شفقت جمهوری اسلامی ایران


Share/Save/Bookmark

Amil Imani
by Amil Imani
15-Sep-2009
 

سخن ناروایی است که گفته می‎شود جمهوری اسلامی ایران شفقت ندارد و مروّت نمی‎شناسد و با رحمت بیگانه است.  ابداً واقعیت ندارد که جمهوری اسلامی ایران، بدون هیچ دلسوزی و مرحمتی آدمیان را به دار می‎آویزد.  دلیلش را خدمتتان عرض می‎کنم.

چندی پیش در پارکی، در اجتماعی از ایرانیانی که جلای وطن کرده و در ولایت غربت رحل اقامت افکنده بودند، با خانم م ملاقات کردم.  مایلم شما نیز با این بیوه‎زن سالمند، که از انواع اختلالات مغز، اعصاب و بینایی رنج می‏برد، دیداری داشته باشید و با وی آشنا شوید.  زنی تنها است، بدون هیچ کشوری که به آن تعلّق داشته باشد، از سرپناهی به سرپناه دیگر پناه می‏برد تا چه زمان به آرامگاه ابدی‎اش برسد و برای همیشه در آغوش آرامش آسودگی گیرد؛ آرامگاهی که آرمیدن در آن سرنوشت همگان است.

روزی دهشتناک، خانم م و همسرش را عوانان جمهوری اسلامی در شهر قزوین دستگیر کردند؛ اتّهامشان پیروی از امر بهائی بود و اعتقاد به اصول آن.  فهرست بلند بالای اتّهامات را نتوان بازگفت، امّا عضویت در "فرقهء ضالّه"، "محارب"، "مبلّغ فرقهء خود" و عامل شیطان بزرگ و اسرائیل بودن از آن جمله بود.  سه فرزند خردسال آن دو از تنگنای زندان در امان ماندند و در سایهء مراقبت سایر خانواده‎های بهائی شهر قرار گرفتند.

هرکس بگوید اسلام‎گرایان به آدمیان فرصتی ندهند که راهی را که می‏روند اصلاح نمایند و همه چیز را به طریقهء اسلامی ببینند، سخنی به گزاف گفته و در سبیل دروغ گام بر داشته است.  اوّل آن که، دستار به سران، که در زمرهء روحانیون محسوبند، با فرد مورد نظر به استدلال سخن گویند و بستهء وسوسه‎انگیزی از مشوّق‎های فریبنده عرضه نمایند؛ رهایی فوری از تنگنای زندان را وعده دهند و امکان تأمین شغل را و از جملهء نامداران شهر شدن و در این سوی و آن سوی به نمایش در آمدن تا که دیگر کافران هر دو جنبهء این معامله را ناظر شوند؛ صورتی از تنبیهات هولناک را نشان دهند که در صورت خودداری از تسلیم شدن نصیبشان گردد و مجموعه‎ای از پیشنهادهای جذّاب را عرضه نمایند که برای گردن نهادن به امری جزئی مانند وارد شدن به آغوش اسلام به عنوان تنها دیانت واقعی الله و آخرین دین او بهرهء آنها باشد.

امّا، در قضیهء آقا و خانم م، تمامی تلاش‏های مقامات اسلامی برای دلیل و برهان آوردن جهت این زوج که دین خود را ترک گویند و اسلام آورند، نقش بر آب شد و ثمری نبخشید.  این خانم و آقا پای فشردند که ایمان آنها گرانبهاترین گنجینه‎ای است که در اختیار دارند و هیچ وسوسه یا تهدیدی نمی‎تواند آن را از ایشان بگیرد و محرومشان سازد.

مقامات اسلام‎گرا از "سرسختی و یکدندگی" این زوج سخت در خشم شدند و نقشهء عقب‏نشینی کشیدند؛ نقشهء زجر و عذاب روان‎شناختی ستمگرانه و نیز شکنجه‌های جسمانی سخت؛ از آن نوع رفتارهای جمهوری اسلامی ایران که شدیدترین موارد عصر تفتیش عقاید قرنها پیش را تداعی می‏کند.  مقامات بر این گمان بودند که بیهوده صبر عظیم پیشه کرده و بردباری جسیم از خود نشان داده‌اند تا که شاید زوج مزبور را به ترک عقیدهء کفرآمیز خود وادار نموده به دین حقیقی و یگانهء الله، یعنی اسلام، مشرّف سازند.

صبر و خویشتنداری در اسلام بسیار توصیه شده است از آن جمله می‎فرماید، "انّما یوفّی الصّابرون اجرهم بغیر حساب" (اجر بردباران را حسابی نیست).  با این همه، سرانجام صبر و بردباری آنها تمام شد و زمانی فرا رسید که با آنها به عنوان کافرانی رفتار کنند که پشیمان نیستند و اینان گناهشان را به داوری نشسته بودند.

ماهها در بند و زندان ماندن و بازجویی شدن و تشویق و ترغیب گشتن گذشت و زمان محاکمه فرا رسید.  این زوج، در تمامی این مدّت، از دسترسی به وکیل مدافع، به هر صورتی که باشد، محروم ماندند.  ملّایی که به زحمت اندک سوادی داشت، در نشستی سرسری و ظاهری، آن دو را به اعدام با طناب دار محکوم کرد.  امّا، ماهها گذشت و این حکم اجرا نشد.  زن و شوهر، در دو زندان جداگانه، بدون حقّ دیدار با یکدیگر و نیز با فرزندان، رنج بردند و تحلیل رفتند و ضعیف شدند.

آن دو به اتّهام ارتداد، برگشتن از دین، محکوم شده بودند که سرشان بالای دار برود تا جسد از زیور جان محروم گردد.  در آن حکم همچنین آمده بود که، اموالشان و هر آنچه که به آنها تعلّق داشت، از جمله اثاث منزل، مصادره گردد، زیرا گرفتن اموال فرد مرتدّ حلال محسوب می‌شد.

زمانی که فردی توسّط مقامات مذهبی به عنوان کافری فاقد حسّ پشیمانی محاکمه می‏شود، هدف انواع بی‎پایان زجر و آزار شدید قرار می‎گیرد، زیرا کافر دشمن الله شمرده می‎شود و وظیفهء مسلمانان خوب است که کافر را به هر نحوی که قلب ستمگر و دیگرآزار آنها هدایتشان می‎کند، تنبیه نمایند.

بیان تفصیلی نوع شکنجهء به درازا کشیده‎ای که این زن و شوهر متحمّل شدند نه در حوصلهء این مقال است و نه در تحمّل هر قلب سلیم و رحیم.  هیچ اطّلاعات قابل اعتمادی دربارهء آنچه که در رابطهء با آقای م در طیّ آن ماه‎های دراز زندان قبل از فرا رفتن بر فراز دار ، بر او گذشته، در دسترس نیست.

امّا خانم م، هر از گاهی، از دریافت جیرهء غذایی زندان محروم می‎شد.  مدّت‏های طولانی، در آن گرمای سوزان و مرگبار، تشنگی را تحمّل می‏کرد.  گاهی چندین روز نمی‏گذاشتند دستشویی برود.  زندانبانان زن، او را به شدّت کتک می‏زدند.  راه مورد علاقهء زندانبانان برای کتک زدن خانم م، کوبیدن ماهیتابه بر سر او بود، گو این که از شیشهء نوشابه، چماق، و حتّی مُشت‎های خودشان نیز استفاده می‎کردند.  کتکها آنقدر شدّت داشت که در برخی موارد خون از چشمانش بیرون میزد. ضربه به سر و زخم و جراحت روزمرّه و عادّی شد آنچنان ضعیف و نحیف گشت که توان اعدام شدنش نبود.

زندانبانان زن، با همتایان مرد خویش، در خشونت، سنگدلی، سر رقابت داشتند و حتّی از آنان پیشی می‎گرفتند.  این اسلام‎گرایان خشک‎مغز آنچنان مغزشویی شده بودند که باور داشتند شکنجه کردن و آزردن غیرمؤمنان سبب گردد که الله از برای آنان امتیاز عظیم قائل شود و لطف عمیم نصیبشان فرماید.

ماهها گذشت تا آن که او را گفتند که روز بعد، بامدادان، پیش از طلوع خورشید، به دارش خواهند آویخت تا حکم را اجرا کرده باشند.  این خبر فرصتی دیگر به زندانبانان داد تا او را، پیش از آن که جان بسپارد، دیگر بار به شدّتی که در توان داشتند مورد ضرب و شتم قرار دهند و تنش را سخت بیازارند.  در نظر داشتند حال که فرصتی نصیبشان شده بیشترین ثوابی را که می‎توانستند از آنِ خود سازند.

آنقدر او را در آن روز زدند که بیهوش نقش بر زمین شد.  وقتی مأموران اعدام آمدند تا او را برده بر دار نمایند، نتوانستند به هوشش آورند.  با مشکلی جدّی روبرو شدند.  زنی را که نمی‎توانست بر پای بایستد چگونه میشد به دار آویخت؟

امر شد موقّتاً بر پای نگهش دارند تا اعدام گردد. در این ضمن، خانم م دیگربار به هوش آمد و هشیاری‎اش را باز یافت، امّا تنها نتیجهء آن رنج بردن بیشتر بود و چند ماه دیگر تحمّل سرنوشت وحشتناکش.  در چندین مورد، حکم اعدام او تجدید شد.  امّا کتک زدن‎های مکرّر شدید بدنش را سخت فرسوده و ذهنش را سخت پریشان ساخته بود. دیگر بر پای ایستادن در توانش نبود و خزیدن بر سینه بود که او را از سویی به سویی می‎برد.  زندانبانان در شرارت خود رحم و شفقتی نمی‏شناختند.  در چندین مورد اعدام‎های دروغین برایش ترتیب دادند.  به سلّولش می‎آمدند و برایش فاتحه می‎خواندند، حلقهء طناب را به گردنش می‎انداختند، او را بالا می‎کشیدند و بعد رها می‎کردند تا نقش بر زمین شود.

سرانجام، به دلیلی که هیچکس بدان پی نبرد، او را که به سختی می‎توانست راه برود، از بند رها ساختند.  همسر بی‎گناهش را روزی به دار آویختند، امّا سرنوشت او نبود که یک روزه از دنیا برود.  عوامل شیطانی جمهوری اسلامی کاری کردند که بقیه روزهای زندگی‎اش را به نحوی بگذراند که هر روز بمیرد و دیگربار زندگی کند.

مرام و مسلک اسلام‎گرایان در رفتار با اقلّیت‎های دینی یا کافرانی که در میان آنها زندگی می‎کنند نسبتاً روشن و ساده است: اگر نتوانید برایشان استدلال کنید که اعتقاد خود را تغییر دهند، در این صورت معنی و مفهوم را به آنها باید بفهمانید و اگر این هم مؤثّر واقع نشد، با گلوله‎ای در مغز یا حلقهء طنابی دور گردن به "مشکل" خاتمه دهید.

امّا بر سر فرزندان چه آمد؟  آن سه در سه گوشهء مختلف دنیا هستند.  پسری در انگلیس، دختری در اسپانیا و پسر دیگر در تگزاس است.  هر یک از آنها دلاورانه تلاش می‎کنند زنده بمانند و جان از این بلیه به در ببرند و تا حدّ زیادی به یُمن ملّت‏ها و سازمان‎های "کافر" که به نجات مردمان ستمدیدهء جهان برخاسته‎اند، آغازی جدید داشته باشند.  خوش‎اقبال‎ترین آنها سرانجام گذارش به اردوی پناهندگان می‎افتد.  بعضی از آنها که از بخت و اقبال بیشتری برخوردارند سرانجام تحت حمایت مالی کشورها یا سازمان‎های میزبان قرار می‎گیرند.

آری، جمهوری اسلامی ایران، قطعاً، شفقت و رحمتش را به کار می‎گیرد.  آنها زنی عاجز و ناتوان را که سخت کتک خورده و تنش به شدّت مضروب و فرسوده گشته و توانایی راه پیمودن تا محلّ چوبهء دار را نداشت، به دار نیاویختند.  آنها صرفاً او را به خیابان انداختند که تا پایان زندگانی، هر روزه، مرگ دردناک کُندی را بر خود هموار سازد و درد و رنج را با خود یدک بکشد.


Share/Save/Bookmark

Recently by Amil ImaniCommentsDate
The Islam I Left Behind
12
Aug 04, 2010
Will America Survive Islamofascisim?
9
Apr 01, 2010
Jews as Scapegoats
2
Mar 29, 2010
more from Amil Imani
 
Bahram G

Sad but no surprise

by Bahram G on

We have seen, in the aftermath of the past election, numerous clips and reports of the things these thugs do to even Muslims. What can we expect from these beasts when it comes to dealing with non-Muslims?

I certainly hope that soon these criminals will see their day in the court of law. Not their courts of sham, but a genuine court with all due process.

Bahram G 


jimzbund

now shafeghghat included Muslims too !

by jimzbund on

They all kept quiet until they came after them .

Bund, Jimzbund.