دم ده و عشوه دهای دلبر سیمین بر من
که دمم بیدم تو چون اجل آمد بر من
دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد
سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من
خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل
بدرخشد ز شرارش رخ همچون زر من
زان خرابم که ز اوقاف خرابات توام
در خرابی است عمارت شدن مخبر من
شاهد جان چو شهادت ز درون عرضه کند
زود انگشت برآرد خرد کافر من
پیش از آنک به حریفان دهیای ساقی جمع
از همه تشنه ترم من بده آن ساغر من
بنده امر توام خاصه در آن امر که تو
گوییم خیز نظر کن به سوی منظر من
هین برافروز دلم را تو به نار موسی
تا که افروخته ماند ابدا اخگر من
من خمش کردم و در جوی تو افکندم خویش
که ز جوی تو بود رونق شعر تر من
Recently by capt_ayhab | Comments | Date |
---|---|---|
Grandeur of Kiani Crown. | 10 | May 07, 2010 |
Happy Mothers Day | - | May 07, 2010 |
Why Do I Think the Military Strike on Iran is Imminent! | 19 | May 06, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
"ا" برای اوحدی مراغهای
capt_ayhabThu May 06, 2010 10:06 AM PDT
امروز جفا نمیکند کس
در شهر مگر تو میکنی بس
در دام تو عاشقان گرفتار
در بند تو دوستان محبس
یا محرقتی بنار خد
من جمرتها السراج تقبس
صبحی که مشام جان عشاق
خوشبوی کند اذا تنفس
استقبله و ان تولی
استأنسه و ان تعبس
اندام تو خود حریر چینست
دیگر چه کنی قبای اطلس؟
من در همه قولها فصیحم
در وصف شمایل تو اخرس
جان در قدمت کنم ولیکن
ترسم ننهی تو پای بر خس
ای صاحب حسن در وفا کوش
کاین حسن وفا نکرد با کس
آخر به زکات تندرستی
فریاد دل شکستگان رس
من بعد مکن چنان کزین پیش
ورنه به خدا که من ازین پس
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
سعدی
-YT
"دال" برای مولانا
capt_ayhabThu May 06, 2010 10:01 AM PDT
در عهد توای نگار دلبند
بس عهد که بشکنند و سوگند
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند
از پیش تو راه رفتنم نیست
همچون مگس از برابر قند
عشق آمد و رسم عقل برداشت
شوق آمد و بیخ صبر برکند
در هیچ زمانهای نزادست
مادر به جمال چون تو فرزند
با دست نصیحت رفیقان
و اندوه فراق کوه الوند
من نیستم ار کسی دگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
این جور که میبریم تا کی؟
وین صبر که میکنیم تا چند؟
چون مرغ به طمع دانه در دام
چون گرگ به بوی دنبه در بند
افتادم و مصلحت چنین بود
بیبند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش ازینم
باشد که چو مردم خردمند
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
سعدی
-YT
آنچنان کز
capt_ayhabThu May 06, 2010 09:58 AM PDT
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
از جوانی حسرت بسیار میماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبکرفتار میماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار میماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبکرفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار میماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار میماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار میماند به جا
نیست از کردار ما بیحاصلان را بهرهای
چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار میماند به جا
صائب تبریزی
-YT
Lets start with D
by capt_ayhab on Thu May 06, 2010 09:56 AM PDTدانستهام غرور خریدار خویش را
خود همچو زلف میشکنم کار خویش را
هر گوهری که راحت بیقیمتی شناخت
شد آب سرد، گرمی بازار خویش را
در زیر بار منت پرتو نمیرویم
دانستهایم قدر شب تار خویش را
زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک
در خواب کن دو دیدهٔ بیدار خویش را
هر دم چو تاک بار درختی نمیشویم
چو سرو بستهایم به دل بار خویش را
از بینش بلند، به پستی رهاندهایم
صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را
صائب تبریزی
-YT
دلبرا، در دل
Noosh AfarinWed May 05, 2010 10:14 PM PDT
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟
به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟
هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد
تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟
خون من ریزی و چشم تو روا میدارد
بوسهای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟
شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول
اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا؟
اوحدی مراغهای
محاکمه آدم توسط خدا
Noosh AfarinWed May 05, 2010 09:56 PM PDT
امسال
Noosh AfarinWed May 05, 2010 09:52 PM PDT
امسال بلبلان چه خبرها همی دهند
یارب به طوطیان چه شکرها همی دهند
در باغها درآی تو امسال و درنگر
کان شاخه های خشک چه برها همی دهند
مقراض در میان نه و خلعت همی برند
وان را که تاج رفت کمرها همی دهند
بی منت کسی همه بر نقره میزنند
بی زحمت مصادره زرها همیدهند
هر دل که تشنهست به دریا همیبرند
وان را که گوهرست گهرها همیدهند
این تحفه دیدهاند که عشاق روزگار
تا برشمار موی تو سرها همیدهند
این نور دیدهاند که دیوانگان راه
سودا همیخرند و هنرها همیدهند
مولانا
در مجالی كه
Noosh AfarinWed May 05, 2010 09:47 PM PDT
در مجالی كه برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه ای ميسازيم
كه در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدريس كنند،
و بگويند خدا
خالق زيبايی
و سراينده عشق
آفريننده ماست.
