اندر باب بکارت !


Share/Save/Bookmark

aghadaryoosh
by aghadaryoosh
16-Jan-2011
 

نزدیکی‌‌های ظهر شنبه بود و پس از پس انداز فروش پنج شنبه و جمعه در بانک، درست در وسط بازار زیر یکی‌ از آن ستون‌های نورانی آفتاب که از سوراخ سقف بلند گرد و آجری میتابید و ذرات گرد و غبار همراه با دود اسپند را به رقص درمیاورد، یکی‌ در گوشش گفت که خواهرش " معصومه" بکارتش را از دست داده!.
دستش را به دیوار گذاشت، زمان برای او ایستاد، فلج شده بود، بی‌ حرکت در بهت کاملی فرو رفت، تنها مغزش با شتاب دیوانه واری سر گرم کار بود، در یک آن به هزارو یک چیز فکر میکرد.
 تمام سلول‌های مغزش در تکاپو بودند تا در دیداری که بنا بود به زودی و  تا یک صدم ثانیه دیگر تشکیل شود شرکت کنند و در یک هماهنگی آخرین و بی‌ همتا برای رویارویی با بی‌ ابرویی  دودمان بر باد ده‌‌‌ پیام اخر به او بگویند تا آنچه را از دست رفته بود چاره کند.
جماعت سلولهای متعصب و اسلامی از نواحی شمال غربی مغز کفن پوشان و قمه دردست  با همراهی عواملی که در مرکز مغز داشتند ( فدأییان بکارت) و رگهای پرخون و برامده گردن سلول‌های بازاری  فریاد خونخواهیشان در تمام مغز میپیچید که " میکشم میکشم ، آنکه بکارتش باخت" .
انجمن هنوز مخفی‌ "سلولهای ملی‌"که از ائتلاف گروه‌های  بکارت مخواه و بکارت مدار به وجود آمده بود، تمام سطح مغز را در همان فرصت کم با شبنامه‌های خود پوشانده بودند و در جلوی سلولهای بینایی مغز تظاهرات پشت تظاهرات بر پا میکردند که یوغ بردگی را از گردن به اندام دیگر منتقل  نمی‌کنیم و سرنوشت بکارت تنها در دست ماست و هرگونه دخالت حکومت و مذهب و تصمیم اجتماع در این مورد دست اندازی به لای پای دیگر سلولها و تجاوز آشکار به آزادی و حیثیت و شرف دیگرانست.
سلولهأیی که عقیده به تقسیم عادلانه و یکسان همه چیز داشتند و اشتراکی خوانده میشدند در میتینگ‌های خود سلولهای جوان و دم بخت را با شعار دلفریب و هوس انگیز "باکره گان جهان متحد شوید، شما به جز این پرده چیزی را از دست نمیدهید" به خود میخواندند. اکثر اشتراکیون سلولهای دوشیزه ولی‌ سالمندان با تجربه‌ای  بودند که بشدت از نگهداری بی‌ معنی‌ و بی‌ ضرورت بکارت خود و از دست ندادن آن در راه بهروزی و آسایش  سلولهای دیگر و بخصوص سلولهای شهوانی که پاسدار ادامه و تکثیر بودند پشیمان بودند ولی‌ زمان گذشته بود و خودشان هم می‌دانستند که دیگر از دست هیچ سلولی کاری برای آنها ساخته نبود و به مشاوره خشک و خالی‌ با سلولهای جوان و ترویج مرام سلول اشتراکی راضی‌ و خوش حال بودند. 
از طرف دیگر گروهی  به آشکار در آرزوی خام تجدید شوکت و اقتدار باستان ولی‌ در پنهان برای برقراری همان اوضاع سابق دور و بر باز مانده "سلول اشرف"  گرد امده و میگفتند فّر ایزدی( یا دی. ان.ای.) تنها در نهاد اوست، ولی‌ چون بیشتر سلول‌ها از خود رأیی پدر `سلول اشرف" و اجبار او در خلع بکارت همگانی خاطره خوشی‌ نداشتند شانسی‌ برای برتری و پیروزی بر دیگران نداشتند چون سیر وقایع و نیز دانش جدید ثابت کرده بود که " دی. ان .ای." در نهاد تمام سلولهاست.
رهبر سلولهای مذهبی‌ که به خاطر حبس مکرر  افکار واپس گرایانه خود در خم "تقیه" به سلول عظما "خم عینی" مشهور بود  سالها پیش به خاطر عقاید اسلامی افراطی به همجواری با سلولهای تحتانی و نهایتا خیلی‌ تحتانی تبعید شده بود، توانست با استفاده ابتکاری از سلولهای باد شکم سر و صدای زیادی به راه بیندازد و فتوا داد  که‌ای سلولهای مغزی پروتئین و اکسیژن را برای تمام سلولها مجانی‌ می‌کنیم و‌ای سلول‌های ملی‌ بکارت در اسلام اجباری نیست مگر حضرت مریم سلام علیها باکره ماند که شما بمانید و‌ای سلولهای نظامی که نگهبان استقلال ما در مقابل باکتریهای خارجی‌ هستید چرا نمیخواهید آقای خود باشید؟ "سلول اشرف"، رفتنیست، من به کمک شما در دهان دولت بازیچه او می‌‌زنم!.
کم کم به در حجره رسید و با دیدن برادرش"عاصم" یادش آمد که اولاً اسم خواهرش "معصومه" نیست و در ثانی‌ اصلا خواهری ندارد!  نفس راحتی‌ کشید و به "عاصم" گفت: این بکارت‌های یکبار مصرف! از چین رسیده، خمس و ذکاتش را هم داده‌ام، فردا برو گمرک برای ترخیص.


Share/Save/Bookmark

more from aghadaryoosh
 
divaneh

معصومۀ بدبخت

divaneh


آقا داریوش جان بیشتر از دو هزار و پانصد سال است که هر که از راه رسیده به معصومه تجاوز کرده و هنوز هم او و هم برادر نداشته اش فکر می کنند که باکره است. حتی آن همه حرامزاده هم که پس افتاده از زن همسایه می دانند و نه این خود را مادر می داند و نه آن خود را دایی. دستت درد نکند که شیرین نگاشتی.