از طرف جامعه نسبت به دستگاه تقویت میکند. این جواب معکوسیست که سیستم اطلاعاتیـ امنیتی از اعمال خودش میگیرد.
«شورشگر و پرسشگر. پسری که علیه پدران خویش میشورد. دانشجویی که ژنرالها را به نبرد میخواند. جوانی که پیران را به تاریخ میسپارد. منتقدی ابدی که حاکمان را نقد بلکه نفی میکند و اینها همان تعریف جنبش دانشجویی است.»
این تعریفی است که محمد قوچانی هفتهی اول دیماه ۱۳۸۶ در سرمقالهی هفتهنامهی «شهروند امروز» از جنبش دانشجویی ارائه کرد. تعریفی است دلنشین و مملو از احساسات جوانی و دانشجویی که لبخندی متاثر از خاطرات تلخ و شیرین فعالیتهای دانشجویی بر چهره مینشاند، اما اشتباه نکنید محمد قوچانی در آن یادداشت با بیان برخی روایات تاریخی چنین نتیجه گرفت که جنبش دانشجویی نماد توسعه نیافتگی است و مرگ جنبش دانشجویی را اعلام کرد.
این تنها یک نمونه از انتقادهایی است که اصلاحطلبان طرح کردهاند؛ انتقاداتی که در همان زمان بحثها و گفتوگوهای بسیاری به همراه داشت و پاسخهایی هم به آنها داده شد، اما گفتمان نقد جنبش دانشجویی از سوی اصلاحطلبان همچنان ادامه داشته است.
پیرامون برخی انتقادهای طرح شده از سوی اصلاحطلبان و همچنین وضعیت جنبش دانشجویی در شرایط کنونی با سلمان سیما گفتوگویی انجام دادهایم.
سلمان سیما، عضو کمیتهی سیاسی سازمان ادوار تحکیم وحدت و از فعالین دانشجویی دانشگاه آزاد است که در آبانماه سال گذشته بازداشت و در اسفندماه آزاد شد و هم اکنون در خارج از کشور بهسر میبرد.
یکیاز مسائلی که در مورد جنبش دانشجویی مطرح میشود، استقلال از جریانهای سیاسی است. فعالین دانشجویی، جنبش دانشجویی را آرمانگرا و دور از سیاستزدگی توصیف میکنند، اما منتقدان این جنبش، آن را به قدرتطلبی متهم میکنند و اینکه در پی لیدری سیاسی است. نظر شما راجع به این انتقاد چیست؟
سلمان سیما
جنبش دانشجویی باید یک گام جلوتر از مردم و جریانهای سیاسی باشد. اگر اینطور نباشد اصلاً چیزی برای گفتن ندارد. حالا این یک گام جلوتر بودن را به نوعی آرمانگرایی تعریف میکنند. به نظر من هیچ اشکالی ندارد. قرار نیست جنبش دانشجویی پیادهروی احزاب و گروههای سیاسی باشد. من هم میگویم جریانهای دانشجویی باید دور از سیاستزدگی باشند. این حرف کلی است، اما باید دید سیاستزدگی چیست؟ پیش از انتخابات برخی از جریانهای دانشجویی که به طیفهایی از اصلاحطلبان هم نزدیک بودند چون یا این توان و جسارت را نداشتند و یا نمیخواستند که ریشهای به موضوعات و مشکلات پرداخته شود و طیفها و گروههای پیشروتر را به سیاستزدگی متهم میکردند. حاکمیت هم به دلیل واهمهای که از دانشجویان دارد همواره دانشجویان را به سیاستزدگی متهم میکند. باید دید مراد از سیاستزدگی چیست. اگر ما سیاستورزی را در مقابل سیاستزدگی بدانیم، باید سیاستورزی را هم تعریف کرد. سیاستورزی با کاسبکاری سیاسی فرق دارد. هم میتوان شجاع و پرسشگر بود وهم سیاستورز.
این سیاستزدگی چه آسیبی میتواند برای جنبش دانشجویی به دنبال داشته باشد؟
لطمهای که جریانهای دانشجویی از جریانهای وابسته به قدرت و جریانهای وابسته به احزاب سیاسی خوردند به خصوص در سالهای اصلاحات لطمههای خیلی سنگینی است. من هنوز زخم آن را بر بدن جنبش دانشجویی ایران احساس میکنم. وامداری و وابستگی برخی از گروهها و جریانهای دانشجویی به احزاب اصلاحطلب ضربات خیلی محکمی به پیکر جنبش دانشجویی زد. بنابراین آنچه به عنوان سیاستزدگی عنوان میشود را باید تعریف کرد. اگر مقصود از آن این باشد که دانشجو از شجاعتش و از آرمانگرا بودنش فاصله بگیرد این را میتوان نوعی کاسبکاری سیاسی نامید. من با کاسبکاری سیاسی مخالفم و آرمانگرا بودن جنبش دانشجویی را یک حسن میدانم.
آرمانگرا بودن هیچ تضادی با واقعگرایی ندارد. دانشجو میتواند آرمانی را بخواهد و در واقعیت برای دستیابی به آن مرحله به مرحله برنامهریزی کند. همانطور که میدانید مفاهیمی چون آزادی و دموکراسی نسبی هستند. شما هر قدر به آزادی دست پیدا کنید جا دارد باز هم آزادتر شوید لذا هیچ ایرادی ندارد جنبش دانشجویی آرمانگرا باشد.
یکی از مهمترین بحثهایی که در بحبوحهی انتخابات میان فعالین دانشجویی و اصلاحطلبان مطرح شد، بحث مطالبات انتخاباتی بود. جریانهای دانشجویی با تکیه بر آرمانهای دانشجویی به مطالبهمحوری روی آوردند، اما بسیاری از دانشجویان هم به تصمیمهای سیاسی احزاب اصلاحطلب گرویدند و از همان ابتدا به سمت نامزدهای اصلاحطلب کشیده شدند، اما تقلب در انتخابات و سرکوب گسترده موجب شد این بحثها به فراموشی سپرده شود. حال این پرسش مطرح است: با در نظر گرفتن شرایط کنونی، مواضع جنبش دانشجویی نسبت به قبل از انتخابات چه تغییری کرده است؟
جریانهای متفاوت جنبش دانشجویی قبل از انتخابات از دو نامزد خاص حمایت کردند. عدهای هم انتخابات را تحریم کردند که البته گفتمان تحریم در این دوره از انتخابات طرفداران زیادی پیدا نکرد. دانشجویان مطالباتی دارند مثلا آکادمی آزاد، استقلال دانشگاه از نهادهای قدرت، تعیین نوع پوشش، تعیین رئیس دانشگاهها و دانشکدهها توسط اعضای هیئت علمی و ... این خواستهها، خواستههایی همگانی است و در جنبش دانشجویی اختلاف نظری در این مورد نیست.
آنچه بعد از انتخابات اتفاق افتاده دقیقاً مثل این است که در یک رینگ بوکس باشید و از چند جهت به شما حمله شود و ضربات سهمگینی به شما وارد شود. شما گیج میشوید. اول باید بلند شوی تا ببینیچه خواهی کرد و چه نخواهی کرد و به کدام سمت پیش خواهی رفت و چه برنامهای خواهی داشت. جنبش دانشجویی را الان در مرحلهی گیجی و برخاستن از این گیجی میبینم. میتوان گفت در مرحلهی بازسازی مجدد است. حضور حلقههای نو ظهور در دانشگاهها که گاه اشتباه میکنند و گاه موفق میشوند و تجربیات جدید میآموزند موید این مطلب است. درست است که گفتمان مطالبه محوری کمرنگتر از گذشته شده است و دلیل آن را هم میتوان در سرکوب گسترده و شدید دانشجویان جستوجو کرد، ولی دانشجویان همچنان بر آنها تاکید دارند. طبیعی است در زمان انتخابات خواستهها و مطالبات پررنگتر مطرح شود.
یکیاز پرسشهایی که قبل از انتخابات در محافل دانشجویی مطرح شد این بود که آیا آرمانهای دانشجویی به «نه گفتن به احمدینژاد» تقلیل یافته است؟
نه نباید اینگونه بشود. در شرایط کنونی نه تنها جنبش دانشجویی بلکه احزاب سیاسی نیز در حال مبارزه برای حق حیات خود هستند. باید اول حق حیات و حق ورود به دانشگاه را داشته باشیم که این شاید در سایهی «نه به احمدینژاد» محقق میشود. تا زمانی که تشکلهای وابسته و بسیج و همچنین نهادهای امنیتی- اطلاعاتیدر سطح دانشگاهها وجود دارند امکان هیچگونه فعالیتی داده نمیشود. بنابراین اول باید آنها را کمرنگ کنیم بعد این مسئله را مورد بحث قرار دهیم که آیا آرمانها به «نه گفتن به احمدینژاد» کاهش یافته است یا خیر.
قبل از انتخابات هم جریانهای پیشرو و آوانگارد دانشجویی مثل دفتر تحکیم وحدت و دانشجویان لیبرال به مطالبه محوری روی آوردند و جدای از اینکه نامزد چهکسی باشد مطالباتی طرح کردند و با این مطالبات هر چهار نامزد به سمت مطالبات دانشجویی کشیده شدند. به همین دلیل شما آقای موسوی اسفند ۸۷ را نمیتوانید با آقای موسوی اردیبهشت و خرداد سال ۸۸ مقایسه کنید.
این مسئله در تمام کشورهای دنیا وجود دارد. گروههای مختلف مطالبات خود را مطرح میکنند و از هر نامزدی که این مطالبات را محور کار خود قرار دهد حمایت میکنند. لذا ما در ایران دیدیم که قبل از انتخابات گفتمانی ایجابی و مطالبهمحور در مقابل گفتمان سلبی «نه گفتن به احمدینژاد» که توسط طیفهای سنتیتر دنبال میشد شکل گرفت، اما بعد از انتخابات و سرکوب گستردهی این گفتمان ایجابی تا حدودی به گفتمان سلبی تقلیل پیدا کرد.
بسیاری معتقدند در ماههای اخیر جنبش سبز از شکل خیابانی خارج شده و بیشتر در رسانههای اینترنتی ادامه یافته است. ما شاهد گرامیداشت روز دانشجو و اعتراضها در چند دانشگاه بودیم. احزاب اصلاحطلب و یا جریانهای دیگر جنبش سبز مردم را دعوت به تجمع در دانشگاهها نکردند، اما دانشجویان به شکل خودجوش این اعتراضها را سازمان دادند. این مسئله چه مفهومی دارد و تحلیل شما چیست؟
تا جایی که من در خاطرم هست دانشجویان معمولا بدون توجه به دعوت احزاب و گروههای اصلاحطلب، خودشان مراسم ۱۶ آذر را برگزار میکردند و در این ۱۶ آذر هم در غیاب دعوت احزاب اصلاحطلب، دانشجویان کار خود را کردند. ما در درجهی اول باید میان فرد ناراضی و فرد معترض تفکیک قائل شویم؛ کسیکه ناراضی است لزوماً معترض نیست اما کسیکه معترض است به چیزی نارضایتی دارد که به آن اعتراض میکند. در جریان ۱۶ آذر امسال ما نباید دچار ذوقزدگی و شتابزدگی شویم. واقعیت این است که واکنشی که دانشگاه در گرامیداشت روز دانشجو از خود نشان داد از تصورها فراتر بود.
در جریان ۱۶ آذر اخیر دانشجویان راهکارها و تاکتیکهای خیلی جالبی را به اجرا در آوردند. مثلاً دانشجویان نشریات «کلمه»، «اعتماد ملی» و خبرنامهی «دانشجو» را که خودشان تکثیر کرده بودند در بین دانشجویان توزیع کردند. از این اقدامات برای امیدبخشی در عرصهی رسانهها فیلم تهیه کردند. اقدام به هک کامپیوترهای سایت دانشگاه بوعلی کردند و همچنین شعارنویسیها و دیوارنویسیهایی کردند، اما نباید فراموش کنیم که برای جواب گرفتن نیاز به زمان و اندوخته شدن تجربه برای حلقههای نوظهور جنبش دانشجویی داریم. در شرایطی که فعالین دانشجویی یا در زندانها هستند و یا با احکام ممنوعیت تحصیلی مواجه و یا از کشور خارج شدهاند این طبیعی است که در دانشگاهی که فعالی وجود ندارد کسب تجربه برای نسلهای جدید زمان خواهد برد. زمانی که فعالین نوظهور فعلی اندکی باتجربه شدند آنوقت میتوان به جریانهای دانشجویی امیدوارتر بود.
این ۱۶ آذر نقطهی امیدبخشی بود که سکوت جامعه را تاحدی شکاند، اما باید میان فضای دانشگاه و فضایی که مردم در آن زیست میکنند فاصله گذاشت. همواره دانشگاه زنده بوده و همواره دانشجویان یک گام از مردم جلوتر بودهاند اما من اعتقاد ندارم که جنبش سبز مرده و یا خاموش شده است. من جنبش سبز را بیماری میبینم که روی تخت بیمارستان است و هنوز زنده است. ما نباید بگذاریم که این بیمار از دنیا برود . این ۱۶ آذر را نقطهی امیدی میبینم که در وضعیت این بیمار بهبودی حاصل شود.
همانطور که اشاره کردید پس از حوادث دهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸، جنبش دانشجویی شاهد موج بیسابقهای از فشارها بود. تنها در سال ۸۸ منابع حقوق بشری خبر از بازداشت صدها دانشجو دادند. از سوی دیگر شاهد اخراج و بازنشستگی اجباری بسیاری از استادان دانشگاه بودیم. همچنین دهها حکم تحصیلی گزارش شده است. به نظر شما دلیل این رویکرد حذفی و افزایش فشارها چیست؟
دلیلش این است که دانشجو پیشقراول است. وقتی شما طلایهدار یک سپاه را نابود کنید کل سپاه نابود میشود. شما خودتان اشاره کردید در جریان این ۱۶ آذر دلگرمیهایی به وجود آمد. این دلگرمی چگونه به وجود آمد؟ چه کسانی فضای یاس قبل از شانزده آذر را اندکی رو به بهبودی بردند؟ دانشجویان.
این بدیهی است که دانشجویان در تیررس حاکمیت قرار بگیرند، اما از سوی دیگر این سرکوبها لطماتی را برای خود جریان حاکمیت به همراه دارد و آن تکثیر فعالین دانشجویی است. آن قلمه زدن این جنبش است. ما میبینیم در حالیکه رهبران جنبش دانشجویی در زندان هستند اما آنها تکثیر شدهاند و قلمههای جوان با کسب تجربه میتوانند امیدواریها را در جنبش دانشجویی بیشتر کنند.
۱۶آذر گذشته خصوصیتی داشت که آن را از سالهای پیش متمایز میکرد: اعتراضها به طور مشخص در حمایت از جنبش سبز بود. این در حالی بود که چهرهها و احزاب اصلاحطلب به شکل رسمی از برگزاری این مراسم حمایت نکرده بودند و شخصیتهای اصلاحطلب به یک یادداشت در قالب گرامیداشت اکتفا کردند. دانشجویان اما با تمام تهدیدها و فشارها این روز را گرامی داشتند. شما چه نگاهی به این مسئله دارید؟
دانشگاه همواره یک گام از جامعه و احزاب جلوتر بوده و هست اما باید توجه کرد که جنبش دانشجویی در راستای جنبش آزادیخواهی و دموکراسیخواهی مردم فعالیت کرده است. اگر دانشگاه با جنبش اعتراضی مردم است پس هنوز این جنبش نمرده و ما برای این میگوییم که ۱۶ آذر فرای انتظارها بود؛ چون جامعه و اکثر فعالین سیاسی و دانشجویی در فضای گیج و مبهمی هستند. اکثر فعالین دانشجوی یا در زندانها و یا تحت فشارهای مختلف هستند.
هیچ تحلیل مشخصی از اینکه در ۱۶ آذر چه خواهد شد وجود نداشت، اما جنبش دانشجویی در ۱۶ آذر گذشته جانانه هرچه داشت در طبق اخلاص گذاشت. به اصطلاح آنچه در چنته داشت رو کرد. من به آیندهی جنبش دانشجویی بسیار خوشبین هستم. ما میبینیم با تمام سرکوبها، فشارها و انواع رانتهای تحصیلی و غیر تحصیلی، استادان دانشگاه را بازنشسته میکنند و دست نشانده میآورند و با سهمیههای آنچنانی سعی در کنترل فضای دانشگاه دارند، اما نمیتوانند. دانشجویان زندانی جانانه در زندانها مقاومت میکنند و این به خاصیت ذاتی دانشگاه برمیگردد.
وقتی یک نوجوان دبیرستانی از محیط دبیرستان وارد فضای دانشگاه میشود و با دوستان و گروههای همسن بیشتری آشنا میشود و فضای بازتری را تجربه میکند این دانشجو دیگر همان دانشآموز دبیرستانی نیست که هرچه آقای ناظم گفت بگوید چشم. ممکن است اعتراض کند. ممکن است انتقاد کند و این انتقاد را با فعالیتهای گوناگونی بروز میدهد. من آیندهی جنبش دانشجویی را بسیار روشن و مثبت ارزیابی میکنم و آیندهی جنبش دانشجویی را در روی آوردن به حرکتهای کم هزینهتر و پر ثمرتر میبینم.
نوریالمالکی برای دومين بار در عراق دولت را در دست گرفت. دومين کابينه نورالمالکی ۴۲ عضو دارد و هنوز وزير کشور و وزير دفاع تعيين نشدهاند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، پس از ماهها کشمکش امروز، سهشنبه ۳۰ آذر، مجلس عراق به کابينه برگزيده نوریالمالکی رأی اعتماد داد.
نوریالمالکی، برای دستيابی به رأی تمام گروههای ائتلافی سازشهايی را پذيرفت.
پيش از اين کابينه عراق ۳۷ عضو داشت که با کابينه دوم نوریالمالکی به اين تعداد پنج نفر افزوده شده است.
