دم ده و عشوه دهای دلبر سیمین بر من
که دمم بیدم تو چون اجل آمد بر من
دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد
سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من
خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل
بدرخشد ز شرارش رخ همچون زر من
زان خرابم که ز اوقاف خرابات توام
در خرابی است عمارت شدن مخبر من
شاهد جان چو شهادت ز درون عرضه کند
زود انگشت برآرد خرد کافر من
پیش از آنک به حریفان دهیای ساقی جمع
از همه تشنه ترم من بده آن ساغر من
بنده امر توام خاصه در آن امر که تو
گوییم خیز نظر کن به سوی منظر من
هین برافروز دلم را تو به نار موسی
تا که افروخته ماند ابدا اخگر من
من خمش کردم و در جوی تو افکندم خویش
که ز جوی تو بود رونق شعر تر من
Recently by capt_ayhab | Comments | Date |
---|---|---|
Grandeur of Kiani Crown. | 10 | May 07, 2010 |
Happy Mothers Day | - | May 07, 2010 |
Why Do I Think the Military Strike on Iran is Imminent! | 19 | May 06, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
مژده وصـل تو کو کز سر جان برخیزم
Javad YassariSat May 01, 2010 08:16 PM PDT
با تشکر از ناخدای عزیز،
بنده را شرمنده فرمودید. همانطور که دوستانی مانند سوری خانم می دانند، رسم حقیر برای شعردوستان و مهربانان این سایت "از تو به یک اشاره، از من به سر دویدن" بوده است. بنده مانند سنوات قبل حضور دارم، اما چند ماهی گرفتار بودم و اینک دل و دماغ ندارم. راستش چند بار فکر کردم که بساط مشاعره را راه بیاندازم و از دوستان مدد طلب کنم، اما پشیمان شدم چرا که جسارتا به نظر حقیر این روزها دور دور شعر و ادب نیست و شعردوست و نوستالژیست و دوست باز فعلا در گزندند و دنیا دور از جان شما به کام چرت و پرت بافان و بد عهدان و بد اخلاقان. باری، شما خوش باشید و امیدوارم بنده نبز بزودی باز سر ذوق بیایم و مجددا در خدمت ادیبان و ادبا و با ادبان شاگردی کنم. قطعا اشعار زیبای دوستان را می خوانم و محظوظ می شوم.
ایذا این شعر خدمت جنابعالی برای محبت تان و به رسم دوستی و مهر:
مژده وصـل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسـم و از دام جـهان برخیزم
بـه ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجـگی کون و مـکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشـتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنـشین
تا بـه بویت ز لحد رقص کـنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بـت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سـحرگـه ز کـنار تو جوان برخیزم
روز مرگـم نفـسی مهلـت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جـهان برخیزم
الهه
Noosh AfarinSat May 01, 2010 07:27 PM PDT
دست گیرید
Noosh AfarinSat May 01, 2010 07:19 PM PDT
دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
که نماندست کنون طاقت بیداد مرا
راز من جمله فرو خواند بر دشمن و دوست
اشک ازین واسطه از چشم بیفتاد مرا
هرگز از روز جوانی نشدم یکدم شاد
مادر دهر ندانم به چه میزاد مرا
دامنم دجلهی بغداد شد از حسرت آن
که نسیمی رسد از جانب بغداد مرا
آنکه یک لحظه فراموش نگشت از یادم
ظاهر آنست که هرگز نکند یاد مرا
من نه آنم که ز کویش به جفا برگردم
گر براند زدر آن حور پریزاد مرا
این خیالست که وصل تو به ما پردازد
هم خیالت کند از چنگ غم آزاد مرا
گر بگوشت نرسد صبحدمی فریادم
که رسد در شب هجران تو فریاد مرا
بر سر کوی تو چون خواجو اگر خاک شوم
به نسیم تو مگر زنده کند باد مرا
خواجوی کرمانی
ممنون از شما مهمان گرامی
الف
MehmanSat May 01, 2010 07:16 PM PDT
او به پیک شاه گفت این بزدلان
چون به جنگ کِی ندارندی توان
پس به مکری کاوسم بگرفته اند
همچو روبه پُر فریب و حیله اند
با عرض معذرت ساعتی چند مرخص می شوم و دوباره باز می گردم.
