جوانهء سبز سکولاريسم


Share/Save/Bookmark

جوانهء سبز سکولاريسم
by Esmail Nooriala
21-Feb-2010
 

اسماعيل نوری علا

حکومت مذهبی در ايران 31 ساله شد. آنها که فکر می کردند اين حکومت در 22 بهمن فرو می ريزد و بی صبرانه منتظر بودند تا در پی فرو ريزی آن رهبرانش فراری يا دستگير شوند، آنها که انتظار حضور ميليونی مردم را داشتند، آنها که می خواستند سبزها را در درون اسب تروا جا داده و در ساعتی معين ميدان آزادی را در برابر چشم احمدی نژاد و اوباشش سبز کنند، آنها که فکر می کردند در برابر حکومت ولايت فقيه آلترناتيوی جز قرائت نوين آنان از اسلام سياسی وجود ندارد و با سقوط اين حکومت نوبت به آنان خواهد رسيد تا ملت ايران را برای سی سال ديگر ميهمان حکومت اسلامی نوع خود کنند، آنها که معتقد بودند نيروهای سرکوبگر رژيم پس از ماندن طولانی در خيابان ها خسته و دلزده خواهند شد و دست از ايستادگی در برابر مردم برخواهند داشت، و آنها که فکر می کردند مردم ايران براستی چشم براه راهنمائی ها و راهکار های اختراعی آنانند، در پايان روز 22 بهمن دانستند که بيشتر اهل خيال پردازی بوده اند تا درک واقعيت های سياسی ايران که رهبری جنبش سبز داخل کشور را به خرد جمعی جوانانش سپرده است. آنها بزودی هم با ناباوری تمام خواهند دانست که چون نسخه هاشان برای مداوای «بيماری زدگی ِ سی ساله» ی ما مفيد نبوده، گرفتاران چنبرهء هولناک ولايت فقيه تصميم گرفته اند که خود به فکر چاره ای برای درد خويشتن باشند.

در عين حال، 22 بهمن نشان داد که بحث همچنان بر سر «تشخيص بيماری» است و طبيبان مدعی هنوز نتوانسته اند درد را تشخيص دهند تا درمان را به تناسب آن تجويز کنند و اکنون هم روشن شده است که آنانی که در اين هشت ماهه به ضرس قاطع فکر می کرده اند که تشخيص و درمان را يکجا در جيب خود دارند تا چه حد بی پايه و مايه سخن گفته اند و ميزان نفوذشان در افکار عمومی تا عمق دو سه ميليمتری پوست بيشتر نبوده است.

مثلاً، به مورد حجة الاسلام کديور بپردازيم که کوی به کوی می رود و، با زبانی برآمده از اعماق حوزهء علميهء قم، برای دانشجويان و ديگر ايرانيان نشسته در فرنگ و نگران سرنوشت وطن توضيح می دهد که نود در صد ايرانيان مسلمانند و دلشان می خواهد حکومت اسلامی را نگاه دارند اما، در عين حال، می دانند که حاکمان فعلی کشور ربطی به «اسلام راستين» ندارند و از لحاظ فقهی «جائر» بشمار می روند. ايشان ـ مطابق توضيحات مفصل، مستدل و جالبی که آقای اکبر گنجی در مقالهء هفتهء گذشتهء خود داده اند ـ خويش را در موضع و مقام «رهبر راستين» حکومت اسلامی آينده می بينند که، اگر خمينی توانائی تعطيل ِ مصلحتی ِ توحيد را داشت ايشان، بر پايهء دانش گذشته و آينده و تسلط بر کوچه و پسکوچه های عقل و نقل، و آشنائی با هفت منزل عرفان و فقه، توانائی منسوخ اعلام کردن آن بخش هائی از قرآن را دارند که با اوضاع امروز نمی خواند.