نوریالمالکی ۳۰ روز فرصت داشت تا کابينه خود را معرفی کند که اين موعد در روز ۲۵ دسامبر به پايان خواهد رسيد
بر اساس گزارشهايی که رسانههای عراق منتشر کردهاند از اين تعداد عضو کابينه، احزاب شيعه عراق که حزب الدعوه نوریالمالکی نيز شامل آنها میشود، ۱۸ نماينده دارند. ائتلاف سکولار العراقيه تحت رهبری اياد علوی، رئيس دولت سابق عراق، ۱۱ وزير و اتحاد کردها هفت وزير در اين کابينه دارند.
مردم عراق در ماه مارس گذشته نمايندگان مجلس را برگزيدند. در آن زمان هيچ حزبی اکثريت قاطع آراء را کسب نکرد و پس از کشمکشهای فراوان و فشارهای خارجی، اياد علوی که ائتلاف او با تصاحب دو کرسی بيشتر از جناح دولت قانون به رهبری نوریالمالکی عملاً برنده انتخابات شده بود، در ماه نوامبر اعلام کرد که از پست نخستوزيری صرف نظر میکند.
در نتيجه نوریالمالکی از سوی جلال طالبانی، رئيس جمهور عراق برای تعيين کابينه منصوب شد.
دو وزير باقیمانده کشور و دفاع به دليل اهميت آنها در رابطه با عملياتهای تروريستی در عراق روز پنجشنبه مشخص خواهند شد.
بر پايه قانون اساسی عراق، نوریالمالکی ۳۰ روز فرصت داشت تا کابينه خود را معرفی کند که اين موعد در روز ۲۵ دسامبر به پايان خواهد رسيد.
تیم فوتبال پرسپولیس در ورزشگاه آزادی برابر صبای قم با شکست سنگین چهار بر یک روبهرو شد. این پنجمین شکست پیدرپی تیم محبوب و پرطرفدار پایتخت ایران و برای این تیم بیسابقه است؛ شکستی که باعث شد علی دایی پس از نزدیک به یکسال مربیگری این تیم از سمت خود استعفا دهد.
به گزارش خبرگزاریهای ایران، این بازی فقط ۵۰۰ نفر تماشاگر داشت و تعدادی از آنها هم مأمورین انتظامی بودند. تماشاگرانی که یک نیمه با وجود شکست سه بر صفر علی دایی را تشویق کردند، در نیمهی دوم علیه او شعار دادند.
علی دایی که بیشتر از یکسال پیش، بعد از شکست از عربستان از مربیگری تیم ملی کنار گذاشته شده بود، این بار با شکستهای سنگین تیمش از پرسپولیس استعفا داد. سردار پاسدار حبیب کاشانی گفته با استعفای دایی موافقت نشده در صورت بازگشت دوباره دایی او همچنان بر لبهی تیغ خواهد بود چون تغییری در مدیریت نابسامان باشگاه پیش نمیآید.
آیا این پایان راه علی دایی، چهرهی بزرگ و بینالمللی ورزش فوتبال ایران خواهد بود؟ این پرسش را با فریدون شیبانی، روزنامهنگار و کارشناس جهانی فوتبال در هلند در میان گذاشتهام.
افتخارات علی دایی در فوتبال ایران، میتوانیم بگوییم خارج از فوتبال ایران، آن زمانی بود که به غرب آمد و با آلمان بازی کرد. او یک بازیکن منضبط بود که با تواناییهای انکارناپذیری که داشت، توانست به درجهی بالایی برسد. در این افتخارات و در این درجهای که او اکنون در تاریخ فوتبال ایران قرار گرفته است، ما نقشی از دولت و رژیم نمیبینیم، اما وقتی همین شخص میآید و در چهارچوبی قرار میگیرد که امتیازات یا ارزشهایی آن را ساخته که امروز حاکم بر جامعهی ما است و شاید بهتر است بگوییم سی سال است که حاکم شده و الان دیگر نمود کاملی دارد، طبیعی است به پایان علی دایی ختم میشود.
او خداحافظی دوم را اعلام کرده است و اگر بار دیگر هم برگردد، با خداحافظی سوم روبهرو خواهد شد. دردی که ما در فوتبالمان داریم این نیست که علی دایی اگر بازیکن بزرگی بوده، مربی بزرگی نمیتواند باشد. معیار در زمانی میتواند وجود داشته باشد که شرایط عادی باشد. نه آنچه امروز بر فوتبال کشور ما حاکم شده است. آنچه حاکم بر فوتبال پرسپولیس است و در حقیقت ناشی از مدیریت باشگاه پرسپولیس است، یک نیروی کاملا غیر فوتبالی است. از یک مربی و چند بازیکن تشکیل شده است که از این چندتا ۱۱ نفرشان انتخاب میشوند و میروند توی زمین. یکسری ارزشهایی بر تیمهای پرهوادار حاکم بود و امروز اصلاً وجود ندارد که ما انتظار داشته باشیم که علی دایی یا هرکس دیگری بتواند موفق شود.
شاید الان قهرمان شدن و موفق بودن برای تیمهایی مثل استقلال و پرسپولیس راحتتر از دوران گذشته باشد، ولی از آنجایی که تمام قدرتها، در اثر این نابهسامانیها و مدیریتهای غلط پایین آمده است ما میبینیم که ارزشها و آن ذات فوتبالی که در جوانهای ایرانی هست، نمودی ندارد که ما بخواهیم روی آن سرمایهگذاری و یا صحبت کنیم. در واقع ما داریم همان مدیریتی را میبینیم که در تمام سطوح جامعهمان حاکم است و از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی به کشور ما ضربه زده است. این نوع مدیریت الان در ورزش نمود علنی دارد.
واکنشها نسبت به استعفای علی دایی در روزنامهها و سایتهای خبری متفاوت بود. خبرگزاریهای دولتی فارس و برنا نیوز نوشتهاند: «علی دایی بازیکن بزرگی بود، اما مربی بزرگی نبود.» جعفر کاشانی، کاپیتان پیشین تیم پرسپولیس و چهرهی بزرگ تیم ملی فوتبال ایران به وضعیت پرسپولیس اشاره کرده و گفته است: «آن پرسپولیسی که میشناختیم نیست.» حضور بسیار اندک تماشاگران در دیدار یکشنبه هم گفتهی جعفر کاشانی را تأیید میکند که طرفداران پرشمار پرسپولیس به این تیم پشت کردهاند. شما این تعداد اندک تماشاگر را چطور توجیه میکنید؟
البته ما از یکطرف میتوانیم بگوییم این خواست جمهوری اسلامی بود که به آن رسید. ما به یاد داریم که در سالهای قبل و بهخصوص سالهای بعد از شروع حکومت جمهوری اسلامی میخواستند که اصلاً فوتبال نباشد. پرسپولیس و استقلال نباشد و با شعارهایی چون «ما دیگر نمیخواهیم سرطلایی و پا طلایی داشته باشیم»، آمدند و گفتند که مسابقات پرسپولیس و استقلال به شکل خیلی محدودی وسط هفته باشد و بعد این وسط هفته هم هوا ابری میشد یا تعطیل میشد. در حالی که میبینیم فوتبال اروپا در بدترین شرایط هم انجام میشود؛ مگر آن که به درجهی خیلی غیرعادیای برسد. مثل این هفته که اغلب فوتبال انگلیس تعطیل میشود، ولی آنجا فقط کافی بود که هوا ابری شود و دیگر قضیه هم کاملاً مشخص بود.
اینها حتی با طرحهای منطقهای و با یکسری طرحهای عجیب و غریبی که آن زمان میخواستند توسط آدمهایی اجرا کنند که اگرهم ورزشی بودند، کاملا نوکر خواستههای رژیم در آن زمان بودند، این تماشاچی را ناامید کردند.
در سالهای اخیر این شد وسیلهای تا پشت آن قرار گیرند و سپر خودشان کنند که بله ما این تیم را قهرمان کردیم... ما این تیم را بردیم بالا. این چیزی بود که در بازیهای آسیایی ۹۰ و ۹۸ و همین طور در جام جهانی ۹۸ به این مسئله رسیدند که این ورزش میتواند برای ایران، حتی برای رژیم جمهوری اسلامی، نوعی تبلیغ باشد. اینها آمدند که این ورزش را یک ورزش متداول کنند. جامی تشکیل دادند که بدون هیچ حساب و کتابی تعداد تیمهایش زیادتر از آن حد قابل قبول باشد که البته با مسائل تعطیلیها و سختیهای بیموقع روبهرو شدند.
تمام این عوامل دست به دست هم داد و پرسپولیس و استقلال نیز شرایطی را پیدا کردند که برخلاف آن خواسته و عشق طرفدارانشان بود. آنها به شکلی افتادند که امروز آنها را میبینیم. شکلی پیدا کرده است که وقتی بازی در ورزشگاه آزادی انجام میشود، ما میبینیم شمار ماموران انتظامی از شمار تماشاگرها بیشتر است. تلویزیون گفت و خبرگزاریها هم نوشتند و دوربین هم نشان داد. تازه آن تماشاگرها هم همهشان تماشاگر بلیت بخر نبودند؛ یکسری از سران انتخاب شده از طرف مدیران باشگاهها بودند که آمده بودند و طبق معمول حتی شعارها را رهبری میکردند.
ما این مسائل را از آنجا میتوانیم بفهمیم که بین دو نیمه کاملاً شعارها متفاوت ازهم بود. نیمهی اول در تأیید علی دایی و در نیمهی دوم برخلاف علی دایی؛ تاحدی که «حیا کن و برو» و اینها. همینطور روز بعد باز یکسری از تماشاگرها رفتهاند که تعدادشان شاید بیشتر از تماشاگرهای بازی رسمی باشد، تمرین پرسپولیس، و آنها تأیید کردند که علی دایی زحمت کشیده است. من اینجا نمیخواهم علی دایی را تایید کنم، ولی بههرحال او آدمی برخاسته از فوتبال و دارای افتخاراتی انکارناپذیر است، ولی آدمهایی که آمدهاند و این تیم را در مشت خودشان گرفتهاند، از رئیس سازمان تا مدیرعامل آن، اصلاً ورزشی نیستند.
اینها کسانی هستند که میگویند وقتی احمدینژاد میگوید مارادونا باید بیاید، ما فقط باید بگوییم چشم. دیگر نمیگویند که اصلاً ما چنین مسئولیتی را داریم یا خیر؟ اصلا این مسئولیت با فدراسیون فوتبال است که بر اساس محاسبات خود مربی انتخاب کند. وقتی مردم اینها را میفهمند و میبینند که ورزش به این روز افتاده است، طبیعی است که به تماشای آن نمیروند و کار به جایی میرسد که شاید خود رژیم هم یکروزی باور نداشت که در یک بازی رسمی که یکطرف آن پرسپولیس پرطرفدار قرار دارد که از پرطرفدارترین تیمهای آسیا محسوب میشود، کمتر از ۵۰۰ تماشاگر برود. این شاید به نظر عجیب به نظر برسد، ولی در عین حال هم یک پدیدهی طبیعی است.
علی دایی در مصاحبهی مطبوعاتی دیروز پس از پایان بازی گفت: «ما در ایران زندگی میکنیم و همیشه دنبال قربانی هستیم. آن قربانی من هستم.» به نظر شما علی دایی قربانی نبود مدیریت، نداشتن امکانات و فوتبال دولتی و سیاسی امروز ایران شده است؟
علی دایی شاید الان به این مسئله رسیده که قربانی شده است. علی دایی را الان قربانی نکردهاند. علی دایی را زمانی قربانی کردند که او را به عنوان سرمربی تیم ملی نشاندند. چون بازیکن بزرگی بود، مربی خوبی بود و میتوانست باشد. علی دایی میتوانست یکی از بهترین مربیهای تیم ملی ایران در آینده باشد، ولی به خاطر همان سودخواهیهای لحظهای سردمداران مملکت حتی بالاتر از سطح فدراسیون فوتبال و تربیت مدنی ما، یک ستاره و یک بازیکن بزرگ را قربانی کردند. علی دایی در سطح فوتبال ایران نمیتواند قربانی شود، چون یک اسطوره است. او بازیکنی است که به تاریخ پیوسته است، ولی از نظر سیاست کاری این که دو بار مربیگری را قبول کرده، در تیمهای ملی و پرسپولیس را که هر دو تیم بزرگی هستند، او را قربانی کردند.
شاید علی دایی اصلا میلی به این نداشته باشد که در آینده بخواهد بار دیگر با تجربهی گرانتری بیاید. چون اگر وضع به این منوال باشد، همان تجربهاش فقط به او میگوید که هیچ وقت خودت را قاطی این مسائل نکن. واقعا شاید در این گفتهی آقای جعفر کاشانی خیلی معنی باشد که وقتی به او زنگ زدند، گفته بود شما باید با آقای حبیب کاشانی صحبت کنید، من جعفر کاشانیام. برای این که دقیقا جایی برای جعفر کاشانی و کسان دیگری که از بزرگان فوتبال ما بودهاند نیست. الان جای کسانیست که اگر شما اسمهای همین دورهی اخیر را بخواهید نگاه کنید، سعیدلو میشود، کفاشیان میشود، کاشانی میشود و اینها کسانی هستند که باید بگردید و ببینید که تاریخشان شاید یک زمانی تاریخ گمشدهای باشد که اینها در فوتبال و ورزش نقش مهمی داشتند.
در حالی که ۱۶ روز دیگر جام ملتهای فوتبال آسیا، بزرگترین رویداد این ورزش در این قاره در قطر آغاز میشود، خبری از تیم ملی ایران از قدرتهای برتر آسیا نیست. در این حال پرسپولیس با پنجمین شکست پیدرپی روبهرو شده است. استقلال هم چهار بر یک در اهواز برابر فولاد شکست خورد. وضعیت نابهسامان این دو تیم بزرگ در تیم ملی ایران تأثیر نخواهد گذاشت؟
اگر خاطرتان باشد، ما همیشه عنوان میکردیم که تیمهای تاج و پرسپولیس و بعد از انقلاب هم پرسپولیس و استقلال بالهای تیم ملی هستند، اما الان به واقع دو بال شکسته هستند. اگر این دو تیم و بهخصوص پرسپولیس همین تعداد بازیکن را هم دارد، نه به دلیل پخششدن فوتبال در مملکت، بلکه به این دلیل بوده است که ستارههای خیلی خوبی هم که بودند و میتوانستند برای تیم ملی مؤثر واقع شوند... من خیلی صریح به شما میگویم. به عنوان نمونه نورمحمدی، مدافع تیم پرسپولیس که این دفعه آمده یا فشنگچی و یا بازیکنان دیگرشان، امروزه در سطح باشگاهی هم بازیکنان خوبی نیستند. در حالی که اینها میتوانستند بهترینهای تیم ملی باشند. کمتر از سه هفتهی دیگر در برابر تیمهایی چون عراق، کره شمالی و امارات خواهیم بود و در این شرایط اصلاً هیجانی در فوتبال ما نیست.
به دلیل این که اصلاً این تیم مربی ندارد. حالا من نمیخواهم مسائل را به مربیای که بود بسط و گسترش دهم، ولی وقتی هنوز به این مسابقات پا نگذاشته صحبت از جانشین آن میشود. یک روز مارادونا را جایش میگذارند و یک روز اریک سونو و ایشان هم برای این که یک مربی کاملاً تجاری هم هست، بلافاصله میرود و پیشاپیش قراردادش را میبندد و امضا میکند؛ یعنی برایش نتیجهی مسابقههای ایران در جام ملتها به این ترتیب میشود که اگر برنده باشد، میتواند ارزش او را برای قراردادهای بعدی بالاتر ببرد. بنابراین چنین ایدهی تجاریای برپایهی چنین لیگ دربهداغون و شکستهای نمیتواند امیدوارکننده باشد. مگر ما واقعا بخواهیم طبق معمول همیشه به آن تعصب و غیرت و تواناییهای ذاتی بازیکنانمان تکیه کنیم. متاسفانه امروزه در فوتبال این عوامل باید با عوامل دیگری که همان مدیریت درست و برنامهریزی درست باشد، آمیخته شود تا نتیجهی خوبی در پی داشته باشد.
صحرای کبیر آفریقا، یا وسیعترین بیابانِ فعلی زمین، روزگاری دور علفزار حاصلخیزی قرار داشته است. این موضوع، حقیقت عرف جامعهی علمی قلمداد میشود؛ اما متخصصین همچنان با دادههای تاریخی دست به گریباناند؛ تا به سرعت وقوع این گذار فاحش پی ببرند.
پژوهشگران، طی نشست مجمع عمومی اتحادیهی علوم زمین اروپا که اوایل سال جاری میلادی در وین؛ پایتخت اتریش صورت پذیرفت؛ به شواهد جدیدی دست یافتند که بر اساس آن حوزهی خاوری صحرا؛ خصوصاً نواحی پیرامون دریاچهی «یوئا» (Yoa) در کشور چاد، از اواسط دوران «هولوسین» (دوران متأخری که در حدود ۱۲هزار سال پیش آغاز شد) آهسته، ولی پیوسته خشکیده است. دکتر «پیر فرانکوس» (Pierre Francus)؛ استاد مؤسسهی ملی تحقیقات علمی کانادا در کبک و نیز سرپرست نویسندگان پژوهش مزبور، میگوید: «این پژوهش مشخص کرد که خواص رسوبی و ژئوشیمیایی ِ رسوبات دریاچه[ی یوئا]، خشکیدگی ِ آهستهی صحرا از ۶هزار سال پیش، تا شرایط کنونیاش؛ یعنی در ۱۱۰۰ سال پیش را تأیید میکند».
غار شناگران، واقع در جنوب غرب مصر، نمایشدهندهی دورانیست که صحرای کبیر از امروز مرطوبتر بوده است / Science
در این بررسی، پژوهشگران طی نظم سالیانهای، رسوبگذاریِِ دریاچهی یوئا را مورد بررسی قرار دادند تا که زمان و نحوهی خشکیدگی ِِ منطقهی صحرا را تعیین کنند. پژوهشهای پیشین، از مدلسازیهای اقلیمی به همین منظور استفاده میبردند تا که نهتنها به مقولهی خشکیدگی؛ که به تأثیرپذیری اوضاع اقلیمی غالبِ منطقه در آن دوران نیز پی برند.