مهمان
خواجوی کرمانی
Noosh AfarinSat May 01, 2010 07:15 PM PDT
رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را
ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را
زندهی جاوید گردد کشته شمشیر عشق
زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را
مرسی میترا جان.
ره بده!
MehmanSat May 01, 2010 07:09 PM PDT
وانگهی اعلام شد در یک پگاه
وصلت سودابه و کاوس شاه
پس بدادی کاوس کی دو هزار
اشتر و اسب و عماری پُر ز بار
نسیمی کز بن آن
Noosh AfarinSat May 01, 2010 07:03 PM PDT
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
ممنون شازده شراب جان.
قسمتی از شعر جدید خودم
mitra northcalSat May 01, 2010 07:01 PM PDT
نمی دانم آخرتو بودی آنجا
یا که شاید
به سرعت بنایت کردند
تا سرایی شوی
برای دوستان, آن جوانان
خاوران,
چه داستانها در خاک تو ست
چه امیدها در تو دفن است
و چه ترسها
در هوای تو جاری
خاوران ,ای محزون سرا, خاوران
کاش نمی دانستم من نام تو
کاروانم,
کاش نمی نوشید از جام تو
خاوران,خاوران
کاش نگشته بودی
تو سرای آن کاروان
خاوران,خاوران
کاش نگشته بودی
تو سرای آن کاروان
نون لواش می خوام!
MehmanSat May 01, 2010 07:12 PM PDT
من که از بیداد گردون خسته ام
سر پُر از درد و بسی آزرده ام
روی سودابه نبینم بعد از این
بند و زندانش کنم از خشم و کین
زنده یاد سید جواد ذبیحی
Red WineSat May 01, 2010 06:53 PM PDT
مرحوم .. آ سد جواد خان ذبیحی (نور به قبرشان ببارد) بی شک از بزرگان ادب و موسیقی ایران است که به نا حق به قتل رسید و به ناحق از ایشان بد گفته شده است.
ما این مرحوم بزرگوار را زمانی میشناسیم که بسیار کوچک بودیم و ایشان دوستی عمیقی با پدر بزرگوارم داشتند و اغلب برای اجرای مراسم خصوصی به عمارت میامدند.
ایشان تخصص عجیبی در مناجات خوانی داشتند ! اگر آن ویدئو را ببینید،حتما منظور بنده را متوجه خواهید شد.صدای گرم ایشان هنوز در بعضی از سحر گاهان در گوش من است... بدنم میلرزد و بغض در گلویم فشار... ! دلمان از آن حرکتی که با ایشان کردند،سخت میسوزد !
ایشان علاوه بر آن مجالس خصوصی،در رادیو هم شرکت داشتند و در دستگاه شور،ابو عطا و ... میخواندند،ایشان دستگاه موسیقی ایرانی را میشناختند.
در آینده بسیار نزدیک،از ایشان و آن چیزی که دیدیم و شنیدیم،خواهیم نوشت.
شازده شراب رفتید یا هستید؟
هر یک چندی
Noosh AfarinSat May 01, 2010 06:50 PM PDT
هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
چون کارک او نظام گیرد روزی
ناگه اجل از کمین برآید که منم
دال از خیام
Noosh AfarinSat May 01, 2010 06:48 PM PDT
دشمن به غلط گفت من فلسفیم
ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم آشیان آمدهام
آخر کم از آنکه من بدانم که کیم
دال نوش آفرین
MehmanSat May 01, 2010 06:46 PM PDT
در ایران بیامد چنان آگهی
که بردند از باغ سرو سهی
که شاه و سپهدار لشکر همه
اسیرند و چوپان برفت از رمه
میم
MehmanSat May 01, 2010 06:44 PM PDT
مالیات و آن خراج و باج او
جملگی باطل کنم چون تاج او
بر شما هم بعد از این عهدی نبود
صلح و آن پیمان او باقی نبود
مرا سرمایه
Noosh AfarinSat May 01, 2010 06:43 PM PDT
مرا سرمایه بردند و ترا سود
ترا کردند خاکستر، مرا دود
بساط من سیه، شام تو دیجور
مرا نیرو تبه گشت و تو را نور
تو، وارون بخت و حال من دگرگون
ترا روزی سرشک آمد، مرا خون
تو از دیروز گوئی، من از امروز
تو استادی درین ره، من نوآموز
تو گفتی راه عشق از فتنه پاکست
چو دیدم، پرتگاهی خوفناکست
ترا کرد آرزوی وصل، خرسند
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
شازده شراب این آقای ذبیحی در چه سبکی میخوند؟
يادمان باشد از
Red WineSat May 01, 2010 06:38 PM PDT
يادمان باشد از اين پس خطايي نكنيم
گر چه در خود شكستيم صدايي نكنيم
الف از پروین اعتصامی
Noosh AfarinSat May 01, 2010 06:35 PM PDT
اگر سنگی ز کوی دلبر آمد
ترا بر پای و ما را بر سر آمد
بتی، گر تیر ز ابروی کمان زد
ترا بر جامه و ما را بجان زد
ترا یک سوز و ما را سوختنهاست
ترا یک نکته و ما را سخنهاست
تو بوسی آستین، ما آستان را
تو بینی ملک تن، ما ملک جان را
ترا فرسود گر روز سیاهی
مرا سوزاند عالم سوز آهی
اي كاش، دل نبود
Red WineSat May 01, 2010 06:35 PM PDT
اي كاش، دل نبود مرا، ديده هم نبود
گر چشم و دل نبود دگر، هيچ غم نبود
بر ما هر آن چه مي رود از ديده ود ل است
اي كاش دل نبود مرا، ديده هم نبود
با درد و سوز عشق ندانم چه الفتي است
دل را، اگر چه درد اگر نيز كم نبود
طي طريق باديه، كاري نه سهل بود
گر اشتياق سجده خاك حرم نبود
سرگشته ايم و در به در، اما به يمن عشق
بيرون زشاهراه حقيقت، قدم نبود
گردن فراز هستم از آن رو كه گردنم
جز در برابر تو و عشق تو خم نبود
دشمن بود نه دوست كه راه جفا رود
در ملك عشق رسم جفا و ستم نبود
very interesting blog, YT - excellent video, NA
by MM on Sat May 01, 2010 06:31 PM PDT.
ya'll make this exchange so facile
unfortunately for us, this is so difícil
OK, I won't do it again.
با سپاس
MehmanSat May 01, 2010 06:28 PM PDT
از جناب کاپیتان که بساط مشاعره را دوباره راه انداخت!
یکی لشکری سوی توران شود
به مرو اندرون جای شیران شود
اگر فتح ایران بُدی رای ما
گزندی از این لشکر آید به ما
همین چند روز خوش باشد که ما را شاید فردا همچین نصیبی نباشد
Red WineSat May 01, 2010 06:12 PM PDT
حتما امر این است که شعر گویی کنیم ؟ نمیشود ما تار و سنتور،ضرب و تنبور آوریم و با اجازه درگاه همایونی..جناب آقای ایهب،بزمی گیریم،مقدمه،در آمد و چهار گاه زنیم و و اندکی باده تعارف دوستان کرده و شاد باشیم ؟
همین چند روز خوش باشد که ما را شاید فردا همچین نصیبی نباشد !
شب خوش ...
شراب قرمز
مرضیه
Noosh AfarinSat May 01, 2010 05:54 PM PDT
چی بگم- مرضیه
میم
Noosh AfarinSat May 01, 2010 05:40 PM PDT
مرا در کودکی شوق دگر بود
خیالم زین حوادث بی خبر بود
نه میخوردم غم ننگی و نامی
نه بودم بستهی بندی و دامی
پروین اعتصامی
«ت» آید از شعر سهراب سپهری
Anahid HojjatiSat May 01, 2010 05:36 PM PDT
تو را در همهُ شب های تنهایی
توی همهُ شیشه ها دیدم
مادر مرا می ترسانید
«لولو پشت شیشه هاست»
و من سایهُ ترا می دیدم
لولوی سرگردان شیشه ها!
اکنون که همه ترسان از تو گریزانند
به من روی آر
بیا در سایه هامان بخزیم
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد
بگذار پنجره را برویت بگشایم
از شعر «لولوی شیشه ها» سرودهُ سهراب سپهری
دال از پروین اعتصامی
Noosh AfarinSat May 01, 2010 05:20 PM PDT
در آبگیر، سحرگاه بط بماهی گفت
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست
بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا
چنین بساط، دگر جای آرمیدن نیست
ترا همیشه ازین نکته با خبر کردم
ولیک، گوش ترا طاقت شنیدن نیست
هزار مرتبه گفتم که خانهی صیاد
مکان ایمنی و خانه برگزیدن نیست
من از میان بروم، چون خطر شود نزدیک
تو چون کنی، که ترا قدرت پریدن نیست
هزار چشمهی روشن، هزار برکهی پاک
بهای یک رگ و یکقطره خون چکیدن نیست
بگفت منزل مقصود آنچنان دور است
که فکر کوته ما را بدان رسیدن نیست
هزار رشته، برین کارگاه میپیچند
ولی چه سود، که هر دیده بهر دیدن نیست
ز خرمن فلک، ایدوست خوشهای نبری
که غنچه و گل این باغ، بهر چیدن نیست
اگر ز آب گریزی، بخشکیت بزنند
ازین حصار، کسی را ره رهیدن نیست
به پرتگاه قضا، مرکب هوی و هوس
سبک مران که مجال عنان کشیدن نیست
بپای گلبن زیبای هستی، این همه خار
برای چیست، اگر از پی خلیدن نیست
چنان نهفته و آهسته مینهند این دام
که هیچ فرصت ترسیدن و رمیدن نیست
سموم فتنه، چو باد سحرگهی نسوزد
بجز نشان خرابی، در آن وزیدن نیست
چو من بخاک تپیدم، تو سوختی بشرار
دگر حدیث شنا کردن و چمیدن نیست
براه گرگ حوادث، شبان بخواب رود
چو خفت، گله چه داند گه چریدن نیست
برید و دوخت قبای من و تو درزی چرخ
ز هم شکافتن و طرح نو بریدن نیست
متاع حادثه، روزی بقهر بفروشند
چه غم خورند که ما را سر خریدن نیست
پروین اعتصامی
dal
by Ari Siletz on Sat May 01, 2010 05:16 PM PDTدوای درد سیر آبی عطش بر پیکرت بود
ملالت را شفا عشق تنت بود
تنورت داغ کردی نان بدادی
ندانستی توان آتشت نامهریت بود
شبی مجنون به لیلی گفت
NabaatSat May 01, 2010 05:05 PM PDT
شبی مجنون به لیلی گفت که ای مجبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
دال از وحشی بافقی برای شما
Noosh AfarinSat May 01, 2010 04:17 PM PDT
دلی دارم که گر بگشایمش راز
به سد درد از درون آید به آواز
غمیدارم که گر گیرم شمارش
بترسم از حساب کار و بارش
قدم رنجه
capt_ayhabSat May 01, 2010 02:38 PM PDT
قدم رنجه فرمودید
-YT