نهضت عاشورا، داستان سیاوش، و ...


Share/Save/Bookmark

نهضت عاشورا، داستان سیاوش، و ...
by gpew
15-Dec-2009
 

واقعۀ کربلا یا نهضت عاشورا در روز عاشورا (دهم محرم) سال 61 هجری قمری (59 هجری شمسی- 680 میلادی) در دشت بی آب کربلا اتفاق افتاد. نبردی نا برابر بین سپاه هفتادنفرۀ حسین‌بن‌علی و سپاه چند ده هزار نفرۀ یزیدبن معاویه به فرماندهی عمربن سعد، که منجر به کشته شدن حسین و یارانش شد.

اگر بخواهیم نهضتی را بشناسیم ، باید بدانیم چه شرایط و عواملی منتهی به آن شد. باید بدانیم نهضت به دنبال چه بود و چگونه به سوی اهدافش شتافت. به تعبیری می‌توان گفت که قیام حسین‌بن‌علی دنبالۀ طبیعی نهضت پیامبر اسلام است و اگربخواهیم شرایط و عوامل بوجود آورندۀ آن را بشناسیم، به ناچار باید نگاهی هر چندگذرا به پیدایش و رشد دین اسلام بیاندازیم.

در قرون وسطی هیچ نهضتی نمی‌توانست پا بگیرد مگر آن که بر عقاید دینی استوار باشد. در جامعه‌یی برده‌دار،عشیره‌یی، پدرسالار که تجارت و برده‌داری و بت‌پرستی و نبود قانون و ضابطه در جامعه، علت تمامی نابرابری‌ها بود، کیشی پدید آمد که معتقد به یکتاپرستی بود و برادری را تبلیغ می‌کرد.

به جای خصومت بین قبایل و نابرابری شدید، دین اسلام کار خود را با دعوت به همکاری به جای جنگ و ادعای برادری و برابری آغاز کرد.

در دین اسلام اجزای ادیان مجاور دیده می‌شود.

در سال‌های اول، رشد اسلام بسیار کند بود.

بزرگان مکه با اسلام مخالف بودند زیرا به دلیل وجود بت‌های فراوان، مکه زیارتگاه مردمِ سایر نقاط بود و شاید به همین دلیل مرکز تجارت بین شام و مصر و ایران و... بزرگان می‌ترسیدند، بارواج اسلام، مکه مرکزیت خود را از دست بدهد و آنان قدرت و درآمدهای خود را از دست بدهند.

برده‌ها با وجودی که اسلام لغو بردگی رامد نظر قرار نداده بود، اما شاید به دلیل مخالفت اربابانشان با اسلام و محمد، به اسلام گرویدند.

در سال 622 میلادی، محمد 52 سال سن داشت و ازمکه به مدینه هجرت کرد. تا این تاریخ تنها حدود 150 نفر پیرو داشت که با نام مهاجران با او به مدینه رفتند. برخی از اهالی مدینه (انصار) هم به او پیوستند. این سال بعدها مبداء تاریخ مسلمانان شد.

از این تاریخ به بعد پیشرفت اسلام بسیار سریع بود.محمد با سیاست و عَلم کردن "لا اکراه فی الدین"و مذاکره و روابط وسیع با پیروان همۀ ادیان مقیم مدینه (یهودی و مسیحی و ... )، بهسرعت به رهبر جامعه تبدیل و عملاً مدینه را اداره می‌کرد.

پس از چندی نیروهای مهاجرین و انصار چندین بار (28بار) راه را بر کاروان‌های تجاری مکه (تحت عنوان جنگ با کفار) بستند واز این راه مال‌التجارۀ آن‌ها را ضبط کردند. با این شیوه، بسیاری به اسلام گرویدند و قدرت محمد و یارانش افزوده شد.

از هم پاشیدگی سازمان عشیره‌یی و نیروی مسلح وفادار به محمد، موجب انتشار دین محمد شد.

در سال 630 میلادی (سال 8 هجری) محمد با ده هزار مرد جنگی به مکه حمله کرد.

بزرگان مکه و در رأس آن‌هاابوسفیان رئیس خاندان امویان، در این دوره می‌پنداشتنداز نفوذ محمد و پا گرفتن اسلام می‌توانند برای اتحاد قبایل عرب استفاده کنند.ابوسفیان می‌پنداشت بدون پرداخت هزینه می‌توانند ازوضع بوجود آمده، استفادۀ شایان ببرند. حتی در این دوره ابوسفیان دخترش را به زنیبه محمد داده بود. ابوسفیان با بزرگان مکه، قرار تسلیم مکه را گذاشتند، چندینمخالف سرسخت کشته شدند و بسیاری بنا به ضرورتِ سیاسی اسلام آوردند. و مکه تسلیم شد.