حال، عقیدهی غالب، از بروز تغییراتی در مدار زمین بهعنوان دلیل خشکیدگی صحرا نام میبرد. این دگرگونیها، نهایتاً بر «آفتابگیری» (Insolation)؛ یا میزان دریافت انرژیِ الکترومغناطیسی ِ زمین از جانب خورشید، اثر نهاد. به بیان سادهتر، آفتابگیری به میزان نور آفتابِ تابیده بر منطقهای خاص و در زمانی خاص اطلاق میگردد و وابسته به مؤلفههایی چون موقعیت جغرافیایی، زمان روز، فصل، دورنمای طبیعی و اقلیم منطقهایست. دکتر «گاوین اشمیت» (Gavin Schimdt)؛ اقلیمشناس مؤسسهی پژوهشهای فضایی ِِ گادرد ناسا توضیح میدهد که در حدود ۸هزار سال پیش، مدار زمین با شکل کنونیاش اندکی اختلاف داشت.
انحراف محوری زمین، آنزمان ۲۴.۱ درجه بود؛ که هماکنون به ۲۳.۵ درجه رسیده است. او میگوید: «بهعلاوه [در آن دوران]، نیمکرهی شمالی زمین در ماه آگوست (حوالی مردادماه) در نزدیکترین فاصلهاش تا خورشید بوده؛ حالآنکه امروزه این نزدیکترین عبور، در ماه ژانویه (حوالی دیماه) رخ میدهد. از اینرو، تابستانِ نیمکرهی شمالی، در قیاس با امروز گرمتر بوده است».
دگرگونیهای بروزکرده در انحراف مداری زمین و نیز حرکت «تقدیمی» (یا رقص محوری)اش، بهواسطهی نیروهای گرانشی ِ واردآمده از سوی دیگر اجسام منظومهی شمسی بروز میکند. جهت فهم دقیق آنچه که رخ میدهد؛ فرفرهی چرخانی را تصور کنید که اندکی در حین حرکت کج شده است. زمین، درست همانند این فرفره به دور خود میچرخد. میزان انحراف محوریاش از حالت قائم نیز در بازهای ۴۱هزار ساله از ۲۲ تا ۲۵ درجه متغیر است؛ حالآنکه هر ۲۶هزار سال یکبار، رقص دوار محورش تکمیل میشود. این چرخهها، توسط ستارهشناسان تعیین، و بهدست زمینشناسانی که رسوبات اقیانوسی را بررسی میکنند، تأیید شده است.
تا مدتها عقیده بر این بود که انحراف محوری زمین، تنها بهمیزانی جزئی، آنهم در قرن آتی تغییر خواهد کرد. با اینحال، پژوهش اخیر اظهار میکند که تأثیرات گرمایش جهانی – خصوصاً بر اقیانوسها – میتواند که دگرگونیهایی را در انحراف محوری زمین پدید آورد. دانشمندان پایگاه پژوهشی JPL ناسا معتقدند که ذوب کنونی یخهای گرینلند، هماکنون اختلافی بهمیزان سالانه ۲.۶ سانتیمتر را موجب شده است و پیشبینی میکنند که این میزان در سالیان آتی شتاب خواهد گرفت.
تغییرات میزان آفتابگیری سرزمینهای گوناگون زمین که متأثر از همین نوسانات محوریست؛ بر الگوهای اقلیمیای همچون بارانهای موسمی تأثیر خواهد نهاد. هزاران سال پیش که نیمکرهی شمالی زمین آفتاب بیشتری را دریافت میکرد نیز این بارانها شدت یافته بودند. پس از آنکه انحراف محوری فقط اندکی تغییر کرد، از شدت این جریانِ توفندهی اقلیمی کاسته شد و پوششهای وسیع گیاهی ناپدید شدند. وقتیکه گیاهی نباشد تا آب را درون خود گیر اندازد و باز آن را به جو برگرداند؛ از وفور باران نیز پیوسته کاسته میشود. این چرخهی بستهی مابین حیات گیاهی و اقلیم؛ نهایتاً اوضاع کنونی صحرا را شکل داد.
تصویر ماهوارهای نور مرئی (راست) و نیز راداری از بخشی از صحرای کبیر که در همسایگی رود نیل واقع است. تصویر راداری، بهروشنی نشاندهندهی مسیر [سفیدرنگ] کهنی در میان صحرای کنونیست که روزگاری نیل از درونش میگذشته است و حال پوشیده از تپههای شنیست / ناسا
هماکنون، شواهد شایان توجهی موجود است که نشان میدهد صحرای کبیر، روزگاری اکوسیستمی پوشیده از علف بوده و رطوبتاش بهمراتب از امروز بیشتر بوده است. با این حال، بحث در خصوص نحوهی بروز این گذار همچنان در جریان است. بخشی از این اختلاف میان دانشمندان، بهسبب نبود اسناد کهن ِ حاکی از شرایط محیطی از این منطقه است. از اینرو، دانشمندان بایستیکه به مدلسازیهای اقلیمی روی آورند.
در ۱۹۹۹، دانشمندانِ آلمانی، از شبیهسازیهای رایانهای بهمنظور بازسازی اقلیم زمین در هزاران سال پیش استفاده بردند. آنان نتیجه گرفتند که گذار اقلیمی صحرا، بهناگهان و در بازهای حدوداً ۳۰۰ساله رخ داده است. در حدود ده سال بعد، گروه دیگری از دانشمندان دست به بررسی دگرگونیهای محیطی ِ حوزهی شمالی چاد طی بازهای ۶هزارساله زدند و نتیجه گرفتند که صحرا، فرآیند خشکیدگی ِ آهستهتری را از سر گذرانده است.
اشمیت از جمله دانشمندانیست که به شواهد حاکی از تغییرات ناگهانی صحرا معتقدند. او میگوید: «با توجه به وابستگی بسیار قویِ مابین پوشش گیاهی و موجودیت آب؛ پایان دوران "صحرای سبز"، بسیار ناگهانی و در حدود ۵۵۰۰ سال پیش فرارسیده است. از اینرو، تغییر بسیار آهستهی مدار زمین، به فروپاشی ناگهانی یک اکوسیستم ختم میشود».
از آنجاکه صحرا مساحت قابل توجهی به اندازهی تقریبی یکسوم از قارهی آفریقا را به خود اختصاص داده؛ کاملاً امکان اینکه بخشهایی از آن، متحمّل تغییرات ناگهانی گشته، و بخشهای دیگر آهسته تغییر کنند؛ وجود دارد. فرانکوس در اینباره میگوید: «بهنظر میرسد که روندِ خشکیدگی در منطقهی [مورد بررسی ِ] ما آهستهتر بوده؛ ولی این لزوماً بدینمعنا نیست که چنین سرنوشتی گریبانگیر دیگر نقاط، همچون غرب صحرا هم شده باشد. ما نمیتوانیم احتمال خشکیدگی ِ یکباره را تماماً رد کنیم. درک دگرگونیهای منطقهای طی تغییرات اقلیمی، چالش ِ پیش روی اقلیمشناسان است».
فرانکوس شرح میدهد که دگرگونیهای ناگهانِ اقلیمی، در بسیاری از مناطق زمین و در دورانهای متفاوتِ پیشین مستند شده است. یک مورد را که بهعنوان مثال او نام میبَرد، یخبندان بزرگی موسوم به «Younger Dryas» است که مابین تقریباً ۱۲۸۰۰ تا ۱۱۵۰۰ سال پیش بر روی زمین رخ داد. مطابق اعلام «سازمان ملی علوم اقلیمی و اقیانوسی ایالات متحده» (NOAA)، این دوران، پایانی ناگهانی داشته؛ آنچنانکه مثلاً در گرینلند، طی فقط ده سال، دما به میزان ۱۸ درجهی فارنهایت افزایش یافته است. فرانکوس در ادامه میافزاید: «بسیاری از دانشمندان گمان میبرند که تغییرات ناگهانی ِ اقلیم، در آینده نیز امکانپذیر است؛ اما ماهیت، جهتگیری و شدت این تغییرات، احتمالاً بسیار وابسته به منطقه است».
وی همچنین بدین نکته اشاره میکند که در برخی مدلسازیها، بروز چنین دگرگونیهای ناگهانیای اساساً پیشبینی نمیشود. برخی دانشمندان حس میکنند که به اندازهی کافی داده برای فهم فرایندهای محرک این تغییرات؛ اصولاً بهدلیل دشواریِ احتساب رطوبتِ خاک در مدلسازیها، در دست نیست.
بههرترتیب، صرفنظر از اینکه صحرا آهسته یا سریع خشکیده است؛ اکثریت دانشمندان بر اهمیت فهم نحوهی این تغییر در گذشته و ماهیت نیروهای محرکهی آن متفقالقولاند. این، به پژوهشگران حوزهی اقلیم کمک میکند تا که نقش مهم رفتاری را که انسان در این تغییرات اقلیمی ِ مصنوعی ایفا میکند را نیز به حساب آورند. فرانکوس میگوید: «مدلهایی که بهمنظور پیشبینی آینده بهکار میروند؛ نیازمند آزمایشاند و استفاده از اطلاعات تاریخی، راهی برای دستیابی به این هدف است».
منبع: Astrobiology Magazine
بعد از یک دوره انتقاد و اعتراض به کم و کیف ادارهی جوایز ادبی، ترکیب هیئتهای داوری و البته نحوهی گزینش و نام برگزیدگان آنها، حالا چند روزیست که نوبت به حامیان این جوایز رسیده تا میدان را بهدست گرفته و از گوشه و کنار به حمایت از جایزههای ادبی بپردازند. این حاشیهها که امسال بعد از اعلام نام کاندیداهای جایزهی هوشنگ گلشیری و سپس جایزهی نویسندگان و منتقدان مطبوعات شدت گرفته بود با انصراف یکی از کاندیداها در جایزهی اخیر توجه بیشتری به خود جلب کرد و با انتقادات گوناگونی همراه شد تا آنجا که برخی علاقمندان به برگزاری این جوایز، ظاهراً با این باور که اگر ماجرا به این ترتیب ادامه پیدا کند، تهماندهی اعتباری هم که برای جوایز ادبی باقی مانده از دست خواهد رفت، به اعلام موضع در مورد جوایز و همچنین به نقد چگونگی واکنشها و انتقادها از جوایز ادبی مستقل پرداختند.
انتقاد نکنید، چون هرگونه انتقادی اعتبار جوایز ادبی را خدشهدار میکند
چهرههای گوناگونی در این روزها به اعلام نظر در این رابطه پرداختهاند و از منظرهای مختلفی جوایز ادبی غیردولتی را تأیید و بر تأثیرگذاری این جوایز تأکید میکنند. بحث عمدهی آنها نیز این بوده که به هرحال جوایز ادبی در فروش کتابهای برگزیده بیتاثیر نیست و در اوضاع و احوالی که جوایز دولتی، ادبیات مستقل را ندیده میگیرند و نویسندگان مستقل هم علاقهای به گرفتن جواز دولتی ندارند، پس چه بهتر است که جریان مستقل ادبی در ایران هم جوایزی برای خود داشته باشد؛ جوایزی که با وجود دشواریها در سالهای گذشته برگزار شده و به حیات خود ادامه دادهاند. آنها میگویند از جوایز ادبی غیردولتی اصولا نباید انتقاد کرد، چون ممکن است چنین انتقادهایی به اعتبار جواز ادبی لطمه وارد کند.
جوایز ادبی در انحصار برخی ناشران است
در اینکه جوایز ادبی در فروش کتابها به هرحال بیتأثیر نیستند، بحثی وجود ندارد. در این هم بحثی نیست که جوایز ادبی غیردولتی باعث میشود که نویسندگان مستقل زیر دین نهادهای وابسته به دولت نباشند و همه میدانند که نهادهای اقتصادی علاقهای به سرمایهگذاریهای فرهنگی ندارند و به همین دلیل نهادهای جایزهدهنده از نظر مالی با مشکلات زیادی روبرو هستند، با این حال اگر این مشکلات به معنای داشتن جواز ادبی با هر کیفتی باشد، یک نوع مغلطه بیشتر نیست. وقتی جایزهها (خدای نکرده!) به رفقا داده شود، فروشش هم نصیب آنها و به واقع نصیب آن ناشرانی خواهد شد که گویی این روزها ملاک برگزیده شدن را فقط در خوردن لگوشان روی جلد کتابها در نظر میگیرند و به همین خاطر جوایز ادبی بهگونهای در انحصار آنها درآمده است.
داوران را به گونهای انتخاب کنید که سلیقهشان شبیه هم نباشد
البته این طبیعیست که وقتی ناشری در زمینه ادبیات داستانی فعالتر است، اعتبار بالاتری دارد و یا تولیدات بهتر و بیشتری دارد، جوایز بیشتری را هم به خود اختصاص دهد، اما مشکل از آنجا آغاز میشود که مثلاً بهشکلی غیرطبیعی نام یک ناشر و البته حلقههای نزدیک به آن، در میان برگزیدگان جوایز و همچنین هیأتهای داوری مدام تکرار میشود. وقتی که در ترکیب هیأت داوران یک جایزه، مثلا جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات (که این نامگذاری خودش مسئلهایست! آیا این جایزه و داورانش نویسندگان و منتقدان مطبوعات را نمایندگی میکنند؟)، پنج نفر از هفت نفر از اعضای آن را، دوستان نزدیک و اعضای یک جریان و شبکهی ادبی تشکیل میدهد، ظاهراً نباید تعجب کنیم اگر برگزیدگان هم به همین جریان و حلقه ادبی مرتبط بوده و آثارشان هم توسط ناشری که به این حلقه مربوط است منتشر شده باشد! به هرحال در اصول دموکراتیک داوری گفته میشود، نتیجهی نهایی همیشه تابع سلیقهی داوران است، اما آیا نباید فکری به حال ترکیب این هیئتهای داوری کرد که سلیقههاشان اینقدر نزدیک نبوده و اعمال سلیقههایشان این همه حاشیه نداشته باشد؟
کافیست نگاهی به نام هیأتهای داوری در دورههای مختلف همین جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات داشته باشید و تکرار معنادار نامها را که ضامن حضور اکثریتی از یک حلقهی ادبی خاص است را به وضوع مشاهده کنید. آیا واقعا برگزاری چنین جوایزی محل شک و شبهه و انتقاد نیست؟
انتقاد نهادهای جایزهدهنده را بیاعتبار نمیکند
به این نکته توجه داشته باشیم که اما آیا واقعاً انتقاد از نهادهای جایزهدهنده به اعتبار آنها ضربه میزند و علاقمندان ادبیات برای اینکه همین جوایز نصف و نیمه حفظ شوند، نباید لب به انتقاد بگشایند؟ میگوییم: مشکل در انتقاد نیست، بلکه در نحوه و چگونگی عملکرد یک نهاد جایزهدهندهی ادبی و عدم استقلال آن است. این نابسامانیها و نپذیرفتن انتقادات است که میتواند به نهادهای جایزهدهنده ضربه وارد کند، نه انتقاد صادقانهی تنی چند از علاقمندان به ادبیات. جایزهای که قرص و محکم و بیاگر و اما کارش را بکند، نه تنها نباید نگران از دست رفتن اعتبارش با نقد باشد، بلکه انتقاد از او به بهبود و باروریاش میانجامد. چرا که گردانندگانش به جای بستن گوشها به انتقادات، آن انتقادها را آویزهی گوش میکنند، و به جای پافشاری بر رویههای نادرست، به فکر اصلاح میافتند.
جایزهی ادبی سالم اعتبارش را از وجود سلیقههای مختلف در هیأت داوری و غیر انحصاری بودن جوایزش کسب میکند؛ و اگر استقلال و بیطرفی در انتخاب ترکیب هیأت داوری و البته در انتخاب برگزیدگان توسط هیأت داوران وجود داشت، با هیچ انتقادی اعتبار نهاد جایزهدهنده زیر سؤال نمیرفت. اگر انتقاد وجود نداشته باشد و نهاد جایزهدهندهای هر سال، از روی وظیفه به طیف یا جریانی مشخص توجه کند و فقط به تولیدات ناشر مرتبط با آن نهاد، جایزه دهد، میگوییم اصلا اگر چنین جایزه منفعلی وجود نداشته باشد، بهتر است.
جوایز ادبی باید واقعاً استقلال داشته باشند
وقتی بسیاری از جوایز ما به دلیل اوضاع نابسامان مالی، چشم به حمایت ناشران دوختهاند تا با دریافت مبالغی که در برابر درآمد آنها از ادبیات ایران، بسیار ناچیز است، چراغ این جوایز را روشن نگه دارند و یا حتی این جوایز ناتوان از تأمین مکانی با صد نفر گنجایش هستند که مراسم پایانی خود را برگزار کنند، بنابراین باز هم دست به دامان ناشران میشوند که چنین مکانی را در اختیارشان بگذارند، انتظار استقلال و انتخاب کتابها بر اساس ارزش واقعیشان کاریست عبث.
این درست مانند آن است که فیالمثل در همین جشنوارهی فیلم فجر به اصطلاح بینالمللی ما، هزینههای برگزاری جشنواره از جیب یکسری تهیهکنندهها تأمین شود، طبیعیست که در آن صورت جشنواره باید به تولیدات همانها هم جایزه بدهد! در چنین اوضاع و احوالی انتظاراتی بهوجود میآید که با ذات رقابت هنری - اگر مبنا ارزش واقعی ادبی باشد- سنخیتی ندارد.
اگر جوایز ادبی میخواهند معتبر باشند، باید استقلال داشته باشند، اگر استقلال میخواهند باید هزینههایشان را از جایی خارج از نظام حاکم بر چرخهی تولید و عرضهی آثار ادبی تأمین کنند. اگر اینگونه شد و برگزیدگانشان را بر مبنای ارزش واقعی کتابها معرفی کردند و نه اعمال فشارهای برون متنی و یا رفیقبازیهای محفلی، آنوقت خود به خود دارای اعتباری میشوند که با یک نقد و بررسی ساده اعتبارشان به خطر نخواهد افتاد.
