شکوه پشت بام


Share/Save/Bookmark

Azadeh Azad
by Azadeh Azad
10-Oct-2012
 

صورتهای سرخ

در پرتو نور خورشید بهاری

بر پشت بام صاف خانه شان

سه خواهر یکدیگر را صدا میزنند

با خوشی جست وخیز میکنند

دیوانه وار میدوند

با حلقه های گل یاس.

دور گردن شان.

 

 

مادر آویزان میکند لباس ها را روی طناب

می آید صدای « بغوو-اور» از انبار

جائی که کبوترهای پسران همسایه

لانه کرده اند

و دختران کوچک

در ردیفی از

گونه های چال دار

و ناخن های کثیف

سرها به بالا

بادبادک هایشان را

در هوای خنک رها میکنند

رنگین کمان آبی قرمز.

 

 

با رشته کوه البرز در پشت

سه بادبادک در نسیم میلرزند

گوئی که روح خواهران

در
آنها نفوذ کرده است

در وسعت آسمان آویزانند

تق تق سه سنجاقک بزرگ

دم های بلند شکاف دارشان

با قلب های بالدار پر از شوق

تاب میخورند به چپ و راست

با رقص، بعد به پائین

سر میخورند

و
دورتا دور

چرخ میزنند

به آرامی ، شناورکنان

به پشت بام باز می گردند.

 

 

 

باد اردیبهشت میزند

بر چهره دخترها

وبه بالا می برد فریاد پسرهای
همسایه

را از کوچه.پائین

که تکرار می کنند:

« لات و پات های خرابه ها »

و سرازیر.میشوند
برای درگیری و.دعوا

 

 

 

لگدهای جسورانه ، فحش های.بد

پرواز مشت ها،.تبادل ضربت ها

پنجه های خردشده بر دیوار

ضربه درد آور به شکم ها.

 

 

 

سه گانگی زمزمه های.پر نور

درآمیخته با عشق ناب،

خواهران کنجکاو خم میشوند

روی دیوار کوتاه بام

نگاه میکنند به کوچه

آشفته و آزرده

برمیخیزند، تکان میدهند

سرهای خود را

و میچرخانند چشم های

بادامی را.

 

 

 

سایه سریع یک گربه کوچه

«کو»های کبوترهای سپید

بازگشت مادر به.بالا

با لباس های شسته بیشتر

و هر سه دختر برمیدارند

بادبادک های رنگین خود را

و می چسبانند صورتها یشان را

 به بادبانهای  آنها  

 
تا ببویند آزادی
پرواز را

 

 

©آزاده آزاد


Share/Save/Bookmark

more from Azadeh Azad