هر که در نصفه ی خودش


Share/Save/Bookmark

Ali Ohadi
by Ali Ohadi
05-Dec-2011
 

معاون هنری آقای پهلبد در وزارت فرهنگ و هنر شاه سابق، شخصی بود به نام روحانی که در ادارات زیر نظرش لطیفه های زیادی در مورد کم اطلاعی و کم سوادی اش می گفتند. یکی هم این بود که روزی برای یک سرکشی سرزده، به اداره ی تیاتر می رود و می بیند بازیگران و کارگردانان و... در قهوه خانه و راهروها و اتاق های اداره پلاسند. از رییس شیک و پیک اداره می پرسد؛ چرا اینها ولو اند؟ رییس هم توجیه فی البداهه ای می سازد و تحویل مقام معاونت می دهد که؛ قربان نمایش نامه ها را دارند ماشین می کنند، "اینها" منتظرند تا متن برای تمرین آماده شود. آقای معاون می گوید؛ خب، فعلن تا متن حاضر شود، ژست هایش را تمرین کنند!
 
چند روز پیش، آقای اکبر گنجی مطلب بلند بالا و جامعی در مخالفت با جنگ نوشته بود که اگر کسی از پایداری طولانی و سخت او در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و شخص (به قول خودش) "سلطان خامنه ای" خبر نداشت، می پنداشت آقای گنجی تغییر مسیر داده و از مدافعان "عظمت طلبی"های هسته ای "سلطان خامنه ای" و شرکاء شده است. موضع گیری اکثریت "مفسران" و "دانشمندان" و "روشنفکران" در این دو سه هفته ی اخیر، اگر نه بظاهر، در باطن اما همین رنگ و بو را داشته است. با وجودی که مخالفین رژیم، در همه ی این سال ها، در موارد متعدد "نقض حقوق بشر" در ایران، از دول غربی طلب یاری کرده اند، اما در برخی موارد از جمله "حق مسلم" داشتن انرژی هسته ای، هرکدام با حجتی خاص خود، بفهمی نفهمی کنار "جمهوری اسلامی" ایستاده اند. در ماه های اول ریاست آقای احمدی نژاد هم که رسانه های غربی بر طبل جنگ می کوبیدند، عده ای سلاح هسته ای در دست جمهوری اسلامی را "تیغ در دست زنگی مست" می دانستند که فلک هم از پسش بر نمی آید. صاحب قلم نامداری نوشت که شاه هم بزرگ ترین ارتش منطقه را داشت و... دیدید که مردم ساقطش کردند! پس اگر بر فرض محال، آقای گنجی هم "ملی گرایانه" و "متعصبانه" از دست یافتن سلطان خامنه ای به سلاح هسته ای دفاع کرده باشد، نه فقط تنها نبوده بلکه از جمله "اکثریت" قاطعی ست که مثل آقای محمد خاتمی می گویند؛ "عدم توافق" با رژیم در "برخی زمینه ها" بجای خود، صحبت جنگ و تحریم که باشد، همه مان زیر علم جمهوری سینه می زنیم.
 
اما اینجا و آنجا، یکی دو تن نکته بین مطلبی نوشتند و موضع گیری آقای گنجی را زیر سوال بردند که انگاری غلظت "صلح طلبی" و "ضد اسرائیلیت" آقای گنجی از سلطان خامنه ای و شرکاء بیشتر است. شجاعت نویسندگان این گونه مطالب که بر خلاف جریان آب شنا می کنند، به راستی تحسین برانگیز است. واقعن شهامت می خواهد که در فرهنگ "آسته برو، آسته بیا که ..."، بی واهمه از "آسان نویس"های هم باشگاهی شریعتمداری و تهمت های "پیش ساخته"شان، و خلاف نظرات رایج در "روز بازار"، نظر بدهی. باری، به گمانم آقای گنجی هم در پاسخ به همین چند "نکته بین" جسور بوده که مطلبی در وصف "انواع روشنفکر و اقسام موضع گیری هایش" قلمی کرده و به طرح پرسش هایی پرداخته از این قبیل که؛ "روشنفکری چه نسبتی با ایدئولوژی دارد؟" یا "رابطه روشنفکری با دموکراسی و حقوق بشر چیست؟" یا "آیا روشنفکر می تواند یک بام و دو هوا باشد؟" و غیره... من البته با بسیاری استدلال ها و نتایج "راهنمایی" شده ی هر دو مطلب آقای گنجی، موافقم. پرسشم اما مربوط و محدود می شود به یکی دو مورد جزیی در ساختار فکری آقای گنجی، مثلن این که؛ آیا روشنفکر بودن یا شدن، درجه، لقب یا عنوان افتخاری ست که کسی به خود عطا می کند، نظیر "آیت الله"؟ یا اجتهادی ست که شخص بدان نائل می شود و با تایید ضمنی "دیگران" بدان "لقب" مفتخر می گردد؟ به عبارت دیگر و به زعم معاونت هنری راحل در وزارت فرهنگ و هنر سابق، می شود "ژست" روشنفکری را "تمرین" کرد تا "متن" اش حاضر شود؟
 
