یک بام و دوهوا


Share/Save/Bookmark

یک بام و دوهوا
by Amir Sahameddin Ghiassi
04-Feb-2011
 

یک بام و دوهوا

حتما این داستان قدیمی را شنیده اید که روزی در هنگامه تابستان عروس و داماد یک خانواده همراه با پدر و مادرشان برای فرار از گرما روی پشت بام پشه بند زده و در آنجا خوابيده بودند.  نیمه هاي شب مادر شوهر بسراغ عروس و پسر خود میرود و می بیند که عروسش سخت در آغوش پسرش خوابیده است  به عروس تلنگر میزند و میگوید که در این هوای گرم شوهرت را ول کن و بذار که راحت بخواند و به او نچسب. عروس از آغوش شوهر فاصله میگیرد. مادر شوهر اينبار به سراغ دامادش میرود و میبیند که دخترش و او با فاصله زیادی از هم بخواب فرو رفته اند داماد را بیدار ميکند و ميگوید در اين هوای سرد عروست را در آغوَش بگیر که سرما نخورد. عروس خانواده که حرفهای مادر شوي را میشنود و میگوید قربان برم خدا را یک بام و دوهوا را.   مثل دیگر این است که تو که لالایی بلدي چرا خودت خوابت  نمی برد يعنی توکه بلدی به ديگران درس بدهی و نصيحت کني چرا خودت دمت گیر و پس معرکه ای و یعنی چرا خودت همان کار ها را نمی کنی تا موفق شوی؟ 

یا یکی را به ده راه نمی دادند سراغ خانه کدخدا را ميگرفت  درست نقل اکنون ماست همه ما بلدیم خوب نصیحت کنيم ولی خودمان هزار مشگل داریم و توانایی آنرا نداریم که مشگلات خودرا حل کنیم یا حتی دزد هم از دزد بدگویی میکند زیرا میخواهد تنها خودش به این شغل شریف بپردازد و رقیبی نداشته باشد. زیرا اگر قرار باشد که همه دزدی کنند که خوب مال اورا هم خواهند برد و دیگر حتی دزد هم امنیت ندارد. پس دزد هم همه اش دم از عدالت راستی  درستی و نه دزدي میزند تاهم رقیب نداشته باشد و کارش هم سکه شود. 

خوب اگر قرار بود که همه دزد و فاسد و کلاهبردار شوند در آنصورت که دزد و فاسد و کلاهبردار ها هم امینت شغلی نداشتند.  درست مثل دزدی که همه اش حرف از نیکی راستی  صداقت  خوبی  امانت داري میزند ولی حرفه شریف خودش دزدي  کلاهبرداری غارتگری و حتی قتل و جنایت است؟

درست مثل هیتلر که توانایی اداره حتي همان آلمان را هم نداشت و مردم را ميکشت و مخالفان را قیمه قیمه میکرد  آنوقت میخواست که بر حل دنیا حکومت کند.  ابلهی که عرضه حل مشگلات و اداهر حتی خانواده خودرا هم ندارد آنوقت میخواهد شهری را اداره کند و شهردار شود و یا فرماندار؟  کسی که حتی خانواده خودش هم قبولش ندارند و مردم خودشان هم از آنان بیزارند آنوقت آنان ادعا دارند که میخواهند دنیا را اداره کنند

 

 

.

احکام گوزیدن  برای اینکه زیاد هم جدی نباشیم  با عرض معذرت  این متن را برای من فرستادند خواستم شما هم بخندید؟ خواهشمند است برداشت سیاسی و اقتصادی از این مطلب نکنید و آنرا به اقتصاد و یا سیاست مرتبط ندانید تنها برای  خندیدن است و بس و هیچ پایګاه سیاسی ندارد.

سوال : آیا گوزیدن با صدای بلند اشکال دارد؟

جواب: اگر گوزنده قصد اعلام مطلبی به شنونده را داشته باشد شرعا اشکال ندارد ولی مستحب است که با صدای آهسته و در خفا بگوزد تا محلی برای ریا نباشد

سوال: آیا شنیدن صدای گوز دیگران اشکال دارد؟

جواب: شنیدن صدای گوز مرد برای مرد و شنیدن صدای گوز زن برای زن اگر به قصد غنا نباشد جایزاست اما احوط آن است که بطور غیر مستقیم شنیده شود شنیدن صدای گوز زن توسط شوهر و یا تمام انواع محارمش اشکال ندارد اما بهتر است که هنگام گوزش دست خود را طوری میان باسن بگذارد که صدای آن کلفت و شبیه صدای گوز مردانه بنظر برسد تا جلب توجه نکند .

سوال: ارتباط گوز با شقیقه چیست؟

جواب: ارتباط از نوع ثبوتی است پس کسانی که کمتر میگوزند کمتر به عارضه سردرد دچار میشوند و این مسئله به شدت صدای آن نیز بستگی دارد که نباید بیشتر از 120 دسی بل باشد

سوال: حکم افرادی که در توالتهای عمومی با صدای بلند میگوزند چیست؟

جواب: اگر بقصد ارعاب دیگران باشد باید دیه بدهد که در این مورد باید به احکام دیه مراجعه شود اما اگر بی اختیار باشد باید شدت آنرا سنجید که اگر بیش از 120 دسی بل بود مستوجب قصاص نفس است.

 

حکایت خروس چهل تاجم را قبلا گفته ام که نابهنگام میخواند و بابای خدابیامرزم شرط کرد اگر امشب باز هم نابجا بخواند کارد را با گلویش وصلت میدهد و من بیچاره شب تا صبح بیدار ماندم و تا خروسم نصف شب میخواست بخواند نوکش را میگرفتم که صدایش در نیاید كه اگر ميخواند با اولين قوقولي قوقو حكم مرگش را امضا ميكرد…!!
فردايش بقال محل به دادم رسید و گفت ماتحت خروست را چرب کن تا دیگر نخواند …!! میگفت خروس برای خواندن باد در سينه می اندازد و انوقت میخواند و اگر ماتحتش چرب باشد موقع خواندن بادِ در سینه انداخته فِسّی از ماتحتش خالی میشود چون دیگر نمیتواند ماتحتش را به هم بکشد و باد را در سينه نگه دارد…!!
باسن خروس زیبایم را وازلین مالیدم چند شب و دیگر نخواند طفلک…!! بعد از چند شب دیگر یادم رفت که وازلین بمالم و خروسم هم یادش رفت که بخواند….یا که یادش بود اما از مرغها خجالت میکشید که مثل هر شب به جای نغمه زیبایی که از حنجره اش برمی امده باد باسنش را تحویل انها بدهد….!! خروسم مَلول شد…!! خروسم مُرد بیچاره از نخواندن…!!
حالا حکایت یارانه ها حکایت همان وازلین است…!! تا میخواهد صدایمان دراید ماتحتمان را با یارانه چرب میکنند…!! میترسم از ان روزی که دیگر ماتحت مارا چرب نکنند و ما هم یادمان برود که روزی میتوانستیم فریاد بزنیم …!! میترسم بمیریم از بی فریادی…!! مثل مرحوم خروس چهل تاجم كه مرد…!!

پیغام گیر تلفن پدربزرگ و مادر بزرگ ها
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:
اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.
اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.
اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم ؛ شماره 6 را فشار دهید.
اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم ؛ شماره 7 را فشار دهید.
اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.
اگر  پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.
اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید، بگویید، ما داریم گوش می کنیم !!!!

شعر بانوی ایرانی از دکتر مصطفی بادکوبه ای

تو خورشید درخشانی هلا بانوی ایرانی
چرا در پرده می‌مانی هلا بانوی ایرانی

تو معمار توانمند من ایرانی رادی
تمدن ساز دورانی هلا بانوی ایرانی

اهورایی نژادا در مقامت چون سخن گویم؟
سروش مهر یزدانی هلا بانوی ایرانی

تو توران دختی و آزرمدخت و مام تهمینه
به شهر دل تو سلطانی هلا بانوی ایرانی

هزاران لیلی و عذرا و سلمی خاك پای تو
كه خود شیرین جانانی هلا بانوی ایرانی

ترا زیبد سرافرازی تو فخر آفرین بانو
كه سر عشق می‌دانی هلا بانوی ایرانی

نجابت را تو تفسیری شرافت را تو معنی
ز بس پاكیزه دامانی هلا بانوی ایرانی

تو پیك صادق آرامشی جا ن مایه صبری
عروس شهر عرفانی هلا بانوی ایرانی

نگهبان حریم خانه‌‌ای كز عمق جان و دل
سرود عشق می‌خوانی هلا بانوی ایرانی

تو را تاریخ می‌بیند به میدان وفاداری
كه پرچم‌دار میدانی هلا بانوی ایرانی

اگر قحط محبت شد به دشت تشنه میهن
ترنم‌های بارانی هلا بانوی ایرانی

مباد از چشمه چشمت تراود اشك نومیدی
كه دریایی و توفانی هلا بانوی ایرانی

تویی گرد آفرید روزگار كارزار و خون
كه هرگز در نمی‌مانی هلا بانوی ایرانی

طلسم جهل را بشكن كه در دستان نادانی
نباید بود زندانی هلا بانوی ایرانی

سرود سبز را سرده كه فصل برگریزان را
تو «امید» بهارانی هلا بانوی ایرانی!

خانوما و آقایون تا نکشتین منو، خودم پیشاپیش معذرت خواهی میکنم

 

خانم میون سالی که با دختر جوونش به مطب یه جراح پلاستیک رفته بود به دکتر گفت: آقای دکتر ما مشکل بزرگی داریم. باسن من خیلی بزرگه و سینه های دخترم خیلی کوچیک. اگه می شه قدری از چربی های باسنم بردارین به سینه دخترم اضافه کنین! دکتر پذیرفت و عمل جراحی با موفقیت انجام شد. بعد از مدتی خانمه با یه سبد گل بزرگ و یه جلد حافظ نفیس و ده تا سکه تمام بهار ضرب 86 رفت مطب دکتر و گفت: آقای دکتر شما منو به 3 آرزوی بزرگم رسوندین. اول اینکه باسنم کوچیک شد، دوم اینکه سینه های دخترم بزرگ شد و سوم اینکه دامادم تا آخر عمرش باید از باسن من بخوره

 

پنج دانشجوی ايرانی که در آمريکا فارغ التحصيل شده بودند با عشق به ميهن به کشور برگشتند تا دنبال کار بگردند.

آنها به وزارت خانه ای برای مصاحبه رفتند.

نفر اول را صدا می کنند برای پرسش و پاسخ (مصاحبه)

چه کسی حضرت علی را کشت؟

نميدانم

چه کسی امام حسن را کشت؟

نميدانم

چه کسی امام حسين را کشت؟

نميدانم  

چه کسی امام زين العابدين بيمار را کشت؟

فکر می کنم از بيماری مردند.

در اين زمان گفتگو کننده به مرد جوان می گويد برو بيرون.

بيرون اتاق مصاحبه، چهار نفر ديگر جمع شده و از او می پرسند آيا کار را گرفتی؟؟

«نميدانم. فکر نمی کنم اينجا کار باشه، بنظر می رسه يکی يک عده از امامها را کشته، دارن دنبال قاتل می گردند. »


Share/Save/Bookmark

more from Amir Sahameddin Ghiassi