دوره می کنیم ...


Share/Save/Bookmark

Ali Ohadi
by Ali Ohadi
03-Jun-2011
 

فیلمبرداری "انتخابات 35" به سلامتی آغاز شد. صحنه ی اول؛ دعوای زرگری محافل قدرت، همین چند هفته پیش کلید خورد. مبالغی حرف و نقل و سنج و نقاره؛ آقای خاتمی از تعیین شرایط شرکت اصلاح طلبان در انتخابات بعدی (اسفند گذشته) تا پیشنهاد "بخشش" و "آشتی طرفین"، عدول کرد. از تغییرات تازه ی نقش ایشان که تا همین جا هم یک "ستایش" بزرگ از "منتقدی" بنام "تاج زاده" دریافت کرده، این که یک طرف "مناقشه" که مردمی هستند کشته داده، تجاوز شده، انواع شکنجه های حیوانی را تحمل کرده، که هنوز بی شماری از زنان و مردان و جوانانشان در زندان های قرون وسطایی رژیم، عمر تلف می کنند، باید مصیبت های وارده را ببخشند! آقای خاتمی البته به نیابت از این "مردم"، پیشاپیش این بخشش را تقدیم "نظام" کرده است. طرف دیگر اما؛ مقام معظم رهبری هم، به زعم آقای خاتمی باید زحمت بکشند و از "ظلمی"(کدام ظلم؟) که بر ایشان رفته "گذشت" کنند، و همه "پر نشاط"، وارد صحنه ی بعدی "مردمسالاری دینی" شوند. آقای "مصلحت نظام" هم که چندی ست با شولای "اصلاح طلبی" در انظار ظاهر می شوند، با تاکید بر "ضرورت حفظ اعتماد" و "می نی مالیزه" کردن توده های ناراضی در "بخشی از مردم" که "به تردید افتاده اند"، به نظام "نصیحت" کرده اند که دل این "یک مشت شک کرده" را به دست آورد. لابد کافی ست حکومت دو سجده ی سهو بجا بیاورد تا شک برطرف و "صفا" حاصل شود. ایشان ضمن ستایش "مدیریت" امام بزرگوار که "الگوی رهبری" بوده اند، "تردید" آن یک مشت مردم را هم حاصل "آمار دروغ" و "پول بیخودی مصرف کردن" و اینها می دانند و با اشاره به افسانه ی بنی صدر و امام، بطور ضمنی به نظام توصیه کرده اند که با کنار گذاشتن احمدی نژاد، این چند بره ی گمشده را هم به گله بازگرداند چون؛ "اگر مردم واقعیت را ببینند، بر می گردند و لجبازی نمی کنند"! پس "تردید" این "مشتی" آدم نسبت به نظام هم "لجبازی" ست! "مفسر"ی در وصف ایشان نوشته؛ "رفسنجانی در دو سال گذشته مواضعی نزدیک به معترضان انتخاباتی اتخاذ کرده"! "مواضع نزدیک" را که ملاحظه می فرمایید! یا ایشان را "پر نفوذترین مخالف سیاست ها و روش مدیریتی" احمدی نژاد لقب داده اند؛ "پر نفوذترین"! پیش از این هم اشاره کرده ام که با توجه به سرمایه گذاری عظیم رژیم، روی آقای احمدی نژاد، احتمال بررسی "عدم کفایت سیاسی" ایشان در مجلس، یک امیدواری کودکانه است. آقای "باهنر"(چه اسم با مسمایی) هم گفتند که "آقا" مایل اند دو سال باقی مانده را هم "بگذرانند". "آقا" هم لجبازی را از روی الگوی "امام" فراگرفته اند که تا قدس فتح نشد، "جام زهر" را سر نکشیدند. لابد بعدن در خاطرات حضرات، لجبازی "آقا" را هم سیاست های "داهیانه" می نامند که البته ناشی از نبوغ جبلی "رهبران" است که "علی گویان" میان خشت افتاده اند.
 