يک روز پس از اعلام حکم سنگين قضايی برای جعفر پناهی، فيلمساز ايرانی، سينماگران و روشنفکران فرانسه برای دفاع از وی اعلام بسيج عمومی کردند.
به گزارش روزنامه لوموند، چاپ فرانسه، فردريک ميتران، وزير فرهنگ فرانسه «خشم» خود را از رأی دادگاه در ايران عليه پناهی اعلام کرد و دادگاه وی را «فرمايشی» ناميد.
بر پايه اين گزارش برنار ـ هنری لوی، فيلسوف فرانسوی نيز در اظهارنظری گفت که پناهی به دليل «سوء ظن بهخاطر ساختن فيلمی در رابطه با جنبش سبز، جنبش اعتراضی مردم پس از انتخابات ايران، محکوم شده است.»
لوی با بيان اينکه «تنها جرم جعفر پناهی پشتيبانی از ميرحسين موسوی بود» افزود: «تهران جرم و جنايت میتراشد و به هنرمندان و همه شهروندان خود اعلام جنگ کرده است.»
برتران تاورنيه: آنچه که رخ داد نشان میدهد که ما حق داشتيم نسبت به نخستين اقدامات عليه وی جدی باشيم
تیيری فره مو، نماينده جشنواره کن همه را فراخواند تا سريعأ واکنش نشان دهند و کميته دفاع از پناهی را با کمک سينماتک فرانسه و جامعه نويسندگان و آهنگسازان اين کشور به سرپرستی فيلمساز فرانسوی برتران تاورنيه تشکيل دهند.
برتران تاورنيه در اين باره گفت: «مهم است که پناهی بداند ما به دفاع از او در کنارش هستيم.» وی افزود: «آنچه که رخ داد نشان میدهد که ما حق داشتيم نسبت به نخستين اقدامات عليه وی جدی باشيم.
جعفر پناهی پس از آزادی از زندان به خبرگزاری فرانسه گفته بود که چقدر در زندان بهخاطر حمايتهای همکاران خود سپاسگزار بود.
روز گذشته جعفر پناهی، کارگردان سینمای ايران از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به شش سال حبس تعزیری و ٢٠ سال محرومیت از ساختن فیلم، فیلمنامهنویسی و سفر به خارج از کشور محکوم شد.
پناهی پس از انتخابات بحثبرانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران جزو معترضان به نتايج اين انتخابات بود.
وی يک بار در روز پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۸۸ هنگامی که به همراه گروهی از سينماگران برای بزرگداشت کشتهشدگان اعتراضات به بهشت زهرا رفته بود، بازداشت شد و بار دوم شامگاه دهم اسفندماه ۱۳۸۸، مأموران امنيتی با ورود به خانه اين کارگردان سينما، پس از بازرسی خانه، وی را همراه با همسر و دخترش و پانزده تن ديگر که در خانه او مشغول کار بر روی فيلم تازه وی بودند دستگير کردند.
پس از اين بازداشت رسانههای طرفدار دولت ادعا کردند، دليل دستگيری پناهی، تدارک وی برای ساختن فيلمی عليه نظام بوده است.
با وجود آزادی همه بازداشتشدگان، جعفر پناهی بيش از سه ماه در زندان بهسر برد و پس از اعتراضات متعدد جهانی نسبت به بازداشت وی و پس از پشت سر گذاشتن يک هفته اعتصاب غذا در زندان، سرانجام در تاريخ چهارم خردادماه امسال با توديع وثيقه ۲۰۰ ميليون تومانی به طور موقت از زندان آزاد شد.
پس از چند بار به تعويق افتادن دادگاه جعفر پناهی روز يکشنبه ۱۶ آبانماه نخستين دادگاه وی برگزار گرديد.
وی در این دادگاه، بازداشت خود و همکاران و خانوادهاش را «هجوم صاحبان قدرت بر همه اهل فرهنگ و هنر و سينماگران کشور» دانست و گفت اين قدرتنمايی برای آن است که بگويند «هر که از ما نيست و مثل ما فکر نمیکند، محکوم است.»
در ماه مه سال گذشته در آخرين دوره جشنواره کن جعفر پناهی عضو هيئت داوران اين جشنواره بود اما صندلی خالی او به شکل نمادين با قرار دادن نام او بر آن حفظ شد و ژوليت بينوش، بهترين بازيگر زن در اين دوره جشنواره کن در مراسم پايانی نام او را در دست گرفت و خواهان آزاديش شد.
در شهريورماه گذشته نيز که فيلم کوتاهی از جعفر پناهی در جشنواره ونيز برای نخستين بار بهنمايش در آمد، مقامات قضايی ايران از شرکت وی در اين جشنواره جلوگيری کردند.
در روز ۱۵ آذرماه جاری نيز جشنواره بينالمللی فيلم برلين به شکل رسمی از جعفر پناهی دعوت کرد تا در هيئت داوران شصت و يکمين دوره اين جشنواره که از دهم تا بيستم فوريه ۲۰۱۱ برگزار میشود، شرکت کند.
به نظر میرسد با حکم سنگينی که برای اين کارگردان سينما صادر شده، وی اين بار نيز نتواند در جشنواره برلين حضور يابد.
بهاره هدایت و مهدیه گلرو، دو فعال دانشجویی در ایران که در زندان بهسر میبرند، دست به اعتصاب غذا زدهاند و همزمان نیز از سوی مسئولان قضایی، ممنوعالملاقات شدهاند.
به گزارش تارنمای کلمه، بهاره هدایت از سه روز پیش دست به اعتصاب غذا زده و مهدیه گلرو نیز از امروز اعتصاب غذای خود را آغاز کرده است.
پس از انتخابات جنجالی سال گذشته در ایران، دهها دانشجو بازداشت شدند
در همین حال تارنمای میزانخبر نیز خبر داد که صبح امروز، مأموران زندان اوین از ملاقات همسران بهاره هدایت و مهدیه گلرو با آنها جلوگیری کردهاند.
این دو فعال دانشجویی، روز ١٦ آذر که در ایران روز دانشجو نام دارد، بهطور جداگانه پیامهایی منتشر کرده بودند.
محمد نوریزاد، نسرين ستوده، آرش صادقی، رضا شهابی و غلامحسين عرشی از جمله زندانيانی هستند که از هفته پیش دست به اعتصاب غذا زدند. از اين ميان تاکنون رضا شهابی، غلامحسين عرشی و نسرين ستوده اعتصاب غذای خود را شکستهاند.
صبح امروز، مأموران زندان اوین از ملاقات همسران بهاره هدایت و مهدیه گلرو با آنها جلوگیری کردند
بهاره هدایت در حالی دست به اعتصاب غذا زده که روز گذشته امین احمدیان همسر وی در گفتوگو با کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران اعلام کرد که او در زندان به سنگ کیسه صفرا دچار شده و نیازمند جراحی است.
احمدیان همچنین خبر داد که هشت ماه است نتوانسته با همسرش در زندان ملاقات حضوری داشته باشد. به گفته احمدیان، عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران با درخواست ملاقات حضوری موافقت نکرده است.
بهاره هدایت از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، بزرگترین تشکل دانشجویی در ایران، ١٠ دی ٨٨ بازداشت شد. وی از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب اسلامی به ٩ سال و نیم حبس محکوم شد. این حکم مرداد ٨٩ از سوی شعبه ٥٤ دادگاه تجدیدنظر تهران عیناً تأیید شد.
وی در دادگاه بدوی به اتهام «اجتماع و تبانی علیه نظام» به پنج سال حبس، به اتهام «توهین به رهبری» به دو سال و به اتهام «توهین به رئیسجمهوری» و «تبلیغ علیه نظام» به شش ماه حبس محکوم شده بود.
در همین حال حکم دو سال حبس تعلیقی این عضو پیشین دفتر تحکیم وحدت به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق برگزاری تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵» نیز از حالت تعلیق خارج شده و به این حکم اضافه شده است.
مهدیه گلرو، فعال دانشجویی و عضو شورای دفاع از حق تحصیل نیز که ١١ آذر ٨٨ بازداشت شد، فروردین ٨٩ به اتهام «تبلیغ علیه نظام و تجمع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی» به دو سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شد. این حکم در مرداد ٨٩، عیناً از سوی شعبه ٥٤ دادگاه تجدیدنظر تهرات تأیید شد.
٣٠ مرداد ٨٩ نیز حکم یک سال حبس تعلیقی که پیشتر برای گلرو صادر شده بود، از حالت تعلیق خارج شد و به دو سال و چهار ماه حبس تعزیری وی افزوده گرديد.
پس از انتخابات بحثبرانگیز دهمين دوره ریاستجمهوری در ایران، دهها نفر از مخالفان دولت، از جمله فعالان دانشجویی در این کشور بازداشت و عمدتاً به حبسهای طولانی مدت محکوم شدند.
هیأت تحقیق و تفحص مجلس شورای اسلامی ایران در گزارشی اعلام کرد که شرکت مخابرات این کشور، در نتیجه یک مزایده «ظاهری و صوری و غیررقابتی» واگذار شده است.
به گزارش خبرگزاریهای ایران، این گزارش افزوده که این «مزایده ظاهری» برای این برگزار شده تا در نتیجه آن سهام شرکت مخابرات به یک مجموعه خاص كه تحت مدیریت نهادهای عمومی است، واگذار شود.
کنسرسیوم اعتماد مبین که به عنوان برنده مزایده واگذاری سهام شرکت مخابرات ایران معرفی شده، از مجموعههای تحت نظارت بنیاد تعاون سپاه پاسداران ایران است.
هیأت تحقیق و تفحص مجلس اعلام کرده است که كنسرسیوم پیشگامان كویر یزد و كنسرسیوم اعتماد مبین، دو رقیب اصلی مزایده سهام شرکت مخابرات بودهاند که صلاحیت آنها نیز تأیید شده بود اما یک روز پیش از برگزاری مزایده، کنسرسیوم پیشگامان کویر یزد به دلیل «صلاحیت نداشتن» از دور رقابت کنار گذاشته شده است.
کنسرسیوم اعتماد مبین که به عنوان برنده مزایده واگذاری سهام شرکت مخابرات ایران معرفی شده، از مجموعههای تحت نظارت بنیاد تعاون سپاه پاسداران ایران است
بنا بر این گزارش، پس از حذف پیشگامان کویر یزد، سازمان خصوصی سازی، برای «قانونی جلوه دادن» مزایده، کنسرسیوم مهر اقتصاد ایرانیان را که دارای اعضای مشترکی با کنسرسیوم اعتماد مبین بوده، وارد رقابت کرد.
هیأت تحقیق و تفحص مجلس ایران گفته است پیشگامان کویر یزد در حالی به دلیل «صلاحیت نداشتن» از دور رقابت حذف شده که یکی از سه پیمانکار شرکت زیر ساخت مخابرات، برای ارائه خدمات تلفن بینالملل اینترنتی است كه از «امنیتیترین بخشهای مخابرات» است.
علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران پس از خوانده شدن این گزارش در مجلس گفت که گزارش تخلفات برای رسیدگی به قوه قضائیه ارسال میشود.
همچنین علی مطهری یکی از نمایندگان مجلس گفت در صورتی که واگذاری شرکت مخابرات لغو نشود، وزیر (اقتصاد) استیضاح خواهد شد.
شرکت مخابرات ایران در مهر ١٣٨٨ در نتیجه یک مزایده به شرکت «توسعه اعتماد مبین» واگذار شد. این شرکت توانست به هنگام عرضه سهام شرکت مخابرات ایران با گذشت حدود نیم ساعت، صاحب بلوک ۵۱ درصدی شرکت مخابرات شود.
پس از این واگذاری، مصطفی کواکبیان از نمایندگان مجلس خواهان توضیح وزیر اقتصاد درباره حذف شرکت پیشگامان کویر یزد شد که شمسالدین حسینی نیز با حضور در مجلس اعلام کرد که نهادهای امنیتی ایران در حذف پیشگامان کویر یزد «نقش» داشتهاند.
خبرگزاری آفتاب نیز مرداد ٨٩ به نقل از مصطفی سجادی، سخنگوی پیشگامان کویر یزد گزارش داد که این شرکت به دلیل حذف ناگهانی از مزایده بلوک ۵٠ درصدی شرکت مخابرات به دادگاه شکایت کرده و خواهان دریافت خسارت ١۵ میلیارد تومانی از سازمان خصوصیسازی است.
به گفته وی، شورای رقابت، كویر یزد را «محق» دانسته و سازمان بورس نیز «وعدههایی» را مبنی بر جبران بخشی از خسارت به تعاونی كویر یزد داده است.
هفتهای که گذشت چند روز تعطیل بود و خبر حاشیهسازی در سینمای ایران اتفاق نیفتاد، جز انتخابات خانهی سینما که هیأت مدیرهی دورهی دوازدهم تعیین شد و مجمع عمومی خانهی سینما به هیأت مدیرهای رأی داد که مسیر قبلی را ادامه میدهند. بر همین اساس محمد مهدی عسگرپور در سمتش ابقا شد و دامنهی اختلاف معاونت سینمایی و خانهی سینما گستردهتر گشت. رویداهای سینمای ایران در هفتهی گذشته را میخوانیم:
یک: کاری مشابه آدم برفی برای خالق مختارنامه
داوود میرباقری کارگردان مطرح سینما و تلویزیون است که این روزها سریال مختارنامه به کارگردانی او در بین مردم ومنتقدان بسیار محبوب شده است. میرباقری سالها از سینما دور بود و با سریال مختارنامه درگیر بود. حالا بسیاری از علاقمنداناش می خواهند بدانند که کار تازهی او در حوزهی سینما چیست.
داود میرباقری همراه با اکبر عبدی، در آدمبرفی
میرباقری درگفتوگویی در پاسخ به این سؤال که فکر میکنید به زودی برگردید به سینما؟ گفته است: فعلاً نمیدانم. ولی اگر هم برگردم دوست دارم طرحی را بسازم به نام «ماه تیتی» که سالها قبل در مدرسهی کارگاهی فیلمنامهنویسی تصویب شد، ولی فرصتی برای نوشتناش پیش نیامد. اگر برگردم به سینما این فیلم را میسازم. البته اگر بخواهند با آن معیارهایی که با «آدمبرفی» برخورد کردند، به این طرح نگاه کنند، این هم همان مشکلات را دارد.»
«ماه تیتی» دربارهی یک سردار است که در دوران مغول به خواب رفته و باستانشناسان پیدایش میکنند و بیدارش میکنند. این آدم چون در آن دوران طلسم شده و به خواب رفته، ذاتاً مغولستیز است. حالا در روزگار ما بیدار شده و مغولزادهها را تشخیص میدهد و تعجب میکند چرا اینها تغییر شکل دادهاند. میخواهد با آنها بجنگد. تیری هم بر بدنش کارگر نمیشود مگر از جنس سلاحهای دوران خودش. میرود یقهی خیلیها را میگیرد و مملکت به هم میریزد.
میرباقری در ادامهی این مصاحبه گفته: «این داستان را به این دلیل دوست داشتم که فکر میکردم این سوژه، نیاز امروز ماست، چون داریم مسیرهایی را غلط میرویم. ما به این هشدارها نیاز داریم. اصلاً فلسفهی انتظار همین است. ما به ظهور حضرت مهدی (عج) اعتقاد داریم، درست است؟ وقتی حضرت ظهور میکند به هر حال یقهی کسانی را میگیرد، نه؟ چه کسانی نگران میشوند؟ به قشر خاصی که محدود نمیشود، هر کسی باید نگران باشد. فلسفهی انتظار، همین نگرانی است، همین هشدار است که بدانیم باید نگران وضعیتمان باشیم. این هشدار باید داده شود تا افسار ما رها نباشد که هر کاری دلمان خواست بکنیم.»
بهروز افخمی در تلویزیون معروف بود به بهروز چاخان
دو: ابوالمشاغل، بهروز چاخان!
احمد طالبینژاد با انتشار یادداشتی به تحلیل کارنامهی فیلمسازی افخمی پرداخته است. طالبینژاد که از منتقدان سرشناس سینمای ایران در دههی شصت و هفتاد بود و مجلهی توقیفی «هفت» را هم در کارنامه دارد، به انگیزهی اکران «سن پطرزبورگ» دربارهی افخمی نوشت:
«پیش از بیان ویژگیهای فیلم «بهروز افخمی» بهتر است دربارهی ویژگیهای رفتاری خود افخمی بگویم. به تعبیر زندهیاد نادر ابراهیمی او ابوالمشاغل است. وقتی به کارنامهاش نگاه میکنیم از مدیریت گروه فیلم و سریال تا ساختن سریال، فیلم سینمایی، دایر کردن آموزشگاه سینمایی و نمایندگی مجلس همه جور کاری انجام داده است و همهی این کارها را هم نیمهتمام گذاشته. اهالی فرهنگ و هنر انتظار داشتند هنگامی که بهعنوان نمایندهی مردم تهران در مجلس ششم انتخاب شد یک کار اساسی از خودش به یادگار بگذارد.
او چند فیلم بلاتکلیف در کارنامهاش دارد. زمانی هم میخواست شبکهی تلویزیونی راه بیندازد. برخیها به شوخی لقب «بهروز چاخان» را به او دادهاند. خودش میخندید. اما متأسفانه عادت او شده بود که بیشتر دربارهی چیزی حرف بزند تا اینکه آن کار را انجام بدهد. یک جور زرنگی هم در کارش بود. میخواست میزان آمادگی جامعه را ارزیابی کند. تأسیس شبکهی تلویزیونیاش هم بیشتر یک جور افکارسنجی بود، هرچند او بیشتر ترجیح میدهد به فیلمسازی بپردازد، اما بیشتر کارهایش نیمهتمام میماند. کلاً شخصیت شلوغی دارد. در واقع همه کار میخواهد بکند؛ بر روی کاری متمرکز نمیشود، اما با اینحال یکی از بااستعدادترین فیلمسازان بعد از انقلاب است.