حساب‌های ابوسفیان همه درست از آب درآمد. راه برای اتحاد باز شد و خاندان‌های بزرگ و در رأس آن‌هابنی‌امیه، در بالاترین مقام‌ها قرار گرفتند. چیزی نگذشت که عثمان یکی از افراد بنی‌امیه خلیفۀ سوم شد و معاویه فرزند ابوسفیان، ابتدا حاکم شام شد و سپس دودمان بنی‌امیه را بنیان نهاد.

از زمان فتح مکه به بعد، با اتحاد همۀ قبایل،دورۀ گسترش اسلام در اطراف و اکناف عالم شروع شد.

محمد در سن 62 سالگی درگذشت.

پس از مرگ او بین مهاجرین و انصار مناقشاتی درگرفت که با نفوذ کلمۀ عمر، رفع شد.

در این زمان هیچ کس نمی‌توانست بگوید من پیامبر هستم. زیرا محمد به کررات گفته بود که او خاتم پیامبران است. لذا در نشست بزرگان، ابوبکر به عنوان خلیفه (جانشین پیامبر) انتخاب شد. شیعیان، برده‌هاو موالی که وعده‌های برادریِ کیش تازه به دلشان نشسته بود، با خصایلی که درعلی سراغ داشتند، گفتۀ پیامبر در غدیر خم را دلیلی می‌دانستند که علی جانشین راستین پیامبر است و اوست که می‌تواند برابری و برادری را محقق سازد، اما علی خود می‌دانست که ار پس بزرگان شبه جزیرۀ عربستان بر نخواهد آمد. از این رو پس از مدت کوتاهی، باابوبکر بیعت کرد. ابوبکر 2 سال خلافت کرد و پس از او عمر به خلافت برگزیده شد. ویازده سال و اندی خلافت کرد.

دورۀ فتوحات اسلام در قلمرو ایران و روم درهمین دوره است که راهنمایی‌ها و هم‌فکری‌های علی هم در آن نقش داشته. البته این فتوحات به علت جنگ‌های طولانی مدت مابین ساسانیان و روم شرقی(بین 604 تا 628 میلادی) که هر دو امپراطوری را به شدت ضعیف و فرسوده کرده بود، به سهولت انجام شد.

پس از عمر، عثمان یکی از بزرگان بنی امیه به عنوان خلیفۀ سوم انتخاب شد. این امر با مخالفت شدید شیعیان و موالی روبرو شد. درزمان عثمان، معاویه فرزند ابوسفیان که در زمان عمر به حکومت سوریه منصوب شده بود،بسیار قدرتمند شد.

عثمان 12 سال خلافت کرد. او دنبال جمع کردن مال نبود اما از آن جا که به خانوادۀ بنی‌امیه قدرت بسیار داد، در دورۀ او نابرابری تشدید شد و مخالفت‌ها بالا گرفت.

حاصل گسترش اسلام، ثروت بی کرانِ به غنیمت گرفته شده و برده‌های بی‌شمار بود و هم‌چنین رواج زمین‌داری بین بزرگان عرب و استفاده از نیروی رایگان برده‌ها درمزارع. فی‌المثل معاویه در مزارع خود از کار رایگان 4000 برده استفاده می‌کرد.

اصل مساوات مسلمانان بر باد فنا رفته بود. برخی بسیار ثروتمند شده بودند با زمین‌ها، گله‌ها و برده‌های بسیارو برخی هم چنان بی چیز و برده باقی مانده بودند.

شیعیان با سازماندهی ابوذر همه جا از حق داماد پیامبر برای جانشینی سخن می‌گفتند.در فاصلۀ سال‌های 33 و 35 هجری (653 تا 655 میلادی) نارضایتی از عثمان بسیار شدت پیدا کرد. حتی برخی از اشراف هم می‌دیدند که قدرت روزافزون بنی‌امیه با منافع آنان ناسازگار است و از این رو با عثمان مخالف بودند.

علی درستکار بود. نه به دنبال نامجویی بود و نه گرد آوردن مال، و کاملاً آن وجهی از اسلام که برابری و برادری را تبلیغ می‌کرد در وجود او متبلور شده بود. او محبوب بود اما نمی‌توانست برعلیه کسانی که در قدرت بودند، تصمیم‌های قاطع بگیرد.

عده‌یی از مخالفان عثمان به سوی مکه آمدند و در کنار دروازه اردو زدند. آنان به کمک علی امید داشتند اما او تردید به خرج داد.

عثمان به وسیلۀ علی با مخالفان وارد مذاکره شد و از آن طرف با مصر و دمشق مکاتبه کرد که نیروی کمکی بفرستند. مخالفان او که این را دریافتند، خانه‌اش را محاصره کردند و او را به قتل رساندند. (سال 35 هجری – 656 میلادی)

ناراضیان علی را به خلافت برگزیدند.

معاویه، سعدبن ابی وقاص، طلحه و زبیر با خلافت علی موافق نبودند و با او بیعت نکردند.

طلحه و زبیر با کمک عایشه به سوی مکه لشگرکشی کردند که در جنگ (جمل) از علی شکست خوردند و کشته شدند. عایشه هم اسیر شد که علی او را رها کرد.

علی در دوران خلافت، بیت المال را به مساوات تقسیم می‌کرد. او دست زورمندان را از دارالخلافه کوتاه کرد.

از آن جا که معاویه خلافت علی را نپذیرفته بود،بالاخره در سال 36 هجری لشگریان معاویه و علی با هم روبرو شدند و جنگی طولانی راآغاز کردند. در نهایت با حیلۀ عمرو عاص لشگریان معاویه قرآن را بر سر نیزه کردند وعلی با وجود مخالفت بسیاری از افرادش دست از جنگ کشید. علی نبرد را متوقف کرد وحاضر به مذاکره شد. کارِ خلافت به حکمیت کشیده شد. عمروعاص از طرف معاویه وابوموسی اشعری از سوی علی حَکم شدند.

12 هزار نفر از افراد علی (خوارج) بر سر ماجرای حکمیت و توقف جنگ، ازعلی جدا شدند و رفتند.

علی به کوفه رفت و معاویه به شام.

علی در سال 38 هجری با خوارج جنگید.

عمروعاص بر ابوموسی مکر کرد و علی را معزول ومعاویه را به خلافت نشاند.

گروهی از خوارج تصمیم گرفتند علی، معاویه وعمروعاص را بکشند. در این برنامه، معاویه زخمی شد و زنده ماند؛ علی در مسجد کوفه به وسیلۀ ابن ملجم زخمی و در نهایت در سال 40 هجری کشته شد.

به هر حال نتیجۀ حکمیت خلافت معاویه بود. اماپس از مرگ علی، اهل عراق با فرزندش حسن بیعت کردند و اهل شام با معاویه. حسن‌بن‌علی با معاویه پیمان صلح امضا کرد و خلافت را درازای املاک وسیع و مبلغی گزاف به معاویه واگذار کرد و با او بیعت کرد.

معاویه در سراسر قلمرو اسلامی به عنوان خلیفهشناخته شد و از 41 تا 61 هجری خلافت کرد.

دورۀ او اوج اشرافیگری و نابرابری اجتماعی بود.بزرگ‌ترین مخالفان او شیعیان و خوارج بودند که گاهی با کمک پیشه‌وران وکشاورزان فقیر شورش می‌کردند و سرکوب می‌شدند.

با مرگ معاویه در سال 61 هجری(680 میلادی) جنب و جوشِ مخالفان بیش‌تر شد.

در توافق نامۀ حسن و معاویه قرار نبود پس ازمعاویه فرزندش خلیفه شود اما او فرزندش یزید را به خلافت گماشت و خلافت را درخاندان خود موروثی کرد.

یزید در نامه‌ای بهحاکم مدینه از او خواست از حسین‌بن‌علی برای او بیعت بگیرد و اگر حاضربه بیعت نشد، او را بکشد.

حسین که حاضر به بیعت نبود، مدینه را به قصدمکه ترک کرد.

علی‌بن‌ابی‌طالب مدت‌هادر کوفه ساکن بود و مردم آن جا به طور سنتی حامی خانوادۀ پیامبر بودند. پس از مرگ معاویه مردم کوفه برای حسین‌بن‌علی نامه نوشتند و او را به کوفه دعوت کردند تا مبارزه با یزید را سازماندهی کند. حسین مراسم حج را ناتمام رها کردو به سوی کوفه شتافت و پیشاپیش یکی از یارانش به نام مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد.

یزید، عبیدالله زیاد را به عنوان حاکم روانۀکوفه کرد. عبیدالله زیاد شورش مردم کوفه را در نطفه خفه کرد و مسلم بن عقیل راهلاک کرد و گفت که حسین هم به علت ناتمام گذاشتن حج، قتلش واجب است. مردم کوفه علیرغم علاقه‌ای که به خاندان پیامبر داشتند، مرعوب شدند.

