حق بهایی بودن و بهایی صاحب حق بودن - اکبر گنجی


Share/Save/Bookmark

alborz
by alborz
10-Jun-2008
 

نکاتی پیرامون فتوای اخیر آیت‌الله منتظری - اکبر گنجی

اهانت و سطح تحمل: مسلمان‌ها امروزه به حق از هجوم تبلیغاتی رسانه‌های غربی و اهانت‌های آن‌ها علیه بنیانگذاران آیین خود شکوه می‌کنند. در این فضای ناپذیرفتنی گفته می‌شود: اسلام دین خشونت، ترور و جنگ است. اسلام ضد دموکراسی‌، حقوق بشر‌، آزادی و زنان است. اسلام با «نظام اجتماعی ‌مدرن» و ‌«اندیشه‌ی تجدد» مخالف است، مسلمان‌ها دشمن علم و فرهنگ و تمدن‌اند، حجاب یعنی تحجر و بربریت، مرد‌های مسلمان دارای چند همسرند و غیره.

به تعبیر دیگر، دین اسلام به تروریسم و جنگ و خشونت فروکاسته می‌شود. مسلمان‌ها به این نوع سخنان واکنش نشان داده و علیه کشور‌هایی که رسانه‌های‌شان کاریکاتور علیه رهبران دینی‌شان منتشر می‌کنند، تظاهرات برپا می‌کنند و پرچم این کشور ها را به آتش می‌کشند.

در عین حال در رفتار و گفتار مسلمین، پارادوکسی وجود دارد که از سوی خودشان به‌طور کلی نادیده گرفته می‌شود.

مسلمان‌ها، متون مقدس یهودیان و مسیحیان را تحریف شده معرفی می‌کنند. ادیان شرقی را به‌طور کلی، دین به شمار نمی‌آورند. شیعیان نکاتی علیه سنی‌ها می‌گویند که قطعاً چیزی جز اهانت نیست. سنی‌ها هم همین عمل را تکرار می‌کنند. بهائیان همیشه به شدت سرکوب شده‌اند. اما نگاه و گفتاری بدتر از سرکوب هم وجود دارد. گفته می‌شود که «بهائیت، ‌فرقه ضاله‌ی ‌دست پرورده‌ی صهیونیسم است».

چگونه است که کوچک‌ترین انتقاد به مسلمان‌ها و افکارشان ‌اهانت تلقی می‌شود، ولی بزرگترین اهانت‌ها به بهائیان، بلا‌اشکال و برحق جلوه داده می‌شود؟ اهانت، اهانت است. نباید این‌گونه فکر کرد که «دیگران» مجاز نیستند به «ما» اهانت کنند، ولی «ما» مجاز و محق به اهانت به «دیگران» هستیم.

روحانیون و رسانه‌های عمومی ایران دائماً علیه بهائیان سخن می‌گویند، آیا آن‌ها ‌اجازه می‌دهند که همان سخنان را بهائیان درباره‌ی مسلمان‌ها بگویند؟1

اگر یک بهایی، یکی از سخنانی را که شیعیان درباره باورهای آن‌ها در رسانه‌ها مطرح می‌کنند، در رسانه‌ای مطرح کند، حکمش مرگ خواهد بود.

۳- تقدم حق جان بر حقوق شهروندی‌: درست است که شهروند با حقوق سیاسی- اجتماعی‌اش شناخته می‌شود، اما شهروند صاحب حق‌، محصول یک ساختار اجتماعی خاص و یک فضای ذهنی خاص است. ساختاری که تفکیک حوزه خصوصی از حوزه عمومی در آن نهادینه شده‌، پیش شرط اجتماعی ظهور شهروند است.

جامعه‌ای که دولت‌اش در قلمرو خصوصی مردم ‌دخالت نمی‌کند و بسیاری از امور، از جمله دینداری و بی‌دینی‌، و تغییر دین، ‌خارج از قلمرو سیاست‌گذاری و تصمصم‌گیری و تصرف دولت است، صاحب شهروند می‌شود.