سه: با ابقای عسگرپور ماجرا ادامه دارد
مجمع عمومی خانهی سینما یکشنبهی گذشته در خانهی سینمای ایران برگزار شد و اعضای هیئت مدیرهی دوازدهم انتخاب شدند؛ به این ترتیب زمان همراهی معاونت سینمایی با خانهی سینما فرا رسید.
جواد شمقدری معاون امور سینمایی در جریان مشکلاتی که میان خانهی سینما و معاونت سینمایی بهوجود آمده بود تأکید کرد کار او با هیئت مدیرهی بعدی (هیئت مدیرهی دوازدهم) است و با این هیئت مدیره (هیئت مدیرهی یازدهم) کاری ندارد. حالا موعد اجرایی شدن کلام این مدیر دولتی سینما فرا رسیده است.
انتخاب هیئت مدیرهی جدید و ابقای محمد مهدی عسگرپور بهعنوان مدیرعامل خانهی سینما تمامی شرایط را برای پیشقدم شدن معاونت سینمایی جهت تعامل با خانهی سینما فراهم کرده است؛ تعاملی که نبود آن مشکلات بسیاری برای خانهی سینما به خصوص به لحاظ مالی بهوجود آورده است.
مجمع عمومی خانه سینما عصر روز یکشنبه ۲۱ آذر با حضور ۲۷ صنف برگزار شد و در نتیجه انتخابات فرهاد توحیدی، امیر اثباتی، مریلا زارعی، ابراهیم مختاری، محمد سریر، محمدرضا موئینی و تورج منصوری اعضای اصلی و سیروس الوند و مرتضی رزاق کریمی بهعنوان اعضای علیالبدل انتخاب شدند. مهدی خادم و کیوان کثیریان نیز به ترتیب بهعنوان بازرسان اصلی و علیالبدل دوازدهمین هیئت مدیره خانهی سینما برگزیده شدند.
نخستین جلسهی هیئت مدیرهی جدید خانهی سینما با انتخاب محمد مهدی عسگرپور بهعنوان مدیرعامل و فرهاد توحیدی به عنوان رئیس هیئت مدیره به کار خود پایان داد.
فرهاد توحیدی دربارهی ابقای عسگرپور در مقام مدیریت عامل خانهی سینما گفت: «عسگرپور یک مدیر فرهنگی باسابقه است که هر جا بوده از فارابی تا صدا و سیما و سازمان فرهنگی هنری شهرداری و سایر سمتهایش و در نهایت خانهی سینما، نوآوری یکی از ویژگیهای مدیریت او بوده و کارنامهی قابل قبولی از خود به جای گذاشته است.»
پرویز پرستویی از خانهنشینیاش میگوید
همایون اسعدیان نیز درباره برگزاری مجمع عمومی خانهی سینما و انتخاب هیئت مدیره دوازدهم اظهار داشت: «آنچه در مجمع عمومی خانه سینما مطرح شد و نتیجهی آرا به ۲۸ صنف حاضر در جلسه مربوط است که مایل بودند گروه فعلی با دیدگاه و طرز تفکرشان خانهی سینما را اداره کنند و در این میان انتخاب فرهادی توحیدی بهعنوان رئیس هیئت مدیره انتخابی بهجا و درست به نظر میآید.»
همچنین بیژن میرباقری در مورد برگزاری مجمع عمومی خانه سینما اظهار داشت: «براساس گفتهی جواد شمقدری مبنی بر اینکه با هیئت مدیره یازدهم کاری ندارد و اصل کار او با هیئت مدیرهی بعدی است، باید گفت الان هیئت مدیرهی دوازهم پیش روی شماست. حالا باید معاونت سینمایی گفتوگو را با خانهی سینما آغاز کند.»
چهار: رییس از حج آمد!
رییس ادارهی نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی از سفر معنویاش بازگشت و دوباره مرکز جنجالهای سینمای ایران شد. او در گفت و گوی تازهاش گفت:
«در جریان بیست و نهمین دورهی جشنواره فیلم فجر ارزشیابیها و درجهبندیها در مورد تمامی تولیدات سال سینمای ایران اتفاق میافتد و علاوه بر تهیهکنندگان، کارگردانان و فیلمها نیز درجهبندی میشوند. آییننامهای در این زمینه در دست تنظیم است که مراحل پایانی آن سپری میشود. قطعاً بخشهای مختلف و از جمله صنفهای سینمایی در این زمینه دخیل خواهند بود و براساس نظرسنجی و ارزشیابی دقیق و کاملی ارزیابیها صورت خواهد گرفت.»
وقتی از رییس دربارهی ارزیابیاش از انتخابات اخیر خانهی سینما پرسیده شد، با قاطعیت هر چه تمامتر پاسخ داد: «مطلقاً در این مورد اظهارنظر نخواهم کرد. این رویه را قبل از برگزاری مجمع، در آستانهی مجمع عمومی خانهی سینما و بعد از آن داشتهام و نگاهم در این مورد تغییر نمیکند. من به سئوالات مختلفی که در این مورد مطرح میشود هیچ پاسخی نمیدهم. ما درصدد هستیم تشکل واحد تهیهکنندگان را سامان دهیم و در این مورد نیز بهجاهای خوبی رسیدهایم، در این شرایط دیگر خانهی سینما و تحولات آن در نظر ما نیست و خودمان به اهدافی که پیش رو داریم نگاه میکنیم.» این گفتهها یعنی: آغاز درگیری ودامن زدن به اختلاف از درون بدنهی مدیریت سینما.
علیرضا سجادپور انتخابات خانه سینما را بیاهمیت خواند
پنج: از گلپری جون تا تلویزیون
پرویز پرستویی بازیگر برجستهی سینما و تلویزیون در موضوع دفاع مقدس با تأکید بر اینکه ارزشهای فراموش شدهی دفاع مقدس در دورهی هشت ساله برای زندگی صد سال آینده هم ارزشمند است، وضعیت سینمای ایران را در شرایط فعلی مطلوب ندانست.
پرستویی در مورد فضای فیلم و فیلمسازی در کشور گفت: «حدود دو سال است که فقط فیلمنامهها را میخوانم.»
وی با بیان اینکه ما را در سینما جزء بازیگران معروف و هنرپیشههای کمکار میدانند، اظهار داشت: «فیلمنامههای پیشنهادی را فقط میخوانم و اول باید آنها را حلاجی کنم تا بعد بتوانم فیلمی را انتخاب کنم.»
پرستویی با اشاره به اینکه سینمای ما در شرایط فعلی به سمت و سویی میرود که در شأن فرهنگ اسلامی و ایرانی نیست، خاطرنشان کرد: «با این شرایط ترجیح میدهم کار نکنم.»
وی با بیان اینکه من عینک نمیزنم که مرا بشناسند و عینک نمیزنم تا مرا نشناسند، افزود: «همیشه در بین مردم هستم، چون مردم فیلمهایی را که بازی میکنم میشناسند و رزومه کاریام را نیز میدانند.»
این بازیگر سینما و تلویزیون با اعلام اینکه اگر بخواهم کار کنم باید هر روز در طی این سالها سر کار باشم، اظهار داشت: «در این فضا ترجیح میدهم که سر هر کاری نروم.»
وی که با بازی در فیلمهای آژانس شیشهای بهعنوان بازیگر عرصهی دفاع مقدس معرفی شده است، ادامه داد: «عدهای میگویند موضوعات دفاع مقدس نخنما شده است و نباید وارد این عرصه شد.»
پرستویی با اشاره به اینکه در شرایط فعلی سردر سینماهای ما پلاکاردها و تصاویر فیلمهایی دیده میشود که به عنوان نماد غیرانقلابی است، تصریح کرد: «در سینمای ما موضوعها با عنوان گلپریجون دیده میشود تا موضوعات دم دستی تلویزیون.»
بازیگر نخستین فیلم طنز دفاع مقدس (لیلی با من است) خاطرنشان کرد: «طنز لیلی با من است در شرایط بسیار سخت که عدهای قبول نداشتند فیلمی در این قالب ساخته شود، بهروی صحنه رفت که بعد از سالها همچنان جزء آثار فاخر دفاع مقدس در عرصهی فیلمسازی است.»
فرهاد توحیدی و محمد مهدی عسگرپور، رئیس هیات مدیره و مدیر عامل دوره دوازدهم خانه سینما
وی با اشاره به خاطرهای از فیلم آژانس شیشهای گفت: «به عینه تأثیر این فیلم را بر روی چند تن از مخاطبان دیدم، بهگونهای که خودشان اعلام کردند با فیلم آژانس شیشهای با جماعت دفاع مقدسیها آشتی کردیم.»
پرستویی با تأکید بر اینکه ارزشهای فراموش شدهی دفاع مقدس در دورهی هشت ساله برای زندگی صد سال آینده هم ارزشمند است، بیان داشت: «بهنظر من در موضوع به نظر منتقدان نخنما شدهی دفاع مقدس هم موضوعهای بکر وجود دارد.»
شش: نیایید، جایزه بیجایزه!
این هم از آن مواردی است که فقط در سینمای ایران یافت میشود. گل بود به سبزه نیز آراسته شد! مدیرعامل مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی گفت: «سیاست معاونت سینمایی بر این است که به برگزیدگانی که در مراسم اختتامیهی جشنوارهها حاضر نمیشوند، جوایزشان داده نشود و در مورد «محمد شیروانی» هم همین کار انجام شد.»
شفیع آقامحمدیان درخصوص حاشیههای مربوط به عدم اهدای جایزه «محمد شیروانی» از سوی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی پس از برگزاری چهارمین جشنوارهی بینالمللی «سینما حقیقت» گفت: «آقای شیروانی در جلسهی اختتامیهی جشنوارهی «سینما حقیقت» حاضر نشد و جایزهاش را نگرفت.»
وی در ادامه افزود: «سیاست معاونت سینمایی بر این است که برگزیدگانی که در مراسم اختتامیه حاضر نشوند، جوایز آنها داده نشود؛ مگر اینکه از قبل هماهنگ شود و برای آنها سفری پیش آید و یا عذر موجهای داشته باشند. این سیاست معاونت بوده که در این مورد اتفاق افتاده است.»
وی در پاسخ به این سؤال که آیا با محمد شیروانی تماس گرفته شده یا خیر، بیان داشت: «در تماسی که با ایشان گرفته شده بود، گفته بودند مریض هستم ولی اینطور نبوده است. آقای شیروانی اوایل امسال هم جایزهی دیگری گرفته بودند و برای دریافت جایزه حضور نیافتند و ما برای اینکه حسن نیتمان را نشان بدهیم، جایزه را اهدا کردیم.»
آقامحمدیان ادامه داد: «ما برای اینکه با سیاستهای معاونت سینمایی همسو شویم و هم اینکه بگوییم این برخورد درست نیست، این کار را انجام دادیم.»
مدیر مرکز گسترش سینمای تجربی، از ندادن جایزه برندگان سخن گفت
هفت: وهمیات آقای متوهم!
نادر طالبزاده هم از اشخاصی است که آسمان را به ریسمان میبافد تا همه چیز را به گردن صهیونیزم جهانی بیندازد. او با اشاره به ارتباط ساخت فیلم سنگسار ثریا» با پرونده آشتیانی گفت: پروندهی آشتیانی در سال ۲۰۰۶ رسانهای شد، در سال ۲۰۰۸ «سنگسار ثریا» در اردن کلید خورد و پس از توزیع جهانی آن در سال ۲۰۱۰ جنجال سکینه آشتیانی کلید خورد.
نادر طالبزاده در برنامهی تلویزیونی «راز» که از شبکهی چهار سیما پخش شده و موضوع آن «حقوق بشر از توهم تا واقعیت» بود، در خصوص بررسی پروندهی جنجالی سکینه آشتیانی گفت:
«پرونده از سال ۲۰۰۶ آغاز شد، در سال ۲۰۰۸ سنگسار ثریا در اردن کلید خورد و در پنج جشنواره فیلم اول شد و پس از توزیع جهانی آن در سال ۲۰۱۰ جنجال سکینه آشتیانی کلید خورد.»
وی با بیان اینکه غرب از ۳۲ سال پیش روی موضوع حقوق بشر متمرکز شده و توسط آن به جمهوری اسلامی حمله میکند، یادآور شد: «پیش از انقلاب اسلامی اصلاً سخنی از همجنسگرایی وجود نداشت، اما پس از انقلاب برای آنها حقوق قائل شده و به آنها ارزش میدهند چرا که این یک طراحی برای حمله به انقلاب ایران بود.»
این مستندساز تلویزیونی، پرونده آشتیانی را نیز از این دست پروندهها دانست و خاطرنشان کرد: «باید رابطهی بین سنگسار ثریا و پرونده آشتیانی را کالبدشکافی کرد.»
طالبزاده در ادامه گفت: «زمانی که موضوع آشتیانی رسانهای میشود، یک شبکه و لابی فعال در جنگ نرم که در داخل فعالیت میکند، اخبار را به غرب منتقل کرده و این اخبار به واشنگتن میرود و در اتاق فکرهای آنها تبدیل به یک سناریو برای فشار علیه ایران میشود.»
نادر طالبزاده، در برنامه راز توهمهایش را فریاد میزند
وی با ذکر این نکته که در اتاق فکرهای واشنگتن تصمیمگیری میشود که یک فیلم با عنوان سنگسار یک زن ایرانی ساخته شود، یادآور شد: «پس از ساخت فیلم به سرعت آن را در دنیا و ایران پخش میکنند که ما میبینیم حتی در مدارس دخترانه ما این فیلم دست به دست میشود.»
این مستندساز با اشاره به فروش پایین فیلم «سنگسار ثریا» گفت: «برای ساخت این فیلم ۲۵ میلیون دلار هزینه شده اما تنها ۶۰۰ هزار دلار فروش داشت، چرا که اصلاً برای فروش نبود و به صورت رایگان در اختیار همه قرار گرفت.
طالبزاده تمام هجمهها علیه ایران را در حوزههای فکری صهیونیستی ضد ایرانی دانست، که نه در مراکز سیاسی پنتاگون و واشنگتن بلکه در اتاق فکرهای صهیونیستی کلید میخورند.»
برای تهیه این گزارش از این منابع استفاده شده است: پارستوریسم ؛ خبرآنلاین ؛ خبرآنلاین ؛ فارسنیوز ؛ فارسنیوز ؛ فارسنیوز
نسرين ستوده، وکيل زندانی و غلامحسين عرشی از زندانيان بازداشت شده در وقايع پس از انتخابات اخير ايران، پس از چندين روز اعتصاب غذا در زندان، به اعتصاب خود پايان دادند.
به گزارش وبسايت مدرسه فمينيستی، روز گذشته نسرين ستوده با خانواده خود تماس تلفنی گرفت و خبر شکستن موقت اعتصاب غذای خود را داد.
بنا بر اين گزارش رضا خندان، همسر نسرين ستوده اظهار داشت که خانم ستوده خبر وخامت حالش در روز چهارشنبه گذشته را تأييد کرد و گفت که به بهداری زندان منتقل شده بود.
نسرين ستوده در اين تماس گفت که «بهخاطر مسئوليتهای مادرانه» در قبال دو فرزند خردسالاش، اعتصاب غذای خود را شکسته است.
از ميان پنج زندانی اعتصابی، تاکنون خبر شکستن اعتصاب غذای رضا شهابی، غلامحسين عرشی و نسرين ستوده منتشر شده است
نسرین ستوده از ۱۳ شهریور ۸۹ تاکنون در سلول انفرادی بهسر میبرد و به درخواستهای مکرر او و وکلایش برای آزادی به قید وثیقه توجهی نشده است، وی که پیش از این نیز به مدت ۲۸ روز در اعتصاب غذا بود، از تاریخ ۱۳ آذر برای بار دوم و در اعتراض به عدم رعایت قوانین دست به اعتصاب غذای خشک زده بود.
همچنين وبسايت کلمه خبر داد که غلامحسين عرشی، يکی ديگر از زندانيان اعتصابکننده نيز پس از سه هفته به اعتصاب غذای خود پايان داد.
غلامحسين عرشی از شهروندان معترض به نتيجه انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران در اعتراض به انتقالاش به سلول انفرادی دست به اعتصاب غذا زده بود.
علت انتقال وی به سلول انفرادی، اعتراض او نسبت به شرايط نامناسب بند ۳۵۰ اوين بود.
غلامحسين عرشی اکنون از سلول انفرادی بند ۲۴۰ به بند عمومی ۳۵۰ منتقل شده است و روز گذشته توانست با خانوادهاش ديدار کند.
خانواده غلامحسين عرشی وضعيت جسمانی وی را «بسيار ضعيف» و روحيه او را «خوب» توصيف کردند.
در روزهای اخير شخصيتهای سياسی، هنری و دينی از زندانيان اعتصابکننده خواسته بودند که به اعتصاب غذای خود پايان دهند.
محمد نوریزاد، نسرين ستوده، آرش صادقی، رضا شهابی و غلامحسين عرشی زندانيانی بودند که دست به اعتصاب غذا زده بودند. از اين ميان تاکنون خبر شکستن اعتصاب رضا شهابی، غلامحسين عرشی و نسرين ستوده منتشر شده است.
«گلیم ملی را از آب بیرون بکشیم»
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «یارانهها رفت و قیمتها آمد» در مورد قانون هدفمندی یارانهها در ایران است که به گفته نویسنده این سرمقاله همگان باید برای موفقیت آن همکاری کنند.
در این سرمقاله آمده است: «واقعیت این است که دیر یا زود باید یارانهها حذف، اصلاح، هدفمند یا هر نام دیگری میشد. نامگذاری مهم نیست، اگر چه تعابیر و الفاظ بار معنایی و روانی خاص خود را دارند؛ اما آنچه مهم است تأثیر و نتایجی است که از محتوای آنها در کوتاه مدت یا بلند مدت حاصل میگردد. در این که این تحول بزرگ اقتصادی یا به تعبیری جراحی حساس باید صورت میگرفت، اختلاف چندانی وجود ندارد.»
