برگهایی از دفتر خاطرات کودکان ایران زمین


Share/Save/Bookmark

برگهایی از دفتر خاطرات کودکان ایران زمین
by Amir Sahameddin Ghiassi
31-Jan-2011
 

برگهایی از دفتر خاطرات کودکان ایران زمین بعد از اینکه دانشگاه را تمام کردم بعنوان معلم ملی یعنی غیر رسمی دولتی در یک مدرسه خصوصی به تدریس پرداختم. کودکانی که آنسال من بایست درس میدادم اکثر از خانواده های متوسط ویا بالای ایران یا تهران بودند و مشگل کودکان فقیر را نداشتند. در زمان دانشجویی در مدارس دولتی فقیر تدریس میکردم که کودکان آنجا مشگلاتی دیگر داشتند ولی حالا توانسته بودم در یک مدرسه خصوصی معلم شوم ومجبور نبودم که با اتوبوس دوساعتی مسافرت کنم تا به مدرسه جنوب شهر برسم گرچه دلم برای آن کودکان هم بسیار تنگ میشد.  اگر در گذشته پدر شاگردان من خرکی و یا کارگر بود و یا حداکثر دکاندار حالا شاگردان من همه ثروتمند بودند و پول تو چیبی بعضی از آنان از حقوق ماهانه من بیشتر بود.  روزی سرکلاس دفتر بسیار زیبایی را در دست یک پسربچه شاید هشت ساله دیدم  وقتی بسمت او رفتم وی سعی کرد که دفتر چه را قایم کند ولی من با مهربانی گفتم چه دفتر قشنگی داری ممکن است که من ببینم؟  مهرداد دفترچه را به  دست من داد و گفت آقا این مال برادرم است اگر بخواهید دفتر چه خاطرات خودم را برایتان میاورم.

 وقتی به داخل دفترچه نگاه کردم دیدم پراز عکسهایی است اززنان ودخترکان زیبا که همه حداکثر با مایو بودند و یا برهنه تر و سینه های بلورین و یا زیبای آنان دل پسربچه ها را میبرد.  گفتم مهرداد تو با جمع کردن عکسهای این زنان زیبا چه منظوری داری؟ گفت من که بشما گفتم که عکسها مال و کتابچه مال بردار من است  گفت برادرت کجاست  فکر میکردم که برادرش از او بایست خیلی بزرگتر باشد  گفت در کودکستان درس میخواند.   بچه ها که با من خیلی صمیمی بودند گفتند آقا میخواهید دفتر خاطرات مارا ببرید و بخوانید. و چند نفر از آنان دفترهایشان را بمن دادند بعضی ها هم دفتر خاطر دوستان دیگر خود را بمن دادندکه به آنان امانت داده بودند تا در آن چیزی بنویسند و عکسی بچسبانند.  علی تعریف میکرد که دیروز پدرش به مادرش میگفت که به کلانتری رفته بود برای کاری  و او با رییس کلانتری دوست بود و سرگرد رییس کلانتری گفت که اگر کاری ندارد مدتی در دفتر او بماند.  پدر میگفت که یک آقایی دست یک پسر بچه شاید پنج ساله را در دست داشت و با یک دختر دیگر که او هم همین حدود سن داشت به دفتر کلانتر آمده بود  مرد میگفت که این پسر بچه با دخول آلتش به ناز این دختر اورا پاره و خونی کرده است. رییس کلانتری به مرد گفت این پسر بچه با این آلت نرم و کوچکش چگونه میتواند به ناز دختر وارد شده باشد. دختر بچه میان حرف کلانتر دویده گفت  بگو به او که باد کنه؟  یعنی اگر شق کنه میتواند به من وارد شود.  بدو که باد کنه؟  کلانتر به مرد گفت که بهتر است بیشتر مواظب دخترک باشد و میتواند که دختر با به دکتر نشان بدهد شاید بکارتش کاملا پاره نشده باشدو شاید هم جوش بخورد.

   علی میگفت که اگر هنگام ظهر که خانم معلمها به نهار خوری میروند اگر زیر پله ها بخوابیم میتوانیم به لای رانهای آنان نگاه کنیم بعضی وقت ها آنان شورت نپوشیده اند و میتوانیم خاله پشمالوهایشان را خوب ببینیم.  طاهر نوشته بود که همسایه یک زن جوان شاید هیجده ساله است که زن مردی شاید حدود چهل پنج ساله شده است همسر مرد یک خشگ شویی دارد و شب ها دیر وقت به خانه میآید خانم همسایه از مادر طاهر خواهش کرده بود که بگذارد طاهر بعد از مدرسه در خانه آنان بماند تا همسرش بیاید  آنان همسایه دیوار به دیوار هم بودند مادر طاهر هم قبول میکند ولی طاهر ادامه میدهد که زن جوان تازه عروسی کرده  در وسط اتاق میخوابیده و طاهر را روی خودش میبرده و با ولعی زیاد اورا بشدت می بوسیده و ناز میکرده و به خودش میفشرده و سر اورا میان سینه هایش میبرده  ولی از ترس آبروریزی شاید بیش از این ادامه نمی داده و میگفته طاهر جان بمادرت نگویی که من ترا اینقدر زیاد بوس وماچ ناز  میکنم.   سیروس که پدرش یک سرهنگ ژاندارمری بوده یک سرباز جوان را بعنوان گماشته بخانه برده بود سیروس نوشته بود که گماشته همیشه با آلت او بازی میکرده و آنرا ناز میکرده یا میمالیده تا بلند شود و بعد هم به سیروس میگفت اگر به پدرت بگویی الت ترابا چاقو میبرم.   ماندانا نوشته بود که از نوکرشان میخواسته که شلوارش را پایین بکشد و آلت خودش را نشان او بدهد ولی نوکر میگفته که این کار بد است میتوانی به پدرت بگویی  ماندانا جواب داده یک دفعه به پدرم گفتم عصبانی شد بعد نوکر گفته میتوانی به آلت نریمان برادرت نگاه کنی  ماندانا نوشته بود که گفتم آن خیلی کوچک است مثل یک هسته خرما است.

  بعد یک کتاب را باز کرده و به نوکر نشان داده ببین این آلت مرد چقدر بزرگ و دلچسب است و راست وسفت و بعد میگوید که زیرا آن نوشته که مرد میتواند که آلتش را به داخل ناز زن فرو کند و بعد با داخل کرده و خارج کرده آن در آلت  زن یک حس خوبی به هردوی آنان دست میدهد و با کنجاوی پرسیده چه حسی خوبی و چرا مرد باید آلت خودرا به داخل آلت زن ببرد و بیرون بکشد و دوباره داخل کند. نوکر میگوید وقتی بزرگتر شدی خودت دلیلش را می فهمی.   صفیه تعریف میکند که یک ناز بالشت را لای رانهایش میبرده و نازش را به آن میمالیده بعد ناگهان مادرش سر میرسد و میگوید پدرسوخته همین کارها را میکنی که اینقدر لاغر وخنک شده ای.   بعد از توپ استفاده میکرده که معلمشان میگوید که اینکار خوب نیست که روی توپ بنشینی و نازت را به آن بمالی.   نادر میگفت که دول خواهرش آنقدر کوچک است که نمی تواند براحتی جیش کند و باید حتما روی زمین پهن شود تا بتواند جنیش کند یک وقت هم که با هم به توالت رفتیم او ایستاده جیش کرد ولی تمام رانهایش را نجس نمود و کثیف.  پریناز نوشته بود که پسرخاله اش یک شب مهمان آنان بود شب که همه خوابیده بودند به طرف رختخواب وی میرود پسر خاله غرق در خواب ناز بوده است که او یواشکی پهلویش میخوابد  اول دست خود را به توی تنکه اش میکند و دولش را ناز میکند دول کم کم بلند میشود بعد هم دست پسرخاله را در شورت خودش میبرد و انگشتان وی را روی نازش میگذارد و سعی میکند که دو انگشت اورا بمیان نازش فرو کند. پسرخاله مثل اینکه خودش را بخواب زده باشد و یا واقعا خواب باشد ولی در همین موقع مادر پریناز میآید و میگوید باز که تو توی رختخواب پسرها رفتی زود بلند شو برو سرجایت بخواب.  پریناز میگوید پس چرا تو خودت در رختخواب بابا میخوابی من که از شما کوچکترم بیشتر سردم میشود و باید در رختخواب یک پسر بخوابم تا گرمم شود.  مسعود نوشته بود که بتازگی یک کلفت بسیار جوان آورده اند که میگوید اگر اورا اذیت نکنیم شب ها بما نشان میدهد.  ما هم قول دادیم که اورا اذیت نکنیم و او شب ها که همه خواب بودند با ما به زیر زمین میآمد لخت میشد و همه تنش را بما نشان میداد رانهای سفید و قشنگی داشت لای رانهایش دوتا لب بود که مثل لبهای دهانش میبود و بما میگفت میتوانیم به لبهای لای پایش دست بزنیم آنها خیلی نرم و گرم هستند.  کلفت بسیار زیبا بود و باحتمال برای گرفتن حقوق خوب به خانه آنها آمده بود ما مدتها باهم بازی میکردیم  بچه ها میگفتند که اسم این بازی کس بازی است. 

  ناصر نوشته بود که هنگامیکه زنان و دختران جوان مرا میبوسند آلت من سفت میشود و من خجالت میکشم که آنان بفهمند که آلت من بزرگ شده است  دوست او گفته بود که میتوانی دو شورت و یا یک مایو سفت بپوشی تا وقتی زنان ترا  میبوسند نفهمند که آلتت سفت شده است.  جمشید میخواست بداند که چرا ممه ها ی دختران ناگهان رشد میکنند و وقتی دخترخاله اش ممه هایش را که کمی بزرگتر شده بود به او نشان میدهد  خاله اش اورا دعوا میکند که این کاری خوب نیست.   یک روز همه ما پسربچه های کلاس سوم دور هم جمع شدیم افشین میگفت که آیا میدانید که پدرهای ما معمولا مادران مارا میکند و آلتش را که سفت میشود توی ناز مادرمان فرو میکند؟  همه گفتند افشین راست میگویی  افشین گفت بله من خودم دیدم که پدرم اینکار را کرد و وقتی متوجه شد که من همه صحنه را دیدم گفت همه مردان و همه پدران زنان یا همسرانشان را میکنند تا بچه دار شوند تنها از همین کردنها است که زنان حامله میشوند.  قبلا ما از خانم معلم پرسیده بودیم که چطور پدر مادر بچه دار میشوند و او گفته بود از راه تماس بدنی و عشق و حالا تو میگویی که مرد باید آلتش را سفت کند و به هرچه نه بدتر مادر فرو کند اینکه کاری بد است مگر بچه ها اینقدر فحش بهم نمی دهند که کیرم تو کس ننه ت  خوب اینکه کاری خوب نیست  یا ننه ات کس میده ؟   منصور نوشته بود من کلاس سوم بودم که پدرم میخواست مرا ختنه کند شنیده بودم که ختنه کردن خون ریزی و درد زیادی دارد یک روز پدر مرا به مطب دکتر برد و دکتر دست به آلت من زد  فورا برجسته شد  دکتر گفت به این بچه نبایست تخم مرغ بدهید زیرا باعث شق شدن آلتش می شود بعد روزی که دکتر میخواست مرا ختنه کند من از خانه فرار کرد  پدر دنبال من آمد و گفت اینکار خیلی خوبست و آلت تو کثیف و مریض نخواهد شد و گرنه بایست تمام آلت ترا ببرند. دایی من از پشت مرا بغل کرد و یک پارچه هم روی صورت من انداختند بقیه اش یادم نیست.  بعد از اینکه آلت من خوب شد کلفت ما یک روز گفت باید که آلتت اکنون خیلی قشنگ شده باشد میتوانم آنرا ببینم من آنرا به او نشان داد او آلت مرا در دهانش گرفت و مدتی مکید بعد گفت خواستم ببینم که دکتر خوب ختنه ات کرده و آیا باز آلت تو سفت وبلند میشود؟    سوسن میگفت که کس بازی بازی خیلی خوبی است و میگفت اگر به ته باغ برویم و روی چمن ها بخوابیم بمن یاد میدهد که چطور کس بازی کنیم. بعد او دست در شورت من میکرد و آلت مرا میمالید و ناز میکرد وقتی که بلند میشد میگفت که دررویش بخوابم و اورا ماچ کنم و از روی شورتش آلت مرا میان نازش میگذاشت و خودش را بمن میفشرد. یک لذت گنگ بمن هم دست میداد بازی بدی نبود ولی خوب زود خسته میشدیم.

زن مرد مثل دوبال یک پرنده هستند و در حقیقت یک هستند و یک کامل به تنهایی ناقص هستند و قابل مردن و از بین رفتن  مردان وزنان زیبا هر دو زیبا هستند  خوب از نظر مرد یک زن زیبا جذاب تر از یک مرد زیباست. و باید برعکس آن هم درست باشد  مثلا پسران مادران خودرا زیبا ترین زنان دنیا می بینند. حالا بایست دید که نظر دختران چیست؟

من همیشه به شاګردان و یا دانشجویان دختر خود که بسیار زیبا بودند ګفته بودم که غره به زیبایی شان نشوند و خوب درس بخوانند متاسفانه سیستم تجارتی زنان را برای تبلیغ بخدمت میګیرد و متاسفانه بعضی زنان هم تنها به همان سرمایه زیبایشان قناعت میکنند زن و مرد هردو میتوانند زیبا باشند و یازشت  بعضی مردان با توسل به ثروت ویا امتیازات خود براحتی زنان را برده میکنند و زنان هم قبول میکنند.  به امید  روزی که زنان و مردان ما هردو مسلط به علم و دانش و رهبری شوند و با کمک هم دنیارا بهتر اداره کنند و زیبایی تنها سرمایه زنان نباشد 

 


 

 آیا این تصویر یک زن است یا یک مرد؟  

Share/Save/Bookmark

more from Amir Sahameddin Ghiassi