اما آيا براستی، پس از تجربهء سی سالهء حکومت خمينی ـ موسوی از يکسو، و حکومت رفسنجانی ـ خاتمی از سوی ديگر، و نيز چشيدن مزهء تلخ حکومت خامنه ای ـ احمدی نژاد در چهارسال و نيمهء اخير، هنوز هم ايرانيان ـ حتی ايرانيان براستی مسلمان ـ برای داشتن حکومت اسلامی «راستين» آقای کديور است که به خيابان ها می آيند و جان جوانانی چون ندا و سهراب را به دم گلوله می سپارند؟

از نظر من، عطف په صدها نامه و ايميل روازنه ای که به نشريه نيوسکولاريسم می رسد، و به شهادت این همه وبلاگ های جوانانی که خود را سکولار می نامند، و به دليل وجود ویدئوها، و فيلم های هزاران هزار تن از مردمی که در تظاهرات خيابانی ايران شعارهای غیر مذهبی سر می دهند، کاملاً روشن است که اکنون پذيرش يک حکومت اسلامی ديگر، بعنوان آلترناتيو حکومت اسلامی فعلی، از جانب بخش بزرگ و مهمی از ملت ايران کلاً منتفی شده است و کسی ديگر برای حرف ها و ايده های منبری ـ آخوندی ـ فقهی که در پی اثبات وجوب تداوم حکومت مذهبی اند تره هم خرد نمی کند. و براستی بيهوده نيست که همين دو سه روز پيش آقای دکتر عبدالکريم سروش نيز توضيح داده است که امضاء کنندگان اعلاميهء پنج نفره (يعنی، حتی آقای کديور) همگی سکولار اند!

2

اما البته داستان به اين سياه و سپيدی هم که می گويم نيست. چرا که هستند بسيارانی که هنوز با لبخند های دوستانه اما سرشار از موذی گری همهء مطالب بالا را تصديق می کنند و سپس توضيح می دهند که، برای رسيدن به حکومت سکولار آينده، داشتن نقشهء راهی اهميت دارد که منازل سازش ـ همراهی ـ همکاری با نيروهای مذهبی ـ سياسی را تعيين کند، چرا که نمی توان به اين اميدوار بود که حکومت اسلامی يکشبه فرو ريزد و يک حکومت سکولار و ناب ايرانی جانشين آن شود.

اين سخنگويان، بر بنياد همين استدلال، فی  المثل معتقدند که، از لحاظ تاکتيکی، خواستاری انحلال حکومت اسلامی در حال حاضر درست نيست و بايد کوشيد تا مردم را بر حول محور شعارهائی خطاب به همين حکومت اسلامی ـ شعارهائی همچون خواستاری رفراندوم يا اجرای مفاد اعلاميهء حقوق بشر و يا انجام انتخابات آزاد (گاهی هم با ذکر «بدون نظارت استصوابی شورای نگهبان») ـ گرد هم آورد تا «نهضت را به پيش یرد».

آنها حتی می کوشند توضيح دهند که مهندس موسوی هم همان مهندس موسوی تمام سی سالهء گذشته (هشت سال در مقام نخست وزيری و بيست سال در پايگاه عضويت دائم مجمع تشخيص مسلحت نظام) نيست و اکنون می تواند بعنوان پلی در سر راه ما به سوی سکولاريسم عمل کند ـ حتی اگر در شعار خواستار بازگشت به دوران طلائی خمينی باشد! و، بالاخره هم به اين پرسش محتوم می رسند که آيا نبايد پذيرفت که ـ مثلاً ـ دوران خاتمی بهتر از دوران احمدی نژاد بوده است؟ و آيا جفا نيست که ما با «راديکاليسم خود!» ملت ايران را از داشتن دوران آرامشی که بوسيلهء مهندس موسوی سامان خواهد گرفت محروم کنيم؟

براستی پاسخ اين استدلال های ظاهراً معقول چيست؟ بخش بزرگی از سکولارهای ايرانی می دانند که راه آينده خيلی هم هموار نيست و آنها احتمال دارد با انواع اسلامی حکومت ـ از نظامی گرفته تا اصلاحاتی و کارگزارانی ـ روبرو شده و ناچار شوند که در قبال هر يک از اين «پيشرفت ها!» نفياً يا اثباتاً موضع گيری کنند. آنها می دانند که ممکن است ضرورت ايجاب کند تا، بی آنکه هدف خود را به فراموشی بسپارند، دست به همکاری های مرحله ای با نيروهائی بزنند که می کوشند محيط حکومت اسلامی را بصورتی قابل تحمل اصلاح و تلطيف کنند.