نویسنده این سرمقاله افزوده: «یکی از ویژگیهای مثبت آقای احمدینژاد دست زدن به اقداماتی است که ریسک و جرأت بالایی میطلبد. در دولت نهم اقدام به سهمیه بندی بنزین شد و پیامهای ناگوار مقطعی داشت اما در مجموع کفه آن اقدام، وزینتر از عواقب ناگوارش بود. اکنون هم طرح آزادسازی قیمتها در سطح گستردهتر و با ابعاد وسیعتری در این برهه خاص آغاز شده است. این که میزان تورم ناشی از این طرح و تأثیرپذیری خانوادهها و کشور از آن چه اندازه خواهد بود، بحثی است که کارشناسان امر و تحلیلگران اقتصادی، به دور از اغراض میتوانند به آن بپردازند. به هر حال تغییری کلید خورده است و اساساً هر تغییری با مقاومتهایی همراه است.»
در بخش دیگری از سرمقاله میخوانیم: «نخبگان به جای نالیدن و عوامزدگی در قضاوتها ، بهتر است با دیدگاه باز بیطرفانه و همهجانبه به موضوع نگاه کنند. اگرچه دولت منتقد کم ندارد و طیف وسیعی از خود اصولگرایان تا اصلاحطلبان به دولت ایراد میگیرند اما مخالفت با اصل طرح پسندیده نیست. اتفاقاً این طرح در دولت اصلاحات مطرح شد و اصولگرایان مجلس با شعار تثبیت قیمتها و مبارزه با تورم مانع اجرای آن شدند. اکنون که خود اصولگرایان علم اجرا را به دست گرفتهاند و طرفدار پرش قیمتها گشتهاند، مخالفت عاقلانه نیست، این گلیم ملی را همه باید از آب بیرون بکشیم.»
نویسنده سرمقاله ابتکار ادامه داده است: «فرض را بر این بگذاریم که این دولت با این طرح زمینگیر شود، ممکن است عواطف جریحهدار شده شخصی برخی مخالفان تسکین یابد اما از این رهگذر یعنی موفقیتآمیز نبودن طرح، چیزی عاید ملت و کشور نخواهد شد، بلکه به شدت دچار زیان خواهیم شد. بیشک به نحوه و زمان اجرای طرح انتقاداتی وارد است. اینکه تزریق ده آمپول پنیسیلین در یک ساعت به یک بیمار برای او مفید است، جای تردید است و اینکه در زمان بحران اقتصادی جهانی و تحریمهای گسترده بینالمللی علیه کشورمان، کدام ضرورت ایجاب کرده که این طرح با این ابعاد گسترده و حجم فشار سنگین، به اجرا در آید دستکم برای بخش وسیعی از مردم قابل هضم نیست. این همه افزایش قیمت میبایست در یک زمان صورت پذیرد، جای تردید است. آیا نمیشد این افزایش را در چند مقطع زمانی توزیع کرد تا فشار یک جا متمرکز نشود؟ اینها سوالاتی است که وجود دارد اما هنوز برای داوری پیرامون تبعات اجرای طرح زود است.»
پاکسازی دولت؟
سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری با عنوان «روئین تن دولت» در مورد برکناری منوچهر متکی از وزارت امور خارجه ایران و شایعه پاکسازی در دولت این کشور است.
در این سرمقاله آمده است: «دیپلمات ارشد ایران اسلامی زمانی که راهی قاره سیاه شد تا پیام دکتر احمدینژاد را به رئیسجمهور سنگال تسلیم کند، گمان نمیبرد آخرین سفر دیپلماتیک وی نیمهکاره خواهد ماند. وزیری که به رغم انتقاد در نوع روابط با برخی کشورها، بسیاری عملکردش در پرونده هستهای ایران را مورد تمجید قرار میدادند، از زبان رئیسجمهور سنگال شنید که دیگر مرد شماره یک باغ ملی تهران نیست.»
این سرمقاله افزوده: «مقام ریاستجمهوری در آستانه سفر به کنفرانس سالانه سازمان ملل متحد از عملکرد وزارت امور خارجه انتقاد کرد و در همین راستا نمایندگان ویژهای را در امور بینالمللی منصوب کرد. وجود نمایندگان ویژه در عرف بینالملل برای پروندههای خاص امر متداولی است اما این رویکرد دولت، اقدام منحصر به فردی بود. اولاً نمایندگان ویژه جز یک نفر دیپلمات نبودند؛ ثانیاً حوزه عملکرد آنها با برنامههای وزارت خارجه دچار تداخل بود. در کشاکش انتقادات، مقام معظم رهبری شخصاً آقای متکی را مورد تمجید قراردادند و از موازیکاری در سیاست خارجی انتقاد کردند. نمایندگان ویژه که به مشاوران ویژه تغییر نام دادهاند پس از دریافت حکمهای خود در قامت دیپلماتهای ارشد با مقامات کشورهای خارجی مذاکره کردند.»
در ادامه سرمقاله مردم سالاری آمده است: «در ظاهر، عزل منوچهر متکی، بر کناری یک وزیر بود اما در منظر دیگر این برکناری ضربهای بود علیه مخالفین نمایندگان ویژه و افراد منتسب به یک فرد خاص. تغییر این گونه یک وزیر آن هم در مقابل چشم اجنبیها علاوه بر آبروریزی، پای آنها را به اختلافات داخلی دولت باز میکند که گذشته از خدشهدار شدن حیثیت آقای دیپلمات، طرفهای مذاکره ایران را با این سوال مواجه میکند که شخص ایرانی مذاکرهکننده تا چه حد قابل اعتماد است.»
سرمقاله افزوده است: «بحث اخراجی ها موضوعی نیست که به امروز و دیروز محدود شود. کم نبودند افرادی که با دلخوری، دولت و پاستور را ترک کردند. مصطفی پورمحمدی، طهماسبی، داود دانشجعفری، طهماسب مظاهری، پرویز فتاح، محسنی اژهای، صفار هرندی، لنکرانی و... افرادی بودند که علیرغم قابلیت های نسبی در طول پنج سال گذشته به دلیل وجود اختلاف با فرد یا افراد خاص، دیگر بر صندلی دولت تکیه نکردند. در این بین از زیر مجموعهها هم خبر رسید که هر فردی که مخالف آقای رویینتن باشد باید حذف شود؛ نمونه بارز آن غفرانی مدیر عامل خبرگزاری برنا بود که برکنار شد. به راستی در میدان پاستور تهران چه میگذرد؟ در روزهای سخت و نفسگیری که چرخهای ایران اسلامی را با سوخت همت و کار مضاعف باید چرخاند، آیا معیار جدیدی منهای مقام معظم رهبری در حال شکل گیری است که مدیران دولتی یک به یک عزل میشوند و شایعه پاکسازی و تحولات عظیم در زیر مجموعههای دولتی شنیده میشود؟»
سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «وداع با یارانه انرژی، سلام بر نظارت قیمتی؟»
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «اقدام دولت و نسبت عملکرد آن با قانون»
سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «درست آمدهاید، تردید نكنید»
آرمان
● سخنگوی قوه قضائیه: معاون اول رئیس جمهور متهم است و باید پاسخ دهد
● رامین هم رفت
● هشدار سرلشکر فیروزآبادی به پاکستان
● با استعفای علی دایی مخالفت شد
ابتکار
● پنجمین سفر امیر قطر به تهران طی پنج سال؛ پیام ویژه برای آغاز رابطه ویژه
● رهبر انقلاب در دیدار امیر قطر: دادگاه ترور حریری هر حکمی بدهد، مردود است
● رامین از معاونت مطبوعاتی رفت
● پناهیان احضار میشود
تهران امروز
● رهبر انقلاب اسلامی: حكم دادگاه حریری مردود است
● ادامه رفتوآمدهای فشرده در دولت؛ رامین هم رفت
● ١٨٠ درجه تغییر عقیده در چند ساعت؛ فرحناز تركستانی حكم رئیسجمهور را پذیرفت
● اعدام ١١ تروریست در سیستان و بلوچستان
جام جم
● آرامش در بازار
● رهبر انقلاب در دیدار امیر قطر: دادگاه ترور رفیق حریری فرمایشی است
● اعدام ١١ عضو شرور گروهک ریگی
● عصر یخبندان در روابط ایران و انگلیس
دنیای اقتصاد
● مقامات بانک مركزی ارائه كردند؛ تحلیل رسمی از تورم یارانهها
● مقام رهبری در دیدار امیر قطر: امنیت منطقه خلیج فارس تبعیضپذیر نیست
● سود بیشتر برای سپردههای یارانه نقدی
● سخنگوی قوه قضائیه خبر داد؛ اعدام ١١ عضو گروهک ریگی
رسالت
● رهبر انقلاب در دیدار امیر قطر: حکم دادگاه ترور رفیق حریری مردود است
● سخنگوی قوه قضائیه: سران فتنه باید مجازات شوند
● محمدزاده جایگزین رامین در معاونت مطبوعاتی ارشاد شد
● ٢٧ ایرانی از زندانهای دبی آزاد شدند
کیهان
● رهبر انقلاب: خلیج فارس ناامن شود، همه آسیب میبینند
● رسانههای خارجی: مردم و دولت در هدفمندی یارانهها هماهنگ هستند
● رامین رفت؛ محمدزاده معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد شد
● معاون سازمان انرژی اتمی: برق نیروگاه بوشهر، ماه آتی وارد مدار میشود
مردمسالاری
● سخنگوی قوه قضائیه: معاون اول رئیسجمهور متهم است
● اسفندیار رحیم مشایی: ادعای اعتراض متکی در مورد سفر من به اردن یک دروغ بزرگ است
● رئیس کل دادگستری سیستان و بلوچستان خبر داد: اعدام ١١ نفر از عوامل گروهک تروریستی جندالشیطان
● سومین تغییر در دولت دهم؛ رامین هم رفت
گفتوگویهای روز:
● روزنامه مردمسالاری در شماره امروز خود گفتوگویی با «عبدالواحد موسوی لاری، وزیر کشور دولت خاتمی» منتشر کرده است.
کشورهای در حال توسعه در صورت توجه بیشتر به آثار تاریخی قادر خواهند بود به اقتصاد خود تحرک بیشتری ببخشند.
بر پایهی جدیدترین گزارش منتشر شده از سوی گروهی از متخصصان حفاظت از میراث فرهنگی در دنیا، حدود ۵۰۰ محوطهی باستانی در کشورهای در حال توسعه در سراسر جهان این قابلیت را دارند که تا سال ۲۰۲۵ سالانه سرمایهای معادل ۱۰۰ میلیارد دلار برای اقتصاد کشورهای خود تولید کنند، به شرط آن که توجه جامعهی جهانی به این محوطهها جلب شود و تلاشهای گسترده برای حفاظت و نجات آنها صورت بگیرد.
این گزارش با نام «نجات میراث در حال نابودی ما»، توسط سازمان غیر انتفاعی «صندوق میراث جهانی» که مرکز آن در سان فرانسیسکو قرار دارد تهیه شده است.
گزارش «نجات میراث در حال نابودی ما» توسط صندوق میراث جهانی
گزارش زیر نظر کمیتهای مرکب از بیستوچهار متخصص حفاظت میراث فرهنگی از نقاط مختلف دنیا نوشته شده و وضعیت پانصد محوطهی مهم تاریخی را در کشورهای درحال توسعهی جهان از ایران و عراق و مصر و اندونزی گرفته تا برزیل و مکزیک مورد بررسی قرار داده است.
همچنین گزارش بر شرایط وخیم دوازده محوطهی باستانی که در آستانه نابودی هستند تمرکز کرده است.
به اعتقاد نویسندگان گزارش، این محوطهها توانستهاند در طول سدهها و یا هزارهها ارزشهای خود را حفظ کنند، اما اکنون و در دوران معاصر، ما شاهد نابودی سریع آنها هستیم.
دلایل عمدهای که این محوطهها را به خطر انداخته غارت و حفاری قاچاق، جنگ و درگیری مسلحانه، بودجههای ناکافی حفاظتی، مدیریت بد و تاثیرات ناشی از طرحهای توسعه و عمرانی است.
در میان محوطههایی که این گروه بینالمللی در خصوص نابودی قریبالوقوع آنها هشدار داده نام مکانهایی چون شهر باستانی نینوا در عراق و بر کرانهی رود دجله، بخش تاریخی شهر دمشق، معابد مالوتی در هند، یک قصر باستانی در قبرس، شهر متروک آنی در ترکیه، محوطهی باستانی تامسیلا در پاکستان، قصر سن سوشی در هاییتی، محوطهی باستانی میرادور در گواتمالا و همچنین محوطههایی در فلسطین، بنگلادش و کنیا به چشم میخورد که ازجمله آثار بسیار با ارزشی هستند که با خطرات جدی و فوری تهدید میشوند و به زودی از میان خواهند رفت.
شهر نینوا در عراق، پایتخت باستانی امپراتوری آشور بوده است، اما اینک با عواملی همچون غارت و حفاری قاچاق و ضعف مدیریت رو به ویرانی رفته است. همچنین همجواری این محوطهی باستانی با شهر امروزی موصل موجب شده است تا رشد و توسعهی شهر جدید تهدیدی بسیار جدی برای نینوای باستانی باشد.
ویرانههای شهر باستانی نینوا در عراق
شهر تاریخی «آنی» در مرز میان ترکیه و ارمنستان قرار دارد. این منطقه از دوران پیش از تاریخ محل سکونت بوده و بعدها در دوهزار و هفتصدسال پیش مورد توجه اورارتوها قرار گرفته است.
در سدهی دهم میلادی، آنی پایتخت پادشاهی ارامنه شد و به همین دلیل کلیساهای بسیار زیادی در آن ساخته شدند، اما سالیان درازی است که شهر متروک و ویران است. عوامل تهدیدکنندهی آنی بودجهی بسیار اندک حفاظتی، غارت، دزدی و همچنین فراموشی از سوی مقامات محلی است.
قصر هشام که اینک ویرانههای آن در شهر اریحا در کرانهی باختری رود اردن و در مناطق خودگردان فلسطین باقی مانده است، یکی از زیباترین آثار معماری دوران بنیامیه است. در قصر هشام تاثیر هنر و معماری چند حوزهی فرهنگی از جمله هنر و معماری رومی دیده میشود. موزاییکهای به جای مانده از این قصر بسیار نفیس هستند.
طبق گزارش «صندوق میراث جهانی» این محوطهی تاریخی با عواملی ازجمله رشد شهر اریحا و توسعهی کشاورزی در اطراف آن به شدت تهدید میشود. همچنین مدیریت نامطلوب محوطه نیز باعث تشدید روند ویرانی آن شده است.
اما به جز اینها، دویست محوطهی دیگر از میان پانصد محوطه و اثر مطالعه شده در فهرست آثار در معرض خطر قرار گرفتهاند.
به گفتهی جف مورگان، رییس «صندوق میراث جهانی»، در حالی که اکنون در دنیا میلیاردها دلار برای مقابله با تغییرات آب و هوایی و یا نجات گونههای مختلف حیات صرف میشود، مبلغ بسیار ناچیزی به حفظ و نجات این محوطههای ارزشمند تاریخی و فرهنگی اختصاص مییابد.
کلیسای جامع در شهر «آنی» در ترکیه
به گفتهی او در آمریکا کمتر از دوهزارم درصد از کمکهای انساندوستانه و خیریه برای حفظ و نجات آثار فرهنگی و تاریخی صرف میشود.
این سازمان غیرانتفاعی همچنین ساختار بوروکراتیک نهادهایی مانند سازمان ملل و یونسکو را مورد انتقاد قرار داده است که باعث میشود بسیاری از کسانی که مایل به کمک در این زمینه هستند، در عمل منصرف شده و سرمایهی خود را به کار دیگری اندازند.
به اعتقاد جف مورگان بهعنوان مثال سازمانها یا اشخاصی که میخواهند برای نجات محوطهای در گواتمالا پول بپردازند، در عمل حاضر نیستند آن را در اختیار سازمان ملل قرار دهند چون میدانند این پول از طریق سازمان ملل در نهایت در اختیار دولت آن کشور قرار میگیرد.
به اعتقاد اعضای این سازمان غیر انتفاعی به وجود آوردن یک صندوق کمک چند میلیارد دلاری، مشابه آن اقدامی که برای مبارزه با بیماری ایدز صورت گرفته است، و ادارهی آن توسط هیئتی مرکب از بخش دولتی و بخش خصوصی، میتواند باعث جلب سرمایهی بیشتر از سوی بخش خصوصی برای نجات آثار تاریخی در کشورهای در حال توسعه شود.
این گزارش تاکید میکند که چنین محوطههای تاریخی که دارای ارزش جهانی هستند در حقیقت یک سرمایهی انکارناشدنی برای توسعهی پایدار در کشورهای در حال توسعه و فقیر به حساب میآیند. درآمد سال ۲۰۰۹ از پانصد محوطهی تاریخی مطالعه شده در این گزارش رقمی بالای ۲۴ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار بوده است.
قصر هشام در شهر اریحا
محوطههایی شامل دیوار بزرگ و مقبرهی امپراتور «چین هی هوان» در چین و محوطه باستانی ممفیس در مصر به همراه گورستانش به ترتیب دو میلیارد و ۷۰۰، یک میلیارد و ۹۰۰ و همچنین ۹۰۰ میلیون دلار درآمدزایی داشتهاند.
مطابق گزارش منتشر شده توسط صندوق میراث جهانی، با رشد صنعت گردشگری و احتساب این نکته که حداقل یک سوم گردشگران مایل به بازدید از محوطههایی با ارزش بالای تاریخی و فرهنگی هستند، توسعهی برنامههای گردشگری پایدار میتواند باعث ایجاد مشاغل محلی و درآمدزایی هرچه بیشتر برای کشورهای در حال توسعه و یا فقیر شود.
به اعتقاد مسئولان این سازمان غیرانتفاعی، سرمایهگذاری در بخش میراث فرهنگی، برخلاف برخی فعالیتها مانند معدنکاوی که به محیط اطراف آسیب میزند و روزی نیز به انتها میرسد، فعالیتی است که میتواند همواره بازده داشته باشد.