تصور من آن این بوده که "روشنفکر" به کسی می گویند که ساختمان و ساختار فکری منسجم و مدونی داشته باشد و برای مشکلات، راهکارهای "خاص" خود ارائه کند، و نه این که تمایلات ضد و نقیض و پنهانی اش را بسته به نرخ روز، توجیه کند. روشنفکری که مخالف جنگ است، لاجرم مخالف داشتن و انباشتن سلاح، به ویژه از نوع هسته ای اش نیز هست؛ چه در فرانسه باشد، چه در سوئد و چه در اسرائیل... و چون به رژیم بی پرنسیب غیر قابل اعتمادی نظیر جمهوری اسلامی می رسد، روشنفکر نمی تواند بگوید منطقه را خلع سلاح کنید، بعد جمهوری اسلامی را تحریم و تهدید کنید. "روشنفکر جهانی" مخالف جنگ و مدافع "حقوق بشر" این استدلال "جمهوری ساخته" را نمی پذیرد که؛ ما مخالف سلاح هسته ای، و طرفدار صلحیم اما حالا که اسرائیل سلاح هسته ای دارد، ما هم در جهت "خلع سلاح" منطقه، سلاح هسته ای تهیه می کنیم! برای کسی که "ضد جنگ" و "طرفدار صلح" است، سلاح هسته ای که شکلات نیست تا بگوید چرا اسرائیل دارد، من هم می خواهم. "روشنفکر جهانی" برای حمله به "نقض حقوق بشر" در اسرائیل و آمریکا و اروپا، منتظر صدور قطع نامه علیه "نقض حقوق بشر" در ایران نمی ماند. کسی که بگوید میان دو "قاتل"، آن یکی که "برادر" من، "هم محله ای" من، "هم وطن" من، "هم کیش" من یا "دوست" من است، باید شامل تخفیف بشود، گرفتار "نگرش ایدئولوژیک" از نوع "قبیله ای" آن است، و نه "روشنفکر"! آقای گنجی به درستی معتقد است که؛ نباید از جمهوری اسلامی "اهریمن سازی" کرد چرا که "حتی نظام های توتالیتر یا دیکتاتوری هم برخی خدمات را به مردم خود عرضه می دارند"! چون "همه ی مشکلات منطقه ناشی از اسرائیل یا اسلام یا جمهوری اسلامی نیست". یکی شکایت داشت که؛ "هرچه در این محله دزدی می شود، یک راست می آیند سراغ ما. از شانس بد، در خانه ی ما هم پیدایش می کنند"!
 
باری، اگر در قاموس "روشنفکر جهانی" سلاح اتمی و یا تلاش برای داشتن آن "محکوم" است، نمی توان برای دهن کجی به آمریکا و دیگرانی که از اسرائیل هسته ای دفاع می کنند، و برای پرهیز از "یک بام و دو هوایی"، از هسته ای شدن جمهوری اسلامی سلطان خامنه ای و عراق صدام و سوریه ی اسد و لیبی قذافی ... دفاع کرد. روشنفکری که "از منظر اخلاق و حقوق بشر و دموکراسی و عدم تبعیض" به "نقد جهان" می پردازد، "با هرگونه تبعیض ناروایی مخالف است" و "در برابر وضعیت موجود... برای عبور به وضعیتی بهتر، گفتارهای بدیل" خلق می کند و "به تعبیر پوپر و رورتی" وظیفه ی اخلاقی روشنفکر را "کاهش درد و رنج آدمیان" می داند و و... چنین روشنفکر "غیر ایدئولوژیکی" در توجیه "عظمت طلبی"های هسته ای جمهوری اسلامی آسمان به ریسمان نمی بافد که "ایران از 1956 عضو آژانس بوده... در 1970 پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای را امضاء کرده...از 1993 تحت بازرسی آژانس بوده... اما اسرائیل نه هرگز عضو آژانس شده، نه پیمانی امضاء کرده و نه تحت بازرسی آژانس بوده... "، و یا ایران هرگز به ارتکاب "جنایت جنگی" محکوم نشده در حالی که اسرائیل محکوم شده... و یا اگر "پروژه ی عظمت طلبی اتمی" جمهوری اسلامی "مورد توافق همه ایرانیان نیست"، مگر "دیگر دولت ها برای تأسیسات اتمی شان دست به همه پرسی می زنند؟"... و از همه جالب تر؛ نمی گوید؛ "ایران در طول قرن بیستم هیچ کشوری را مورد تهاجم نظامی قرار نداده ... در حالی که اسرائیل پیوسته به کشورهای همسایه اش تجاوز کرده، تأسیسات اتمی عراق و سوریه را بمباران کرده و..."
 
آیا در قاموس "روشنفکری" آقای گنجی، "ایران" دارای شخصیت حقوقی و حقیقی ست، که مرتکب "جنایت جنگی" نمی شود، "متجاوز" نیست، تاسیسات دیگران را بمباران نمی کند و... پس "رهبر" ایران چه شاه باشد چه شیخ، "ایران" بشخصه "اسرائیل" نیست، که متجاوز و زورگو و ... باشد، بله؟ نیازی هست تا کار نامه ی سی و سه ساله ی جمهوری را، بار دیگر بلند بلند بخوانیم؟ که بر دو سه نسل از باشندگان "ایران" و بر سر فرهنگ و تاریخ آن سرزمین چه آمده؟ نمرات رژیم در زمینه ی عدالت، امنیت اجتماعی، اقتصاد و اداره ی کشور و سیاست خارجی و... چند رقمی ست؟ ویرانی اجتماعی و ورشکستگی اقتصادی، نابودی فرهنگی، ستیز با انسان و جهان، ترویج دروغ و ریا و تظاهر، گسترش بدبینی و خشونت و فساد، بند و بست و غل و زنجیر و داغ و درفش و زندان و قتل و تجاوز برای منتقدین و مخالفین و دگر اندیشان و ... "خدمات مردمی" این "رژیم توتالیتر" در کجای این کارنامه ی سی و سه ساله منظور شده است؟ جایی که سلامتی و جان میلیون ها دانش آموز مدرسه، از فرو ریختن هر لحظه ی سقف و دیوار کلاس و آتش گرفتن برق و بخاری، ایمن نیست، جایی که خانم وزیر بهداشتش می گوید هفتاد در صد تخت های بیمارستانی کشور قابل استفاده نیست و بقیه هم زیر استانداردهای بین المللی ست... جایی که راه ها و وسایل ترابری از ابتدایی ترین تضمین های امنیتی بی بهره اند و سالانه جان سی هزار نفر را می گیرند... سرزمینی که چهار میلیون زیر سی سالش بیکار اند و بیش از چهار میلیون دیگر به اشتغال های کاذبی نظیر بسیج و انتظامات و نگهبانی و (بخوان در "کار" جاسوسی و عمله ی خفقان اند) یا در نهایت به دلالی در بازار مشغول اند... آخر انرژی هسته ای به چه کار این ملت می آید که هزینه ی سنگینش بر او تحمیل می شود؟
 
آیا استفاده از "برهان خلف"، آن گونه که جمهوری اسلامی متداول کرده، چیزی از مصیبت های ما می کاهد؟ می گویند "نقض حقوق بشر"، می گوییم در آمریکا هم زندان هست، شکنجه هست، اعدام هست... می گویند فقر و وضع نابسامان اقتصادی، می گوییم در آمریکا و اروپا هم گدا هست، بدبخت هست... می گویند سلاح هسته ای، می گوییم اسرائیل و پاکستان و هند هم دارند... این گونه استدلال، جز شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت است؟ به چنین رژیم، با چنین استدلالی می توان اعتماد داشت؟ رژیمی که پیوسته تحریم ها و محاصره ها را "بی اثر" قلمداد می کند و قطع نامه ها را "کاغذپاره" می خواند، چرا "هیات" به جلسات شورای امنیت می فرستد و با نمایندگان کشورها دیدار می کند و با فروش نفت پایین تر از قیمت و امتیازات و وعده های دیگر، تلاش می کند رای بخرد و مانع صدور قطع نامه شود؟ این وحشی گری اخیر در سفارت انگلیس، که تنها نتیجه اش "ناامن" نشان دادن جامعه ی ماست، در حالی که دولت جمهوری، وامانده ی یک سرمایه گذاری خارجی چند میلیون دلاری در صنایع نفت و گاز و ترابری و غیره است، توسط کدام مغز بیماری طراحی شده؟ گیرم به مردم نگویند که صورت حساب چند میلیون پاوندی خسارت این آرتیست بازی ابلهانه که به زودی روی میز وزیر خارجه ی جمهوری گذاشته می شود، و طبق معاهدات بین المللی باید تا آخرین شاهی، با احتساب بهره پرداخت شود، گیرم هیچ کس نداند این صورتحساب هم مثل صورت حساب های دیگر از جیب خالی ملت پرداخت می شود!
   
با این همه، اصل مساله طبق معمول، توسط جمهوری خلط مبحث شده تا در آستانه ی سی و سومین سالگرد شوم حضورش، و انتخابات پیش رو، بار دیگر "عرق تعصب قومی" ملت را بجوشاند. من جایی نشنیده و نخوانده ام که آمریکا یا اسرائیل یا اروپا یا هر زورگوی بین المللی دیگر گفته باشد قصد اشغال ایران را دارد. وقتی آمریکا با 160 هزار سرباز و ارتشی مسلح به مدرن ترین سلاح ها، قادر به اداره ی عراق اشغال شده نیست، کدام سیاستمدار ابلهی رای به اشغال سرزمین گشادی به وسعت ایران را می دهد؟ در هیچ کجای نقشه ی "برخورد"ی که کلیدش مدت هاست با انفجار و خرابکاری در سپاه و ارتش جمهوری زده شده، جایی برای پیاده شدن سربازی بیگانه در خاک ایران در نظر گرفته نشده است. تمام حرف بر زدن و کوبیدن و از کار انداختن شش هفت سایت هسته ای، و ده پانزده پایگاه و سایت نظامی از راه هواست، که در صورت چنین حمله ای، پیش از آن که "رادار"های جمهوری اعلام خطر کنند و "سردار"های رژیم از خواب برخیزند، نیم بیشتری از نیروی تهاجمی رژیم و سایت های هسته ای اش دود شده و به هوا رفته است. گیرم در این وحشی گری ده ها هم وطن ما جان و مالشان بر آتش کباب شود. این از دست رفته ها در نظر حمله کنندگان، مگس هایی بیش نیستند. حمله به ایرباس مسافربری بر فراز خلیج فارس و کشته شدن 290 نفر ایرانی که یادتان هست؟ حتی از معذرت خواهی بخاطر اشتباهی که خود مدعی اش بودند، خودداری کردند، در عوض به افسر خاطی مدال و ترفیع هم دادند. در رژیم جمهوری هم که بی قدری جان و مال و هستی مردم نیازی به توضیح ندارد. و مگر آن چنتاد میلیون انسان "هم میهن" من و شما از خرمن این سی و چند ساله، جز خون و جسد درو کرده اند؟ یا هزینه ای که مردم بفرض "اشغال بیگانه" باید بپردازند، بیش از هزینه ای ست که تا کنون برای "اشغال" ایران توسط آخوندها پرداخته اند؟ در کارنامه ی سی و سه ساله حکومت اسلامی، چند کشته و زخمی و شکنجه شده و معلول و محروم و زندانی و تجاوز شده و... بچشم می خورد؟
 
بیایید جدا از هوچی گری های رژیم، عواقب احتمالی چنین "درگیری" را واقع بینانه روی کاغذ بیاوریم؛ یک روز صبح، ده ها موشک از اسرائیل، و پایگاه های ناتو در ترکیه و افغانستان، و پایگاه های امریکا از کویت و عربستان و قطر و بحرین و پاکستان و قرقیزستان و ترکمنستان و ارمنستان، از چهار سوی مرزها بر سایت ها هسته ای جمهوری، و همزمان بر کلیه ی پادگان ها و پایگاه های نظامی سپاه و بسیج می بارد. همان گونه که در جنگ شش روزه 1967، اسرائیل تمام نیروی هوایی ناصر در مصر را، پیش از آن که موتور یک هواپیما روشن شده باشد، روی زمین نابود کرد. فرض کنیم ایران هم در نهایت هوشیاری و بیداری، از همان دقایق اول به اقدام متقابل دست بزند و موشک های از پیش هدف گیری شده ی سپاه، به چهارسوی مرزها، حتی تا اروپا پرتاب شوند، حزب الله لبنان خاک اسرائیل را راکت باران کند، طالبان در افغانستان و "القاعده" در عراق و حماس هم در جاهای مختلف دنیا، با بمب گذاری، عده ای را روی هوا تکه پاره کنند، چند کشتی در دهانه ی خلیج فارس و شط العرب غرق شود و راه نفت را ببندد و... دیگر چه؟ گیرم چند چاه نفت در کویت و عربستان و .. به آتش کشیده شود... رژیمی که قادر نیست ایاب و ذهاب مسافران داخلی را تامین کند، با همه ی ادعایش، چقدر قدرت نظامی دارد که به جنگ جهان برود؟ فکر می کنید از امامزاده های مسکو و پکن بجز چند بیانیه و اخطار بر روی کاغذ، معجزه ی دیگری بر می آید؟ و اگر تمام ایران "پشت رژیم" بایستند، چه تغییری در این معادله رخ خواهد داد؟ گیرم بهر طرف ده موشک پرتاب کردیم، چند موشک دور پرواز لازم داریم تا بهر پایگاهی دور و بر مرزهایمان، ده موشک بفرستیم؟ چند تای این موشک ها توسط دشمن در وسط راه منفجر نمی شوند و به هدف می خورند؟ مجموع خسارت "دشمن" چقدر برآورد می شود؟ یعنی "دشمن" این تلفات و خسارات را محاسبه نکرده؟ چند روز یا هفته یا ماه لازم است تا جام زهر دیگری سر بکشیم؟ برای چه منظور و هدفی؟ "عشق به صلح" و مبارزه برای "خلع سلاح" جهانی؟ یعنی باور کنیم رژیمی که مخالفان را در تظاهرات آرام خیابانی زیر ماشین می کند، به "صلح" و "خلع سلاح" می اندیشد؟
 
بهانه ی صوری غرب این است که اگر مانع اتمی شدن ایران نشویم، عربستان و ترکیه هم به انتظار نوبت ایستاده اند. آن وقت منطقه از کنترل خارج می شود. گیرم این هم یک دروغ سیاسی دیگر، آیا ما از دیدن این واقعیت عاجزیم که قدرت های بین المللی به دلیل نفت و حضور اسرائیل در منطقه، به هیچ قیمتی یک جمهوری اسلامی اتمی شده را نخواهند پذیرفت! آیا راه حل این مشکل سر به سنگ کوبیدن و تن به تیغ دادن است؟ یا پند و اندرز به آمریکا و اسرائیل و مژده ی ظهور امام زمان؟ توسل به "اخلاقیات عیارانه" و ارزش های صوفی منشانه، مرحم گذاشتن بر زخم مورچه نیست؟ اندیشیدن به "آرمان شهر" زیباست اما ... با وجود ده ها "روشنفکر جهانی" گردن کلفت، نظیر سارتر و چومسکی و میللر و راسل و ... از جنبش های همه گیر دهه ی شصت قرن گذشته تا اینجا، در کار حقوق بشر و صلح در جهان بهبودی حاصل شده است؟ از "نابرابری" و "تبعیض" و "زورگویی" چیزی کم شده؟ جهان ما از "جان کندی" و "دوگل" و "ادنائر" تا "جورج بوش پسر" و "سارکوزی" و "برلوسکونی" و... شاهد "بهبودی اخلاقی" بوده است یا نزول و سقوط آشکار؟ حتی "گلدا مایر" و "اسحاق رابین" هم از دست زدن به جنایاتی که دار و دسته ی "نتن یاهو" مرتکب می شوند، ابا داشتند. آنها که می توانند پس از تخریب دو ساختمان و کشته شدن سه چهار هزار انسان، به بهانه های موهومی نظیر "بن لادن" و "القاعده"، افغانستان را به خاک و خون بکشند، آنها که علیرغم فریاد "صلح خواهی" میلیون ها مردم در سراسر جهان، و بی اعتنا به شورای امنیت و سازمان ملل، به بهانه ی دروغین داشتن سلاح های مرگبار، خاک عراق را به توبره کشیدند و ... روزی که بخواهند، بی اعتنا به میلیون ها عریضه ی "صلح طلبانه"ی ما برای سازمان های بین المللی، ایران را هم به روز سیاه می نشانند. چه خوشمان بیاید چه نیاید، این پروسه مدت هاست آرام و پنهانی شروع شده، چرا که آنها می خواهند با کم ترین تلفات و هزینه ی ممکن به اهداف خود برسند. نتایج ده سال محاصره ی اقتصادی عراق که یادتان هست؟ حالا هم هشت سال است با تحریم پشت تحریم، ایران را به نکبت نشانده اند، و منطقه را از سلاح و سرباز و کشتی و آلات جنگی انباشته اند. ارتش آمریکا تا پایان 2011 از عراق بیرون می رود، چرا که بر خلاف افغانستان که "ناتو" حضور نظامی دارد، در عراق تنها آمریکایی ها باقی مانده اند. عراق یک کشور نفت خیز است و مناطق نفتی اش در تیررس جمهوری ست، حال آن که افغانستان نفتی ندارد و حمله ی موشکی به افغانستان به معنای اعلام جنگ به ناتو، و از جمله ترکیه است. در مقابل تهدید جمهوری به بستن تنگه ی هرمز، اولین مرحله ی ساختمان لوله حمل نفت از کویت و عربستان تا بحر عمان و اقیانوس هند، با شتاب و ظرف همین یکی دو ماهه با ظرفیت 5 / 2 میلیون بشکه در روز، آغاز بکار می کند و از اهمیت نفتی آبراهه ی هرمز کاسته می شود. در صورت خرابکاری در تنگه ی هرمز، تنها در صادرات نفت ایران وقفه ایجاد می شود. این همه هزینه را برای چه باید بپردازیم؟ به امید بهشت؟ برای شهید نمایی؟ از این شهید نمایی چه کسانی سود می برند؟ همان ها که به بن بست نکبت رسیده اند، و در هیچ جای جهان هیچ گوری پذیرای جسدشان نیست، و می خواهند با شهید نمایی احساساتی ملت و نابودی یک سرزمین، آبروی از دست رفته شان را بازخرید کنند، چرا که خوب می دانند چه "مبارک" وار کنار بکشند، و چه "قذافی"گونه و "صدام"وش، بر کنار شوند، آبرویی برای هیچ آخوند و آیت اللهی، حتی به اندازه ی گردی بر صفحه ای از تاریخ آن سرزمین باقی نخواهد ماند. آبروی "آل علی" به قیامت صحرای کربلا و میزان "کشته"های روز عاشوراست. شعار "امام" که یادتان هست؛ "همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست"!
 
شاید بهتر باشد فریب تظاهرات "ملیت خواهی" و "ایرانیت" دروغین رژیم را نخوریم، به دنبال آدرس اشتباه نرویم، و بجای رفتن سراغ آمریکا و انگلیس و اسرائیل و... تمام فریادهای صلح خواهی و دفاع از حقوق بشرمان را بر سر "سلطان خامنه ای و شرکاء" بکشیم. لابد داستان آن دو دوست کاشی و اصفهانی که به سفر مشهد می رفتند را، شنیده اید؟ قرار گذاشته بودند خرج و برج راه و سفر را نصف و نصف بپردازند. تا چند روزی هم همه چیز بخیر و خوشی گذشت. تا این که روزی کاشانی یک کاسه فرنی خرید و چون نشستند به خوردن، با کارد، خطی وسط کاسه ی فرنی کشید و روی نصفه ی پیش روی خودش شکر ریخت و پاکت را بست و در جیب گذاشت. اصفهانی متحیر گفت؛ خب از اون شیکر به منم بده. کاشی گفت؛ نمیدم! هر کس در نصفه ی خودش... اصفهانی پرسید مگه قرار نبود همه چی را نصف و نصف کونیم؟ کاشی گفت چرا، ولی شکر برای خودم خریدم، هرکس اختیار نصفه ی خودش را دارد. از اصفهانی اصرار که به من هم شکر بده، و از کاشی ابرام که نمی دهم، شکر مال من است، هرکس اختیار نصفه ی خودش را دارد. اصفهانی از جا برخاست، زیپ شلوارش را کشید و ... کاشی پرسید چه می کنی؟ گفت می خواهم در نصفه ی خودم بشاشم...
 
می دانم در قاموس عیاری تن دادن به زورگویی اصفهانی، نهایت "بی شرفی"ست، "بی عدالتی"ست، "ضد حقوق بشر"است، خلاف "صلح بین المللی"ست، "پذیرش حرف زور" است و ... ولی در شطرنج سیاست باید واقع بین بود؛ مهره ها را نمی شود هر بار، بیش از یک حرکت داد، حتی اگر امام زمان بخواهد! ناچاریم از کاشانی بخواهیم پاکت شکر را به اصفهانی بدهد وگرنه این فرنی تا چند لحظه ی دیگر قابل خوردن نیست! ... دردناک نیست در حالی که جمهوری اوباش، هر گز در تاریخ سی و چند ساله اش، اینقدر ضعیف و از درون مضمحل نبوده است، این همه قطع نامه و اخطار که با آراء اکثریت ملل از سازمان های مختلف بین المللی در محکومیت همه جانبه ی رژیم صادر شده، و دیکتاتوری ملایان در نهایت تنهایی، توان مالی و نظامی و سیاسی اش را در حفظ بشار اسد و سوریه صرف می کند تا این تنها قلعه ی ویران بر جای مانده از "دوستان" در منطقه را سر پا نگهدارد،.. در عین حال، تشتت آراء در درون پوسیده ی حکومت، محافل قدرت را مثل سگ و گدا به جان هم انداخته... و مردم در اوج سردرگمی و نکبت و گرانی و دربدری های معمول زندگی حیران خانه و خیابان اند ... آن وقت "اپوزیسیون" چی ها نشسته اند و در مورد "حقوق بشر" و "صلح" و وظایف روشنفکری و... "عریضه" می نویسند و "مانیفست" صادر می کنند؟... آقای گنجی! "جهان فراخ است و آدمی بسیار"، "روشنفکر جهانی" شدن وسوسه برانگیز است. این البته حق شما و اتتخاب شماست، و قابل احترام. جهان اما غمخوارانی نظیر شما کم ندارد حال آن که وطن و هم وطنان به وجود امثال شما سخت نیازمندند. خواهش می کنم "وطنی" بمانید و "جهانی" نشوید... به امید روزی که "جهل" را تیغ بر دست و "عقل" را خار در پا نباشد!


Share/Save/Bookmark

Recently by Ali OhadiCommentsDate
بینی مش کاظم
-
Nov 07, 2012
"آرزو"ی گمگشته
-
Jul 29, 2012
سالگرد مشروطیت
2
Jul 22, 2012
more from Ali Ohadi
 
Maryam Hojjat

Mr. Ganji is an Islamist who

by Maryam Hojjat on

pretends has changed his view but as you said he eats his bread on day's price.  I never trust people like Ganji, Sazgara, Mosavi, Karobi, Bani Sader and......... who have been part of this barbaric IRI/IRR and trying fool people.  Iranians must gaurd themselves against Islamists who are enemy of IRAN & IRANI.