EXCITING NEW RESEARCH PROJECT ON IDENTITY AMONG IRANIANS

Dr Rusi Jaspal
by Dr Rusi Jaspal
16-Jun-2011
 

محققان در دانشگاه ناتینگهام انگلستان در حال تحقیق درباره هویت و رویکرد گروه های اجتماعی در میان ایرانیان هستند. ذکر نام در این پرسشنامه ضروری نیست. برای پر کردن این پرسشنامه حدود ۲۰ دقیقه وقت لازم است. اگر مایل به شرکت در این پرسشنامه هستید لطفاً روی آدرس زیر کلیک کنید

//edu.surveygizmo.com/s3/535794/6dc3012f5878

Share/Save/Bookmark

more from Dr Rusi Jaspal
 
Jeesh Daram

Milk would understand

by Jeesh Daram on

I tried Google translation of my earlier post, to better clear my position and here is the best it could deliver:

 

"Doctor, tell it a story for you.In
short, man, you know, people wrote and wrote until noon and had lunch
and after lunch they continued Bnvshtn and English missionaries Gnjydnd
not happy in the skin.
It was evening and it was longer than the fruit and ate and wrote Qottab.Muhammad
and al .. wish me "..... and saw there were three thousand people ...
.... Allhm connected Yksda shouted Ali Mohammed al .... ... and after
that I
It eats at me all the stuff and went looking for work ....... Milk would understand"

 

Yes, as Google puts it "Milk would understand"!

Cheers!

 

 

 


Jeesh Daram

جمیع سرور انبیاء

Jeesh Daram


دکتر، بذار یک داستان برات بگم. در زمان شاه و با اجازه دولت، میسنونرهای مسیحی اهل انگلستان پنج هزار نفر از مردم کوچه و بازار را توی باغ سفارت انگلیس در تهران جمع کردند که از فضایل دین مسیحیت براشون تعریف کنند و به امید آنکه شاید بعضی از آنها بدین مسیحیت پناه بیاورند. خلاصه بعد از سه روز و سه شب  و سه وعده غذا دادن و میوه جات و هدایای گوناگون و محل خواب و استراحت، بیش از سه هزار نفر هنوز باقی مانده بودند و با علاقه و عشق به گفته های میسیونرها گوش میکردند. روز چهارم تماما برای نوشتن بود و هر یک از این پنج هزار نفر موظف بود که صفات نیک حضرت مسیح و فواید مسیحیت را روی کاغذ آورد. خلاصه، آقایی که شما باشی، مردم نوشتند و نوشتند تا آنکه ظهر شد و نهار آوردند و بعد از نهار اینها بنوشتن ادامه دادند و میسیونرهای انگلیسی از شادی در پوست نمی گنجیدند.  تا آنکه دیگر داشت غروب میشد و این مردم همینطور میوه و زولبیا بامیه میخوردند و مینوشتند.  دستور دادند بروند و چراغهای زنبوری را روشن کنند تا مردم در نور کافی بنویسند....چشمت روز بد نبیند...به محض آنکه زنبوری ها را آوردند، یکدفعه یکی از وسط جمعیت داد زد...."جمیع سرور انبیاء...بر محمد و آل محمد صلوات".....ایکاش اونجا بودی و میدیدی...سه هزار نفر یکصدا فریاد زدند....اللهم صل علی محمد...و آل محمد....که دیگه بعد از اون جلسه بهم خورد و همه با شکم پر رفتند دنبال کارشان....... شیر فهم شدی