گزارش «نجات میراث در حال نابودی ما» هشدار میدهد که دنیا با خطر از دست دادن بخش مهمی از پیشینهی تاریخی و فرهنگی خود روبهرو است و این مشکل فقط مختص به یک کشور خاص نیست. هشداری که به عقیدهی نویسندگان گزارش باید به اندازهی تغییرات آب و هوایی جدی گرفته شود.
نخستین روز تحصن فعالان زن در مقابل مقر سازمان ملل در ژنو، در اعتراض به ادامهی زندانی بودن نسرین ستوده در حالی برگزار شد که عصر امروز رضا خندان، همسر این وکیل زندانی در گفتوگو با رادیو زمانه اعلام کرد که نسرین ستوده امروز در تماسی تلفنی با خانهاش اعلام کرد که اعتصاب غذایش را شکسته است.
شیرین عبادی، وکیل سرشناس ایرانی که سهیر بلحسن، رئیس دورهای فدراسیون بینالمللی سازمانهای حقوق بشر نیز وی را همراهی میکرد، به همراه چندتن از فعالان جنبش زنان امروز در مقابل در ورودی سازمان ملل در میدان ملل در اعتراض به ادامهی زندان نسرین ستوده به تحصن نشست.
در کنفرانس مطبوعاتی که صبح امروز در میدان محل تحصن برگزار شده بود شیرین عبادی خطاب به رسانهها اعلام کرد که حضور ما در مقابل سازمان ملل درواقع به دلیل درخواست ما از کمیسر عالی حقوق بشر برای رسیدگی به وضعیت نسرین ستوده در زندان است.
به گفتهی برندهی جایزهی صلح نوبل، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل در این زمینه موظف و مسئول است.
سهیر بلحسن، فعال حقوق بشر سرشناس تونسی که اینک ریاست دورهای فدراسیون بینالمللی سازمانهای حقوق بشری را به عهده دارد در گفتوگو با رادیو زمانه علت حضور خود در این نشست اعتراضی را همبستگی با فعالان زن ایرانی در حمایت از یک فعال حقوق بشر اعلام کرد و گفت: «ما امروز همه نسرین ستوده هستیم. همهی ما اینجا صدای نسرین ستودهایم.»
خدیجه مقدم، فعال زنان که در این تحصن حضور دارد به رادیو زمانه میگوید: «من واقعاً متاسفم که حکومت کشور ما به عنوان حکومتی در دنیا معرفی میشود که صدای مردم کشور خود و صدای مردم دنیا را نمیشنود. به دنبال اینهمه درخواستی که برای آزاد کردن خانم نسرین ستوده از سوی افراد و فعالان مختلف مطرح شده، درحالی که نسرین ستوده هیچ جرمی را در کارنامهی خودش ندارد و همهی اتهامهای او مربوط به فعالیتهای حقوق بشریاش است. من وقتی میبینم که اینهمه بیتوجهی به خواستههای مردمی میشود به یاد زمانی میافتم که امریکا میخواست به عراق حمله کند و همهی دنیا از او میخواستند از این حمله چشمپوشی کند، اما او در نهایت کار خودش را کرد و نتایج فاجعهبار انسانیاش را نیز همه دیدیم. من فکر میکنم این رفتار همهی حاکمانی است که صدای مردم را نمیشنوند و میخواهند با تک صدایی کار خودشان را پیش ببرند.»
محبوبه عباسقلیزاده، دیگر فعال زنان در گفتوگو با زمانه لزوم توجه به وضعیت زندانیان سیاسی را مهم دانسته و میگوید: «حرکت ما حرکتی برای نسرین ستوده و به نام او بوده است، اما در واقع حرکتی را در بسیاری از کشورها سازمان داده است که نسبت به سرنوشت زندانیان سیاسی بیتفاوت نباشند. در همین دو، سه روز شنیده شده که بسیاری از ایرانیان و حتی در برخی از کشورها فعالان حقوق بشری غیر ایرانی نیز در حمایت از این تحصن، به آن پیوستهاند.»
نسرین ستوده حتی در زندان و حتی در اعتصاب غذا نیز، وضعیت دیگر زندانیان سیاسی را فراموش نکرد. این سخنان منصوره شجاعی است.
این فعال حقوق زنان در این زمینه میگوید: «الگوی ما خود نسرین است. او در زندان و در حالی که جانش را به خطر انداخته هنوز دارد از حقوق دیگران دفاع میکند. ما اگر اینجاییم و اگر رنج بودن در این سرما و برف و باران را تحمل میکنیم برای این است که بتوانیم مثل او با تحمل این رنج، صدای یک زن زندانی حقطلب باشیم و دیگران را وادار به شنیدن این صدا کنیم.»
آسیه امینی نیز با اشاره به اینکه نسرین ستوده یک فعال جنبش زنان بوده میگوید: «نسرین با ما هم خانواده است. طبیعی است اگر ما به بهانهی حمایت از جان نسرین این باشیم، اما این حرکت به معنی این نیست که زندانیان دیگر را فراموش کرده باشیم. ضمن اینکه مهم است که هرکسی از ما بدانیم در موقعیتی که قرار گرفتهایم چه تاثیری میتوانیم در ادامهی فعالیتها و خواستههایمان داشته باشیم.
خروج ما از ایران، میتواند آغاز مرحلهی تازهای از تلاش برای رسیدن به جامعهای برابر و امن و آزاد باشد. آزادی نسرین ستوده، فقط یک درخواست ساده نیست. درواقع ادامهی فعالیتهایی است که بخشی از فعالان جنبش زنان تاکنون داشتهاند. ما امیدواریم که این پیام از سوی فعالان جامعهی مدنی و فعالان اجتماعی شنیده شود. مسئولیت ما در برابر کشورمان و دوستانمان و فعالیتهایی که داشتهایم، پایان نیافته است. نسرین باید آزاد شود و این تازه اول راه سخت ماست.»
در پایان تحصن امروز خبرنگار رادیو زمانه در تماسی با رضا خندان خبردار شد که نسرین ستوده به اعتصاب غذای خود پایان داده است.
این وکیل زندانی مسئولیت مادرانه را دلیلی برای پایان دادن به اعتصاب غذای خشک خود اعلام کرده ولی در عین حال تاکید کرده است: «کوتاه نخواهم آمد. این شکستن اعتصاب غذا موقتی است. جانم را برای فرزندانم حفظ میکنم، اما به اعتراضم ادامه خواهم داد.»
اخبار این تحصن از سوی رادیو زمانه دنبال میشود.
مبارزهی او مبارزهی ماست. باید جامعهی جهانی و همهی شهروندان را برای نجات نسرین ستوده به تلاش واداشت. این بخشی از فراخوان سازمان گزارشگران بدون مرز است.
جان نسرین ستوده، وکیل مدافع حقوق بشری و فعال حقوق زنان ایران در خطر است. او از ۱۳ شهریور به دلیل فعالیتهای حقوق بشری خود دستگیر شده و بیش از ۱۰۳ روز است که در زندان بهسر میبرد. دادستان او را «به تبلیغ علیه امنیت ملی و علیه نظام» متهم کرده است.
این قسمتی از بیانیهی فعالان زن در حمایت از نسرین ستوده است که در حرکتی بیسابقه از روز دوشنبه ۲۹ آذر در مقابل مقر دفتر سازمان ملل در ژنو تحصن زدهاند.
چندتن از فعالان سرشناس زنان و حقوق بشر ایران از مردم هم درخواست کردهاند که به این اعتراضهای عمومی بپیوندند.
شیرین عبادی برندهی جایزهی صلح نوبل، خدیجه مقدم، منصوره شجاعی، پروین اردلان، شادی صدر، محبوبه عباسقلیزاده و آسیه امینی ازجمله تحصنکنندگان خواهند بود.
در تماس تلفنی با آسیه امینی، فعال حقوق زنان و فعال حقوق بشر که در نروژ اقامت دارد، از او دربارهی این حرکت اعتراضی در مقابل سازمان ملل برای آزادی نسرین ستوده میپرسم.
چرا این تحصن را تدارک دیدهاید و فکر میکنید این حرکت شما چه تأثیری در وضعیت نسرین ستوده بگذارد؟
این حرکت اعتراضی فعالان جنبش زنان در خارج از کشور به خاطر شرایط واقعاً بحرانیای است که خانم نسرین ستوده، وکیل سرشناس و حقوق بشری و فعال جنبش زنان در داخل ایران در زندان اوین دچار شدهاند. متأسفانه ایشان ناچار به انتخاب تنها حرکت اعتراضیای شدهاند که در زندان میتواند داشته باشند؛ یعنی اعتصاب غذا که خود ستمی به بدن انسان است، اما هیچ چاره و راه دیگری برای اعتراض به وضعیت خودشان و سایر زندانیان ندارند. متأسفانه تا به امروز نه تنها هیچ توجهی به خواستههای ایشان نشده است، بلکه اتهامهای جدیدی هم به پروندهی ایشان وارد شده و همچنان این پرونده در حال سنگینتر شدن است. هرچند که ما باور داریم و ایمان داریم به این که نسرین هرگز در زندگیاش گامی خلاف منافع ملی برنداشته؛ گامی برخلاف حقوق مظلومان و مردم ایران برنداشته است.
همانطور که قبلاً هم در بسیاری از خبرها از طریق خانوادهی ایشان اعلام شده، پروندهی ایشان تنها و تنها شامل اطلاعرسانیهای این وکیل در مورد پروندههای دیگر زندانیان میشود. کسانی که او شاید جز اطلاعرسانی هیچ کمک دیگری بهعنوان یک وکیل نمیتوانست به آنها کند. متأسفانه تلاشهای ایشان در زندان و خانوادهشان هیچ ثمری نداشته است. متأسفانه این روزها اخبار ناگواری در مورد وضعیت جسمی ایشان در زندان شنیده میشود.
اعتصاب غذای ایشان ادامه پیدا کرده و حاضر نشدهاند آن را بشکنند. به دلیل این که تنها راه ادامهی اعتراضشان، تنها راه شنیده شدن صدایشان را همین اعتصاب غذا دانستهاند. بنابراین برای ما این یک وظیفه است که صدای نسرین ستوده در بیرون زندان باشیم. نسرین ستوده همکار ما بوده، دوست ما بوده و فعال حقوق زنان بوده است. او به گردن همهی ما فعالان حقوق زن در ایران حق دارد. شاید برخی از دوستان سئوال کنند که کسان دیگری هم در زندان هستند که اعتصاب غذا کردهاند، چرا فقط نسرین ستوده؟ ما به بهانهی نسرین ستوده داریم این صدای اعتراض را به گوش دیگران میرسانیم. ما زنانی هستیم که با نسرین ستوده هم گروه، همنسل و همکار بودهایم و خیلی طبیعیست که تلاش کنیم تا صدای حقطلبی این زن ستمدیده را به گوش دیگران برسانیم.
برنامهی شما برای تحصن روز بامداد دوشنبه چیست؟
برای صبح روز دوشنبه ما یک کنفرانس مطبوعاتی ترتیب دادهایم در همان مکانی که تحصنمان را آغاز خواهیم کرد. از همهی رسانهها دعوت کردهایم که برای انتشار و بازتاب این حرکت به مکان تحصن ما بیایند و در این کنفرانس مطبوعاتی شرکت کنند. بعد از آن ما در همان مکان اقامت خواهیم کرد.
خواستهی مشخصمان خواستهای بسیار حداقلی است. نسرین ستوده خواسته است که طبق قانون به قید وثیقه آزاد شود. ما هم به خاطر احترام به قانون- هرچند که به این قانون انتقاد داریم- و به خاطر احترام به خواست نسرین ستوده، این خواست را مطرح کردهایم. درواقع خواستار این شدهایم که ایشان به قید وثیقه آزاد شوند. گفتم که این خواسته واقعاً یک خواستهی حداقلی است. این تحصن روز دوشنبه در مقابل سازمان ملل، بعد از کنفرانس مطبوعاتی، آغاز شده است.
یکی از اولین تصاویر منتشرشده از تحصن روز دوشنبه
فکر میکنید چه مدت این تحصن طول بکشد؟
به گمانم این مسئله کاملاً به شرایط ایشان در زندان بستگی دارد. ما تنها چیزی که میتوانیم بگوییم این است که امیدوار هستیم صدای ما شنیده شود. امیدوار هستیم که مقامهای جمهوری اسلامی آن قدر تدبیر و خردورزی داشته باشند که این صدا را بشنوند.
شما از مقامهای رسمی سازمان ملل هم انتظاراتی دارید. اینطور نیست؟
قطعاً اینطور است. حضور ما در برابر دفتر سازمان ملل در ژنو خودش حاوی یک پیام است. ما این سازمان را یک سازمان بیطرف ولی تاحدی تأثیرگذار در روابط بینالملل میدانیم و انتظارمان این است که کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل نیز به ما بپیوندد. در واقع میخواهیم آنها هم بهطور مشخص خواستار آزادی نسرین ستوده شوند.
در بیانیهی شما که واکنش بسیاری در رادیوها و سایتهای خبری داشته است، از مردم خواستهاید که در این تحصن به شما بپیوندند. مردم چه کاری میتوانند انجام دهند و شما انتظار چه نوع حمایتی از آنها دارید؟
بزرگترین اتفاقی که به نظر من در دو سال اخیر افتاده، جمعیت پرشمار مردم در یک حرکت اعتراضی بود. به نظر من پیوستن فرد فرد مردم، گروهها و نهادهای حقوق بشر ضروری است؛ هرکسی که فکر میکند حضورش در یک رفتار اعتراضی، در یک تحصن بدون خشونت مؤثر است خوب است به این تحصن بپیوندد. بنابراین ما از همهی کسانی که صدای ما را میشنوند، مطالب ما را میخوانند، درخواست میکنیم که به ما بپیوندند. اگر امکان سفر به ژنو را ندارند، هزینهها سنگین است، شب عید میلادی است و همه منتظر آغاز تعطیلیشان هستند و خیلی چیزهای دیگر، میتوانند در شهر و کشوری که هستند، در مقابل سفارتخانههای جمهوری اسلامی حضور پیدا کنند و با عکسهای نسرین در دست خواستهشان را برای آزادی او اعلام کنند.
این به نظر من مهم است که این تصویر و این صدا در همهی شهرها و در همهی کشورها دیده و شنیده شود. همینطور از رسانهها میخواهیم که ما را یاری کنند، برای این که بدون کمک رسانهها امکانپذیر نیست که ما بتوانیم حرفمان را به گوش مردم برسانیم و از طریق مردم به جمهوری اسلامی این ندا را انتقال دهیم.
اتهامهای گوناگونی که جمهوری اسلامی به نسرین ستوده، از زمان بازداشتش تا به امروز زده شده، با اتهام تازهی محمدجواد لاریجانی تکمیل شده که گفته است: «بهعنوان وکیل مورد پیگرد قرار نگرفته، بلکه به دلیل تبلیغات علیه نظام و ارتباط با گروههای تروریستی بوده.» شما که از نزدیک با نسرین ستوده همکار و دوست بودهاید. دربارهی این اتهام چه نظری دارید؟
من قبل از هر چیز خیلی متأسف هستم که یک مقام قضایی حتی برای پاسخ دادن به یک پرسش مطبوعاتی به خودشان زحمت مطالعهی یک پرونده را نمیدهند. مگر این که اتهام یادشده را شخص آقای لاریجانی ساخته و پرداخته باشند. چون آنچه در پروندهی خانم ستوده تا حالا مطرح بوده و در دادگاه ایشان هم بازتاب داشته است، ازجمله همین اطلاعرسانی در مورد پروندهی موکلهایشان، نوشتهها و مصاحبههایشان در مورد وضعیت پروندههای حقوق بشریشان بوده است.
من واقعاً نمیدانم که این اتهام جدید اصلاً چطور قابل اثبات در دادگاهی است که ادعای صالح بودن و عادل بودن دارد. من با توجه به این که خانم ستوده وکیل من هستند، دوست من هستند و سالها افتخار آشنایی با ایشان را دارم، به جد میتوانم عنوان کنم که به او هرگز چنین اتهاماتی نخواهد چسبید. او زنی بسیار شجاع و بسیار سالم و پاک است. یعنی فعالیت ایشان تنها در دایرهی رفتار حقوقیشان تعریف شده و در دایرهی همان قانونی تعریف شده که ما به آن انتقاد داریم و ایشان حتی گامی فراتر از آن قانون برنداشتهاند.
رضا خندان، همسر نسرین ستوده، از وضعیت وخیم سلامتی او خبر داده است. آخرین خبر دربارهی وضعیت سلامتی وی چیست؟
همانطور که شما هم اشاره کردید، همسر ایشان اطلاع دادهاند که در آخرین گفتوگوی تلفنی که با او داشتهاند، صدای ایشان بسیار ضعیف بوده و حتی هنگام صحبت نفس نفس زدن میزده است. ایشان متوجه شدهاند که همسرشان حتی به سختی قادر به صحبت کردن است. متأسفانه ارتباط گرفتن با زندان از طرف خانواده نتیجهای ندارد و همین تک زنگهای خانم ستوده که هفتهای یکبار در روزهای دوشنبه با منزل تماس میگیرند، شاید تنها پل ارتباطی و اطلاعرسانی در مورد وضعیت ایشان است.
منابع غیر رسمی که خود زندانیان و کسانی هستند که به زندان رفتوآمد دارند، و البته به دلیل همین غیر رسمی بودن غیرقابل اعتماد هستند، از وخامت وضعیت جسمی ایشان خبر دادهاند. متأسفانه این هراس وجود دارد که بخشی از این اطلاعات غیر رسمی و غیر تأیید شده توسط خود مقامهای زندان صورت بگیرد، برای این که از اهمیت ماجرا کاسته شود. بنابراین ما نمیتوانیم خیلی به شایعات و خبرهای رسمی اتکا کنیم. بیشتر اعتماد ما به حرفهایی است که خانوادهی ایشان عنوان میکنند. آنچه قطعا مورد تأیید خانواده است و ما از آن مطمئن هستیم، این است که ایشان در اعتصاب غذای خشک هستند و وضعیت جسمیشان نامناسب است.
بلیک ادواردز، کارگردانی که در طول بیش از نیم قرن با فیلمهای خاطرهانگیز و دوست داشتنی محبوبیت بسیاری در میان تماشاگران سینما داشت در سن هشتاد و هشتسالگی درگذشت.
کارگردانی که در صدر فیلمسازان کمدی قرار داشت
بلیک ادواردز اگرچه با هشت فیلم «پلنگ صورتی» (بر اساس شخصیتهای مجموعه کارتونی به همین نام) شناخته میشود، اما در همان حال آفرینندهی برخی از شاهکارهای سینمای کلاسیک هالیوود از جمله «صبحانه در تیفانی» و «پارتی» نیز هست.
بلیک ادواردز در هنگام دریافت جایزه اسکار افتخاری
فیلمهای ادواردز همواره نه تنها با استقبال عامهی تماشاگران بلکه با نظر مساعد منتقدان نیز روبرو میشدند، جنی باسینگر، استاد تاریخ و مطالعات سینمایی در انستیتوی فیلم آمریکا از فیلمهای بلیک ادواردز بهعنوان فیلمهایی که میکوشند تا از سینما به مثابه یک رسانه تازه برای تحت تأثیر قرار دادن تماشاگر و روبرو کردن او با عواطف مختلف در طول فیلم بهره گیرد، یاد میکند.
باسینگر میگوید: «ادواردز بدون شک در صدر فیلمسازان کمدی قرار داشت. سبک کمدی او تلفیق کمدی فیزیکی اسلاپ استیک و کمدی زبانی بود. اما او همچنین به خوبی میدانست که چگونه کمدی را با تکنیک سینما در تدوین، میزانسن و دکوپاژ در هم بیامیزد. از این قرار ادواردز یک کارگردان تراز اول سینمای کمدی است.»
در واقع اکنون که پس از حدود شش دهه به فیلمهای او نگاه میکنیم درمییابیم که بدون ادواردز سینما طعم شیرین لبخند را نداشت. در فیلمهای او اگرچه موقعیتها در ابتدا ساده به نظر میرسند اما به مرور چنان پیچیده میشوند که گویی جز با آنارشی کمیک راه حلی برای آنها به نظر نمیرسد.
از رادیو تا سینما
بلیک ادواردز در ۲۶ جولای ۱۹۲۲ در اوکلاهوما متولد شد، پدرش کارگردان تئاتر بود، در نتیجه از همان نوجوانی به بازی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در سال ۱۹۳۸ اروسن ولز به او شانس همکاری در نوشتن برخی از دیالوگهای نمایشنامهی معروف و جنجالی رادیویی جنگ دنیاها را داد.
در سال ۱۹۵۹ او سریال پیتر گان را برای ان بی سی ساخت که سریال کارآگاهی کمدی بود و به محبوبیت بسیاری دست یافت، در این سریال ادواردز با هنری مانچینی (که بعدها آهنگساز مجموعه کارتونی پلنگ صورتی نیز شد) برای آهنگسازی آن همکاری کرد که سرآغاز همکاریهای بعدی آنها شد.
ادواردز همزمان به فیلمنامه نویسی برای فیلم های کمدی نیز میپرداخت و سرانجام در سال ۱۹۵۵ نخستین فیلماش را که تلفیقی از کمدی و موزیکال بود ساخت. این فیلم «لبخندت را با خودت بیار» نام داشت. سال بعد «او بالاخره خندید» را ساخت و در سال ۱۹۵۷ «آقای کوری» را با بازی تونی کرتیس ساخت که با استقبال منتقدان روبرو شد و از جمله ژان لوک گدار فیلمساز آوانگارد موج نوی فرانسه از این فیلم در ساخت فیلمهای نخست خود تأثیر گرفت.
تا سال ۱۹۶۱ بلیک ادواردز هر سال یک فیلم ساخت اما با ساخت «صبحانه در تیفانی» بود که به شهرتی جهانی دست یافت.
صبحانه در تیفانی
ویدئو: آنونس صبحانه در تیفانی
ادری هیپورن در این فیلم به عقیدهی بسیاری از منتقدان یکی از بهترین نقش های خود را ایفا کرده است. بازیگری که در تاریخ سینما نامش بهعنوان یکی از محبوبترین بازیگران کمدی- رومانس ثبت و توسط انستیتوی فیلم آمریکا سومین بازیگر زن اسطورهای تاریخ سینمای آمریکا خوانده شده است.
فیلم ماجرای دختری است که به قصد بازیگر شدن راهی نیویورک شده است اما پس از آشنایی با همسایهاش که نویسنده است، مسیر زندگیاش عوض میشود.«صبحانه در تیفاتی» چنان موفقیت خیرهکنندهای یافت که به نمونهی موفقی از سینمای کمدی پس از جنگ جهانی تبدیل شد.
بلیک ادواردز و جولی اندروز پشت صحنه ولگردهای وحشی
«صبحانه در تیفانی» نامزد پنج اسکار شد و دو جایزه اسکار بهترین موسیقی متن (ماچینی) و بهترین ترانه (با اجرای هیپورن) را از آن خود کرد.
روزهای شراب و گل سرخ و پلنگ صورتی
ادواردز موفقیت خود را سال بعد با «روزهای شراب و گل سرخ» تکمیل کرد و پس از این فیلم بود که ادواردز از افراط در نوشیدن مشروبات الکلی دست کشید.نقش جک لمون در این فیلم همچون هیپورن در «صبحانه در تیفانی» با تحسین منتقدان روبرو شد، لمون نیز مانند هیپورن نامزد اسکار بهترین بازیگر شد اما او هم از دست یافتن به این جایزه برای این فیلم بازماند.
در سال ۱۹۶۳ او شخصیت پلنگ صورتی را خلق کرد که سال بعد در کارتونی به همین نام به محبوبیت و شهرت بسیاری دست یافت، فیلم با همین نام به شهرت رسید: «پلنگ صورتی» با بازی پیتر سلزر انگلیسی در نقش کارآگاه کلوزو فرانسوی!
بلیک ادواردز و پلنگ صورتی
«پلنگ صورتی» اگرچه در گیشه با موفقیت بسیاری روبرو شد، اما در مقایسه با دو فیلم قبلی ادواردز نظر منتقدان را چندان جلب نکرد، با این حال ادواردز دومین فیلم پلنگ صورتیاش را در حالی ساخت که کارتون پلنگ صورتی به محبوبیت بیسابقه ای در آمریکا دست یافته بود:« تیری در تاریکی».
پارتی، تلفیقی از سبکهای گوناگون در فیلمهای کمدی
ادواردز پس از چند فیلم موفق دیگر «پارتی» را ساخت. در این فیلم پیترسلزر در نقش یک بازیگر آماتور هندی ظاهر میشود که از یک پارتی در هالیوود سردرمیآورد؛ یک کمدی موقعیت با طنز ظریف و انتقادی زیرپوستی. «پارتی» همچنین ترکیبی از انواع کمدی نیز هست؛ حتی کمدی اسلپ استیک صامت در تقابل با شوخیهای کلامی که بخشی از آن از فیلمهای ژاک تاتی به ویژه« دایی من» الهام گرفته شده است.
«پارتی»، نمونه ای از سینمای کمدی آوانگارد در تاریخ سینما خوانده شده است که در عین حال تلفیقی بدیع از سبکها و گرایشهای مختلف کمدی است.
نمایی از فیلم پارتی
از انتقام تا نفرین پلنگ صورتی
ادواردز در سال ۱۹۷۰ «لیلی عزیز» را میسازد که بار دیگر بازگشتیست به سینمای موزیکال و با بازی جولی اندروز ستارهی افسانهای سینمای موزیکال (مری پاپینز، آوای موسیقی- در ایران: «اشکها و لبخندها»- و «ستاره») که پیش از آن با بلیک ادواردز ازدواج کرده بود.
پس از سه تجربهی ناموفق در ساخت یک وسترن، یک دارم بیمارستانی و یک فیلم جاسوسی بار دیگر به پلنگ صورتی پناه میبرد و در سال ۱۹۷۵«بازگشت پلنگ صورتی» و بلافاصله پس از آن «پلنگ صورتی بار دیگر میتازد» و در سال ۱۹۷۸ «انتفام پلنگ صورتی» را میسازد.
فیلمهای بعدی او «ده» (۱۹۷۹) ، «S.O.B» (که فیلمی در هجو هالیوود بود، ۱۹۸۱)، «رد پای پلنگ صورتی» (۱۹۸۲)، «ویکتوریا، ویکتوریا» (۱۹۸۲)، «نفرین پلنگ صورتی» (نخستین فیلم سری پلنگ صورتی پس از مرگ پیتر سلرز و با بازی راجر مور در نقش کارآگاه کلوزو ۱۹۸۳)، «مردی که عاشق زنان بود» (۱۹۸۳) ، «میکی+ ماود» (۱۹۸۴)، «یک خرابکاری اساسی» (۱۹۸۶)، «زندگی همینه» (۱۹۸۶)، «قرار ملاقات الکی» (با بازی بروس ویلس ۱۹۸۷)، «غروب» (۱۹۸۸)، «برهنگی» (۱۹۸۹)، «تغییر مسیر» (۱۹۹۱) همگی فیلمهای موفقی بودند.
آخرین فیلم ادواردز بازگشت دوبارهی او به سری پلنگ صورتی بود، «پسر پلنگ صورتی»(۱۹۹۳) با بازی روبرتو بنینی، کمدین مشهور ایتالیایی در نقش کارآگاه کلوزوی دوم که بار دیگر ثابت میکند پلنگ صورتی بدون پیتر سلزر رمقی ندارد.
کارگردانی برای لبخندهای فراموش شده
در سال ۲۰۰۴ آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا جایزهی اسکار افتخاری یک عمر فعالیت سینمایی خود را به بلیک ادواردز تقدیم کرد.
اسکار افتخاری برای بلیک ادواردز
بلیک ادواردز که در اغلب مواقع با سوژههایی چون عشق، ازدواج، حرفه و پیشانگارههای جنسی کار میکرد به گونهای خلاق در هر فیلم زوایای مختلفی از شخصیت انسان که اساس موقعیتهای کمدی با وجود مناسبات ناسازگار را پدید میآورد، را زیر نورافکن خود قرار میداد.
موقعیتهای کمیک فیلمهای او در اغلب مواقع براساس تعارض میان واقعیتها و ایدهآلها و ناسازگاری میان شخصیت و محیط پدید میآید ولی گاهی نیز اساساً متکی بر ویژگیهای شخصیت اصلی او نظیر بازرس کلوزو است، کارآگاهی دست و پا چلفتی که در عین حال به قول ادواردز هرگز حتی به ذهناش هم فکر شکست و تسلیم را راه نمیدهد.
ویدئو: رد پای پلنگ صورتی
از جهنم برنگرد
ادواردز که شش فیلم موفق با پیترسلزر در سری پلنگ صورتیاش (با احتساب« تیری در تاریکی») ساخته است گفته بود که کار کردن با این نابغهی بازیگری کار چندان آسانی نبود و گاه او به نظرش یک فرد اسکیزوفرنیک که به جنون ادواری مبتلاست (افسرده و مانیاک یا بیش از حد سرخوش است) رسیده است از جمله یک بار در میانهی فیلمبرداری یک فیلم ،نصف شب به او زنگ زده و گفته است که همین الان با خدا حرف زدم و او به من گفت که چطور نقشام را بازی کنم. ادواردز میگوید به او گفتم خیلی خُب صبح میبینم، حالا بزار بخوابم، اما فردای آن روز او وحشتناک بود و بازیاش حتی یک لبخند هم بر لب ما نیاورد، به او گفتم پیتر دفعهی بعد که با خدا حرف زدی به او بگو بزار توی همان جهنم بمانی و هرگز به سینما برنگردی. پیتر که دلخور شده بود، صحنه را ترک کرد و یک هفته به فرانسه رفت.
نمایی از فیلم صبحانه در تیفانی
زندگی همین است
ادواردز در سال 1968 و بر سر تدوین «پارتی»، درگیر جدالی شدید با مدیران استودیو شد و به حالت قهر به سوئیس رفت. او بعدها در اینباره گفت که هالیوود تنها به او بهعنوان یک واسطهی پولساز نگاه میکرده است.
او البته چند سال بعد با فیلم S.O.B انتقامش را از هالیوود گرفت. سام واسن نویسندهی کتابی که اخیراً دربارهی سینمای بلیک ادواردز منتشر شده است میگوید نقش او در سینمای کمدی بیشک کمتر از نقش چاپلین، ارنست لوبیچ و بیلی وایلدر نیست.
به اعتقاد واسن، ادواردز بدون شک آخرین کارگردان- فیلمنامهنویس بازماندهی سینمای کمدی جریان اصلی هالیوود بود.
برخلاف ظاهر که ادواردز یک کارگردان کمدی مشهور بود، سالها از افسردگی بالینی رنج میبرد و مدتها تحت روانکاوی قرار داشت و با کمک یک روانشناس بالینی که درمانگر او بود فیلمنامهی « زندگی همینه» را نوشت.
او پیشتر گفته بود ساختن فیلم برایش حکم روان درمانی را داشته است.
بلیک ادواردز در هنگام دریافت اسکار افتخاریاش گفت: «رفقا و دشمنان در موفقیت من سهمی یکسان داشتند، من نمیتوانستم بدون دشمنانم موفق شوم.»
فیلم های بلیک ادواردز در اغلب مواقع لبخندی بر لبها مینشاند که از طنزی عمیق و آگاهانه نشان دارد؛ لبخندی که شاید این روزها کمتر با محصولات کارخانهای هالیوود دستیافتنی باشد.
مقامات امنیتی ایران در هفتههای گذشته هشدار داده بودند که اخلال در طرح هدفمندی یارانهها را تحمل نخواهند کرد.به موازات این خبرها، این شایعه که انتقاد از قانون هدفمندی یارانهها جرم محسوب میشود، قوت گرفته بود و در ساعات اولیهی بامداد روز گذشته، خبر دستگیری دکتر فریبرز رییسدانا، اقتصاددانی منتشر شد که بارها در نوشتهها یا مصاحبههای خود از این این طرح انتقاد کرده است.
با آزاده فرقانی، همسر فریبرز رییسدانا در این زمینه گفتوگو کردهام.
آزاده فرقانی: یکشنبهشب، حدود ساعت یک شب، تعداد زیادی با سه ماشین آمده بودند. هشت نفر لباس شخصی وارد خانه شدند. شاید فکر کرده بودند که میخواهند یک چریک را دستگیر کنند، یا به یک خانهی تیمی آمدهاند. خیلی تاکید کردند که آقای رییسدانا خیلی سریع آماده شود و همراهشان برود. یک سری چیزها مانند لپتاپ، رسیور، دستنوشته، دفتر تلفن و ... را هم همراه خود بردند.
فریبرز رییسدانا، اقتصاددان
آیا برگهی هویتی نشان ندادند و نگفتند چرا به دنبال همسرتان آمدهاند و او را کجا میبرند؟
نه هیچ اطلاعی ندادند که از کجا آمدهاند، کی هستند و چرا ایشان را میبرند. صرفاً صورتجلسهای نوشتند که ما تایید کنیم چه چیزهایی را دارند با خودشان میبرند.
شما هم پرسشی از آنها در مورد برگهی مأموریت یا هویتشان نکردید؟
چرا ولی هیچ توضیحی نداشتند. صرفاً به من گفتند: ما داریم خیلی مؤدبانه برخورد میکنیم، شما هم با جایی مصاحبه نکنید و به کسی اطلاع ندهید. چون ما چندتا سئوال از ایشان داریم و ایشان زود برمیگردند، ولی نگفتند چه شخصیتی و چه شأن اجلی از ایشان سئوالات خاصی داشته که مجبور شدند نیمهشب بیایند و ایشان را از خواب بیدار کنند و پیش او ببرند.
شما خودتان چه حدسی میزنید؟
من هیچچیز خاصی نمیتوانم بگویم، ولی شاید ربطی به مسئلهی یارانهها هم داشته باشد و صحبتهایی که ایشان قبلاً در این مورد داشتند. صدالبته بعد از این هم میتوانستند روشنگریهای خود را داشته باشند و خیلی بیشتر مردم را نسبت به این قضیه آگاه کنند. اینکه پشت این بازیها واقعاً چه هست نمیدانم.
با توجه به انتقادهایی که فریبرز رییسدانا به هدفمند کردن یارانهها داشتند، فکر میکنید او را با شروع اجرای این قانون، با هدف جلوگیری از انتقادات آینده دستگیر کردهاند؟
شاید به نوعی بله؛ احساس کردهاند میتوانند به شکلی پیشگیری کنند و یکسری صداها را برای مدت کوتاهی قطع کنند.
روحیهی او خوب بود. وقتی خانه را ترک میکردند، توصیهای به شما نداشتند؟
روحیهی ایشان خیلی خوب بود. آرامش داشتند و صرفاً یک سری توصیهی خصوصی داشتند که مواظب خودم و پسرم باشم. در همین حد بود. تعداد مامورینی که آمده بودند خیلی زیاد بود. برای من عجیب بود که یکباره هشت نفر شبانه به خانهی آدم بیایند و بخواهند یک نفر را ببرند.
شما برای پیگیری وضعیت همسرتان چه اقداماتی انجام دادهاید یا انجام خواهید داد؟ آیا وکیلی برای خود تعیین کردهاند؟
امروز صبح را من صرفاً به اطلاعرسانی گذراندهام، تا جایی که توانستهام و امکانش بوده، به دوستان و آشنایان اطلاع دادهام. چون بهخصوص وقتی کسی را به این نحو بازداشت میکنند، طبق قانون، باید ظرف ۲۴ ساعت به خانواده اطلاع بدهند تا آنها بدانند که چه باید بکنند، ولی آقای دکتر زرافشان که وکیل ایشان هستند، پیگیری کردهاند. البته هنوز اسمی از ایشان و پروندهای در دادگاه انقلاب نیست. از فردا هم من به همراه آقای دکتر زرافشان پیگیر این مسئله خواهم بود و در درجهی اول اینکه اصلاً ایشان کجا هستند.
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |