فساد و غارتگری و تمامیت خواهی و درس عبرتی برای دیگران


Share/Save/Bookmark

فساد و غارتگری و تمامیت خواهی و درس عبرتی برای دیگران
by Amir Sahameddin Ghiassi
12-Feb-2011
 

فساد و غارتگری و تمامیت خواهی درس عبرتی برای دیگران درکشورهای مااو سرگردانی پروانه های کشورهای ماامروز داشتم میدیدیم که چگونه دختران وپسران جوان ما سالها در کشورهای دیگر به امید گرفتن پناهندگی و رفتن به مدرسه و دانشگاه دارند عمر عزیز خودرا بر باد میدهند.  صفورا و خانواده شان در ترکیه که کار نداشتند و صفورای هفده ساله میگفت که عوض رفتن به دانشگاه حتی مدرسه راهنمایی را هم نتوانسته است تمام بکند.  و اشکان که از ایران بیرون آمده بود و نتوانسته است که اجازه کار و درس خواندن بگیرد.   هنگامیکه در زمان شاه در آلمان دانشجوی بودم آلمانی ها به دانشجویان خاور میانه براحتی اتاق اجاره نمیدادندو ترجیح میدادند که اتاق هایشان را به آلمانی یا اروپایی اجاره بدهند و بسیاری از دانشجویان خاورمیانه  در شرایطی بسیار سختی بسر میبردند و بایست در خوابگاه هایی بنام یوگند هر برگر در یک اتاق هشت نفر بخوابند  متاسفانه دولتهای آنوقت خاورمیانه هم به این دانشجویان کاملا بی تفاوت بود وبایست ارز را از بازار آزاد میخریدند که صرافان و یا فرش فروشان مارک را خیلی گرانتر از بانکها به دانشجویان میدادند .

  من خیلی دلم میخواست که میتوانستم که مثلا یک مدرسه شبانه روزی میداشتم تا از این دانشجویان خاور میانه ای حمایت میکردم.  که دانشجویان هم بتوانند کار کنند و هم تحصیل و هم زندگی درشبانه روزی. این فکر سالها بعد که نه در آلمان که در آمریکا به حقیقت پیوست ولی متاسفانه اوضاع فرق کرده است   و در آمریکا آن مشگل اتاق و خانه به صورتی که در سابق در آلمان غربی بود  وجود ندارد.   دوستم با زحمت فراوان توانست به اعضای خانواده خود کمک کند و آنان که در ایران مشگلاتی داشتند را به آمریکا بیاورد و در خانه خودش آنها را پذیرایی کند ولی مهمانان همه ناراضی بودند و شرایط بهتری از آمریکا در ذهن خود داشتند و مرتب  به او نق میزدند که چرا وسایلی فراهم کرده است تا آنان از ایران به خارج بیایند و چرا کمکشان کرده  تا در این سرزمین مشگلات زندگی کنند.   دوست دیگرم بعداز هزار مشگل توانست خانواده خودش را به آمریکا بیاورد و پسرش سرش مرتب فریاد میزد که چرا امکان زندگی در ایران را از او گرفته است و اورا به آمریکا آورده است  و وقتی دوستم میگفت که خوب میتوانی برگردی میگفت که یکسالش تلف شده است و نمی تواند برگردد و از پدر ماشین نو و زندگی پراز تجمل میخواست؟    وقتی میبینم که جوانان ایرانی یا خاورمیانه ای به سبب مشگلات کشورهایشان مجبور به رفتن به غرب میشوند  اگر به آنان کمک کنی ناراحت هستند و اگر کاری بکارشان نداشته باشی بازهم در مشگلات غوطه ور میشوند؟ 

 بقول معروف آنان که در خاورمیانه هستند آرزوی رفتن به غرب را دارند و برای خودشان یک زندگی رویایی و یک کاخ تلایی در غرب ساخته اند که در غرب همه چیز راحت و آسان است و زندگی راحت و مفرح   و نمیدانند که چه مشگلات زیادی در سرراهشان در غرب به کمین نشسته است و آنان که در غرب است  در آرزوی رفتن به میهن و زندگی در میهن شان هستند که مردم اینجا فراری از خاورمیانه  ای ها و بایست در تنهایی وغربت زندگی کنند و حتی هم میهنان شان هم با هم متحد نیستند و هرکس سعی دارد که تنها کلیم خودش را از آب بیرون بکشد و تمامی دوستی ها محبتها و رفت آمد ها کنار گذاشته میشود و مردم خاورمیانه هم کم کم به نوعی کاریکاتوری شکل غربی ها میشوند  که براحتی ادای آنان را در میآورند   ولی ایکاش که کشورهای ما هم طمعه دست دیکتاتورها و دیوانه گان ثروت و شهرت و شهوت نمی شد  و سعی میشد که کشورهایمان محلی امن و راحت برای جوانان خودمان باشد و آنان مجبور نباشند که به دریوزگی به غرب پناه ببرند و بهم نق بزنند و باهم حتی در غرب هم متحد نباشند .   ایکاش بعد از آنهمه انقلابها اوضاع بهتر میشد و از تمامیت خواهی ها و برده داریها صرف نظر میشد و کسانی نبودند که بخواهند با زور به مردم عقیده های خود را حقنه کنند و مردم بدون سوال از آنان اطاعت محض داشته باشند.  ایکاش که ماهم مثل لااقل مردم غرب به تمدن صنعتی و علمی میرسیدیم و دیکتاتورهای طماع اجازه میدادند که مردم کشورهای ما هم در میدان های علمی و ورزشی و هنری به بالندگی ها بپردازند  نه اینکه به دامان خودکشی پناه ببرند و از زندگی مایوس باشند .

 ایکاش مردم ما هم نمک شناس و قدر دان بودند و کاری نمیکردند که بی تفاوتی و ظلم جانشین مهربانی و وحدت شود  ایکاش که دینها و مرامها و مکتبهای علمی و ادبی عوض تفرقه برای اتحاد به خدمت گرفته میشدند و همه در مهربانی و خوبی باهم زیست میکردند و از دزدی و فساد و تمامیت خواهی و خودخواهی  و زیاده طلبی فاصله گرفته میشد و به دوستی و احترام بهم خو میگرفتیم.  ایکاش که رهبران دنیای سوم بیشتر به فکر مردمانشان بودند تا دزدی غارت و فساد و دیکتاتوری و ظلم و می فهمیدند که اگر میلیاردها دلار هم در بانکهای خارجی داشته باشند  در هنگامیکه که ملتهایشان بیدار شوند و آنان را به محاکمه بکشاند  آنهمه زر وسیم بکارشان نخواهد آمد و درس عبرت  میگرفتند که چیزی نظیر صدام حسین   ملک فیصل پادشاه عراق  و دیگران نشوند؟  آیا صدام توانست که از دوازده قصر تلایی اش و باحتمال میلیارد ها ثروت او در بانکهای خارج استفاده کند که به عنوان یک قاتل و دزد حرفه  با طناب دار اعدام شد.   متاسفانه دیوانه گان شهوت و قدرت و تمامیت خواهان از اینها و از این واقعه ها درس نمی گیرند و همچنان در خنکی دیکتاتوری خود دست پا میزنند و خودشان را تافته بافته  جدا میدانند.   آیا آنان حتی عقل یک انسان عادی را هم ندارند و فکر نمیکنند که ظلم برای همیشه پابرجا نخواهد ماند؟  حسادت دورویی دزدی و فساد راکنار بگذارند و کمر به خدمت خلق ببندند   که عبادت بجز خدمت خلق نیست  که  سجاده  عبا  دلق نیست          سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز   مرده آنست که نامش به نکویی نبرند   

روزی از حسنین هیکل پرسیدند شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؛ گفت ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم.


جهان كرده ام از سخن چون بهشت
 ازين بيش تخم سخن كس نكشت
 بناهاي آباد گردد خراب
 زباران و از تابش آفتاب
 بسي افكندم از نظم كاخي بلند
 كه از باد و باران نيابد گزند
 نميرم، ازين پس، كه من زنده ام
 كه تخم سخن را پراکنده ام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


Share/Save/Bookmark

more from Amir Sahameddin Ghiassi