بهر حال مگر نه اينکه اين يک احتمال واقعی می تواند باشد که حکومت مجبور شود احمدی نژاد را قربانی کرده و ـ مثلاً ـ موسوی را به رياست جمهوری برساند؟ در اين صورت تکليف سکولارها چيست؟ آيا بدان خاطر که معتقد به ضرورت انحلال حکومت اسلامی و برقراری يک حکومت سکولار هستند بايد در مقابل حکومت مهندس موسوی هم «گارد» بگيرند و بلافاصله با او وارد مبارزه شوند؟ آيا نبايد به اين حکومت وقت بدهند تا امکانات و مقدورات خويش را رو کند و با گذشت زمان دريابد و نشان دهد که حکومت اسلامی، بخصوص از لحاظ فرهنگی و حقوق بشری، اصلاح پذير نيست؟ آيا نه اينکه با بقدرت رسيدن موسوی بهر حال بخش بزرگی از جمعيت جنبش سبز خواسته های خود را متحقق دانسته و دست از مبارزه خواهند شست و به خانه های خود باز خواهند گشت؟ آيا سکولارها هم بايد نوميدانه به کنج خانه های خود بخزند و انتظار سی سالهء ديگری را بيآغازند؟

3

تا کنون، سکولارهای ايرانی در برابر اينگونه حوادث و پرسش ها وضعيتی منفعل داشته اند چرا که هيچ يک از طرفين دعوا آنها را دارای محلی از اعراب نمی دانسته و وزنی برايشان قائل نبوده اند. سکولارهای ايران تا کنون پراکنده، منفرد و بی سر پناه بوده اند و اگر هم در تشکل های حزبی و سازمانی عضويت داشته اند يا اين نهادها خود دارای ساختار و هويتی ايدئولوژيک بوده و ضد مفروضات سکولاريستی عمل می کرده اند و در آدم آزاديخواه و مدرن رغبتی برای پيوستن بخود را بر نمی انگيخته اند و يا دارای رهبری منسجم و دموکراتی که بتواند از افراد تشکيلاتی نيروئی کارآمد بسازد برخوردار نبوده و زير دست و پای سازشکاری های موسمی رهبران شان توان مبارزاتی خود را از دست داده اند.

در اينجا من از سازمان هائی همچون حزب کمونيست کارگری که رسماً خود را سکولار و دموکرات می دانند اما ـ مثلاً  ـ به پذيرش مالکيت خصوصی از جانب امضاء کنندگان «بيانيهء پشتيبانان سکولار جنبش سبز» اعتراض می کنند، و يا اعضاء شورای ملی مقاومت (به پشتوانهء سازمان مجاهدين خلق) که مدعی اند بيست و چند سال پيش خواستار جدائی دين و مذهب از حکومت و دولت بوده اند اما هنوز نام حکومت شان «جمهوری اسلامی ايران» است و نيروهاشان ـ حتی در صفوف نظامی ـ مشغول اجرای برنامه های مذهبی در تلويزيون سيمای مقاومت اند کاری ندارم و می پرسم که آيا براستی دردآور نيست که ـ مثلاً ـ جمهوری خواهان ِ مدعی ِ سکولار بودن ما نيز، بدون داشتن هيچ موضع انتقادی، شرطی، زمانمند و قابل ابطال، بخواهند زير چتر موسوی قرار گيرند؟