مهربانيست كه ما را به نكويی
دانايی
زيبايی
و به خود ميخواند
جنتي دارد نزديك، زيبا و بزرگ
دوزخي دارد- به گمانم
كوچك و بعيد
در پی سودا نيست
كه ببخشد ما را
و بفهماندمان،
ترس ما بيرون از دايره رحمت اوست
در مجالی كه برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه ای ميسازيم
كه خرد را با عشق
علم را با احساس
و رياضي را با شعر
دين را با عرفان
همه را با تشويق تدريس كنند
لای انگشت كسی
قلمی نگذارند
و نخوانند كسی را حيوان
و نگويند كسی را كودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غايب بكند
و به جز ايمانش
هيچكس چيزی را حفظ نبايد بكند
مغزها پرنشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درس هايی بدهند
كه به جای مغز، دلها را تسخير كند.
از كتاب تاريخ
جنگ را بردارند
در كلاس انشاء
هر كسی حرف دلش را بزند
غيرممكن، را از خاطره ها محو كنند
تا، كسی بعد از اين
باز همواره نگويد: «هرگز»
و به آسانی همرنگ جماعت نشود.
زنگ نقاشی تكرار شود
رنگ را در پائيز تعليم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن
از قله كوه
و عبادت را در خدمت خلق
كار را در كندو
و طبيعت را در جنگل و دشت.
مشق شب اين باشد
كه شبی چندين بار
همه تكرار كنيم:
عدل
آزادی
قانون
شادی...
امتحانی بشود
كه بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ايم.
در مجالی كه برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه ای ميسازيم
كه در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدريس كنند
و بگويند كه تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما.
مجتبی کاشانی
حاصل مرا چو
Noosh AfarinWed May 05, 2010 09:45 PM PDT
حاصل مرا چو بلبل مستی ز گلشنیست
چون بلبلم جدایی گلزار میکشد
کاپیتان جان؛ خوشحالم دوست داشتید،و متشکر از محبت شما.
shour
by maziar 58 on Wed May 05, 2010 03:29 PM PDTRed wine khan by that title I was hoping for a googoosh song,but the shour music was also a joy to listen to thanks regardless. Maziar
هر چند عمر شوم
capt_ayhabWed May 05, 2010 03:25 PM PDT
هر چند عمر شوم تو اي نابكار شب
بر ما گذشت تلختر از صد هزار شب
من، با يقين روشن،
بيدار، پايدار
تا بانگ احتضار تو هستم در انتظار
آغوش باز كرده سوي آسمان صبح.
فريدون مشيری
-YT
ای چراغ هر بهانه
Red WineWed May 05, 2010 03:16 PM PDT
شعر من رنگ چشاته
رنگ پاک بی ریایی
بهترین رنگی که دیدم
رنگ زرد کهربایی
من و گنجشکای خونه
دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر می گیریم از تو لونه
بانو نوش آفرین، و سروران گرامی
capt_ayhabWed May 05, 2010 12:01 PM PDT
واقعا چه سرودههای زیبا و دلنشینی لطف فرمودید
-YT
با درود و پوزش فراوان از تاخیر
capt_ayhabWed May 05, 2010 11:58 AM PDT
تا سحر از پشت ديوار شب،
اين ديوار ظلمتپوش
دم به دم پيغام سرخ مرگ
ميرسد برگوش.
من به خود ميپيچم از پژواك اين پيغام
من به دل ميلرزم از سرماي اين سرسام
من فرو ميريزم از هم.
ميشكافد قلب شب را نعرة رگبار
ميجهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد
وز پي آن نالههاي درد
ميپيچد ميان كوچههاي سرد
زير اين آوار
تا ببينم آسمان، هستي، خدا
خوابند يا بيدار
چشم ميدوزم به اين ديوار
اين ديوار ظلمتپوش
وز هجوم درد
ميروم از هوش
آه!
آنجا:
هر گلوله ميشود روشن
يك ستاره ميشود خاموش
فريدون مشيری
-YT
نون برای شما
Noosh AfarinTue May 04, 2010 11:36 PM PDT
ناگه ز درم درآمد آن دلبر مست
جام می لعل نوش کرده بنشست
از دیدن و از گرفتن زلف چو شست
رویم همه چشم گشت و چشمم همه دست
دود سیگار برگ
MehmanTue May 04, 2010 11:27 PM PDT
ایستِ ماشینْ
کنار ِ سبزْ پارکِ بهاری،
آتش ِ سیگار برگ،
آهنگِ "سایه به سایهٴ" احسان،
عمیقْ پُکهای ِ سخت
به نرمْ سیگار برگ.
بالا می رود
چرخانْ دودِ غلیظ ،
خوشبو دودِ پُرْ بارْ،
خُماری و
شیرینْ مستی ِ خیالْ ،
عمیق پُک های پی در پی،
لغزش ِ چرخان ِ دودْ
می تنَد دود
می دود دود
در اتاقک ماشین.
(بخشی از شعر)
ت - خدمت شما
Noosh AfarinTue May 04, 2010 11:13 PM PDT
تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر
باخته شد در نظری آن تن جان گشتهی ما
گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی
هم سبک انداخته شد بار گران گشتهی ما
دیدهی گریان به دلم فاش همی گفت خود این:
کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهی ما
پیر خرد گرد جهان گشت بسی در طلبش
هم به کف آورد غرض پیر جهان گشتهی ما
نفس بفرمود بسی، من ننشستم نفسی
تا همگی سود نشد سود زیان گشتهی ما
ضامن ما در غم او اوحدی شیفته بود
این نفس از غم برهد مرد ضمان گشتهی ما
اوحدی مراغهای
نون تافتون
MehmanTue May 04, 2010 11:02 PM PDT
ناگهان برخاست بانگی از کویر
پس بیامد باد گرمی چون حریر
روی گرداندم من آنگه سوی دشت
پُشت کردم بر عجوز و بر درخت
(دو بیت بالا بخشی از یک ماجراست)
نون خدمت شما
Noosh AfarinTue May 04, 2010 10:43 PM PDT
مهمان گرامی، میدونستم که واو رو تهیه میکنید، خیلی ممنون از حسن نظر شما، دانش که چه عرض کنم .... ولی کمی از هوش هنوز باقی مانده اما باهوشتر نیستم.
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ کُه طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضه اومید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
سختی واو یابی!
MehmanTue May 04, 2010 02:08 PM PDT
واو ندارم به جز آن وانگهی
دفتر شعرم ز وصالش تهی
نون بجویم ز تو نوش آفرین
دانش و هوشت ز همه برترین
کاپیتان جان؛
Noosh AfarinMon May 03, 2010 10:47 PM PDT
این نیز تقدیم به شما.
مهمان گرامی الف از مولای رومی
Noosh AfarinMon May 03, 2010 10:38 PM PDT
آن یکی میگفت اشتر را که هی
از کـجا میآیی ای فرخــنــده پی؟
گفت از حمـام گـــرم کــــوی تو
گفت خــود پیداست از زانوی تو!
