سخن های روز – در یک قدمی جنگ


Share/Save/Bookmark

David ET
by David ET
28-Jun-2010
 

درد از شما، درمان هم از شماست – برنا مشیری -  جمهوری‌خواهی

آنچه جامعه جهانی را در تصویب قطعنامه 1929 مصمم‌ ساخت نه فقط تعلل، وقت‌کشی، پنهان‌کاری و لحن تهاجمی مسئولان ایران در قبال برنامه‌های هسته‌ای کشور بلکه رفتار خشونت‌بار این مسئولان است با معترضان به نتیجه انتخابات. سرکوب، شکنجه و کشتار مردم بی‌گناهی که در سکوت به نتیجه انتخابات اعتراض کردند، بیش از هر چیز به جامعه جهانی اثبات کرد که این مسئولان جز ستیز و جنگ سودایی در سر ندارند و جز به زبان زور نه سخن می‌گویند و نه سخنی را خواهند شنید. رفتار بی‌رحمانه مسئولان کشور در یکسال گذشته و قانون‌گریزی و فساد بی‌سابقه آنها در پنج سال اخیر به جامعه جهانی اثبات کرده‌است که حاکمان ایران نه کمترین ارزشی برای قراردادهای بین‌المللی قائل هستند و نه حتی در صورت توافق با جهان به عهد خود وفا خواهند کرد. کسانی که با مردم و مملکت خویش چنین می‌کنند چه ابایی خواهند داشت از راه اندازی جنگ و به آتش کشیدن منطقه. به تمامی این دلایل و فارغ از مفاد قطعنامه 1929، تصویب آن را باید نقطه آغازین سیاست جدیدی دانست که جامعه جهانی مصصم به اتخاذ آن در قبال ایران شده‌است. سیاستی با آغازی روشن اما با پایانی نامعلوم.
اینک ما در لحظه‌ای از تاریخ کشورمان قرار گرفته‌ایم که بحث دیگر بر سر سرنوشت ما در یکی دو سال آتی نیست. اینک دیگر بحث بر سر کمی گران‌تر خریدن اجناس تحریم شده در بازار جهانی یا درصدی بیشتر پرداختن برای بیمه واردات به ایران نیست. اینک دیگر بحث بر سر این نیست که این یا آن شرکت نفتی رغبتی به سرمایه‌گذاری نشان نمی‌دهد. بحث بر سر جایگزین شدن منطق گفت‌و‌گو با منطق جنگ است. جنگی از آن نوع که سال‌هاست عراق را به خاک و خون کشیده و چشم‌اندازی نیز برای رهایی این کشور از آن در آینده‌ای نزدیک متصور نیست. ما در یک قدمی برنامه تبادل نفت با غذا قرار داریم؛ در یک قدمی تعیین مناطق پرواز ممنوع برای نیروی هوایی کشور و در یک قدمی آن سرنوشتی که حساب شده یا نشده جهان صدام را به سوی آن سوق داد و او خواسته و ناخواسته به دام آن افتاد.
اینک زمان آن فرا رسیده که کسانی که کشور را با این مخاطرات مواجه کرده‌اند، خود راه حلی برای آن بیابند.

مجلس را اشغال کنید برادران – نوشابه امیری -  روز

نباشد این خیمه و خرگاهی که در دل، هزار پرونده فساد و جنایت دارد ومی داند که دم نباید برآورد، اماگاه دهان می گشاید و زمزمه ای می کند ناخوشایند. مجلسی که در صحن علنی، “توکل” به استدلال می کند و در “الف”، زبان می گزد از تجاوز به حریم “آقا”. ببندید این استخوان لای زخم را. استخوان لای زخمی که گاه، تکصدایی از آن بر می خیزد که: کجاست میلیاردهای خزانه! چه شد پرونده کوی دانشگاه! برمتهمان کهریزک چه رفت؟ این معاون دارای مدرک جعلی، در راس “حلقه باند فاطمی” چه می کند. این رئیس جمهور منصوب، چرا مملکت، کرورکرور، به سپاه وامی گذارد؟ چه شد برنامه توسعه 5 ساله؟ چیست این قراردادها که هر روز می بندید با کسانی در آن سوی ناکجا آبادها؟ خزر از چه رو دادید؟ زیر نشان خلیج فارس چرا نشستید که “فارس”اش افتاده بود؟ این نامه های بی سرو ته از چه رو می نویسید؟ اشغال کنید این مجلس را تا بدانیم در عصر “آقا”، عصر آقای خامنه ای، عصر نایب امام، خود امام، اصلا عصر پیامبر [نگفته اند مگر این را؟] مجلس اسلامی را چه به پرسش و چه به نطق پیش از دستور؟ ببندید تا بدانند و بدانیم

جنبش سبز و مبارزه برای حقیقت  - محمد ابراهیمی- جمهوری‌خواهی
سه گونه پرسش درباره‌ فاجعه‌ کشتار 67 در برابر فعالان سیاسی‌ای که در آن روزها بیش و کم در مصدر امور بودند قرار دارد. پرسش نخست پرسشی اخلاقی است و آن این که دیدگاه فعالان سیاسی در مورد این فاجعه چیست؟ پرسش دوم که پرسشی تاریخی است ناظر بر نقش آنان در این فاجعه‌ و موضع‌گیری آنان درباره‌ آن در زمان وقوع آن است. اما پرسش سوم که سیاسی‌تر از دو پرسش دیگر است و کم‌تر مطرح شده، آن است که آنان برای بازخوانی و رسیدگی به این فاجعه چه برنامه‌ای دارند؟ اگر چه این پرسش‌ها بی‌ارتباط با یکدیگر نیستند اما پرسش سوم پرسشی جامع‌تر است و می‌تواند به خواست طیف وسیعی از نیروهای تحول‌خواه جامعه تبدیل شود.

منشور آزادی و برابری مستقّل جبهه سکولار دموکراسی، یک نیاز تاریخی- دنیز ایشچی – عصر نو

 آیا این احزاب و سازمانهای سیاسی حاضرند سر یک میز جمع شده و این موارد را بصورت یک برنامه مشترک مرحله ای گذر از نظام پوسیده ولایی نظامی استبدادی به نظام سیاسی مدرن، سکولار و دموکراتیک جمع بندی کرده و بصورت منشوری مثل “منشور آزادی و برابری” در سطح جنبش ارائه دهند، یا نه.

آنچه که مسّلم است، تهیّه و ارائه کردن چنین منشور برنامه ای یکی از ضرورتهای سیاسی حیاتی این مرحله از جنبش مردمی میباشد. چنین منشوری این امکان را فراهم میکند که تمامی نیروهای آزادیخواه و دموکرات و سکولار این امکان را بیابند که دور چنین برنامه ای جمع گردند. کارکردن بر محور چنین برنامه ای زمینه لازم را در عمل برای شکل گیری ساختار “کنگره ملّی دموکراتیک ایران” فراهم میکند. از همه مهمّتر، تاثیر روانی سیاسی چنین برنامه و ساختار سیاسی شکل گرفته بر محور آن میباشد. این مساله “امید” به دستیابی به آزادی و برابری را برای تمامی جوانان، دانشجویان، روشنفکران ، زنان و دیگر پیروان راه آزادی و عدالت اجتماعی تقویت کرده و دستیابی به این آمال را در دسترس قابل تحقّق نزدیکتری قرار میدهد.

