REALITY CHECK
بر سر زبان افتادن نام آقای جان فرحی به اتهام کلاهبرداری و سوء استفاده های مالی، آتش یهودی ستیزی و اصطلاحا آنچه آنتی سمیتیزم نامیده می شود را تیزتر کرده است. این روزها در لوس آنجلس در هر جمعی که می نشینی به شرطی که دوستان یهودی حضور نداشته باشند، یکی پس از دیگری نظریاتی می دهند و با استناد به شواهدی احکامی صادر می کنند که گویا از فرط بدیهی بودن به قضایای مسلم هندسی می ماند که انکار و یا رد آن تائیدیه ای بربیسوادی و بی صلاحیتی و حواس پرتی مدعی ست
>>>
IDEAS
آیا معنویت و پاکدینی روشنفکرانه میتوانند بدیلهائی برای دین باشند؟
در ربع آخر قرن بیستم در آمریکا شاهد یک حرکت مذهبی بنیادگرایانه قوی بوده ایم که شاید بتوان از آن به سومین احیای مذهبی (اولی و دومی در قرون هجدهم و نوزدهم رخ دادند) تعبیر کنیم. در ایندوره شرکت مردم در کلیساهای بنیاد گرا بمراتب بیش از اقبال آنها از کلیساهای "جریان اصلی" پروتستان (مانند پرسبیتارین و اپیسکوپل و متدیست) بوده است. عجیب اینست که جامعه شناسان این دوران بجای مطالعه این پدیده هنوز به مرده ریگ عصر روشنگری یعنی خیال خوش تقدس زدائی از تفکر انسانی (سکولاریسم ذهنی) و ناسوتی سازی حیطه عمومی تکیه میکردند
>>>
We urge all freedom loving Canadians and Iranians in Toronto to show their solidarity with the freedom loving Iranians by boycotting this concert
>>>
This is the web site of the "Modaresin & Tolab in Ghom and Najaf". The content is very interesting.
>>>
FILM
Women with movies demanding social change
Neshat’s prominent style of magic realism combined with strong elements of female melodrama unfolds a strong tale about societal turmoil and personal nightmares from five female perspectives. I consider Iran as the fifth character, which is highly misunderstood, mistreated, and even raped at the end by fundamentalist forces, very much like the lives of other four characters. Iran in this era stands on the verge of a profound transformation from a poor developing country to an independent wealthy nation with a democratic government
>>>
Tragic and thought provoking story of victim turned assassin
>>>
NOVEL
اینجا ایران است. هم خنده دار و هم گریه دار. غرق در رویا و اوهام و خیال.
حال و روز آقاجان خیلی بد بود. روحیه اش آنچنان خراب و پریشان بود که چندان به آدمهای عاقل نمی ماند. راه می رفت و با خود حرف می زد. بی دلیل می خندید و بی دلیل گریه می کرد. چون خیلی کم غذا می خورد وزن زیادی از دست داده بود. حتی به حمام هم نمی رفت. پیرمرد کارهای تجاریش را تعطیل کرده بود و در خانه نشسته بود. الهه سعی می کرد او را تر و خشک کند و به هر ترتیب ممکن از شدت رنجش بکاهد. آقاجان به او لبخند می زد اما خیلی کم با او سخن می گفت. همه چیز نشان از آن داشت که پیرمرد براستـــــی از زندگی خسته است
>>>