شهر پسران گل فروش و دختران تن فروش


Share/Save/Bookmark

شهر پسران گل فروش و دختران تن فروش
by David ET
07-Aug-2008
 

Mitra Khala'tbari is a journalist. She used to cover the crime (Havades) section of the Etemaad-Meli newspaper but she no longer works with "Hazarat" in her own words. While working there, she shouted when children received execution verdicts and cried when they got executed. Despite the limits imposed on Iranian journalists, she has been among the Iranian Lionesses who have been outspoken.

Recently I have sensed a feeling of sadness and lack of hope in her writings. I can not blame her. After seeing injustice , death and executions first hand for the past 30 years..it is not easy.

Mitra's feelings of sadness and hopelessness is shared by many who live in Iran , but I also think such feelings are just a sign of calm before the storm. It is only when people give up and feel like they have nothing to lose that they rise and cause a change instead of at best demanding it from those who took the happiness from them and have no intention of giving it back.

To all Mitra(s): Hang in THERE:

Dar Na Omidi basi Omid ast. Payan shabe siah sefid ast...

 

میترا خلعتبری

چه حرف تازه اي ميتونه داشته باشه آدمي كه تمام اين روزها رو در خانه مي گذرونه‏‏، بيشتر ساعت ها رو در خواب و بقيه رو لاي تك تك صفحات كتاب هايي كه تمام اين سال ها روي هم جمع شده بود.دارم فكر مي كنم امروز چندمين روز ماه است اما بيهوده خودم رو خسته مي كنم چرا كه هر چقدر سعي مي كنم به خاطرم نمي ياد‏، چرا چرا چند روز پيش براي انجام كار خانواده به بانك رفته بودم‏، 12 يود يا 11؟ نمي دونم . . .چه اهميتي داره اصلا كه امروز چندمين روز ماه اين مرداد لعنتي است؟ چندمين روزاين فصل كذايي هست؟ چندمين روز اين سال كه اونقدر به اون خوشبين بوديم هست؟ مدتي هست كه اتفاقات مختلف و البته بد صف كشيدند و يكي يكي مانع راهت ميشن. به هر دري مي زني بسته هست‏، شاه كليد هم دست . . .اين روزها بيشتر مي خوابم چون دوست ندارم با آدما ارتباط داشته باشم‏. از آدما خسته شدم. ازشون فراري شدم. ازشون بيزار شدم. آدمايي كه تو صورتت نگاه مي كنن و تو مي دوني دارن دروغ تحويلت مي دن اما باز هم از رو نميرن.ميگن، ميگن، ميگن . . . همين جوري دروغ هايي هست كه رديف مي كنند و به خوردت ميدن‏، سرآخر هم دو تا ماچت مي كنند و ميگن مراقب خودت باش. دو قدم كه دور شدي با اون يكي آدمه شروع مي كنن پشت سرت حرف ميزنن. ميزنن،‏ ميزنن، ‏ميزنن . . . شرفت رو‏، حيثيت كاريت رو، آبروت رو، منطقت رو، همه رو در يك چشم به هم زدن ميزنن.

واقعا آدماي همه جاي دنيا اين جوري هستند يا اين فقط ما ايراني ها هستيم كه اين قدر بد ذاتيم . .

بد ذاتيم چون هر جاي دنيا هم كه ميريم بدجنسي هاي خودمون رو داريم. حالا هي بشين و دم بزن از فرهنگ و تمدن ايران و ايراني . . .حداقل تو اين بيست و چند سالي كه متاسفانه من در اين مملكت زندگي كردم كه اينا فقط يه مشت كلمات قشتگ بود و هست‏، ما كه نديديم.حداقل من يكي تو اين مملكت از اين هموطنان عزيز فقط بي فرهنگي‏، بي مبالاتي، بي انسانيتي، بي خاصيتي و . . . رو ديدم. واسه اينكه اين چيزا رو هم كه ميگم بهش برسيد خيلي نبايد به زحمت بيفتيد، فقط لازمه يه روز كه خواستيد از خونه در بياييد خوب گوش و چشمتون رو باز كنيد. . .براي نمونه و چند مثال بسيار سطحي اول از همه وقتي از خانه پرمهر و محبتي كه همه اعضاي خانواده با عطوفت خاص و هميشگي در اون رفتار مي كنند!!! ( اين علامت تعجب ها به خاطر اينه كه معمولا تو همه خونه ها همه اعضاي خانواده با هم دعوا دارن. به روايت ديگه حكايت خانواده هاي ايراني مثل « دور نشو دل ندارم، جلو نيا چشم ندارم» مي مونه) بيرون اومديد به همون گوشه و كنار ديوارهاي آپارتمان يه نگاهي بندازيد . . .چند تا كيسه ناقابل زباله را همون احتمالا ابتداي يك صبح دلپذير مشاهد مي فرمائيد (عمرا!!! ايراني ها حداقل همين يه كار را از رسانه ملي به خوبي ياد گرفتند كه زباله ها رو راس ساعت 9 شب از منزل مبارك خارج كنند، اما حيف كه در اشتباهيد)از اونجا كه خانم و آقاي محترم خانه شب گذشته حال تكون خوردن نداشتند و زباله ها رو زورشون مي اومده كه بيرون بزارن وقتي صبح در حال رفتن به سركار بودند اين زحمت رو كشيدند.‏ خب مگه چه اشكالي داره؟ اصلا حقوق همسايه كيلويي چند؟ اصلا به اونا چه كه يه سري آدمه ديگه چند ساعتي بايد بوي گند زباله هاي اون ها رو تحمل كنند؟ در حاشيه اين رو هم عرض كنم كه اگر احيانا منزلتون در يه كوچه بن بست هم هست كه ديگه . . . چون معمولا كارگران محترم و زحمت كش شهرداري حال و حوصله تميز كردن و يه جاروي ناقابل زدن به كوچه بن بست شما را هم ندارند ( اين رو گفتم چون مشكل خودم هست)سوار تاكسي كه ميشيد راننده سر مسائل مختلف عصباني هست‏. انقدر هم مسائل مختلف وجود داره كه تا مدت ها مطمئنا با مسائل تكرار ي رو به رو نخواهيد شد.از فحش و ناسزا به ترافيك‏، گرما و بي ملاحظگي مسافران بگير تا بد و بيراه گفتن به بزرگان و سران مملكت و وضع بد اقتصادي و كارشناسي هاي سياسي . . .اگر هم اتومبيل شخصي داشته باشيد كه مدام دغدغه تمام شدن سهميه كارت سوخت و استرس تصادف نكردن با اين وضعيت راندگي در ايران و مسائل ديگه رو داريد.اگر هم يه روز با اداره اي، موسسه اي يا بانكي هم كار داشته باشيد كه بايد كلا فاتحه آرامش را تا آخر شب بزنيد. سرخوردگي از رفتار بد و برخورد يه نگهبان دم در يك اداره دولتي تا بدخلقي كارمند بانكي كه شب فبلش احتمالا با همسرشون دعوا كردن تا وقت تلف كردن و عصبي شدن و مدام تذكر شنيدن در وزارتخونه ها براي جلو كشيدن روسري و رعايت حجاب اسلامي!!!

كوچه ها، پس كوچه ها و خيابان هاي تهران هم كه معرف حضور همه هست . . .

تهران، شهر غم زده، شهر ماتم، شهر عزا، شهر بي برق‏، شهر خاموش، شهر گشت هاي ارشاد، شهر گراني، شهر تورم، شهر بي پولي، شهر مصيبت، شهر ماتم، شهر متكديان سمج، شهر صف هاي طويل پمپ بنزين، شهر اعتياد، شهر موتورسيكت سواران مسافركش، شهر كودكان كار، شهر زنان سرپرست يه خانواده، شهر اعدام هاي ناحق، شهر بي سوادي، شهر صدور حكم هاي ناعادلانه،‏ شهر دزدي، شهر ريا، شهر كلاهبرداري، شهر اينترنت با سرعت پايين، شهر پياده روهاي خراب و خاكي، شهرمصيبت،‏ شهر موش ها،‏ شهرنااميدي جوانان، شهر پسران گل فروش و دختران تن فروش . . .


Share/Save/Bookmark

more from David ET
 
IRANdokht

thanks!

by IRANdokht on

I love her writing, flowing, fresh and to the point. She doesn't sugar coat anything and her frustration hits you over the head and takes a hold of you.

Loved reading her blog. The description of Tehran at the end broke my heart.

Thank you David

IRANdokht