باز هم خدا پدر و مادر آقای خاتمی را بیامرزد که دست کم در مواردی منصف است، مثلن در مورد درآمد نفت گفته؛ "از روزی که نفت در ایران کشف شد تا اینجا هزار میلیارد دلار نصیب این ملت (به کام رژیم و به نام ملت) شده که حداقل 450 میلیارد دلارش، در این پنج شش سال اخیر بوده" در حالی که مملکت از همیشه ویران تر است. یا این که اگر امثال موسوی و کروبی و همسرانشان به جرم ضد انقلاب و وابستگی به دشمن در "حصر و محدودیت" باشند، "مردم جهان حق دارند شبهه پیدا کنند که حاصل انقلاب، فساد و انحراف بوده..". در حالی که آقای تاج زاده معتقدند که نقد آقای خاتمی دفاعی "عالمانه" از دموکراسی و "تضمین کننده ی حقوق و کرامت انسان ها" بوده، و بخش های "رادیکال" جنبش سبز، ناسپاسانه خاتمی را "مورد بی مهری" قرار داده اند و از جاده ی "انصاف و ادب" خارج شده اند. نمی دانم دعوت مردم مصیبت کشیده به "گذشت و بخشش"، کجایش "احترام به خواست ملت و پذیرش حقوق اساسی مردم" قلمداد می شود؟ و چرا اقتدارگرایان "بیشترین حملات هتاکانه"ی خود را متوجه ی "همین قسمت" فرمایشات آقای خاتمی کرده اند؟ "حملات هتاکانه"ی اقتدارگرایان بخشی از "بازی"ست، قربانتان گردم. یعنی "به مرگ گرفتن" تا مردم "به تب راضی شوند"! واقعیت این است که بسیاری، و نه "معدودی انگشت شمار"، به درستی معتقدند که در حاکمیت جمهوری اسلامی "هیچ عنصر ملی و سرزمینی" که بتوان آن را "به منافع ملی و خواست مردم" نزدیک دانست، مشاهده نشده، و نمی شود. وقتی آقای جنتی سفاکانه از اعدام افراد، تشکر می کند، وقتی آقای خامنه ای با گستاخی، "دگراندیشان" و "معترضان" را بازی خورده ی "دشمن" و خائن می نامد، و... کدام نشان از "خیرخواهی"؟ حال آن که در جنبش سبز، جز در چند شعار "مرگ بر دیکتاتور" هیچ جا آرزوی اعدام و حذف فیزیکی، ولو خشن ترین عوامل کلیدی حاکمیت نظیر سعید مرتضوی، جنتی، شریعتمداری، مصباح و غیره، به گوش نخورده است. به گمان من رشد مردمی که با حاکمیت تمساح ها طرف اند، از قد و بالای "واسلاو هاول" هم فراتر بود، که خطاب به انقلابیون دو آتشه در کشورهای سابقن کمونیست که بر طبل "محاکمه" ی بانیان دوران استالینی می کوبیدند، گفت؛ فکر محاکمات انقلابی و محکوم کردن سران رژیم گذشته را کنار بگذارید. اگر "گذشته" به دادگاه برده شود، همه ی ما محکوم خواهیم شد. حال آن که حاکمین فعلی جمهوری و انقلابیون سی سال پیش، همین را هم درک نمی کردند و با ایجاد هیجانی کاذب، دست اندرکاران رژیم سابق را به اصطلاح "محاکمه ی انقلابی" و اعدام کردند. محاکماتی بی وکیل و هیات منصفه و بی دادخواهی و بی فرجام، که نتایجش از پیش تعیین شده بود و به پاسخ و پرسش زود هنگام نکیر و منکر، پیش از مرگ و شب اول قبر می مانست.
 
برخلاف نظر آقای تاج زاده، ساختار هر جنبش لزومن "ترکیبی از طیف های رادیکال و معتدل و محافظه کار" نیست. "هویت و تشخص هر جنبش" را هم "همواره مواضع رهبران و سخنگویان شناخته شده"ی آن جنبش تعیین نمی کنند. سوای این که چنین تعریفی از جنبش، مجرد و دارای ریختی مستبدانه است. با این همه در جنبش هایی با ساختار مستبدانه هم، "تعیین کنندگی رهبر" تا مسافتی از راه، کاربرد دارد و سرانجام چنین جنبشی، در یک نقطه به "انشعاب" می کشد. به گمان من نه "بخش هایی از جنبش سبز"، که کم و بیش تمامی این جنبش میل به "تغییر" دارد. در درون جنبش سبز، طیفی وجود ندارد (چه وسیع و چه بسیط) که تغییر نظام را "ممکن" و "مفید" نداند. در رهبری جنبش اما کسانی هستند که با مشاهده ی میلیون ها مردمی که بصورت خودجوش به خیابان ها ریختند، شریک وحشت رژیم شدند و برای تعدیل خواسته ها و در اختیار گرفتن جنبش، تلاش کردند به مردم بباورانند که ساختار جمهوری از "ظرفیت های لازم" برای برداشتن گام های اساسی جهت تامین حقوق ملت و تحقق دموکراسی برخوردار است. شعار مردمی که ابتدا خودجوش و "بی رهبر" به خیابان ها ریختند، "رای من کجاست؟" بود. "اجرای بی تنازل قانون اساسی" در تضاد با نفس چنین شعاری ست، و لزومن کسی را به خیابان نمی کشاند. اگر امری "ناممکن" وجود داشته باشد، همانا "تحول" در چارچوب این قانون اساسی ست. ویژگی جنبش سبز تمایل همه ی طیف ها به "تغییر" آرام و نه قهرآمیز است. حاکمیت زورگو اما به شدت تلاش کرد تا جنبش را بهر شکل ممکن به خشونت وادارد. ولی با همه ی سبعیتی که بکار برد، در هیچ کجای وقایع دو سال اخیر، جز حرکاتی در مقام دفاع، خشونتی از جانب مردم بروز داده نشد.
 
جنبش سبز، جنبشی "مسالمت جو" و "منطقی" بود، و هست. "متواضعانه" اما توصیفی مجرد و بعضن تحقیرآمیز است. کسی که بی قداره و چماق به عدالتخواهی در مقابل قدرت خشن و درنده برخاسته، "تواضع" نمی کند بلکه بزرگواری و رشد فکری نشان می دهد. مفاهیمی که برای "درندگان" رژیم قابل درک نیست. "نگرانی اقتدارگرایان حاکم" از مشروعیت بین المللی طبیعت غیر خشن این جنبش بود، و هست. "رادیکالیزه" شدن شعارهای جنبش، تهمتی ست از سوی "قدرت طلبان" بهانه جو و بی منطق. اگر اما به فرض محال، بپذیریم که برخی شعارها "رادیکالیزه" شده، هنوز هم تا توجیه "واکنش هیستریک و عصبیت آلود اقتدار گرایان" راه درازی مانده است. شروط اعلام شده از سوی آقای خاتمی باید بر ملت سنگین باشد که در مقابل توهین و افترا و برخوردهای وحشیانه، زندان و شکنجه و تجاوز و... به "گذشت" دعوت شده اند. این یک نتیجه گیری مجرد است که بگوییم تامین شرایط پیشنهادی آقای خاتمی به منزله ی "پایان یافتن قدرت بلامنازع" اقتدارگرایان است و به همین دلیل آنها "راه چاره را در فحاشی و عربده کشی دیدند"! مثل این که بگوییم ایستادن ساکت و صبورانه ی یک انسان، سبب تحریک گرگ به درندگی می شود! کلنگ هتاکی و بدزبانی این نظام را، بنیانگذارش در همان گام اول در بهشت زهرا بر زمین زد، وقتی که گفت؛ "من توی دهن این دولت می زنم"! از آنجا هتاکی و بدزبانی بخشی از ذات این نظام شد، تا آنجا که امروز خودی ها (مثل همین آقایان خاتمی و هاشمی و خانواده) هم از مزایای آن بی نصیب نماندند. آقای خاتمی هم می داند که "معترضان" در اندیشه ی انتقام نبوده اند، و "داعیه ی قدرت" و "سودای مقام" نداشته اند. دغدغه ی آنان "آینده ی کشور" و اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی و مقاومت در برابر زورگویی ست. از کجا به این نتیجه می رسید که "اگر به سخنان خاتمی از این منظر(کدام منظر؟) بنگریم، آن را هوشمندانه و سیاستمدارانه ارزیابی می کنیم"؟ کلنگ از آسمان افتاد و نشکست، وگرنه من همان خاکم که هستم!
 
مثال "قیام مردمی مصر" نیز، تشابهی انتزاعی ست. سوای آن که عبدالناصر از 1954 تا پس از جنگ 1967هم، محبوب مصریان و اعراب بود، تمرکز و اقتدارگرایی در مصر "مبارک" را هم نمی شود با حاکمیت جمهوری اسلامی مقایسه کرد. با وجودی که مرکب اخبار رسانه ها در مورد وقایع اخیر مصر، هنوز خشک نشده، گفتن از این که "در قیام ملت مصر" شعار "انتقام" و محاکمه شنیده نشد، یک تحریف آشکار است. جنبش مردمی مصر به کمک عوامل سرسپرده ی داخلی و وابستگان دست دوم رژیم سابق، از میانه ی راه منحرف شد و هنوز چند سالی زود است تا در مورد وقایع مصر به نتیجه ای "عافیت طلبانه" برسیم. باش تا صبح دولتش بدمد و معلوم گردد آنچه بجای "مبارک" آمد، چندان هم مبارک نیست. اگر مصر به راستی "سرآمد جهان عرب" و "در سطح رهبری جهان عرب" هم باشد، علتش را باید در عوامل دیگری جستجو کرد. در این "تقدیرنامه" برای آقای خاتمی، تمام صغرا کبراهای نامرتبط و انتزاعی، تنها برای رسیدن به نتیجه گیری انتهایی کنار هم چیده شده اند؛ "ما حتی در دوران ریاست جمهوری، خاتمی را بیشتر در هیات یک متفکر و شخصیت فرهنگی دیده ایم تا یک سیاستمدار..." و از این قبیل. و بعد هم هشدار به همه و نصیحت به آقای خاتمی که؛ "انتظار این که خاتمی از این دیدگاه اصولی و راهبردی دست بشوید، انتظار درستی نیست" چرا که در این صورت "خاتمی مورد احترام و دوست داشتنی نخواهد بود"! گیرم که چنین هم باشد، هر سیاستمدار یا به زعم شما "متفکر" هم تاریخ مصرف دارد. شارل دوگل مظهر بازگرداندن "آبروی از دست رفته ی" فرانسه در دوران جنگ دوم، با سلام و صلوات به ریاست جمهوری انتخاب شد و... اما یک دهه بعد، فرانسه یکپارچه فریاد زد؛ تشکر ژنرال، دیگر زمان بازنشستگی ست...
 
از گزارش روند فیلم "انتخابات 35" جدا افتادیم. بعله، از پیامدهای این فرمایشات، یکی هم این که از حالا تا اسفند که آخرین صحنه ی "انتخابات 35" جلوی دوربین ها می رود، چند تایی زندانی که به همین منظور دستگیر شده اند، آزاد می شوند تا مردم پشت هیابانگ رژیم و رسانه ها، زندانیان اصلی را فراموش کنند. دو سه مهره ی فرعی نظیر مشایی و قربانی هم "قربانی" می شوند تا "دانه درشت ها" از تهاجم مصون بمانند، یعنی "روغن ریخته را وقف امامزاده کردن"! آقای رفسنجانی که با چندین جلد خاطرات جعلی نشان داده که در فیلم کردن خلایق و ایجاد "ساس پنس"، شصتاد تا "ده نمکی" را در جیب جلیقه اش می گذارد، طبق معمول میان دعوا، نرخ هم تعیین کرده و همان گونه که در به اصطلاح مصاحبه ی اخیرشان در مورد آقای منتظری، سه صفحه ی تمام در مورد ارادت "امام و همه ی ما به ایشان" و "معلومات فقهی ایشان" و این که استاد ما بودند و غیره سخن گفته تا در انتها بطور ضمنی اشاره کند که آقای منتظری ساده لوحی بود با دهانی گشاد، اینجا هم طبق روش جعل و تحریف تاریخ در "خاطرات"، فتیله ی مدت مبارزه ی خود و یارانشان با "دشمن" و کسب "حمایت مردمی" را تا 50 سال بالا کشیده اند. خوب، از کرامات "روحانیت"، یکی هم این که در شکم مادر هم با استبداد شاهی و دشمن "مبارزه ی شکمی" می کرده است!
 
باری، صحنه ی اول با فریادهای واسلاما، وارژیما، وانظاما از سوی سیاهی لشگرهای "نظام"، علیه سخنان آقایان خاتمی و رفسنجانی، به مراحل آخر رسید. با یکی دو صحنه ی خارجی از قبیل دعوای قوه های مقننه و اجرائیه که با مهارت تلاش می شود تا آبروی نداشته ی رییس جمهور و رهبر و دیگر نقش های اصلی حفظ شود، کم کم به صحنه های "داخلی" خواهیم رسید؛ جار و جنجال بر سر هیات های "گزینش"، بازی "پر نشاط" شورای نگهبان، قهر و آشتی بر سر تایید یا رد صلاحیت ها، و بازی چند اصولگرا در نقش "اصلاح طلب" و بالعکس، تفسیرهای پر طمطراق "ناظران آگاه" حول و حوش این که جرگه ی اقتدارگرایان ترک برداشته و وسط اصلاح طلبان شکاف ایجاد شده، عدم توافق بر سر نمایندگان اصولگرا و غیره و غیره، درست مثل فیلم های فردین و رضا بیک ایمانوردی؛ پنجاه متر کاباره و رقص و آواز، پنجاه متر زد و خورد و مشت کوبیدن آرتیسته در هوا، و معلق زدن های الکی کتک خورهای "فیلمفارسی"، پنجاه متر دیزی و گوشت کوبی و چهچه ی ایرج؛ "گنج قارون نمیخوام، مال فراوون نمیخوام" و غیره، و بالاخره در لحظه ای که جماعت قانع شده اند که کار جمهوری اسلامی تمام است، در یک صحنه ی پر "آنتریک"، یک حکم حکومتی صادر می شود و بازی وارد فاز تازه ای می شود. ابتدا سر مقاله ی کیهان، سپس خطبه های نماز جمعه و بالاخره نایب امام در یک سخن رانی، اظهار می دارند که به کوری چشم "دشمن"، جمهوری "عدالتخواه"مان از یک "فتنه"ی دیگر هم جان به سلامت به در برد، و باز هم دسایس آمریکا و اسرائیل با هوشیاری سربازان گمنام امام زمان رسوا شد، چند جوان که برای دیدار خانواده به ایران سفر کرده اند، در همان فرودگاه، پته ی "دشمن" را بر آب می اندازند، چند جاسوس که در پوشش "کوهنورد" از مرز عراق، پایگاه بسیج سیستان و بلوچستان را رصد می کرده اند، دستگیر می شوند و جاسوسانی که در زیر آبهای خلیج همیشه فارس، با مایو دستگیر شده اند، با کت و شلوار "مهرورزی" دولت فخیمه، به کشورشان باز گردانده می شوند و...
   
اما صحنه ی خارجی "روز رای گیری" در ماه اسفند آینده، که با تظاهرات یا به عبارتی "خرید عید" برخی از ناراضیان یا به زعم آقای رفسنجانی "عده ی کمی که در اسلام و انقلاب تردید کرده اند" همراه است، و متعاقب آن سکانس های شمارش آراء و اعلام "تدریجی" اسامی راه یافتگان به مجلس و... تا سال دیگر همین روزها ادامه دارد. اگرچه نمایندگان حوزه های متعدد از همین الان با نام و نشان مشخص شده اند و با سلام و صلوات از جعبه های شامورتی بیرون می آیند، و حتی رییس و دو نایب رییس و منشی ها و روسای کمیسیون های مجلس و حتی بازیگران "جناح"های مختلف و... هم از همین الان در کیسه ی مارگیری معرکه گیران جمهوری حاضر و آماده است. با این همه رژیم به سیاهی لشگر پای صندوق های رای نیازمند است؛ "پر نشاط" و "دموکرات منشانه"، تا به جهان بگوید که مردم تا وقتی همه شان دستگیر و زندانی و شکنجه نشوند و به همه شان تجاوز نشود، قاطعانه از "نظام" پشتیبانی می کنند و مصیبت های وارده را هم می بخشند و... هنوز تا اسفند وقت داریم، "مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید"! در ماه های آینده فضای سیاسی کشور، "باز" که نه، آنقدر "گشاد" می شود که بازجو حسین شریعتمداری هم در نقش "گاندی" و "ماندلا" بازی می کند. نتیجه ی انتخابات هم پیش از آغاز شمارش آراء، با تبریک و تهنیت از یک سو، و اعتراض و شکوه از سوی دیگر، به اطلاع ملت می رسد. شکایت ها اما در نهایت بصورت "نامه به خدا" در صندوق های پست گم می شوند. در بهار 1391، وقتی میزان فروش موفقیت آمیز فیلم "انتخابات 35" اعلام می شود و بینندگان که شاهد صف دراز رای دهندگان (در سیمای جمهوری) خواهند بود، جملگی می دانند که به هیچ کدام از "نمایندگان منتخب" رای نداده اند. در آن هنگام، از چهارساله ی دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد هم سه سالش سپری شده و سناریوی "انتخابات 36"، یعنی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم آماده ی فیلمبرداری ست! احتمالن یک صحنه ی آن هم، عذرخواهی رژیم از مردم و نوشیدن جام زهر بابت پشتیبانی بی وقفه ی هشت ساله از "منافقی" به نام احمدی نژاد (بنی صدر دوم) است و البته وعده به جبران مافات و ... تا احمدی نژادی دیگر، شاید هم بدتر، از یک طرف صندوق ها فرو رود و از طرف دیگر به در آید. و باز ...
 
در فاصله ی میان این فیلم ها، مراسم بزرگداشت سی و سومین و سی و چهارمین و پنجاهمین و صدمین سالگرد پر شکوه انقلاب اسلامی هم می آید، برگزار می شود، و در انتظار امام زمان سپری می شود... و ما هم چنان زیر درخت "در انتظار گودو" می مانیم و "دوره می کنیم، شب را و روز را، و هنوز را ...".... حس نامیمونی در یکی از گوش های من زمزمه می کند که؛ حصر آقایان موسوی و کروبی هم با واسطه گی افرادی نظیر آقای خاتمی و ... صورت گرفته تا نظام، برخی تغییرات مورد نظر آنان، از جمله دولت آقای احمدی نژاد را "ترمیم" کند. وقتی "رهبر" خود مبارزه با دولت فخیمه را "رهبری" می کنند، بوی خوشی نمی آید... اسناد و مدارک نشان می دهد که از این "دم بریده" هر کاری بر می آید؛ این "نظام" برای حفظ آبروی ظاهری، دست به هر حقه بازی می زند. حالا که مطالبات توده های جنبش سبز، بسی فراتر از توان و خواهش رهبران جنبش پرواز می کند، و رهبران در رودربایستی با بدنه ی جنبش گیر کرده اند، چندان بعید نمی نماید که نظام برای رهایی از بی آبرویی ... کافی ست به شعارها و خطابه ها و فرمان ها و پیش بینی ها در مورد "حکومت عدل" و "مردمسالاری دینی" و چه و چه فکر کنیم، تا دریابیم که شکست نظام، به راستی برای اصولگرا و اصلاح طلب، بی آبرویی بزرگی ست و ... نمی دانم چه می گویم، شاید بیمارگونه، گرفتار "تئوری توطئه" شده ام، اما بهررو، بوی بدی می آید... 


Share/Save/Bookmark

Recently by Ali OhadiCommentsDate
بینی مش کاظم
-
Nov 07, 2012
"آرزو"ی گمگشته
-
Jul 29, 2012
سالگرد مشروطیت
2
Jul 22, 2012
more from Ali Ohadi
 
Maryam Hojjat

Mr. Ohadi, MPD said what I needed to

by Maryam Hojjat on

say about your great blog.  I always enjoy your writing.


Multiple Personality Disorder

بسیار عالی‌!

Multiple Personality Disorder


علی اوحدی،

تو واقعا یک نابغه هستی.  قلمِ تو مانند یک تیغ تیز است.  طنز، طعنه، و بذله‌گویی تو تطابق وحشتناکی با حقیقت زندگی زیر سلطهء رژیم اسلامی دارد.  کارتان بسیار عالی‌ست.  از خواندن این وبلاگ فوق‌العاده لذت بردم.


from Iran

بسیار خوانا و جذاب بود. متشکرم

from Iran


بسیار خوانا و جذاب بود. متشکرم