و مگر نه اينکه در صحنهء مبارزات سياسی نداشتن هويت و هدف خاص، و عدم اتخاذ تاکتيک ها بر بنياد يک پايگاه استرتژيک، نتيجه ای جز شکست نداشته و نخواهد داشت؟ و مگر نه اينکه ضروری است تا همواره بين تاکتيک ها و استراتژی ِ يک نيروی مبارز سياسی رابطه ای ارگانيک و ساختاری برقرار باشد؟

بنياد سخن من اين فرض است که بخش بزرگی از مبارزان داخل کشور خواستار حکومتی سکولار هستند و بقدرت رسيدن اصلاح طلبان مذهبی (تازه اگر بتوانيم موسوی را اصلاح طلب بدانيم) دردی از آنها دوا نخواهد کرد و آنها ناگزيرند از آن پس نيز بفکر اين باشند که چگونه می توانند خود و کشور و ملت شان را از شر حکومت مذهبی بزک و آرايش شده نجات دهند. و بر اساس اين فرض است که ناگزيريم بپذيريم که سکولارها، حتی اگر عملاٌ و برای مدتی نامعين دوشادوش اصلاح طلبان مذهبی و معتقد به حفظ حکومت مذهبی مبارزه کنند، نيازمند به داشتن استراتژی ويژهء خود (با هدف استقرار حکومت سکولار در ايران) هستند و تنها بر اساس چنين استراتژی منسجمی است که می توانند از تاکتيک های هوشمندانه و مؤثر برخوردار شوند؛ بطوری که، در عين کمک به پيش برد مبارزات، صرفاً تبديل به چرخ پنجم ماجرا و وسيلهء قابل مصرفی برای بقدرت رسيدن اصلاح طلبان خواستار حکومت مذهبی نشوند.

4

پس طبيعی و بديهی خواهد بود اگر بگوئيم و بپذيريم که سکولارهای ايران محتاج داشتن تشکيلات، دستگاه هماهنگ کننده، وسائل ارتباط جمعی، استراتژی منسجم، و توانائی اتخاذ تاکتيک هائی کار آمد بر اساس آن استراتژی هستند.

اما اين همه چگونه قابل ايجاد و تحقق است؟

ديده ام که برخی ها در برابر اين سخن لبخندی زده و، انگار علم غيب داشته باشند، می گويند مطمئن باشيد که اين رهبری در داخل کشور وجود دارد و تاکنون هم بصورتی کارآمد عمل کرده است. اما، وقتی از گويندگان اين سخن دليل می خواهی می بينی که آنان نيز جز خوشخيالی چيزی در چنته ندارند.

اما بگيريم که چنين باشد. آنگاه آيا نمی توان پرسيد که اگر واقعاً اين مديران سکولار غيبی در داخل کشور وجود داشته باشند، حکومتی که اکنون، هر روز بيشتر از روز پيش، تالی و آلترناتيو خود را حکومت سکولار می بيند و اپوزيسيون خودی اش هم، چه در داخل و چه در خارج کشور، همين نکته را از زبان اصول گرايان نگران و اصلاح طلبان پريشان خويش مکرراً به همين صورت بيان می کند، چگونه خواهد گذاشت که چنين مرکزيتی در داخل کشور پا بگيرد و کارا شود؟

بنظر من، هم اکنون سکولارهای شرکت کننده در تظاهرات جنبش سبز بی پناه ترين بخش اين جنبش بشمار می روند. اصلاح طلبانی که خواستار ابقای حکومت اسلامی اند، با رانت خواری سی سالهء خود بخاطر شراکت در حکومت مذهبی، توانسته اند در سراسر دنيا شبکه و نفوذ داشته باشند. حتی نيروهای غير شيعهء ايرانی ـ از بهائی ها گرفته تا کردها و بلوچ ها ـ نيز دارای تشکيلات و پشتيبانان بين المللی خود هستند. اما سکولارهای داخل جنبش سبز نه تنها از چنين حمايت هائی برخوردار نيستند بلکه بخش اصلاح طلب مذهبی جنبش سبز نيز مجدانه به انکار وجود آنها مشغول است و می کوشد تا تعداد و اهميت آنها را ناچيز شمرده و، در عين حال، خواستاری حکومتی سکولار و بی تبعيض را نوعی افراط گری خطرناک به حال جنبش جلوه دهد.

اما اين «ناچيزی خطرناک!» افسانه ای بيش نيست. واقعيت های جاری در دو سوی مرزهای کشورمان اين نکته را هر روز روشن تر در برابر ما قرار می دهند که سکولارها يک «نيروی سوم» پر جمعيت اما گسسته و سرگردانند که تاريخ بار سنگين بردن کشور بسوی جامعه ای باز و مدرن و متمدن و متکثر را بر دوش آنها گذاشته است؛ با اين ملاحظهء نگران کننده که اگر گسستگی و سرگردانی اين نيرو به انجامی نرسد و اعضای آن سکونت در بن بست را ادامه دهند تحقق اين مأموريت ناممکن شده و نسل های ديگری نيز محکوم به سوختن در جهنم حکومت مذهبی و ايدئولوژيک ولايت فقيه خواهند بود.

5

بی گمان بدون انديشيدن به فردائی بی تبعيض، بی شلاق، بی اجبار، بی دروغ، بی پسله کاری و سرشار از اميد و عشق و شادمانی نمی توان سکولار بود، نمی توان «نيروی سوم سکولار» را در برابر دو نيروی پايه گذار حکومت مذهبی (که تنها اکنون ـ آن هم بمنظور حفظ حکومت مذهبی! ـ در تضاد با هم قرار گرفته اند) کارا ساخت؛ و نمی توان به شاهراهی پا گذاشت که به شهر آزادی و خرمی و سازندگی می رسد.

در اين راستا سامان دادن به اين «نيروی سوم سکولار» وظيفهء تاريخی تک تک کسانی است که عميقاً ضرورت ها و ايجابات زمانهء خود را حس کرده و می دانند که نسل جوان ايرانی جان بر کف به ميدان آمده تا تکليف خود را با حال و آينده اش روشن کند، چرک هويت های تحميلی و بيگانه را از خود بزدايد، از دام تحقير شدگی زشتش وا رهد، و نه با هدف «مديريت دنيا» که برای عضويت کامل در باشگاه کشورهای متمدن جهانی اقدام نمايد که شتابان خاطرات تلخ قرنی استبدادی را که دهه ای پيش به پايان رسيده به اعماق تاريخ می فرستد.

اکنون وقت آن رسيده که سکولارهای سبز ايران از پوستهء تحميلی اصلاح طلبی بيرون آمده و نشان دهند که سبزينهء حضورشان نه از آن قبايل چهارده قرن پيش عربستان است و نه در هوای تثبيت حکومتی مذهبی و تحميل ارزش های شريعت قشر کوچکی از دينکاران رشد می کند و، در واقعيت خود، می خواهد تا خرمی آزادی را به همهء دينداران و بی دينان به يک سان هديه کند.

برگرفته از سايت سکولاريسم نو



Share/Save/Bookmark

more from Esmail Nooriala
 
masoudA

Dear Mr. Nouri Ala

by masoudA on

Simplicity is they Key.  Everything about Green is simple.   We simply want to get rid of the theocracy - seeking a secular democracy in which no religion or religious rules are favored and all people will have equal rights.  As you said - the overwhelming majority of Iranians want that - and will get that.   Yes, Green had hopes and aspirations for 22 Bahman - Yes green has hopes for the upcoming 4-Shanbeh Souri, but let me assure you my dear Mr. Nouri Ala, Green also knows and understand the monument task at hand.   Green understands the long process, and our strategy is gradual decay of the Islamic Reublic.  We also understand the final task will require disarming some 5,000 IR militia and goons.........but please - let us keep things simple.  The Green seeks nothing short of complete collapse of the regime and more importantly disarmament of those who should not be holding arms or power.  

Simplicity is the key

 PS - Well said Azadeh Azad


David ET

Only Reason

by David ET on

Only reason that seculars are less organized is that, they had been subjected to regime's "cleansing" since the beginning while the so called religious reformist were part of the system or more tolerated.

                         visit: www.iransecular.org        


oktaby

Dear benross, the reality is that non-secular 'opposition'

by oktaby on

has the upper hand. Just look at who gets the tribune and press. They are either former regime agents, rejects, or those who actually believe islam (or any religion) can mix with government. Seculars do need to organize and seize the topic, exposure and the agenda. So while I agree with your broader point, the fact remains that the message of the opposition is currently dominated by the non-seculars (eslah talabs) and that has more of an appeal to the various foreign powers and their perceived interests. Without organizing, the seculars message and power will remain ineffectual in echoing the sounds of the Iranian youth, outside of Iran. 

OKtaby


Azadeh Azad

Mr. Nooriala: Time for Action

by Azadeh Azad on

A very good analysis. Why don't you begin organising the secular movement? As you know, we already have a secular and democratic constitution based on the UN's Human Rights principles:

//iransecular.blog.com/constitution/

Azadeh


MM

I second the motion to unite

by MM on

I second the motion to unite against nepotism, corruption and terror that runs deep in the divine cesspool.

A green umbrella is where we all belong to.  In my opinion, this umbrella should extend to secularists, monarchists, jebheh-melli, to........... as long as two criteria are met: 1. the separation of religion and state and 2. full implementation of the charter of human rights.

As long as the opposition is fragmented, the IRI will do what it pleases with impunity.


benross

کدام نیروی سوم؟

benross


چیزی به نام «نیروی سوم سکولار» وجود خارجی ندارد. سکولاریسم همان چیزی است که ۳۱ سال پیش سرنگون شد (به جرم فقدان آزادی) و حاکمیت مذهبی جانشین آن گشت. من به هرطریق که می‌شمارم، این صف‌بندی بیشتر از دو نیرو را شامل نمی‌شود.

رژیم اسلامی در سی سال گذشته همواره در حال رفورم بوده و اصولاً ماهیت بحران زای این رژیم چاره‌ای جز این نمی‌گذارد که همواره شیوهٔ سلطه‌اش را بر ملت ایران با شرایط تطبیق دهد. این یک رژیم ماقبل صنعتی است که بر یک جامعهً نیمه‌صنعتی و به هرحال غیر فئودالی چیره گشته است. حاصل چنین شرایطی جز بحران زایی نیست. و به ملاحظهٔ تدوام قدرت، تطبیق دائمی بر شرایط بحرانی را ملزم می‌سازد. این چیزی است که روشنفکران سرشکستهٔ ایران نامش را اصلاح‌طلبی گذاشته‌اند.

این اصلاح‌طلبی، هرچه هست، از متعلقات رژیم اسلامی است. این ابداً نیروی تفکیک رژیم به «دو» نیرو را موجه نمی‌سازد. جناح‌بندی درون رژیم، از سی سال پیش تا کنون، اولاً از ملازمات طبیعی چیزی به نام «جامعه» است و ثانیاً از ملازمات ضروری رژیم اسلامی بوده و هست که در قبال ماهیت بحران‌زای خود همواره آجید و بیدار بماند و با یک نگاه به پشتِ سر و یک نگاه به پیش رو، همهٔ امور را زیر کنترل نگاه دارد. آیا این چیزی است که شما به «جناح» اصلاح طلب و «جناح» اصول‌گرا می‌شناسید؟ خجالت هم نمی‌کشید؟ (به عنوان یک «سکولار» از شما می‌پرسم) 

نیروی دومی در کار نیست که ما بخواهیم نیروی سوم باشیم. یک نیرو نیروی رژیم اسلامی است و یک نیرو هم  نیروی ترقی و تجدد و سکولاریسم، همان چیزی که  که سی سال پیش داشتیم و بجای اضافه کردن آزادی به آن، این هیولا را بر جایش نشاندیم.

از این روست که نویسنده، معنای شعار رفراندم را درک نمی‌کند. زیرا جامعه را بالقوه شامل «سه» نیرو می‌داند و رفراندم تنها می‌تواند پاسخگوی دو مقوله باشد و نه بیشتر.

اصولاً سبز نامیدن جنبش سکولار نه تنها فریب اجتماعی است بلکه یک دزدی دریده از املاک رژیم اسلامی به شمار می‌آید. 


oktaby

تحلیلی روشن و بجا

oktaby


"...سامان دادن به اين «نيروی سوم سکولار» وظيفهء تاريخی تک تک کسانی است که عميقاً ضرورت‌ها و ايجابات زمانهء خود را حس کرده"


vildemose

Excellent article. The

by vildemose on

Excellent article. The seculars are in dire need of organization and leadership both inside and outside.


David ET

GREAT ARTICLE - well said:

by David ET on

اکنون پذيرش يک حکومت اسلامی ديگر، بعنوان آلترناتيو حکومت اسلامی فعلی، از جانب بخش بزرگ و مهمی از ملت ايران کلاً منتفی شده است و کسی ديگر برای حرف ها و ايده های منبری ـ آخوندی ـ فقهی که در پی اثبات وجوب تداوم حکومت مذهبی اند تره هم خرد نمی کند 

سکولارهای ايران محتاج داشتن تشکيلات، دستگاه هماهنگ کننده، وسائل ارتباط جمعی، استراتژی منسجم، و توانائی اتخاذ تاکتيک هائی کار آمد بر اساس آن استراتژی هستند

سکولارها يک «نيروی سوم» پر جمعيت اما گسسته و سرگردانند که تاريخ بار سنگين بردن کشور بسوی جامعه ای باز و مدرن و متمدن و متکثر را بر دوش آنها گذاشته است؛ با اين ملاحظهء نگران کننده که اگر گسستگی و سرگردانی اين نيرو به انجامی نرسد و اعضای آن سکونت در بن بست را ادامه دهند تحقق اين مأموريت ناممکن شده و نسل های ديگری نيز محکوم به سوختن در جهنم حکومت مذهبی و ايدئولوژيک ولايت فقيه خواهند بود.

سامان دادن به اين «نيروی سوم سکولار» وظيفهء تاريخی تک تک کسانی است که عميقاً ضرورت ها و ايجابات زمانهء خود را حس کرده و می دانند که نسل جوان ايرانی جان بر کف به ميدان آمده تا تکليف خود را با حال و آينده اش روشن کند، چرک هويت های تحميلی و بيگانه را از خود بزدايد، از دام تحقير شدگی زشتش وا رهد، و نه با هدف «مديريت دنيا» که برای عضويت کامل در باشگاه کشورهای متمدن جهانی اقدام نمايد که شتابان خاطرات تلخ قرنی استبدادی را که دهه ای پيش به پايان رسيده به اعماق تاريخ می فرستد.

 

 

visit: www.iransecular.org        


MOOSIRvaPIAZ

چرا رژیم اسلامی را باید جدی گرفت؟

MOOSIRvaPIAZ



Fred

ژرف بین، راهگشا و آهنگین

Fred


تعقل ژرف بین، راهگشا و آهنگین ایرانی:

 "بی گمان بدون انديشيدن به فردائی بی تبعيض، بی شلاق، بی اجبار، بی دروغ، بی پسله کاری و سرشار از اميد و عشق و شادمانی نمی توان سکولار بود، نمی توان «نيروی سوم سکولار» را در برابر دو نيروی پايه گذار حکومت مذهبی (که تنها اکنون ـ آن هم بمنظور حفظ حکومت مذهبی! ـ در تضاد با هم قرار گرفته اند) کارا ساخت؛ و نمی توان به شاهراهی پا گذاشت که به شهر آزادی و خرمی و سازندگی می رسد."

 دست مریزاد.


MOOSIRvaPIAZ

توهم خیانت دکترین شکست‌خورده سکولارها

MOOSIRvaPIAZ