اصل دیگری که باید به آن باور داشت این است که گذر و عبور از این نظام و استقرار نظامی بر مبنای دموکراسی و عدالت اجتماعی از طریق اصلاحات در قانون اساسی و جستجوی فصل مشترک سیاسی برنامه ای با جبهه استبداد ولایی ممکن نمیباشد. این اصل را بعنوان یکی از نتایج سی ساله چالشهای مردمی باید پذیرفت. مردم کوچه و بازار در تجربه روزمرّه خود به این اصل رسیده اند. سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک اگر از این مبنا حرکت بکنند، باید به آلترناتیو “مجلس موّسسان” یا “کنگره بسیط ملّی” جهت تصویب قانون اساسی جدید پیشنهادی جبهه دموکراسی، مدرنیته و سکولاریسم، خود را آماده بکنند. تهیّه قانون اساسی آلترناتیو و تصویب آن توسطّ کنگره بسیط مردمی، آلترناتیو درست مرحله ای به نظر می آید. تهیّه چنین منشوری و شکل گیری چنین ساختار فراگیری بر محور آن، این امکان را از طرف دیگر فراهم میکند که اشخاص و جریانهای دیگر حقیقی، حقوقی، نهائهای اقتصادی، سیاسی که از جبهه ارتجاع و استبداد میبرند، امکان آن را بیابند که به جبهه دموکراسی و مدرنیته بپیوندند. هدف اگر در مقیاس بزرگ آن آشتی ملّی باشد، این مساله در وحله اوّل با ایزوله کردن کامل جبهه استبداد ولایی نظامی میباشد. این کار با رهبری رفیقان نیمه راه مقدور نیست.

آیا سکولارها می توانند آرمانهای خود را تا حد یک انتخابات آزاد تقلیل دهند؟ - از مکتب انسانیت

جنبش سبز مطمئنا یکی از ناهمگن ترین اعتراضات مردمی در طول سده های گذشته است که گروههای اجتماعی مختلف را با عقاید متفاوت و حتی اهدافی متفاوت گرد هم آورده است . به عنوان مثال عده ای از اعضای این جنبش از جمله آقای موسوی به آیت الله خمینی به عنوان رهبری معنوی و انسانی عارف احترام گذاشته ، وضعیت کنونی را نتیجه ی تحریف از آرمانهای اصیل او می دانند و بر همین اساس یکی از شعارهایشان بازگشت به دوران طلایی امام است . در مقابل گروه دیگری از سبزها آقای خمینی را تا حد یک فرد فرصت طلب و اهل فریب پایین می آورند که با وعده ی آب و برق مجانی برای عوام و وعده ی آزادی برای روشنفکران انقلاب 57 را از آن خود کرد و بعد از آن با اعدام و حذف دگراندیشان ، شکستن قلمهای مخالفین و قربانی کردن ایران و ایرانی ها در راه توسعه ی ایدئولوژی خود در طی جنگ هشت ساله کارنامه ی سیاهی از خود بر جای گذاشت . بنابر این برای این دسته از سبزها شعار بازگشت به آرمانهای امام چون توهینی به روح آزادی و دموکراسی می نماید و موجب رنجش و دلزدگی آنها می شود .
این چندصدایی در جنبش سبز فقط محدود به دیدگاههای اعضای آن به انقلاب 57 و بنیانگذار آن نمی شود بلکه در سطح وسیعتر یعنی نوع حکومتی که مورد مطالبه ی سبزهاست دوباره اختلاف نظر عمیقی دیده می شود طوری که از این زاویه سبزها را می توان به سه گروه مذهبی های معتقد به حکومت دینی ، مذهبی های معتقد به حکومت سکولار و سکولارهای غیر مذهبی تقسیم کرد . بر همین اساس موسوی را می توان رهبری همه جانبه برای گروه اول ، ولی فقط یک همراه برای گروههای دوم و سوم تا مرتبه ی عملی شدن شعارهایی چون حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان و برگزاری انتخابات آزاد دانست . یک همراه و نه رهبر چون بی شک برای سکولار ها ادامه ی راه با موسوی برای اهدافی فراتر مانند استقرار قانونی اساسی مبتنی بر جدایی کامل نهاد دین از سیاست بسیار مبهم و دور به نظر می رسد . همین امید کمرنگ به ایجاد یک حکومت سکولار در همراهی موسوی مهمترین چالشهای کنونی جنبش سبز را تشکیل می دهد و این سوال را پیش می آورد که آیا سکولارها می توانند آرمانهای خود را تا حد یک انتخابات آزاد تقلیل دهند ویا هرگز به چیزی کمتر از کناره گیری مذهب از روابط اجتماعی و سیاسی و حذف اصل ولایت فقیه راضی نخواهند شد .و آیا این امکان وجود دارد که بعدا با استفاده از برانگیختن قشر مذهبی وبهانه هایی چون حفظ اتحاد خواسته های آنها همچون انقلاب 57 دوباره به حاشیه رانده شود و حتی به سرکوبشان منجر گردد ؟
بی شک اگر این سردرگمی ها و ابهام ها رفع شوند جنبش می تواند به چارچوبی روشن برای زمینه های آگاه سازی مردم دست یابد و به عبارت دیگر به صورت هدفمند و بر مبنای اهدافی مشخص یارگیری در جنبش سبز را آغازکند . جنبش سبزی که یک دختر جوان را با آرمان حجاب اختیاری با یک روزنامه نگار با آرمان آزادی مطبوعات در یک صف قرار می دهد و علی رغم متفاوت بودن سطح خواسته هایشان هزینه ای یکسان را بر هردو تحمیل می کند . جنبشی که همه ی نگاههای امیدوار به تغییر به آن دوخته شده است و در این میان شاید تنها کارگران باشند که هنوزاکثریت در تحقق خواسته های رفاهی و اقتصادیشان در قالب جنبش سبز مردد هستند و با توجه به تبلیغات حکومت که جنبش سبز را منتسب به قشر مرفه و روشنفکر جامعه می کند به نوعی خود را معذب و منزوی در این جنبش می بینند . امید است که با توافق اعضای جنبش بر روی خواسته هایی مشترک بتوان به طور منسجم تر و قویتر به نفوذ جنبش در بین قشر کارگر پرداخت چرا که بدون همراهی آنها بویژه در مرحله ی اعتصابات از مبارزات امید به موفقیت چندان نخواهد بود .

منشور بخشی از جنبش سبز نه منشوری برای جنبش سبز – فریدون احمدی- حزب مشروطه ايران

روشن است انتظار این نیست آقای موسوی که پا و ریشه در درون همین نظام سیاسی و نظام ایدئولوژیک دارد به سان افراد خارج از این چارچوب سخن بگوید و مسائل را بنگرد و بررسی کند، همچنین آقای میرحسین موسوی به عنوان یک فرد، به مثابه نماینده یک گرایش قکری و سیاسی در درون جنبش و به عنوان سرشناس ترین چهره جنبش سبز کاملا محق است، دلبستگی ها، نگرش ها و نظام ایدئولوژیک-سیاسی خود را بازتاب و ارائه دهد و در راه پیشبرد آن بکوشد. اما زمانی که ایشان منشوری برای کل جنبش سبز ارائه می دهد، محق نیست دیدگاه های یک بخش از جنبش را به کل آن تعمیم دهد.
بیانه شماره هجده آقای موسوی به عنوان منشور بخشی از جنبش سبز، به عنوان بازتابگر نظرات گرایشی که اصلاح امور در درون همین نطام را می جوید و اجرای بی تنازل همین قانون اساسی را می طلبد، مثبت، گامی به پیش و امیدوار کننده است اما نمی تواند منشور مشترک جنبش سبز و بازتاب دهنده پلورالیسم و تکثر درون این جنبش تلقی شود. تلاش برای طرح آن به مثابه “چتر فراگیر جنبش سبز”، تفرقه افکنانه خواهد بود


Share/Save/Bookmark

more from David ET
 
Anahid Hojjati

Dear David, thanks for a great blog and for all your work

by Anahid Hojjati on

 

Dear David, couple weeks ago, I meant to write and thank you for all the work that you do on behalf of secular movement in Iran. You are one of those tireless people whom Iran badly needs if there is any hope for a better Iran. Thanks for all your work.  


MM

embargo/blockade on the export of Iranian oil

by MM on

Iran has been under sanctions for 31 years.  Yet, IRI has been able to work thru the sanctions and along with the neighboring states created an elaborate black market that benefited IRI while the people of Iran pay outrageous prices for everything ranging from Australian lamb, or pay with their lives if they board IranAir flights.  And now, we see more rounds of sanctions.  Hooooray!!!!!

Instead of all these drawn out sanctions where people of Iran suffer and IRI's pockets get full using the black-market, I am coming to the conclusion that an oil embargo/blockade on the export of Iranian oil may be the quickest way towards ending IRI since it potentially has the same effect as an Iranian oil-workers strike which brought down the previous regime.