ابتدا باید پذیرفته شود که یک فرد حق دارد دیندار یا بی‌دین باشد، حق دارد دین خود را تغییر دهد و دین دیگری برگزیند و برای استفاده از این حق، به عنوان مرتد توسط دولت مجازات نخواهد شد.

این امر خارج از قلمرو اختیارات دولت است و این حق بر حقوق سیاسی تقدم دارد. پیروان دیگر ادیان، و هم دینان‌سابق فرد ‌هم حق ندارند به دلیل «انتخاب» جدید،‌ وی را تکفیر یا ترور کنند. حق امنیت جانی، بر حقوق سیاسی و اجتماعی تقدم دارد. ناحق هم حق حیات دارد. بهایی ابتدا باید مجاز باشد بهایی باشد، تا سپس امکان استفاده از حقوق شهروندی را داشته باشد.

۴-حضور در قلمرو عمومی: ‌حق «حضور در قلمرو عمومی»‌، پیامد منطقی حق حیات و حقوق شهروندی است. اگر بهائیان از حقوق شهروندی برخوردارند، باید بتوانند همچون دیگر شهروندان در عرصه عمومی، آزادانه، ‌نظرات و باورهای ‌خود را طرح (تبلیغ) و در گفت‌و گوی انتقادی با دیگران شرکت کنند.

در یک نظام دموکراتیک (مردم‌سالار) سه ‌امر را باید از یکدیگر تفکیک کرد :
الف- جدایی نهاد دین از نهاد دولت (سکولاریزاسیون)‌، یکی از پیش شرط‌های نظام دموکراتیک است.

ب- دین (و دینداران) حق دارد در قلمرو عمومی حضور داشته باشد. حذف دین از عرصه عمومی‌، نه ممکن است، نه مطلوب، ‌نه ‌پیش شرط دموکراسی‌.

ج- بی‌طرفی دولت نسبت به تمام ادیان، یکی از لوازم سکولاریزاسیون و دولت دموکراتیک است. بنابر‌این، یک آیین (اسلام)، نمی‌تواند ‌به کمک ‌دولت، تمام قلمرو عمومی را در اختیار بگیرد و حضور در این ساحت ‌را برای دیگر آیین‌ها ناممکن سازد.

دفاع از حضور بهائیان در قلمرو عمومی، پیامد منطقی فتوای آیت‌الله منتظری است. برای این‌که آزادی عقیده و آزادی بیان، از جمله حقوق شهروندی‌اند. نمی‌توان به کسی گفت تو از ‌حقوق شهروندی برخورداری‌، اما مجاز به بیان‌ باورهای دینی‌ات ‌در قلمرو عمومی نیستی. حق اول، حق دوم را پدید می‌آورد.

مسلمین نباید از تبلیغ دیگر ادیان‌ در جوامع اسلامی هراس داشته باشند. آمریکا، دینی‌ترین جامعه‌ی مغرب زمین است. پیروان هر دینی در این کشور می‌توانند(مجازند) ‌دین خود را تبلیغ کنند. این امر مسآله و مشکلی برای مسیحیان پدید نیاورده است. اگر مسلمین، در اینجا شیعیان، به دین خود باور دارند، نباید از تبلیغ یهودیت و مسیحیت و بهائیت بهراسند.

اگر شیعیان به تحدی قرآن باور دارند و آن را جدی تلقی می‌کنند، باید همه را دعوت به محاجه‌ی با قرآن کنند ، نه این‌که کوچکترین انتقاد و پرسش را به نام اهانت به مقدسات، سب‌النبی و ارتداد سرکوب کنند.

نتیجه: شهروند صاحب حق، زندگی خود را آن‌گونه که خود تشخیص می‌دهد، سامان می‌بخشد. باورهایی را که خود درست می‌داند، انتخاب می‌کند. دیگران (دولت، دین، ایدئولوژی) موظفند انتخاب او را محترم بشمارند. باورهای آدمیان تا زمان کانت نقش بسیار مهمی در شخصیت او داشتند.

پرسش اصلی فلسفه این بود: آدمیان به چه ‌باور دارند و آیا آن‌چه بدان باور دارند حقیقت دارد و صادق است یا کاذب‌؟ کیرگگور این فرایند را تغییر داد و گفت‌: «تاکید بر این‌که آدمیان چه باوری دارند، نادرست است. برای این‌که اولاً با برهان یقینی نمی‌توان درست و نادرست بودن باورها را اثبات کرد، ثانیاً باور منتهی به چگونه زیستن نمی‌شود.

انتخاب‌گری آدمیان، مهم‌ترین خصوصیت آن‌هاست. آدمی با انتخاب آزاد تبدیل به آدمی می‌شود. دین، سپهر غیر‌عقلانی پارادوکسیکال است، ولی آدمی آن را انتخاب می‌کند. «ایمان همین پارادوکس است». به گمان او‌، در مسیحیت و دیگر ادیان، هیچ چیز عقلانی وجود ندارد. آدمی آزاد است تا از میان نظام‌های ارزشی مختلف و متعارض، دست به انتخاب بزند.

آدمی مسوول انتخاب‌های خویش است و «من» او در فرایند انتخاب شکل می‌گیرد و برساخته می‌شود. در این تغییر پارادایم، «انتخاب» جای «باور» را گرفت و دیگر نمی‌شد آدمی به خاطر باورهای نادرست و کاذبش قربانی کرد. شهروند انسانی است که با انتخاب‌هایش خود را خلق و می‌شناساند.

شهروند محصول فرایندی است که همه چیزش در حال مدنی شدن است: جامعه‌ی توده‌وار تک‌ساحتی (امت، قبیله و...)با برخی تحولات، مدنی می‌شود (جامعه‌ی مدنی)، اعتراض و شورش‌های مردمی به «نافرمانی مدنی» بدل خواهد شد، قهرمان پرستی جای خود را به «شجاعت مدنی» می‌سپارد، اخلاق قبیله‌ای خودی و غیر‌خودی‌ساز به فضائل مدنی تبدیل خواهد شد. ‌تحولاتی از این دست، دین را به قرار سابق باقی نمی‌گذارد. دین، مدنی می‌شود (دین مدنی) تا شهروند چشم عنایتی به آن داشته باشد. پذیرش حقوق شهروندی بهائیان، حکایت‌گر دینی است که در حال مدنی شدن است.2

این نوشتار کوتاه با یک پرسش از حضرت آیت‌الله منتظری به اتمام می‌رسد. وقتی حضرت آیت‌الله از حقوق شهروندی بهائیان سخن می‌گویند، چه تصوری از «حقوق» و «شهروندی» در ذهن دارند؟ آیا شهروندان ‌را می‌توان به کافر (کافر حربی، کافر ذمی، کافر معاهد و...) و مومن تقسیم کرد؟ یا ورود به دوران شهروندی، وداع با مفاهیم فقهی در تقسیم‌بندی اعضای جامعه‌ی مدنی است؟

آیا می‌توان باورهای شهروندان را به «ضاله» و غیر ضاله تقسیم کرد؟ یا باید به باورهای شهروندان، وسبک های متنوع و متفاوت زندگی‌ آنها، احترام گذارد؟ پاسخ آیت‌الله منتظری به این‌گونه پرسش‌ها، راه‌گشای زندگی صلح‌آمیز خواهد بود.


Share/Save/Bookmark

more from alborz
 
default

great article

by Anonymous123 (not verified) on

Thanks for sharing and opening our eyes.


default

I agree

by Mehran-001 (not verified) on

110%


alborz

Alborz

by alborz on

Alborz