دیدار خدا

دیدار خدا
by ebi amirhosseini
28-Nov-2009
 

با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد

ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ

همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد

با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم

عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد

حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین" را

ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد

یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی

گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد

همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین

سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد

"لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او

"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد

مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟

من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد

تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست

من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد

مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید

فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد

خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون

پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد

گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو

تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد

***************************************

نوشته :محمودرضا آذرخش


Share/Save/Bookmark

Recently by ebi amirhosseiniCommentsDate
Simin Daneshvar: Influential author has died
22
Mar 08, 2012
ایران 1973
5
Oct 18, 2011
حافظ
1
Oct 12, 2011
more from ebi amirhosseini
 
ebi amirhosseini

Manucher & Red Wine aziz

by ebi amirhosseini on

Sharmandeh kardid.

sepaas

Ebi aka Haaji


Red Wine

...

by Red Wine on

زده شعله در چمن در شب وطن خون ارغوان ها
تو ای بانگ شور افکن، تا سحر بزن شعله تا کران ها
که در خون خستگان، دل شکستگان آرميده توفان
به آيندگان نگر در زمان نگر بردميده توفان
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را ،بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی، خوشه شادی، تا سحر برويد
سرود ستاره را ،موج تشنه با، آهوان بگويد
ستاره ستیزد و شب گريزد و صبح روشن آيد زند بال و پر ز نو، آن کبوتر و، سوی ميهن آيد
گرفته تمام شب، شاخه ای به لب، سرخ و گرده افشان پرد گرده گسترد، دانه پرود، سر زند بهاران
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را ،بشارت دهندگان را که لبخند آزادی، خوشه شادی، تا سحر برويد
سرود ستاره را ،موج تشنه با، آهوان بگويد

Manoucher Avaznia

آبرو بین و رگ

Manoucher Avaznia


آبرو بین و رگ غیرت من را که چه سهل

پیش پای سخن راستنما رفتم و شد

دل غافل که شدی بستۀ هر رنگ و بزک

به شتابی به در خانۀ آن چهره نما رفتم و شد 

کس خود باش که در دور جهان همچو تو من

به گدایی به در دشمن پر کین و دغا رفتم و شد

به سر چارق درویشی جدم که همی گفت مرا:

جان من یک نفسی را به خود آ رفتم، و شد 


Homan Mohabadi Ebrahimi

I agree with Dr Saadat Noury

by Homan Mohabadi Ebrahimi on

Dear Mr Ebi Amir Hossaini: I think you better replace the line of

نوشته :محمودرضا آذرخش

with the correct name of the poet, Mohammad Ali Gooya. It is not a big deal. Thank you.


M. Saadat Noury

More links for you

by M. Saadat Noury on

Thank you for your note. The composer of the poem you posted is late Mohammad Ali Gooya and all credits go to him. Please view these 2 links: //omidreza.blogsky.com/ and //omidreza.blogsky.com/

آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت
معشوق و شراب و می پرستی را ساخت
بی شک قد حی شراب نوشید و از آن
سر مست شد این جهان هستی را ساخت

Hajminator

Ebi jan,

by Hajminator on

Very nicely written poem with beautiful metaphors. Thanks a lot I enjoyed (re)reading it.


ebi amirhosseini

Dear friends....

by ebi amirhosseini on

JJ,Monda,Red Wine & BN aziz :

sepaas.

Samsam Jaan :

I'm honored.

Jenaabe Noury :

The name I mentioned as the writer can be found here:

//nabpatogh.mihanblog.com/post/65

I couldn't find Mr Gooyaa's version in the link you provided,anyhow,message is important not the mesenger.

sepaas

Princess Jaan:

Sorry,uncensored statue of David .lol

//funnyartpictures.com/pics-funny-stuff/?pictures/arts-entertainment/statue-of-david-michelangelo.html

Irandokht jaan :

No,I'm not that intelligent.lol

 

 

Ebi aka Haaji


IRANdokht

Good one!

by IRANdokht on

It reminds me of someone who was going to Hajj omreh and was packing his eau de cologne and shaving kit. His wife still does not believe that he went to Mecca on that trip.

Did you edit that photo yourself?

IRANdokht


Princess

Thanks for sharing, Ebi jan!

by Princess on

Great poem and I fully understand the necessity of appearing before God in a tie, vali aakheh heif-e David nist? :)

 


M. Saadat Noury

این سروده از ساخته‌های زنده یاد محمد علی‌ گویاست

M. Saadat Noury


جناب امیر حسینی سپاس فراوان از گزینش این سروده که از ساخته‌های زنده یاد محمد علی‌ گویاست .شرح حال زنده یاد گویا را در این تارنما می‌‌توان یافت. ارادتمند سعادت نوری


SamSamIIII

ابی جان

SamSamIIII


 

 شنبه ست و اين بلاگت وادارم کرد که چند بند برات بيام . خواستم بلاگش کنم که گفتم چه جايی بهتر از کلبه داش ابی گل که فيتيله ما رو روشن کرد. پيشکش  و شاد باشی

 

من برفتم بی پاسپورت به درگاه خدا
بر سر دار بديدم سر ان شيخ عبا بی سر و پا
روی کرده به خدا , گفتمش اوی چرا
که همه زندگي اش داده به سبحان و علا
ناگهان ايزد دانا زد بزير خنده
خنده ای از ته دل با شيشکی اکنده
گفت من را که پسر جان تو خري يا نادان
کز ندانی ز نيرنگ عبا با من و ان
امدند پيش من و گريه و زاری کردند
گر برفتند به کعبه, خانه دزدی کردند
نام من بهر فرنچايز دکانی ز دورويي کردند
سخن خود به من بسته و ان زور چپونی کردند
آبرويم ز عجم برده شد از شيخ کذا ال عبا
پس کنون مفت خوران را بکنم از کون هوا
گفتمش پس که نُسکت و پيامت به کجا من جوي ام
چشمکی زد و بگفتا
که فردوسی و کورش بياورد پيام از سوي ام

سام سام

 


bajenaghe naghi

Ebi jan

by bajenaghe naghi on

great poem thank you.


Red Wine

...

by Red Wine on

Very nice Ebi jan ... Like always . God bless you.


Monda

Right On!

by Monda on

فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد

Nice. 


Jahanshah Javid

Excellent

by Jahanshah Javid on

من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد

Indeed