به مناسبت درگذشت محمدرضاشاه پهلوی


Share/Save/Bookmark

arshan
by arshan
28-Jul-2011
 

هرگاه به بررسی تاریخ معاصر میپردازیم «اگر» های بسیاری خودنمایی میکنند. اگر در سال 1356 آن مقاله بر علیه خمینی در روزنامه اطلاعات چاپ نمیشد، اگر مباحث انتخاباتی احمدی نژاد و موسوی به تلویزیون برده نمیشد، اگر در 27 مرداد مصدق فرمان قلع و قمع مخالفان شاه را نمیداد، اگر در 19 بهمن ماه تلویزیون خوابگاه دانشجویان و هنرآموزان خاموش بود و گزارش ورود خمینی را تماشا نمیکردند... چرا باید این اگرها اینقدر در سرنوشت ما موثر باشد؟

همواره معتقد بوده ام که جمهوری اسلامی حاصل حادثه (همان اگرها)، و سپس نوع رشد و تکامل تاریخی جامعه ایرانی است. جامعه ایرانی عقبمانده از پیشرفت دنیای مدرن بود و الیت جامعه ایرانی، از حاکم و مخالف تلاش داشتند که کشور را به قله های تمدن روز برسانند. مشکل اما بسیار بود. مهمترین آن این بود که به جامعه بصورت کامپیوتری نگاه میکردند که چنانچه فلان برنامه را به آن بدهید الزاما نتیجه مطلوب نیز بدست خواهد آمد. خیال میکردند که جامعه یک ماشین حساب است که اگر دو را در دو ضرب کنید حاصلش میشود چهار. اگر نظام سرمایه داری در آن برقرار شود همه خوشبخت خواهند شد. اگر نظام سوسیالیستی، سوسیال دمکراسی، اسلامی، ووو در آن برقرار شود جامعه بسوی خوشبختی خواهد رفت. جمشید اسدی همبند علی خامنه ای در زندان کمیته نقل میکند که خامنه ای با حالتی رویایی اشک میریخت و به جمشید اسدی میگفت؛ جمشید در جمهوری اسلامی زندانی سیاسی نخواهیم داشت. تجربه تاریخ معاصر بسیاری کشورها نشان داده است که چه بسا دو ضرب در دو که مورد نظر بود حاصلش بشود هزاران کشته و جنگ و نکبت.

شاید بسیاری این کلام خامنه ای را به پای حقه بازی او در آن زمان بگذارند اما باور من چنین نیست. به باور من خامنه ای از صمیم قلب چنین عقیده ای داشت. اگر خمینی میگفت همه تان را صاحب خانه میکنیم و آب و برق را مجانی میکنیم از صمیم قلب چنین عقیده ای داشت. همه نیروهای سیاسی و هواداران شان از چپ حزب توده و فداییان اش بگیر تا مجاهدین و لیبرالهای جبهه ملی و نیز دستگاه نظام پادشاهی همه نیت خیری داشتند و من چیزی بنام خیانت یا خودفروشی یا نوکری بیگانه و اجنبی را نمیتوانم بپذیرم.

از دیرباز بودند سیاستمدارانی که در برخورد با بیگانگان ملاحظه میکردند که ایران مجبور است با قدرتهای زمان خود کنار بیاید و از همین رو نظرشان این بود که درافتادن با قدرتهای زمان به نفع منافع ملی ما نیست و ما را به زمین خواهد زد. مخالفان این افراد نه این سیاست و تفکر را بلکه صاحبان آنرا مورد حمله قرار میدادند و میگفتند فلانی نوکر فلان قدرت است. انگلیسی یا آمریکایی است. این گونه ادبیات انگ زدن بجای برخورد با اندیشه از آدابی است که حزب توده بکار گرفت و برای همیشه در ادبیات سیاسی ما باقی ماند. اگر فیدل کاسترو از شوروی کمک میگرفت عین مردم دوستی اش بود اما اگر شاه از آمریکا کمک میگرفت میشد نوکر آمریکا. اگر ایران ما به وضعیت افغانستان امروز افتاده بود و ما یک رئیس جمهور مانند حامد کرزای میداشتیم مسلما مخالفانش او را عروسک کوکی آمریکا میخواندند. این نوع نگاه بکلی نامربوط است. صورت مساله اما چیز دیگریست. آمریکا با طالبان مشکل داشته و سراسر افغانستان را اشغال کرده. حال به افغانها میگوید بیایید کنار هم بنشینید و مجلس موسسان تشکیل دهید و قوانین تان نیز باید مطابق حقوق بشر باشد. بخش حقوق بشری اش را آمریکا به آنها تحمیل میکند. حال اگر ما ایرانیان باشیم چه میکنیم؟ ناگفته پیداست که اولین مساله ای که به آن می اندیشیم این است که «من میدانم که باید بروم و در اداره کشورم سهم خودم را ادا کنم اما اگر به من انگ زدند چه؟ این ترس از انگ زدن باعث شد که اوایل انقلاب بسیاری از مردان اهل سیاست خود را کنار بکشند و مقامی بعهده نگیرند مبادا متهم شوند به این که انقلاب کرده اند تا مقامی بدست آورند. امروز هم ما نیروهای سیاسی در بحثهای مان از این متلکها به یکدیگر میپرانیم که فلانی بوی کباب شنیده نمیداند که اینجا خر داغ میکنند. یعنی هنوز تقی به توقی نخورده از حالا دارند زمینه های تهمت را فراهم میکنند و این از مشکلات روانی جامعه سیاسی ماست.

 

نیروهای مخالفان شاه از گروههای مسلح چپ گرفته تا اسلامی ها تجربه زندگی و تجربه سیاستمداری و گرداندن یک کشور را نداشتند و نمیدانستند که در مورد چه چیزی داشتند سخن میگفتند. تعجبی نداشت این خوشخیالی شان. مشتی جوانک کم تجربه و از خود مطمئن خیال داشتند دنیا را کنفیکون کنند و طرحی نو دراندازند. نگاه کردند دیدند فیدل کاسترو به روستاهای کوبا رفته و از آنها یاری گرفته و رژیمی را سرنگون کرده پس یاعلی.. بزن بریم سیاهکل اول ژاندارمری را میگیریم بعد میریم از دهات اطراف مردم را به قیام وا میداریم و پاسگاه پس از پاسگاه ژاندارمری را تسخیر میکنیم و کشور را آزاد میکنیم. چشمان شان باور نمیکرد وقتی همان روستاییان سیاهکل که عکس شاه و فرح بر دیوار اتاقهای شان بود آنها را دستگیر کردند و به مقامات تحویل دادند. و این میزان بی تجربگی و در عین حال اعتماد به هدف رسیدن حیرت آور است.

 

مخالفان شاه میگویند که شاه جامعه را عقب نگه داشته بود و گول خمینی را خوردند. بسیار خوب. این سخن کاملا در مورد مردم عادی صدق میکند. اما در مورد جنابعالی که صدق نمیکند؟ شما که کتاب خوانده بودی، جزوه خوانده بودی، رفته بودی سیاهکل قیام کنی، در جبهه ملی و حزب توده و نیروهای اسلامی سالها تجربه داشتی، اسمت بنی صدر بود و دکتر فلسفه بودی، اسمت شایگان بود و تاریخ و فلسفه درس میدادی، اسمت فرخ نگهدار بود و اسمت مسعود رجوی بود و ....

 

نه.. شاه و رضاشاه جامعه را عقب نگه نداشته بودند. جامعه خودش عقبمانده بود. تاریخ تکامل ما متاسفانه بنوعی رقم خورده بود که رضاشاه ناچار باشد بزور چادر از سر مادربزرگهای ما بکشد. اگر این کار را نکرده بود امروز من و شما مثل افغانی ها اجازه نمیدادیم همسر و دخترمان بدون چادر راه بروند. محمدرضاشاه ناچار بود با همسرش به زیارت امام رضا برود چرا که پادشاه تو پدرت بود که به هنگام محرم با قمه توی سر خودتان میزدید و گل به تن می مالیدید. هنگامی که میخواست حق رای زنان را به تصویب برساند پدر من و تو به فتوای مراجع با آن مخالفت میکردند. کفن می پوشیدند. امروز هم کسی مردم را مجبور نکرده اما میلیونها نفر برای چاه جمکران نامه فرستاده اند و امزاده متحرک روی وانت را زیارت میکنند. هنوز هم بخش بزرگی از مردم عقبمانده اند.

امروز البته اگر یکی از ما با دختری چهارده ساله ازدواج کند او را به پدوفیلی متهم میکنیم و قوانین کشورهای غربی «شوهر» را به زندان محکوم میکند. اما مادر خود ما چندساله بود که به عقد پدر مان در آمد؟ شاه با وجود مخالفت جامعه عقبمانده مان این قانون را به آن تحمیل کرد که اگر دختر زیر 15 سال را خواستید شوهر بدهید باید با نظر پزشک و قاضی باشد. حال اگر میگفت که خود دختر باید نظر موافق داشته باشد ببینید چه غوغایی میشد. هم سن و سالهای من بیاد دارند که چقدر دخترها را در خیابان انگشت میکردند. این را هم شاه رواج داده بود؟

در یک جامعه عقبمانده مثل ایران، چه رضاشاه، چه محمدرضاشاه یا هرکسی دیگر اگر اروی کار می آمد با این چالش ها روبرو بود. پدر و پسر تنها دیکتاتورهای ایران نبودند. دیکتاتوری در روح ایرانی هنوز که هنوز است موج میزند و من شخصا از این لحاظ به احدی اطمینان ندارم. بسیار هستند ایرانیانی که در رویاهایشان به این رویا اندیشیده اند که «آخ که اگر من همه قدرت را در ایران داشتم ایران را بهشت میکردم». و این جمله مایه نکبت ما ایرانیان است. ما ایرانیان چشم نداریم که ببینیم که دیگری به وطنش خدمت بکند. شاه چشم ندارد مصدق خدمت کند و مصدق چشم دیدن شاه را ندارد. و این هردو با قوام اسلطنه مشکل دارند و هر سه خدمتگزار ایران هم هستند. آن دوران، آن رقبا آنقدر در زدن یک دیگر پیش میرفتند که صحبت مرگ و زندگی میشد. سخن از هیبت رضاشاه و ترس از او بسیار رفته است اما کمتر کسی سخن از کودتاهایی که بر علیه او در نطفه خفه شده بود سخن گفته است. دستکم سه بار ترور علنی بر علیه پادشاه مملکت آنهم در زمانی که مملکت آرام است و مردمی مثل سال 1357 بیرون نریخته و رفتن او را طلب نکرده اند معنی اش چیست؟ شلیک 5 گلوله در سال 1327 به سوی او به هنگام بازدید از دانشگاه تهران به چه معناست؟ توجه باید داشت که سال 1327 شاه دخالتی در امر سیاست نداشت و تنها یک پادشاه مشروطه بود و نخست وزیران قدرت سیاسی را بدست داشتند. هم شاه میخواست خدمت کند و هم مخالفانی که میخواستند او را ترور کنند. خوب.. چرا او دیگران را از میدان بدر نکند. و کرد. اگر قرار است یک نفر نام نیک از خود برای سازندگی ایران باقی بگذارد (با همه ایراداتی که میتوان به چنین کسی گرفت) خود اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر چه چیزش کم است که کیانوری یا مصدق بیاید و کورش ایران شود؟

 

امروز هم وضع تفاوتی نکرده. من در اینکه تمامی نیروهای سیاسی داخل و خارج از مجاهدین گرفته تا توده ای و سلطنت طلب و نیز اصلاح طلبان داخلی نیت خیر در مورد میهن شان دارند شکی ندارم. مشکل آنها این است که دیگری را لایق خدمتگذاری به میهنش نمیداند. به او انگ میزند که از میدان بدرش کند. و این را هیچ کاریش نمیتوان کرد.

امروز پس از گذشت 32 سال از انقلاب به این نتیجه رسیده ام که اگر تجربه امروز بود، کسی انقلاب نمیکرد. اگر انقلاب کردیم، بعدش با رژیم تازه بلافاصله در نمیافتادیم که او نیز آن گونه «انقلابی» مجبور به دفاع از خود شود. و اینجا باز برخورد میکنیم به آن سرنوشت ناجور این کشور و این مردم. مشکل ما با رژیم اسلامی تنها سیاسی نیست. اگر تنها سیاسی بود من شخصا میگذاشتم این مشکل 50 سال بعد حل شود. مشکل این است که اینها به لباس و ماهواره و مسائل خصوصی مردم کار دارند. یعنی اگر اول انقلاب بود حاضر بودم سیادت سیاسی رژیم تازه را بپذریم و اصلا حزب و سازمان و آزادی بیان هم نمیخواستم. اما اینها با اسپری دستهایم را رنگ میکردند که چرا آستین کوتاه پوشیده ای. نوارهای موزیک، فیلمهای ویدیو، را ضبط میکردند و مرا شلاق میزدند. مثل حیوان شلاق میزدند و این است که قابل تحمل نیست. و این است که راهی باقی نمیگذارد که بتوان با رژیم اسلامی حاکم کنار آمد. آنها هم نمیتوانند از آنچه کرده اند بازگردند. اگر همه چیز را آزاد بگذارند این ایراد را خودشان از خودشان میگیرند که اگر هدف از حضور ما و جمهوری اسلامی اجرای قوانین اسلامی نیست پس چرا انقلاب کردیم و قدرت را بدست گرفتیم و اینهمه نامردمی و خرابی ببار آوردیم؟

.

نتیجه

 

 

نتیجه اینکه امروز هم معتقدم که همه نیروهای سیاسی داخل و خارج از ایران از هر رقمی قصد خدمت به کشور شان را دارند. آن سلطنت طلبی که صد دلار پول پرچم به شهرام همایون میدهد، آن مجاهدی که سالهاست در کمپ اشرف خود را از همه مواهب دنیا بری داشته است، آن نویسنده و فعال سیاسی تبعیدی که سالهاست روی وطن را ندیده است، آن اصلاح طلبی که در ایران در زیر شکنجه و اعتصاب غذا جان میبازد، مطمئنا برای ظلم کردن به مردم دست به این کار نزده است.

 

اما آیا ما درسی از تاریخ مان گرفته ایم؟ شاید سوال شود کدام درس؟

پاسخ؛ درس از نوع عمکرد شاه و مصدق و کیانوری و بازرگان و قوام السلطنه و امیراحمدی و زاهدی و غیره و غیره. این که آنها پشت به پشت هم ندادند که ایران مان را بسازند بلکه تا توانستند سنگ سر راه هم انداختند و هرچه را که دیگری میدوخت پاره میکردند.

فرض کنیم امروز آمریکا کشور ما را تسخیر کرده و آخوندها را فراری داده. به ایرانیان میگوید بیایید مجلس موسسان تان را زیر نظر سازمان ملل تشکیل دهید. آیا ما میتوانیم با انگ زدن و غیره دیگری را از این حق بری داریم؟ زور مان به آمریکا که دیگر نمیرسد. آیا می نشینیم کنار که دامن مان آلوده نشود و دیگری برای سرنوشت کشورمان تصمیم بگیرد؟

ایرانیان نکات مشترک بسیار دارند که یادی از آن نمیکنند اما بر نقاط اختلاف بسیار کوچکی که دارند آنچنان طبل میکوبند که گوش خودشان هم کر شده. به بحث ها و کامنت ها نگاه کنید. میدان واقعی این دهل ها سایت «بالاترین» است که واقعا غوغاست. کمتر مطلبی میتوان یافت که کسی از مطالعه اش دلخور نشده باشد یا نیشی نزند.

خائنی وجود ندارد. وطن فروشی یافت نمیشود. (عملکرد مسعود رجوی در مورد صدام البته خیانت به ایران بود اما او نه به قصد خیانت که به خیال خدمت آن اشتباه مهلک را مرتکب شد. او تاوان این اشتباه را در فردای ایران که نمایندگانش رای نخواهند آورد را خواهد پرداخت، نیازی به محاکمه اش نیست). همانگونه که ما اهل سیاست از نحله های گوناگون میتوانیم در خیابان به هم برخورد کنیم و یک ناهار هم به شادی با هم بخوریم میتوانیم برای کشورمان نیز با هم کار کنیم.

.

محسن کردی

//mohsenkordi.blogspot.com/

.


Share/Save/Bookmark

more from arshan
 
esmal3kaleh

Bravo Arshan

by esmal3kaleh on

One of the best analyses I have read for a long time.

قشنگ تحلیل کردی. امیدوارم گوشِ شنوا پیدا بشود


afshinazad

no comment

by afshinazad on

no comment


shushtari

thanks for your GREAT

by shushtari on

writing afshin jaan.

 

It makes me very sad that we had to watch our country destroyed by a bunch of no good lowlifes 


Jeesh Daram

کجاست آن دیکتاتور عزیز

Jeesh Daram


موفقیت فکری و رنسانس سیاسی ایرانیان زمانی صورت میگیرد که این حقیقت ابتدایی را درک کنند که آنچه ما را به این روز انداخت نه قاجار بود نه رضا شاه بود و نه محمد رضا شاه و نه خمینی و نه نماینده فعلی امام زمان در خاور میانه و شرکای ایشان.  سرنوشت یک ملت به عزم و تصمیم گیری فرد فرد و آحاد ملت وابسته است و روحیه وطن دوستی و تمرین در بهتر کردن خود و اطرافیان.  ولی اگر ملتی همه چیز را بزمین بگذارد و فقط کاسه گدایی را جلوگذاشته و عنان زندگی را بدست قسمت و سرنوشت بدهد و از خود سلب مسئولیت کند، دیگر شاه و یا رهبر بسختی قادر خواهند بود آن ملت را از ورطه شکست نجات دهند.  چون آن ملت تهمت میزند، وصله میچسباند، اختلاس میکند، با اجنبی وامیبندد، کاست و نوار دروغین و تقلبی چاپ میکند، کاسه لیسی و چاپلوسی میکند و سرانجام از شاه و رهبرش یک دیکتاتور و جلاد میسازد،  و آن زمان است که مینشیند و روز شماری میکند برای مرگ دیکتاتور فعلی و در کنج تنهایی غبطه میخورد بدوران طلایی دیکتاتور قبلی.  شاید باور نکنید ولی روزگاری خواهد رسید که برخی از مردم آینده ما مقاله هایی خواهند نوشت در ستایش خامنه ای و دارو دسته اش و اینکه چه دوران خوبی بود و آنرا از دست دادیم! بسی فرق است بین تلون مزاج با بینش سیاسی 

Red Wine

...

by Red Wine on

در این محل قاجار هیچ گفته و هیچ نقشی‌ ندارد.آن زمان دورانِ دیگری بود که به هیچ وجهی شباهتی با دورانِ بعد از سالهایِ ۱۳۰۰ شمسی‌ ندارد.

شما اگر میخواهی‌ نشان دهی‌ که خاندانِ پهلوی خدمتگزارِ ملت بودند،احتیاجی به صحبت از قاجار و مقایسه نداری،تمامِ پارسیان میدانند که پهلوی کی‌ بوده و اسلامیون کی‌ هستند ! گذشته را همه می‌‌شناسیم ! اینطور نمی‌‌شود که شخصی‌ نظر دهد و هر بار شبیخون به گذشته بزند،شما از آینده صحبت کن،نشان بده که ما اشتباه می‌کنیم،نشان بده که پهلوی‌ها لیاقت بازگشت را دارند، از آینده حکومت اینان صحبت کن و بدان که ما تا آخرش نظرِ تو را محترم میدانیم و حرف حساب جواب ندارد.

 


afshinazad

red wine aziz

by afshinazad on

 کسانی مثل شما چشمانتان باز است ,مگر زمان قاجار ایران پیشرفته بود .
اگر شما واقیعت را فراموش کرده اید دیگر کجای حرفهای من توخالیست برای شما.
یاداوری کنم که من سلطنت طلب نیستم ولی به اشخاصی مثل رضا  شاه و محمد رضا شاه که کشورشان را دوست داشتند و خدمات بزرگی کرده اند احترام زیادی دارم واگر شما زیر ۵۰ سال هستید ، پس زندگی زمان شاه را ندیده اید و هر گزافه دیگری که لازم باشد بفرماید چونکه گزافه گفتن خریدار ندارد.

 


Disenchanted

Choosing tuberculosis over Alzheimer! :-)

by Disenchanted on

 

      It makes me wonder why some folks suffer from such poverty of imagination! If you don't like tuberculosis it does not mean your only other option is Alzheimer!


Amir Sahameddin Ghiassi

مشګل همان تمامیت خواهی است که متاسفانه نهادینه شده است

Amir Sahameddin Ghiassi


این عقل کل بودنها و این تمامیت خواهی است که مارا به این روز کشانیده است     متاسفانه حتی در مقیاسهای کوچک هم این همکاری نکردنها و این منم منم ها و این عقل کل بودنها وجود دارد  پدرزن بیسواد و یا شش کلاسه سواد داماد استاد دانشگاه را مسخره میکند و به او انگ بیسوادی میزند  و خواهر برادر خود را که دیگرتوان اقتصادی ندارد کنار میگذارد   و.....


Red Wine

...

by Red Wine on

افشین آزاد یواش برو با هم بریم ... آن ۴-۵ خطِ اول صحبتت را از کجا درآوردی ؟ چرا انقدر سلطنت چشمات را بسته که هیچ از حقایق را نمی‌بینی ؟! از حرفهایت مشخص است که هیچ آن زمان را زندگی‌ نکردی و تنها طبلی‌ تو خالی‌ ! در این راه که خود ساخته یی تنهایی،تنهایی و رویا پردازی... خداوند آخر و عاقبتت را به خیر کند جوون !


Soosan Khanoom

Why is it too hard to get this?

by Soosan Khanoom on

Revolution was not an " ACTION "  it was a " REACTION "  ...

No one is immune to the reaction of the masses ......  Anyone who believes that has a God given right to rule over that country can not stay in power for so long especially if they use all the necessary means to proof their superiority. 

 A lesson that History has been giving us but no one ever bothers to actually take note ..... and then it happens again and again

What goes up must come down.   Now is IRI turn ... 

 and .. ok .. Javeed Shah ... LOL 


afshinazad

Iran would never be Iran without him

by afshinazad on

 فکر این را بکنیم که افغانستان امروز چند سال و چقدر پول لازم دارد که به ایران زمان شاه برصد.؟
رضا شاه ایران زمان قاجار را (افغانستان امروز) را مدرن کرد و ایا فرصت ان را داشت که به هدفش برصد؟
محمد رضاشاه، شاهی جوان فقط ۲۱ ساله   که در بدترین زمان شاه شد که ایران در زمان جنگ جهانی دوم به تسخیر روسها و انگلیسها افتاده بود و از طرف دیگر دشمنان رضاشاه که از اخوندهای قاجار و خاندان قاجار  گرفته تا هر کسی که مدعی عدالت و ازادی داشت، بدبختانه حدود ۱۰ سال ایران درگیر جنگ و انقلاب شد و ایران بعد از برگشت قدرت به محمدشاه توانست نفسی بکشد ولی تبدیل جامعه طالبانی به جامعه غربی به ان اسانی نبود و دشمنان ایران از هر طرف شاه را نشانه گرفتند و ان بخاطر این بود که ایران بدون ان ویران میشد و دشمنان ایران به حدف خود خواهند رسید، ایران فقط دشمنانی مثل انگلیسها و یا امریکایها نداشت بلکه از عراق گرفته به ترکیه و از پاکستان تا عربستان تا لیبی و لبنان و اسرایل تا شوروی تا چین و کوبا و بقیه دنیا که چشم به ایران دوخته شده بود،ملت ایران نه درک ازادی سیاسی داشت و نه امادگی ان را داشت. حالا بیایید با سوادها را در نظر بگیریم مثل اقایان  بنی صدر و یزدی را که در خارج درس خوانده بودند و خودشان را عقل کل میدانستند که البته افکار انان نیز بیشتر از خمینی نبود چونکه ازادی و دموکراسی برای هرکسی نیست و باید همدیگر را تحمل کرد و اشتباهات خود بایستی قبول کرد وگرنه همدیگر را خواهند کشت که شد. پس شاه دلیل دیکتاتوری نبود ، چون ما در فرهنگمان نداشتهایم و نداریم که کنایه و یا حقیقت را تحمل بکنیم. اسلامیها سینما رکس را اتش زدند و گفتند که شاه کرد و خودشان مردم را کشتند و گفتند که شاه کرد. امروز ملت ایران اروزوی زمان شاه را دارند ولی هیچ موقعه به اروزیشان نخواهند رسید چونکه این جامعه از بنیه گندیده و خیانت در ایران و ایرانی هیچ زمانی از بین نخواهد رفت. زمانی ایران به نزدیکی زمان شاه فقید خواهد رسید که شاهزاده رضا پهلوی شاه ایران بشود و برگشت ایران به استندارد زمان شاه حدود ۲۰ سال خواهد کشید.


Maryam Hojjat

I like your prospect of Iranians

by Maryam Hojjat on

I sadly need to agree with you about Reza shah & m.R Shah but not akhoonds.  Iranians never got to know these class  of people the way they are.  They have caused many disasterous loss to IRAN & IRANIANs through history which is documented.  I do not think about these mullahs(Akhoonds) as Iranians who are concern about welfare of its citizens.  They are hangged to IRAN because of Its wealth & as you have seen with the Iran's & iranians resources have been serving there Arabs such as syria, Lebenan & Patestine.    these clergies are not Iranians and have been denying our culture and have been trying to destroy our artifacts from 2500 yrs ago.  We must be united for once to remove this regime & its thugs.