مهفوم سکولار احترام به همه عقیده ها است و احترام به کرامت انسانی ویا داشتن عشق برای همه؟


Share/Save/Bookmark

مهفوم سکولار احترام به همه عقیده ها است و احترام به کرامت انسانی ویا داشتن عشق برای همه؟
by Amir Sahameddin Ghiassi
16-Aug-2011
 

سکولار به معني حمله به دين نيست حمله به تماميت خواهی تعصب و خود برزگ بيني است هرکس آزاد است هر عقیده اي داشته باشد ولي نبايست عقيده خود را به ديگران حقنه کند . دینداران والا بايست مثل معتقدان به علم و اخلاق و يا دوستي و محبت و يا همکاري و همگامي مورد احترام باشند مشگل ما تفرقه است از بين بردن توان ما در راه هاي بيهوده است ما به علم دانش خرد رفاه و آزادي و عدالت اجتماعي تحصیل و مسکن کار و فعاليت احتیاج داريم هدف بايد اینها باشد نه کوبيدن هم براي خاطر داشتن باورهاي متاثر از اطراف؟ تنها راه رهايي اتحاد همه ملتهاي در بند است زيرا طرف مقابل داراي اتحاد خيره کننده ثروتهاي نجومي دستگاه کنترل کننده بين المللی دانشمندان خود فروخته وسايل ارتباط جمعي است ولي ما يک عده آدم متفرق هستيم که بر طبل نفاق هم ميکوبيم و آنان به ريش هم ما مي خندند؟ آنان مارا به حوريان آسماني و بهشتی وعده ميدهند و خودشان حوريان زميني را تصاحب ميکنند ؟ اگر اين راست است به ما حوريان زميني بدهند و خودشان در آرزوی حوریان بهشتي باشند . گویند بهشت با حور خوش است من میگويم که آب انگور خوشت این نقد بگير دست از آن آن بسيه بدار که آواز دهل شیندن از دور خوشت ما که مي معشوق گزيدم چه باک چون عاقبت کار در بهشت نيز مي معشوق است ؟ دوباره ترا می سازیم سرزمین زیبای خورشید درخشان خراسان آریانا افعانستان پښتوستان و همه سرزمینهای برادرنمان را زنده باد همه ملتهای دربند غارتګران بین المللی و پادوهای محلی و ملی شان با نور علم و دانش و با اتحاد بجنګ دیوان سفید خواهیم رفت جهاد ما جهاد بر جهل است فقر بیسوادی و غرور و تمامیت خواهی بنی آدم اعضای یکدیګرند که در آفرینش زیک ګوهرند اعضای یک پیکر

 

 آیا یکی از مشګل های اساسی در دنیای سوم کمبود محبت عشقی است؟ بخصوص در کشورهای اسلامی؟  سکس و قدرت جنسی و باوروری در همه هست و این درست نیست که بګوییم یک آدم عادی علاقه ای به سکس و عشق ندارد هرجوانی چه مرد و چه زن از وقتی که بالغ میشود احساس اینکه بایست با جنس مخالف معاشرت و دوستی داشته باشد را دارد ولی خوب مشګل هایی هم در سر این راه است. جوانان ثروتمند زیبا و باهوش ظاهرا نبایست هیچ مشګل جنسی داشته باشند زیرا دختران و زنان بسیاری هستند که میخواهند با آنان باشند و یا با آنان ازدواج کنند.  مشګل این طبقه حل است  میمانند جوانان طبقه متوسط یا فقیر که مشګل جنسی دارند و تا درآمدی مکفی مسکن کار نداشته باشند برایشان رابطه عشقی و جنسی داشتن مشګل است. همانطوریکه قبلا نوشتم پسران خانواده های ثروتمند از همان آغار دوران بلوغ دسترسی به خدمتکاران زیبا و جوانی که پدرمادرشان باحتمال برای همین کار آنان را استخدام کرده اند دارند  دختر جوان خدمتکار خانه ثروتمندان هم که دارای حس جنسی است رابطه با پسر ارباب را دوست دارد و قاعدتا دست رد به سینه پسر تازه بالغ نمیزند و با او بازی میکند  یادم هست که یکی از همین پسر ها میګفت که خدمتکارشان ګفته است که اګر پسر خوبی باشد شب به او  نشان میدهد و با اوبازی میکند.  که نشان دادن همان نشان دادن قسمتهای حساس بدن زنانه بوده است و اجازه ناز کردنشان به پسر تازه بالغ.  ګروه بعدی پسران دهاتی هستند که آنان هم با دختران دهاتی رابطه هایی کم بیش اینطور که من از خودشان شینده ام داشته اند. و یا از حیوانان اهلی استفاده جنسی میکرده انډ. حالا پاک کردن صورت مساله مشګلی را حل نخواهدکرد. جوانان میخواهند عشق بازی کنند و رابطه های جنسی داشته باشند و آنان که از طبقه متوسط هستند مشګل بیشتری دارند  آنان یا در اثر نداشتن رابطه عشقی و جنسی خشمګین و عصبی میشوند و سر پدر مادر بینوا عقده های جنسی خود را خالی میکنند یا حس جنسی خود را کاملا سرکوب میکنند و به هنر و درس و یا کارهای ورزشی پناه می برند ویا خود ارضایی میکنند و یا تجاوز به کودکان و هم جنسان خود که بیشتر در دسترسشان هست؟  در شرق دختران بیشتر قربانی این سیستم هستند زیرا که یا بکارت خود را از دست میدهند ویا با حامله شدن رسوا میګردند.  ولی درغرب این مشګل بدین شدت  نیست نه بکارت آنقدر مهم است و نه حامله شدن رسوایی ببار میآورد.

 شاید یکی دیګر از روشهای سیستم غارتګر هم همین سو استفاده از سکس باشد که آنرا بصورت تابویی زننده در میآورد و بعد هم با دسته بندی های خرمقدس های جانماز آبکش و دیګرانی که خرد را پایه فکری خود قرار نداده اند دسته بندی میکنند و ګروهی را علیه ګروهی دیګر دسته بندی می نمایند.  حتی در همین آمریکا هم عشق با سکس وابسته است و بیشتر دختران هنګامی به مردی تسلیم می شوند که مطمین باشند او عاشق آنان است. دربیشتر مردانی که رابطه جنسی با زنی و یا دختری دارند اورا عمیق دوست دارند نه اینکه بعد از خالی کردن بار منی خود اورا رها کرده دنبال دیګری بګردند و هیچ ارزشی برای دختری که خود را به وی تسلیم کرده است قایل نباشند.  به عبارت دیګر خر مقدسی و خشکه مقدسی همراه با دروغ تزویر و ریا و جانماز آبکشی مشګلی اصلی در این راه است.  یک آقای دکتری بود بنام دکتر جمشیدی که دکتر اعصاب بود هر بیماری که نزد او میرفت اګر مجرد بود میګفت که بایست ازدواج کند تا سالم شود.  داشتن یک دوست دختر زیبا و فتان و تحصیکرده ویا داشتن همسری مهربان و دلنواز و فهمیده موهبتی است که برای پسران آدم بایست در دسترس باشد؟ ولی متاسفانه غارتګران و ثروتمندان این ودیعه طبیعی را هم میخواهند منحصر بخودشان بکنند و کسانی مثل شیوخ عرب چندین زن زیبا داشته باشند و دیګران هیچ یا هڅ  دیګر این داستان نیست که دیوانه ای مثل ناصرالدین شاه هشتاد زن داشت و کسی که اورا ګشت میزرا رضای کرمانی میګفتند که نتوانسته بود حتی یک زن داشته باشد و ګویا اینطور که من خوانده ام ګفته بود که چطور او یکصد زن داشته باشد و من هڅ؟

انجیل جلیل برزګترین دستور خدا. ۲۵- روزی یکی از علمای دین که میخواست اعتقاد های عیسی را امتحان کند از او پرسید استاد انسان چه باید بکند تا حیات جاوید را بدست بیاورد؟ نیک سامری په یوه موقعه یو د شرعی عالم راغی او په عیسی یی د آزمیښت دپاره دا سوال وکړو . مالکه زه داسی څه کار وکړم چه د تل ژوندون وارث شم؟ ۲۶- عیسی به او ګفت که در کتاب تورات در این باره چه نوشته شده است؟ عیسی ورته ووییل په شریعت کښی یی څه لیکلی دی؟ ته یی څنګه لولی؟ ۲۷- پاسخ داد نوشته شده که خداوند خدای خود را با تمام دل با تمام جان و با تمام زور قوت و باتمام فکرت دوست بدار. همسایه ات را نیز دوست بدار همانقدر که خود را دوست میداری. هغه ورته جواب ورکړو دخپل خدایی سره د زړه په راستی او پوره په روخ په طاقت او پوره په عقل مینه لره او دخپل ګاوندی سره دخپل ځان په شان مینه کوه. ۲۸- عیسی پرمود بسیار خوب تو نیز چنین کن تا حیات جاودانی داشته باشی. عیسی ورته ووییل چه دغه صحیح جواب دی . دغه شان کوه نو ژوندی به اوسی. ۲۹- اما چون میخواست پرسش خودرا موجه و بجا یا خوب نمایش یا جلوه دهد باز پرسید. خوب همسایه من کیست؟ خو هغه خپل ځان رښتونی کولو نوعیسی ته یی ووییل زما ګاوندی څوک دی؟

عیسی در پاسخ داستانی ګفت تعریف کرد و پرمود یک یهودی از اورشلیم به شهر اریحا میرفت. درراه بدست راهزنان افتاد. ایشان لباس و پول اورا ګرفتند و اورا کتک زده نیمه جان کنار جاده انداختند ورفتند. عیسی ورته ځواب ورکړو چه یو سری د بیت المقدس نه بریحو ته روان وو چه په لاری ډا کوانو ګیر کرو جامی یی تری وویستی وی وهلو او مرګی حال یی پرپښو دلو او تری لارل. ۳۱- از قضا کاهنی یهودی از آنجا میګذشت وقتی اورا کنار جاده افتاده دید راه خود را کج کرد و از سمت دیګر جاده رد شد. اتفاقی یو کاهن په دغه لاره تیریدو چه هغه یی ولیدو نو ډډه یی تری وکړه او داسی پری تیرشو. ۳۲- سپس یکی از خادمان خدا از راه رسید ونګاهی به او کرد اونیز راه خود را در پیش ګرفت ورفت.دغه شان یو لیوی هغه ځای ته راغی او چه یی ولیدو نو ډډه ی تری وکړه او لاړو. ۳۳- آنګاه یک سامری از راه رسید یهودیها و سامریهای با یکدیګر دشمنی داشتند. وقتی آن مجروح را دید دلش بحال او سوخت . خو یو سامری مسافر چه هغه ته راغی اوچه هغه یی ولیدو نو زړه ی پری سوزیدو.

۳۴- نزدیک او رفت و کنارش نشست زخمهایش را شست و مرهم مالید و بست سپس اورا بر الاغ خود سوار کرد و به مهمانخانه ای برد و از او مراقبت نمود. هغه ورغی په هغه یی بټی ولګوله او په زخمونو یی ورته تیل او ښراب پوری کړل او بیا یی به خپل ځاروی سور کړو او یو سرایی ته یی راوستو او هلته یی د هغه خدمت وکړو. ۳۵- روز بعد هنګامیکه آنجارا ترک میکرد مقداری پول به صاحب مهمانخانه داد و ګفت از این شخص مراقبت کن و اګر بیشتر از این خرج کردی وقتی برګشتم پرداخت خواهم کرډ. بله ورځ هغه دوه دیناره راوویستل د سرای مالک ته یی ورکړل او ورته یی ووییل چه د ده خدمت کوه او که نورخرڅ پری راغی نو به واپسی به یی درکړم. ۳۶- حال به نظر تو کدامیک از این سه نفر همسایه آن مرد بیچاره بود؟ ستا څه خیال دی چه په دی دری واړو کښی دهغه سری کوم چه د غلو په لاس کښی کشیوتی وو ګاوندی څوک دی؟ ۳۷- پاسخ داد آنکه به او ترحم نمود و کمکش کرد عیسی پرمود تو نیز چنین بکن. هغه جواب ورکړو هغه څوک چا چه په هغه رحم وکړو عیسی ورته ووییل لارشه او دغی کوه لکه چه هغه وکړل. دشمن دانا به از نادان دوست بعضی وقتها دشمن خوب به داد انسان میرسد و دوستهای خاین مثل مګسهای دور شیرینی انسان را رها میسازند ولی دشمن خوب به کمک میآید. این است که مرز بین دوست و دشمن هم همیشګی نیست چه بسا دوستان ظاهر خوب تبدیل به دشمنان بی انصاف و غارتګر میشوند و دشمنان با انصاف به کمک میآیند ناصر که ازدوست مسلمان خود خیانت دیده بود به فامیل بهایی اش پناهنده شد و آنان هم همان با او کردند که دوست خاین مسلمان با او کرده بود


Share/Save/Bookmark

more from Amir Sahameddin Ghiassi