شازدهء جان؛
Noosh AfarinMon May 03, 2010 10:35 PM PDT
از دیدن شما در این بلاگ بسیار خوشحال شدم. این بلاگ اصلاً به شخص یا اشخاص بخصوصی تعلق ندارد، متعلق به تمام دوستانیست که تمایل به شرکت در انرا دارنند، هر چه تعداد بیشتر باشد، کیفیتش بیشتر خواهد بود. این کلیپ تقدیم به شما که میدونم مثل خیلیها بیقرارید.
درود بر آقای یساری گرامی؛
Noosh AfarinMon May 03, 2010 10:12 PM PDT
امیدوارم که جان و جسمتان سلامت باشد. حال و روز خیلی از ماها هماند شماست، و هر کدام از ما راهی برای (کوپ) کردن با ناهنجاریهای زمان را پیدا میکنیم. دلم از درد وطن کاسهء خون است، ولی توام با امید برای فردائی بهتر از دیروز و امروز. باید با جمهوری دیکتاتوری خفقان که شلاق نامردیش را بر تن مردم درون مرز میزند، و موجب آشفتگی و اضطراب ایرانیان برون مرز میشود، مقابله کرد. هر کدام از ما عزیزانی در ان آب و خاک داریم که درد و رنجشان موجب درد و رنج و احساس ضعف و ناتوانی ما میشود. آیا این همان چیزی نیست که دیکتاتور زمان میخواهد!؟ در همین سایت، مدافعان خون و کشتار و خفقان که کار اربابانشان را توجیه میکنند را شاهد هستیم.
چگونه میتوان در مقابل رفتار خوشونت گرایی دولت دیکتاتوری ایران تعادل خود را حفظ کرد!؟ تنها راهی که بمن کمک میکند، داشتن امید و بعد همکاری با بعضی از سازمانهای غیر انتفاعی، و در وقت هجوم و فشار افکار ناراحت کننده بر ذهنم، بیش از پیش برای آرامش خاطر به سراغ کتابهای اشعار میروم. هارمونی « ایرانین دات کام» ظرف چندین ماه گذشته بر هم ریخته شد، امیدوارم که بزودی زود بر سر دل و دماغ امده و با این بلاگ و بلاگهای آرامش بخش همکاری کنید.
Dear MM,
by Noosh Afarin on Mon May 03, 2010 10:03 PM PDTام ام گرامی؛
از انجایی که تا حال کسی مرا (NA) خطاب نکرده بود، متوجه کامنت شما نشدم، دو زاریم خیلی کج بود. بابت این کجی عذر میخوام .... و خوشحالم که کلیپ چی بگم بانو مرضیه رو دوست داشتید.
بامداد همه خوش
capt_ayhabMon May 03, 2010 07:16 AM PDT
بامداد همه خوش
سپاس فراوان برای چکامهای زیبا. به روح خسته این دریا نورد پیر شادی و
صفا دادید
-YT
ت
MehmanSun May 02, 2010 08:55 AM PDT
تهمتن به یک ماه سازد سپاه
شود سوی هاماوران با سلاح
پس آنگه بود گاه پیکار ما
همه رزم و یورش بود کار ما
Mr Yassari/Shazdeh
by Souri on Sun May 02, 2010 05:59 AM PDTSalam be aghaye Yassari aziz. cheshm ma roshan. It's always a delight to see your beautiful avatar. A sweet reminder of the good old time. Wish you a very great and happy Persian year of 1389.
Shazdeh: The poem you just posted below, was the first thing I've read this morning. It brought to me a very great poetic sense of love. As you know how much I love Sayeh's poems and especially that one, from which I have a nostalgic memory. Thank you so much for having brighten my day.
Mai 68 Slogan ...
by Darius Kadivar on Sun May 02, 2010 05:24 AM PDTTo Whom it may Concern ...
If concerned that is ...
//www.youtube.com/watch?v=ht5l_CiZazI
Complete List of Mai 68 Slogans Here
به مشاعره نمیشه نه گفت
Shazde Asdola MirzaSat May 01, 2010 08:18 PM PDT
اما وسط مبادله نوشین خانم و جناب کاپیتان هم نمیدوم. در عوض، با ادای احترام، به استقبال شعر زیبای خود بلاگ میروم.
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست