آیا سر مومنان واقعی به دینها الهی کلاه میرود؟ همه دینهای الهی مردم را بخوبی راستی درستی برادری برابر کمک به دیگران و خوب بودن و مفید بودن تشویق میکنند و دلالت میفرمایند. یا دستور میدهند و راهنمایی میکنند. ولی عده ای هم هستند که با شیادی و جانماز آبکشی اعتماد مردم را بخود جلب میکنند و از این آموزه ها دینی سو استفاده های کلان می برند. مثلا کشیشی در کلیسا داد سخن میداد که باید به مردم کمک کنید و اگر کسی یک پیراهن از شما خواست به او کت خود را هم بدهید و اگر کسی به طرف راست چهره شما سیلی زد آن دیگر گونه خود را هم برای سیلی خوردن به او ارایه بدهید و یا اگر کسی از شما یک آدرس خواست با او همراه شوید و او را به سرمقصد خودش برسانید و یا به دیدار فقرا و مستمندان بروند خیریه بدهید. قرض الحسنه بدهید به دشمن خود هم مهربانی کنید؟ دوستم میگفت که من از همین آقای کشیش خواستم که برای من فرمی را پر کند که تنها مرا می شناسد او گفت باشد و ورقه های مرا گرفت بعداز چند هفته گفت شنیده ام که شما یک شاگرد همجنس باز دارید و او اسم شما را برده که به او خیلی کمک میکنید؟
در ضمن عکس شما را در سایت هم جنس باز ها دیده ام که نوشته بودند که شما به آنان کمک خواهید کرد؟ خوب اگر میخواهید من این فرم را برای شما پر کنم بایست از آنان خواهش کنید که عکس شما را بردارند. گفتم که من آنان را نمی شناسم آنان عکس مرا از سایت من برگرفته اند. چگونه میتوانم عکس خود را از سایت کسانی که نمی شناسم پاک کنم؟ به عبارت دیگر کشیشی که آنقدر داد سخن میداد و از خوبی و کمک و گذشت و فداکاری صحبت میکرد هنگامیکه خودش قرار بود که کمک کند به بهانه ای از کمک کردن شانه خالی کرد؟ حتما شما داستان بینوایان و ژان والژان را می دانید که کشیش در حالیکه اورا نمی شناخت به خانه اش اورا برد از او پذیرایی کرد و حتی هیچ فکری هم نکرد که ممکن است که او حتی یک جانی خطرناک باشد هنگامیکه ژان وسایل نقره اورا دزدید و شب هنگام بعد از ضربه زدن بسر کشیش اورا مجروح رها کرده فرار کرده بود که صبج ژاندارمهای او را گرفته به خانه کشیش مجروح شده آوردند. کشیش در جواب ژاندارمها که میگفتند آیا این این نقره ها را از خانه شما دزدیده است کشیش گفت نه و بعد هم یک شمعدان نقره دیگر آورد و آنرا به ژان داد گفت اورا آزاد کنید من خودم این نقره ها را به او دادم و شمعدان را فراموش کرده است.
ویکتورهوگو با این داستان شاید حقیقی گفت که ژان از آن پس انسانی بسی والا شد که به خدمت محرومان قیام کرد. وقتی کشیش ویکتورهوگو را به کشیش دوستم که اورا سالها می شناخت و باز از یک معرفی ساده بدون درگیری حتی مالی طفره رفت مقایسه میکنم آنوقت معلوم میشود که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. هنگامیکه پولدار هستید کلیسا ها و مسجدها از شما دعوت میکنند. ولی هنگامیکه بی پول هستید و احتیاج به کمک دارید شما را به کلیسای دیگری معرفی میکنند. و یا آدرس مسجد را میدهند؟ بقول گوته کلسیا و کشیش ها دهان گشادی و شکم گنده ای برای دریافت هدایا و صدقه و گرفتن پول و وسیله ها را دارند. بارها دیده ام که خوراکهای اهدایی را حتی مسولین کلیساها می گندانند وبه دیگران نمی دهند. همه آن کشیش ها حرفهای خوب میزنند ولی در موقع عمل میگویند برایت دعا خواهم کرد و به عبارت دیگر شما را به دنیای دیگر و تنها به حرف وسخن وعده میدهند. اگر از موقعیت دشوار خود شکایت کنید داستان ایوب را مثال میزنند که همه ثروت خود را از دست داد و سلامتی خود را از دست داد و به بیچارگی و نداری رسید. گویا از شدت بیماری گرسنگی تنش هم کرم گذاشته بود ولی او از یاد خدای نادیده غافل نشد تا خدا به او برکت داد و ثروت وشوکت اورا پس داد ویا مانعی ندارد اگر در این دنیا سختی و مرارت بکشید در آن دنیا در آسایش خواهید بود به عبارت دیگر وعده سرخرمن میدهند؟ خوب حالا تکلیف کسی که خوب بوده و به دستورات عمل کرده است چه میشود؟ میگویند مانعی ندارد مزدش را در آن دنیا خواهی گرفت. خودشان حوریان زمینی را بخانه می برند و به دیگران وعده حوریان چهل متری بهشت را میدهند. خودشان دلارهای بیت مال را غارت میکنند وبرای دیگران دعا میکنند؟ خودشان در عیش عشرت بسر می برند و دیگران بایست ریاضت بکشند تا به بهشت بروند؟
من به دوستم کمک کردم و او برای پس ندادن قرض حسنه خود مرا با دادگستری درگیر کرد و با دست به ریزی که داشت دادگستری آقایان قضات و بازپرسان را بجان من انداخت. هر روز به یک کلانتری میرفت و با چرب زبانی و بردن سینی چلوکباب آنان را بر ضد من تحریک میکرد از پول خود من علیه خود من خرج میکرد. بارها پسرم گفته بود که تو آدم ساده ای بودی اگر به اوکمک نمیکردی اینهمه مصیبت نمی کشیدی. یادم آمد که چگونه مرتضی به پهنای صورتش اشگ میریخت و میگفت که بچه های مادر مرده ما( زنش به مرض سرتان درگذشته بود) هیچ کسی را جز تو را ندارند. ساختمان من در بهجت آباد توسط مستضعفین اشغال شده است تمامی دوستان من از ایران رفته اند. من توانسته ام که ساختمان را با کمک پلیس قضایی تخلیه کنم. حالا اگر آنجا را تعمیر و رهن بدهم مشگل من حل خواهد شد. من برای بیست روز به پول احتیاج دارم از دوستانت دستی بگیر بمن بده. شش طبقه ساختمان زیر پل حافظ بهترین نقطه شهر. چندین دستگاه ساختمان آپارتمان همه اینها بزودی پول نقد میشود. او که بیست روزه از من پول قرض کرده بود حالا امروز فردا و بقول خودش دست دست میکرد. و بدین ترتیب علاوه بر ندادن پول برای از بین بردن من تهمت جاسوسی سفارت آلمان صیهونیست راهم میزد به دانشگاه که من در آنجا تدریس میکردم اظهار نامه فرستاد که من میخواهم فرزندان معصوم مسلمانان را… دستهای نامریی مرا حمایت میکنند؟ و وی از سرمایه ای که برایش دست پا کرده بودم برعلیه خود من سو استفاده میکرد.
و مرا عملا آواره و دربدر ساخت و خانواده مرا از هم پاشانید. بقول معروف اگر من هم گفته بودم برایت دعا میکنم و تنها بحرف قناعت کرده بودم دچار اینهمه درد سر نمی شدم. حالا او هر روز به بهانه اینکه مادر من بهایی بوده است نامه پراکنی و اظهار نامه ارسالی میکرد و با کمک دوستانش پرونده مرا هفت سال اندی طولانی کرد تا از کاهش ارزش ریال و تورم حداکثر سود را ببرد. او برای نشر اکاذیب تنها به پنجاه هزار تومان جریمه شد که بایست به صندوق دولت می پرداخت ولی زندگی مرا بهم زد. گرچه مثلا دادگستری بعد از هفت سال مرا از همه تهمت های او تبریه کرد واو محکوم شد که اصل پول را بپردازد ولی عملا برنده اصلی او بود زیرا پول وسرمایه من در اثر هفت سال تورم بی امان شاید یک پنجم اصل واقعی آن شده بود. و وی از این قانون اسلامی سو استفاده کرد. و آقایان قضات هم این دید را نداشتند که ربا مال پول طلا وسکه طلا بوده است نه پولی که سالیانه حداقل بیست در صد از ارزش خود را از دست میدهد؟ و از کیسه خلیفه مال مرا به او بخشیدند. جلال به خواهرش کمک کرد تا در آمریکا که زیاد علاقه داشت درس بخواند. خواهر بعد از اتمام درسش زن یک آدم شیاد شده بود ولی از جلال پنهان کرده بود و مرتب جلال را تشویق به آمدن به آمریکا میکرد. بعد از اینکه جلال بیشتر سرمایه اش را برای خواهر فرستاد و به آمریکا آمد شوهر خواهر گفت اگر بخانه آنان که عملا از پول جلال خریده شده بود بیایی پلیس آمریک را خبر میکنم که ترا با دست بند به زندان ببرند و بعد هم وکیل گرفته بودند که در برابرجلال از خودشان دفاع کنند خواهر جلال و شوهرش خودشان را بهایی های خوبی میدانستند. ناصر به همسر بهایی و پدر وی اعتماد کرد آنان هم خودشان را خیلی مومن قالب کرده بودند .
آنان هم سر ناصر کلاه گذاشتند. مرتضی بمن میگفت که میخواستی ندهی ؟ خواهر جلال فروغ میگفت که میخواست ندی؟ و همسر و پدر همسر ناصر از او مثل جذامیان پذیرایی میکردند و حتی بچه های ناصر را برعلیه ناصر تحریک کردند که از وی فاصل بگیرند و بیشتر سرمایه اصلی ناصر را تصاحب کردند. نامه های ناصر و جلال به محفلهای ملی روحانی محلی و حتی بیت عدل بهاییان فایده ای نداشت و گویا آنان کارهای مهمتری داشتند تا به حال وی رسیدگی کنند. پس عملا نتیجه این میشود که گفتار خوب مانعی ندارد ولی عمل خوب ممکن است دردسر ساز باشد و بهتر است که انجام نشود. خوب کسانی که ساده هستند و میخواهند حرف و عملشان یکسان باشد باید تاوان این خوبی هایشان را بدهند. اگر ساده خطاب میشوند بایست به این عادت کنند که دینهای عملا بایست تنها کلام زیبا بگویند و کار زیبا مشگل ساز است و میگونید تقصیر خودت است که قبول کردی و اعتماد نمودی بایست زرنگ میبودی و اطمنیان نمیکردی. دوست دیگرم به پسرخاله بهایی اش اعتماد کرد و او هم درست همان کاری را کرد که یک مسلمان بد میکرد؟ در حالیکه دنیا بسوی بی اعتمادی و تفرقه و بی تفاوتی چهار نعل می تازد انجام دستورات دینی بسیار خطرناک می تواند باشد. یعنی کمک و دوستی و محبت به دیگران؟ و تنها بایست در محدوده حرف و سخن باقی ماند. درست مثل واعظان غیر عمل نکن .
میگویند روزی مادری پسرش را نزد حضرت رسول آورد و گفت که این پسر من خرما میخورد به او بگویید که نخورد؟ حضرت فرمودند فردا بچه را نزد من بیاور. فردا که مادر همراه پسر به نزد آن حضرت آمد ایشان فرمودند بچه جان خرما نخور برایت خوب نیست. مادر گفت چرا همین کلام را دیروز نفرمودید؟ گفتند که آخر خود من دیروز خرما خورده بودم چطور میتوانستم برای کاری که خودم آنرا انجام داده ام دیگران را نهی کنم؟ متاسفانه آنا مومنانی که با تمام وجود دستورات را هم میگویند و هم عمل میکنند لااقل در این دنیا بازنده هستند. زیرا قدر کارهای خوب آنان را کمتر کسی میدانند و آنان را به سادگی و حتی بی عرضگی محکوم میکنند؟ و تازه به آنان هم می تازند که تقصیر خودت بود بایست زرنگ و دانا میبودی و تنها به حرف بسنده میکردی مثل سایرین؟
چادر (شعر، ایرج میرزا)
بیا گویم برایت داستانی كه تا تأثیر چادر را بدانی
در ایامی كه صاف و ساده بودم دم كریاسِ در استاده بودم
زنی بگذشت از آنجا با خش و فش مرا عرق النسا آمد به جنبش
ز زیر پیچه دیدم غبغبش را كمی از چانه قدری از لبش را
چنان كز گوشه ابر سیه فام كند یك قطعه از مّه عرض اندام
شدم نزد وی و كردم سلامی كه دارم با تو از جایی پیامی
پری رو زین سخن قدری دو دل زیست كه پیغام آور و پیغامده كیست
بدو گفتم كه اندر شارع عام مناسب نیست شرح و بسط پیغام
تو دانی هر مقالی را مقامیست برای هر پیامی احترامیست
قدم بگذار در دالان خانه به رقص آر از شعف بنیان خانه
پریوش رفت تا گوید چه و چون منش بستم زبان با مكر و افسون
سماجت كردم و اصرار كردم بفرمایید را تكرار كردم
به دستاویز آن پیغام واهی به دالان بردمش خواهی نخواهی
چو در دالان هم آمد شد فزون بود اتاق جنب دالان بردمش زود
نشست آنجا به صد ناز و چم و خم گرفته روی خود را سخت و محكم
شگفت افسانه ای آغاز كردم در صحبت به رویش باز كردم
گهی از زن سخن كردم، گه از مرد گهی كان زن به مرد خود چهها كرد
سخن را گه ز خسرو دادم آیین گهی از بیوفاییهای شیرین
گه از آلمان بر او خواندم، گه از روم ولی مطلب از اول بود معلوم
مرا دل در هوای جستن كام پریرو در خیال شرح پیغام
به نرمی گفتمش كای یار دمساز بیا این پیچه را از رخ برانداز
چرا باید تو رخ از من بپوشی مگر من گربه می باشم تو موشی؟
من و تو هر دو انسانیم آخر به خلقت هر دو یكسانیم آخر
بگو، بشنو، ببین، برخیز، بنشین تو هم مثل منی ای جان شیرین
ترا كان روی زیبا آفریدند برای دیدهی ما آفریدند
به باغ جان ریاحینند نسوان به جای ورد و نسرینند نسوان
چه كم گردد ز لطف عارض گل كه بر وی بنگرد بیچاره بلبل
كجا شیرینی از شكر شود دور پرد گر دور او صد بار زنبور
چه بیش و كم شود از پرتو شمع كه بر یك شخص تابد یا به یك جمع
اگر پروانهای بر گل نشیند گل از پروانه آسیبی نبیند
پریرو زین سخن بی حد برآشفت زجا برجست و با تندی به من گفت
كه من صورت به نامحرم كنم باز؟ برو این حرف ها را دور انداز
چه لوطی ها در این شهرند، واه واه خدایا دور كن، الله الله
به من گوید كه چادر واكن از سر چه پرروییست این، الله اكبر
جهنم شو مگر من جنده باشم كه پیش غیر بی روبنده باشم
از ین بازی همین بود آرزویت كه روی من ببینی؟ تف به رویت
الهی من نبینم خیر شوهر اگر رو واكنم بر غیر شوهر
برو گم شو عجب بیچشم و رویی چه رو داری كه با من همچو گویی
برادر شوهر من آرزو داشت كه رویم را ببیند، شوم نگذاشت
من از زنهای تهرانی نباشم از آنهایی كه میدانی نباشم
برو این دام بر مرغ دگر نه نصیحت را به مادر خواهرت ده
چو عنقا را بلند است آشیانه قناعت كن به تخم مرغ خانه
كنی گر قطعه قطعه بندم از بند نیفتد روی من بیرون ز روبند
چرا یك ذره در چشمت حیا نیست؟ به سختی مثل رویت سنگ پا نیست؟
چه میگویی مگر دیوانه هستی؟ گمان دارم عرق خوردی و مستی
عجب گیر خری افتادم امروز به چنگ الپری افتادم امروز
عجب برگشته اوضاع زمانه نمانده از مسلمانی نشانه
نمیدانی نظر بازی گناهست ز ما تا قبر چار انگشت راه است؟
تو میگویی قیامت هم شلوغ است؟ تمام حرف ملاها دروغ است؟
تمام مجتهدها حرف مفتند؟ همه بیغیرت و گردن كلفتند؟
برو یك روز بنشین پای منبر مسائل بشنو از ملای منبر
شب اول كه ماتحتت درآید سر قبرت نكیر و منكر آید
چنان كوبد به مغزت توی مرقد كه میرینی به سنگ روی مرقد
غرض، آنقدر گفت از دین و ایمان كه از گُه خوردنم گشتم پشیمان
چو این دیدم لب از گفتار بستم نشاندم باز و پهلویش نشستم
گشودم لب به عرض بیگناهی نمودم از خطاها عذر خواهی
مكرر گفتمش با مد و تشدید كه گه خوردم، غلط كردم، ببخشید
دو ظرف آجیل آوردم ز تالار خوراندم یك دو بادامش به اصرار
دوباره آهنش را نرم كردم سرش را رفته رفته گرم كردم
دگر اسم حجاب اصلاَ نبردم ولی آهسته بازویش فشردم
یقینم بود كز رفتارم اینبار بغرد همچو شیر ماده در غار
جهد بر روی و منكوبم نماید به زیر خویش كُ.. كوبم نماید
بگیرد سخت و پیچد خایهام را لب بام آورد همسایهام را
سر و كارم دگر با لنگه كفش است تنم از لنگه كفش اینك بنفش است
ولی دیدم به عكس آن ماه رخسار تحاشی میكند، اما نه بسیار
تغيّر میكند اما به گرمی تشدد میكند لیكن به نرمی
از آن جوش و تغيّر ها كه دیدم به «عاقل باش» و «آدم شو» رسیدم
شد آن دشنامهای سخت و سنگین مبدل بر « جوان آرام بنشین»
چو دیدم خیر، بند لیفه سست است به دل گفتم كه كار ما درست است
گشادم دست بر آن یار زیبا چو ملا بر پلو مومن به حلوا
چو گل افكندمش بر روی قالی دویدم زی اسافل از اعالی
چنان از حول گشتم دستپاچه كه دستم رفت از پاجین به پاچه
ازو جفتك زدن از من تپیدن ازو پُر گفتن از من كم شنیدن
دو دست او همه بر پیچه اش بود دو دست بنده در ماهیچه اش بود
بدو گفتم تو صورت را نكو گیر كه من صورت دهم كار خود از زیر
به زحمت جوف لنگش جا نمودم در رحمت بروی خود گشودم
كُ... چون غنچه دیدم نوشكفته گلی چون نرگس اما نیمه خفته
برونش لیموی خوش بوی شیراز درون خرمای شهد آلود اهواز
كُ... بشاش تر از روی مؤمن منزه تر ز خلق و خوی مؤمن
كُ... هرگز ندیده روی نوره دهن پر آب كن مانند غوره
كُ... برعكس كُ.. های دگر تنگ كه با ك..م ز تنگی می كند جنگ
به ضرب و زور بر وی بند كردم جماعی چون نبات و قند كردم
سرش چون رفت، خانم نیز واداد تمامش را چو دل در سینه جا داد
بلی ك.. است و چیز خوش خوراكست ز عشق اوست كاین كُ.. سینه چاكست
ولی چون عصمت اندر چهرهاش بود از اول ته به آخر چهره نگشود
دو دستی پیچه بر رخ داشت محكم كه چیزی ناید از مستوریش كم
چو خوردم سیر از آن شیرین كلوچه « حرامت باد» گفت و زد به كوچه
حجاب زن كه نادان شد چنین است زن مستورهی محجوبه این است
به كُ.. دادن همانا وقع نگذاشت كه با روگیری الفت بیشتر داشت
بلی شرم و حیا در چشم باشد چو بستی چشم باقی پشم باشد
اگر زن را بیاموزند ناموس زند بیپرده بر بام فلك كوس
به مستوری اگر بیپرده باشد همان بهتر كه خود بیپرده باشد
برون آیند و با مردان بجوشند به تهذیب خصال خود بكوشند
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد به دریا گر بیفتد تر نگردد
چو خور بر عالمی پرتو فشاند ولی خود از تعرض دور ماند
زن رفته « كولژ» دیده « فاكولته» اگر آید به پیش تو « دكولته »
چو در وی عفت و آزرم بینی تو هم در وی به چشم شرم بینی
تمنای غلط از وی محال است خیال بد در او كردن خیال است
برو ای مرد فكر زندگی كن نِه ای خر، ترك این خربندگی كن
برون كن از سر نحست خرافات بجنب از جا، فی التأخیر آفات
گرفتم من كه این دنیا بهشت است بهشتی حور در لفافه زشت است
اگر زن نیست عشق اندر میان نیست جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست
به قربانت مگر سیری؟ پیازی؟ كه توی بقچه و چادر نمازی؟
تو مرآت جمال ذوالجلالی چرا مانند شلغم در جوالی؟
سر و ته بسته چون در كوچه آیی تو خانم جان نه، بادمجان مایی
بدان خوبی در این چادر كریهی به هر چیزی بجز انسان شبیهی
كجا فرمود پیغمبر به قرآن كه باید زن شود غول بیابان
كدامست آن حدیث و آن خبر كو كه باید زن كند خود را چو لولو
تو باید زینت از مردان بپوشی نه بر مردان كنی زینت فروشی
چنین كز پای تا سر در حریری زنی آتش به جان، آتش نگیری
به پا پوتین و در سر چادر فاق نمایی طاقت بیطاقتان تاق
بیندازی گل و گلزار بیرون ز كیف و دستكش دل ها كنی خون
شود محشر كه خانم رو گرفته تعالی الله از آن رو كو گرفته
پیمبر آنچه فرمودست آن كن نه زینت فاش و نه صورت نهان كن
حجاب دست و صورت خود یقین است كه ضد نص قرآن مبین است
به عصمت نیست مربوط این طریقه چه ربطی گوز دارد با شقیقه
مگر نه در دهات و بین ایلات همه روباز باشند این جمیلات
چرا بی عصمتی در كارشان نیست؟ رواج عشوه در بازارشان نیست؟
زنان در شهرها چادر نشینند ولی چادر نشینان غیر اینند
در اقطار دگر زن یار مرد است در این محنت سرا سربار مرد است
به هر جا زن بود هم پیشه با مرد در اینجا مرد باید جان كند فرد
تو ای با مشك و گل همسنگ و همرنگ نمیگردد در این چادر دلت تنگ؟
نه آخر غنچه در سیر تكامل شود از پرده بیرون تا شود گل
تو هم دستی بزن این پرده بردار كمال خود به عالم كن نمودار
تو هم این پرده از رخ دور میكن در و دیوار را پر نور می كن
فدای آن سر و آن سینه باز كه هم عصمت درو جمعست هم ناز
Recently by Amir Sahameddin Ghiassi | Comments | Date |
---|---|---|
From Wall Street to the house of dictators. Hate and Ignorance. Part three. | - | Dec 06, 2011 |
The hate between Bahais and… Part two | - | Dec 05, 2011 |
The hate and disunity between Bahais and Moslems, West and East | - | Dec 05, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
آیا مومنان باد دادن صدقه های کلان دینی سرشان کلاه نمی رود؟
Amir Sahameddin GhiassiSat Oct 29, 2011 04:18 PM PDT
بعضی از مومنان با دادن حتی تمامی ثروت خود به دستگاه های مثلا روحانی از روحاینون ثروتمندان میلیونری درست میکنند یانه ؟
ما محتاج همکاری با هم هستیم
Sahameddin GhiassiSat Oct 29, 2011 03:46 PM PDT
قدری مروت و انصاف لازم است یا نه ؟ من هم مثل بسیاری ازشما با اسم مستعار می نویسم تا مشګلی پیش نیآید. ولی آیا مثلا جنګ ایران و عراق همانطوریکه صدام هم در سندی ګفته جز به نفع شرکتهای بزرګ بیمه و سازنده مواد منفجره و ... به نفع کس دیګری بود؟ آیا آواره شدن میلیونها هموطنان افغانی ایرانی و.. به نفع کی بود. آیا ندیدید که سرهنګ متخصص نیروی هوایی که در کشور امکانها کارګر ساختمانی شده بود خودکشی کرد؟ آیا دو فرزند از پنج فرزند شاه سابق ایران خودکشی نکردند. البته اګر من بګویم که بسیاری از دانشجویان من که حتی مدرک دکتری خود را هم از بهترین دانشګاههای اروپا و آمریکا ګرفته بودند خودکشی کرده اند و در سکوت مرګ آنان دست پا ګیرشد سخنی دردآلوده است؟ متاسفانه تمامیت خواهی و دیکتاتوری در بین خیلی از ما هست؟ دیګران را قبول نداریم دین ما بهتر است اګر بی دین هستیم بی دینی من حقیقت است اګر بهایی هستیم میګوییم که تنها ما حق داریم اګر شیعه هستیم همین طور و اګر دستمان به دم ګاوی بند شد میخواهیم همه برده و بره ما باشند و حرف ما حرف خدایګانی من باشد؟ خودتان دیدید آن احمقی که چهل دوسال حکمرانی کرد و آخر با نهایت حماقت طوری رفتار کرد که مثل سګ زخمی او را درخیابان کتک بزنند و با ترس خون آلوده بهرکسی التماس بکند؟ کسی که میلیاردها دلار ثروت داشت و کسی که با اکثر ریسیان جمهوریها و سران و پادشاهان دنیا رفت آمد کرده بود. کسی که خودش را خدایی فرض میکرد؟ آیا به چهره درهم کثیف خون آلوده و بدبخت او در لیبی دقت نظر کرده بودید؟ این است عاقبت تمامیت خواهی. ولی کو ګوش شنوا و چشم بینا. با کسب اجازه از سرکار خانم سوری یا زوری یا هرنام مستعار دیګر؟ نام او بایست برایتان آشنا باشد جناب سرهنګ معمر القذافی شاه شاهان آفریقا و رییس کل کشورهای عربی؟ آفریقایی؟ نخود هر آش مردی نظیر دیوانه دیګری مثل صدام و..ایدی امین و رهبران دیګر دیوانه آفریقایی که مردم از وحشت آنان بایست بقول خودشان به استعمار ګران سابق پناه ببرند؟
This is a clear example of Blogger attack by 24/7 troll
by Shazde Asdola Mirza on Sat Oct 29, 2011 09:59 AM PDTThis is why we need the JJ's reforms and the democratization of comments through self-regulation by the bloggers themselves ... like every other public internet site!
That is an expample of selfishness
by Amir Sahameddin Ghiassi on Tue Oct 25, 2011 10:19 AM PDTShe thinks other people are not good or did not study and she is the best?
Darius
I do keep myself busy in kitchen....do laundry..many thing positive in life including writing, reading and also working for a living and also contributing to the humanitarian activities.
I have made objections against this blogger to the owner of the site, a few times. But never got an answer from him.
So I decided to talk to Mr Ghiassi, directly and honestly. Whether he likes it or not, I wanted to make him knowing what I do think about his regular posts in this site, which get no attention from the readers.
If you think that this is not my place to tell people what to do, then how you do explain your own action ? I just read in your comment that you told all the users (commentators) to stop making comments and suggestions that is at the hand of adminstrators and the owner of this site .
This is something like going to someone's house, benefitting from all the comfort and foods .....etc, but not saluting your host, no hello, no thanks?!!!
Wow!!
And you think you can order the members of this site on what they should do and how they must treat the administrators of the site?
No comment!
The reasons why some people are nosey
by Truthseeker9 on Mon Oct 24, 2011 12:49 PM PDT//www.2knowmyself.com/why_are_some_people_nosey
نوشته های من تمام از حقیقت های زندګی سخن میګویند خانم عزیز
Amir Sahameddin GhiassiMon Oct 24, 2011 09:36 AM PDT
نوشته های من تمام از حقیقت های زندګی سخن میګویند خانم عزیز شما که خود را سیاست دان ودانشمند میدانید آیا جوانان ما احیتاج به دانشګاه کار مسکن ازدواج ترقی پیشرفت ندارند؟ آیا یک شیخ عرب بایست با هواپیمای خصوصی ساخته شده از طلا پرواز کند؟ آیا دزدی فساد غارتګری در کشورهای ما نیست آیا تفرقه و تمامیت خواهی کشورهای ما را فلج نکرده است آیا جنګهای بین ما جز ریختن ثروتهای ملی ما به جیب شرکتهای سازنده مواد مخدر و مواد منفجره چیز دیګری هست آیا ابر قدرتهای به ما اجازه میدهند که جنګ کنیم و مثلا پیروی بشویم آیا این تریلیونهای دلاری که خرج جنګ شده اګر خرج علم و ترقی فرهنګی مردمان محروم ما و آلوده به ظلم فساد رشوه خواری میشد بهتر نبود. آیا کسانی مثل بن لادن که ادعای میکنند برای عظمت اسلام می جنګند بجای باز کردن پوهنتون و مکتب و ایجاد کار و رفاه سرمایه ملی مارا تلف نکرده اند؟ درست مثل شیوخ شهوت ران و دزد؟ آیا دختران ما نبایست همدوش مردان ما آزادی داشته باشند؟ خوب کجای اینها نشانه بیسوادی من است؟ آیا ما عملا بازیچه دستهای شرکتهای بزرګ که وسایل ارتباط جمعی را در اختیار دارند نشده ایم؟ و با حسادت و همکاری نکردن وقت های خود را هدر میدهیم؟ آیا جز این است که مارا بسوی ظالم شدن یا حداقل بی تفاوت شدن هل میدهند؟ زه غوارم چه همکاری کوم ؟
سرکار خانم دانشمند و نویسنده طراز اول
Amir Sahameddin GhiassiSat Oct 29, 2011 04:00 PM PDT
سرکار خانم دانشمند و نویسنده طراز اول باوجود اینکه شما هرگونه توهین بمن کردید ولی من قضاوت را به دیگران وا گذار میکنم. این متن شما از نظر پارسی یا پارسه غلط است و بیشتر گفتاری است تا نوشتاری؟
آقای عزیز شما نه فارسیت خوبه نه انگلیسیتSouri
Sun Oct 23, 2011 08:31 PM PDTمن هیچ نمیفهمم چرا انقدر به خودتون زحمت میدین که مقاله بنویسین و اینجا پست کنین؟ کارهای مفید دیگه ی هم هستن تو این دنیا که ممکنه شما به راحتی بتونین انجام بدین. حد اقل مزاحم اعصاب و وقت دیگران نمیشید. موفق باشید.
آقای عزیز نه پارسی شما خوب است نه انگلیسی شما من هیچ نمی فهمم چرا آنقدر به خودتان زحمت میدهید که مقاله نبویسید و اینجا پست کنید. کارهای مفید دیگری هم هستند که در این دینا ممکن است که شما براحتی بتوانید انجام بدهید . مثل چی؟ حداقل شما مزاحم اعصاب و اوقات یا وقت های دیگران نمی شدید؟ انصاف را بخود شما دانشمند گرامی واگذار میکنم. من سعی دارم با تفرقه اندازی های سیستم استعماری و استحماری و تمامیت خواهی حسادت مبارزه قلمی بکنم و اگر شما میخواهید قلم مرا بکشنید بفرمایید؟
من هم مثل شما شاید آرزو داشتم در کشورهای خودمان که اکنون پاره پاره شده است به کودکان و جوانان خودمان خدمت کنم کشورهایی که ما را در سازه های سیاسی الکی ځای پرځای کرده است. کردان در هفت کشور زندګی میکنند پاکستان یک نام غیر طبیعی است نه مثل ایران نام جغرافیایی فلات ایران هست نه نام ګروهی از مردم حتی؟ در آنجا هم تفرقه بین پښتون ها و دیګران زیاد است؟ و همین تفرقه ها و تمامیت خواهی است که مارا به این روز نشانده است.
مونږ تول سوله غوارو مونږ یوه هیواد یو چی مونږ پاره پاره وکری؟
I am not ordering you, I am expecting
by darius on Mon Oct 24, 2011 09:15 AM PDTyou said,You did not flag my comment, I immediately apologised .It
did not cost me anything but to show respect and beleive in you.
I judged you for your statement, that is hurtful to a man that IC let him to take refuge and say whatever he wants( He is responsible for any perjury).You could have said it much better per your claim that you are an ex -writer, and educated individual.
This is my last comment on you and stop it here .
Ms. Souri that is the story which has so many reads.
by Amir Sahameddin Ghiassi on Mon Oct 24, 2011 08:59 AM PDTa2a_linkname="Iranian.com";a2a_linkurl=location.href;a2a_show_title=1;a2a_onclick=1;a2a_prioritize=["facebook","digg","reddit","blogger_post","twitter","myspace","aol_mail","google_bookmarks","yahoo_buzz","yahoo_mail","stumpedia","gmail","technorati_favorites","hotmail","ask.com_mystuff","livejournal","newsvine","aim","slashdot","yahoo_bookmarks"];
Share8
[26742 reads]
by Amir Sahameddin Ghiassi
05-Sep-2009
بیایید با عشق زندگی کنیم نه با شهوت و هوس و خودخواهیبا عرض پوزش در زمانی که جوانان کشور ما دربرابر مشگلات بسیارقرار دارند نمیدانم نوشتن داستان عشقی آنان کاری نیکو است یا نه؟ بهر حال این هم جزیی از زندگی جوانانی است که خود را برای یک ایران آزاد و آباد آماده میکنند . درود به همه جوانان قهرمان ایران زمین. دوستان همیشه بمن نق میزنند که چرا مرتب از ناراحتی ها و درد سر های دوستانت و آشنایانت مینویسی وغر غر میکنند که چرا از زیبایی ها و از عشقبازیها و از دوستی ها و از محبت ها سخن نمیگویی. تو که رهبر نیستی و تو که نمیتوانی که جامعه را بهتر کنی. اصلا بتو چه آیا تو سر پیازی یا ته پیاز. تو یک معلم هستی و بایست فقط به تدریس به پردازی. حتی دیگر دوستان نادیده و آشنایان ناشناخته هم بمن ایراد میگیرند که چرا آنقدر منفی بافی میکنی. ولی من چطور میتوانم که چهره آن دخترک چهارده ساله را که به پهنای چهره اش اشگ میریخت که چرا مادرمن بایست مرا در این سن کم تنها بگذارد و بمیرد.
خانم دانشمند در جامعه ای اصل بر حسادت و بی احترامی و کنار گذاشتن
Amir Sahameddin GhiassiSat Oct 29, 2011 03:57 PM PDT
by Souri on Mon Oct 24, 2011 07:55 AM PDTDarius I just read the title of your comment, and knowing who is being called "Ghamar-khanom" by you and your gang, knew that it was about me. I haven't seen your comment, last night, and didn't flag it.Of course, it is obvious that I wouldn't give a dime to you and your comment, even if i had read it. Just explain to your funs (not me, because as I said I really don't care about you and your type) how do you understand what those lines below mean.... I have read only a few lines of this blog and abandoned, because it was so meaningless like all the previous ones, cause of so many mistakes in the grammar and typing.:enojy
آیا سر مومنان واقعی به دینها الهی کلاه میرود؟ من میتوانستم بنوسیم که آیا سر مومنان ادیان الهی کلاه میرود ولی خواستم از های جمع فارسی استفاده کنم ولی ی اضافه اسمی را کامپیوتر حذف کرد. و شما این الم شنگه را راه انداختید. من احتیاجی ندارم که خودم را بشما معرفی کنم همانطوریکه شما هم خودتان را با اسمی مستعار معرفی میکنید. ولی بهر حال شما در مقامی نیستید که در مورد من قضاوت کنید.
What means : dinha elahi? if it is only a "y" missing, and this should be read : dinhaye elaahi, then can you tell me, what is the meaning of " din haaye elaahi"? Do we have a "din" which is not elaahi? another phrase is this one ولی عده ای هم هستند که با شیادی و جانماز آبکشی اعتماد مردم را بخود جلب میکنند و از این آموزه ها دینی سو ( آنان) استفاده های کلان می برن در این جمله هم بایست آنان اضافه میکردم که باز کامپیوتر اجازه نداد. در ثانی من محتوی نوشته ام را ارج میدهم نه تنها یک نکته گرامری یا دستوری. تهمت زدن به من که من نوشته های دیگران را اینجا آوردم نیز بیهوده است زیرا شما این نوشته را حتی باارزش هم نمی دانید پس چه فرق میکند که مال کی باشد؟ در ضمن من بشما هیچ توهینی نکردم چون میدانم که این خاصیت بعضی هاست که دیگران را تخطیه کنند دیده زعیب دیگران کن فراز صورت خود بین در او عیب ساز .
در ثانی من ادعای نویسندگی نکردم تنها خواستم تجربه های خود را با دیگران در میان بگذارم وگرنه من یک مدرسه شبانه روزی دارم که در مرزعه آن دانشجویان میتوانند حتی غذای ارگانیک تهیه کنند. و من ساعتهای دیر وقت شب به این نوشته ادامه میدهم. با همه اینها من دست شما دوست نادیده و منتقد را برای همکاری می فشارم البته اگر وجود عزیر آن دانشمند گرامی دوستی مرا بخواهند؟ در خاتمه میگویم که نه زبان فارسی زبان مادری من است نه انگلیسی ومن سعی در یاد گیری هر دوی این زبانها دارم شاید اسم من هم مثل اسم شما مستعار باشد تا به شخص بنده عملا توهین نشود؟
The owner of these blogs,seems to be copy/pasting articles from other Persian websites, and posting them here, without really knwoing their meaning or even having a little knowledge of the Persian language. His English writing also......well , is really nothing better than man e bisavad.. I, for one , don't like the quality of this site being degraded by this kind of non-sense. And I know I am not the only one..
!Now, if you enjoy ruminating this BS, then be it. Enjoy
I do
by Souri on Mon Oct 24, 2011 08:47 AM PDTDarius
I do keep myself busy in kitchen....do laundry..many thing positive in life including writing, reading and also working for a living and also contributing to the humanitarian activities.
I have made objections against this blogger to the owner of the site, a few times. But never got an answer from him.
So I decided to talk to Mr Ghiassi, directly and honestly. Whether he likes it or not, I wanted to make him knowing what I do think about his regular posts in this site, which get no attention from the readers.
If you think that this is not my place to tell people what to do, then how you do explain your own action ? I just read in your comment that you told all the users (commentators) to stop making comments and suggestions that is at the hand of adminstrators and the owner of this site .
This is something like going to someone's house, benefitting from all the comfort and foods .....etc, but not saluting your host, no hello, no thanks?!!!
Wow!!
And you think you can order the members of this site on what they should do and how they must treat the administrators of the site?
No comment!
Still not your business
by darius on Mon Oct 24, 2011 08:24 AM PDTقای عزیز شما نه فارسیت خوبه نه انگلیسیت
If You did not flag my post, I owe you an apology, but still you have no right to make a comment to that man with such title.It is admin and owners to stop this man.
May be it is time for you to keep busy in kitchen....do laundry..
find something positive in life.
I never came back to this thread until now
by Souri on Mon Oct 24, 2011 07:55 AM PDTDarius
I just read the title of your comment, and knowing who is being called "Ghamar-khanom" by you and your gang, knew that it was about me.I haven't seen your comment, last night, and didn't flag it.
Of course, it is obvious that I wouldn't give a dime to you and your comment, even if i had read it. Just explain to your funs (not me, because as I said I really don't care about you and your type) how do you understand what those lines below mean.... I have read only a few lines of this blog and abandoned, because it was so meaningless like all the previous ones, cause of so many mistakes in the grammar and typing.
:enojy
آیا سر مومنان واقعی به دینها الهی کلاه میرود؟
What means : dinha elahi? if it is only a "y" missing, and this should be read : dinhaye elaahi, then can you tell me, what is the meaning of " din haaye elaahi"? Do we have a "din" which is not elaahi?another phrase is this one
ولی عده ای هم هستند که با شیادی و جانماز آبکشی اعتماد مردم را بخود جلب میکنند و از این آموزه ها دینی سو استفاده های کلان می برن
The owner of these blogs,seems to be copy/pasting articles from other Persian websites, and posting them here, without really knwoing their meaning or even having a little knowledge of the Persian language. His English writing also......well , is really nothing better than man e bisavad..I, for one , don't like the quality of this site being degraded by this kind of non-sense. And I know I am not the only one..
!Now, if you enjoy ruminating this BS, then be it. Enjoy
Ghamar Khanoom characters are still alive ...(toro sa na nah)
by darius on Mon Oct 24, 2011 07:09 AM PDTLast night,I asked one one the commentator to stop making comments and suggestions that is at the hand of adminstrators and the owner of this site .I also think this person owes an apology to Mr.Ghiassi for calling him names when it is not her place to do so.
This morning , I noticed my comment was flagged( not that I really care) ,but that person still has to apologise Mr.Ghiassi publically and
stop being a pseudo intellectual and ghamar khanoom.
من آنم که رستم بود پهلوان
Mash GhasemSun Oct 23, 2011 10:51 PM PDT
ولی من شنیدم که: "چنین گفت رهبر به اسفندیار"
//iranian.com/main/blog/ahosseini-128
یکی از نوشته های من بیش از سی هزار خواننده داشت
Amir Sahameddin GhiassiSun Oct 30, 2011 01:24 PM PDT
ومن فکر کردم که شاید از این
راه بتوانم خدمتی بنمایم؟
with the tank, that the people are not indifferent.
by darius on Mon Oct 24, 2011 07:09 AM PDT
Last night,I asked one one the commentator to stop making comments and suggestions that is at the hand of adminstrators and the owner of this site .I also think this person owes an apology to Mr.Ghiassi for calling him names when it is not her place to do so.
This morning , I noticed my comment was flagged( not that I really care) ,but that person still has to apologise Mr.Ghiassi publically and
stop being a pseudo intellectual and ghamar khanoom.
Like this information, that Bahais are not better than Moslem in Iran..... I thought that the Bahais are very good. But, in reality, they say just like the members of other religions, just good words and no good action is following their nice words. With other words, they are like other people or the members of other religions, cruel or at least indifferent. I think that is the problems of us, good words which are not followed by good action and some people believe the good words and will lost their life or their wealth. I know some of my friends who were half Bahai and half Moslem. They are persecuted from both sides. The question is as Bahais in Iran under such a hard and unjust situation are so cruel and unjust to other people, how they will act if they have the same power like the Shia Moslems? And the people who are nice and human will be also the victims of the Bahais? If the Bahais , Christian and other members of other religions or even just moralists act according to the law , regulation and nice words; so we will have less problems in the words. Our problems are the people who use religions as a device to make money and power and misuse the people who believe in religions and humanity totally. Sorrowfully the administrations of Bahais are almost the same as other governmental of other religious administration. Indifferent or … there is no Love and no unity of mankind also in the Bahai religion even that is one of their fundamental base. In the hope that Love and unity of mankind will govern over the falsehood and cheating or to be indifferent.
این تنها یک نقل قول بود ممکن است حتی درست هم نباشد
Amir Sahameddin GhiassiSun Oct 23, 2011 10:51 PM PDT
گفتن نقل قول حتی بی ارزش معروف چه مشگلی دارد؟
که از ماست که برماست. در حالیکه دنیا رو به پیشرفت میرود ما همچنان در تفرقه و تمامیت خواهی و خود بزرګ بینی دست پا می زنیم. تنها ما خودمان را باهوش زیبا و همه دان عاقل و عقل کل میدانیم و متاسفانه همین تکرویها باعث شده است که کشورهای ما محل تاخت تاز دیگران باشد. ما نمی خواهیم که دیگران را هم بازی بدهیم و تا دستمان به دم گاوی بند شد می خواهیم زیر آب همه را بزنیم و تنها کسانی که دوست صمیمی یا فک فامیل ما هست دوربرمان باشند که مداحی کنند و تعریف و تمجید. توده ای مجاهد را قبول نمی داشت سنی شیعه را کافر می دانست بهایی مسلمان را و مسلمان بهایی را و خودمان دیدیم که کار بکجا رسید؟ به امید دوستی و همکاری باهم و پیشرفت آرزو کردن برای هم؟
متاسفانه این یک مرض عمومی است که بعضی ها خودشان را عقل کل
Amir Sahameddin GhiassiSun Oct 23, 2011 10:28 PM PDT
متاسفانه این یک مرض عمومی است که بعضی ها خودشان را عقل کل میدانند وهمه دان هستند و دیګران کارشان و اثرشان بی ارزش است. این تمامیت خواهی و خود بزرګ بینی یکی از مشګلات ماست. بجای همکاری و کمک بهم سعی در زدن ریشه هم داریم حتی اګر کاری مجانی انجام بدهیم. من تنها خواسته بودم که تجربه های خود را بنویسم ولی ایشان که لابد استاد ممتاز دانشګاه در زبان پارسی و انګلیسی هست مخالف نوشته های حتی مجانی من است حساب کنید که اګر من درآمدی از این کار داشتم چه مشګل غریبی بود.
Now this is pure BS!
by Disenchanted on Sun Oct 23, 2011 10:53 PM PDTمیگویند روزی مادری پسرش را نزد حضرت رسول آورد و گفت که این پسر من خرما میخورد به او بگویید که نخورد؟ حضرت فرمودند فردا بچه را نزد من بیاور. فردا که مادر همراه پسر به نزد آن حضرت آمد ایشان فرمودند بچه جان خرما نخور برایت خوب نیست. مادر گفت چرا همین کلام را دیروز نفرمودید؟ گفتند که آخر خود من دیروز خرما خورده بودم چطور میتوانستم برای کاری که خودم آنرا انجام داده ام دیگران را نهی کنم؟
I heard this when I was 7-8 yeas old and found it acceptable
Now on a second thought it clearly is a BS one of those Hadithe gholaabee
It reads like that joke about Molla nasredin who kept saying I am fourty years old year after year since he believed a man has to keep his word
دوست عزیر حتی مقاله مجانی نوشتن هم مشګل دارد
Amir Sahameddin GhiassiSun Oct 23, 2011 10:06 PM PDT
Souri
Sun Oct 23, 2011 08:31 PM PDT
من هیچ نمیفهمم چرا انقدر به خودتون زحمت میدین که مقاله بنویسین و اینجا پست کنین؟
کارهای مفید دیگه ی هم هستن تو این دنیا که ممکنه شما به راحتی بتونین انجام بدین. حد اقل مزاحم اعصاب و وقت دیگران نمیشید.
موفق باشید.
هیچ کس کسی را محبور نمی کند که مقاله های مرا بخواند البته من نویسنده توانایی همچنان شما نیستم من تنها مشاهده ها و تجربه های خود را در معرض دید میگذارم و نظیر دانشمندانی نظیر شما احیتاجی ندارید که اعصاب خود را خراب کنید و نوشته های مرا بخوانید.
آقای عزیز شما نه فارسیت خوبه نه انگلیسیت
SouriSun Oct 23, 2011 08:31 PM PDT
من هیچ نمیفهمم چرا انقدر به خودتون زحمت میدین که مقاله بنویسین و اینجا پست کنین؟
کارهای مفید دیگه ی هم هستن تو این دنیا که ممکنه شما به راحتی بتونین انجام بدین. حد اقل مزاحم اعصاب و وقت دیگران نمیشید.
موفق باشید.