حسین در نیمه راه کوفه، خبر کشته شدن مسلم بن عقیل و مرعوب شدن مردم کوفه را شنید اما از نیمه راه باز نگشت و روز 2 محرم در دشت کربلا اردو زد.

روز 3 محرم عمربن سعد ابی وقاص سردار اموی با4000 مرد جنگی به کربلا آمد و آنان را محاصره کرد و راه آب را بر آنان بست و ازحسین درخواست کرد تسلیم شود و با یزید بیعت کند.

روز 9 محرم، شمر و سوارانش وارد دشت کربلا شدندبا نامه‌ای از یزید برای فرمانده که اگر نمی‌جنگد،فرماندهی را به شمر واگذار کند.

حسین و یارانش یک هفته از تشنگی رنج بردند. شب عاشورا حسین از یارانش خواست هر که می‌خواهد اردو را ترک کند و بیعت رااز شانۀ آنان برداشت. عده‌یی اردوگاه را ترک کردند و تنها حدود هفتاد نفربه جا ماندند. کسانی که آزادانه راه شهادت را انتخاب کرده بودند.

بنا به گفتۀ طبری، هنگام غروب 9 محرم (تاسوعا) حسین وصیت کرد. سپس نماز خواند. بامداد 10 محرم (عاشورا) لباس رزم پوشید و با 32سواره و 40 پیاده به جنگ دشمن شتافت.

هیچ کس نمی‌خواست قاتل نوۀ پیامبر باشد. حسین‌بن‌علی در یک پیکار نابرابر در حالیکه 33 زخم نیزه و 34 زخم شمشیر بر او وارد آمده بود، از پا درآمد. تمام هم‌رزمانش هم کشته شدند. عمربن سعد ابی وقاص دستور داد سر همه را بریدند و برای یزید بردند. بهاین ترتیب حسین‌بن‌علی با القاب سیدالشهدا، اباعبدالله و ثارالله شهید شد.

یزید وانمود کرد که دستور قتل حسین را نداده بوده و زنان و کودکان اسیر را آزاد کرد تا به مدینه بازگردند.

حسین با روش معاویه و یزید موافق نبود. برخی معتقدند او از اول علم غیب داشت و می‌دانست که شهید می‌شودو خواست الگو شود و در جنگ نابرابر شرکت کرد و کشته شد.

برخی معتقدند امام حسین به مردم کوفه و نامه‌های بی شمار آنان اعتماد کرد و از این رو عازم کوفه شد. می‌خواست باکمک مردم کوفه حکومت منحرف یزید را سرنگون سازد، اما به دلیل تهدید حاکم جدید کوفه و ترس، مردم کوفه دست از حمایت برداشتند و او تنها ماند. او پس از برداشتن بیعت ازدوش کسانی که مایل نبودند ادامه دهند، با یاران نزدیکش راه دیگری نداشتند جز آن که بجنگند و زیر بار بیعت با دروغ و حکومت منحرف یزید نروند. بدین سان الگو شدند.

تعزیه نمایشی است که در آن واقعۀ کربلا نمایش داده می‌شود. نمایشی ایرانی – شیعی در بارۀ شهادت حسین‌بن‌علی و مصائب اهل بیت.

اگر تعزیه را به معنای عزاداری و سوگواری و نهبه معنای شبیه‌خوانی بدانیم، نخستین سوگواری‌ها از سوی بازمانده‌های واقعۀ کربلا که در آن هنگام کودک یا نوجوان بودند،برگزار شده است.

برخی شبیه‌خوانی وبرپایی تعزیه را جهت تماشای عینی واقعۀ کربلا، به یزید نسبت می‌دهندکه گویا از عاملین واقعه و حاضران خواسته بود تا اعمالی را که انجام داده بودند،بازآفرینی کنند.

برخی هم شبیه‌خوانی رابه صفویه، دیالمه و قاجاریه نسبت داده‌اند.

آن چه مسلم است این مراسم در طول زمان تغییرکرده.

ایرانی‌ها در برگزاری مراسم عاشورا، ویژگی فرهنگ ایرانی یعنی نبرد بین خیر و شر را بسیار پر رنگ کرده‌اند و باوجود تراژیک بودن پایان ماجرای کربلا، مردم ایران می‌خواسته‌اند بیاموزند و عبرت بگیرند که چگونه می‌توان با ظلم مقابله کرد. روی‌هم‌رفته تکرار همه سالۀ واقعۀ کربلا در ایران، عنصری از خوش‌بینی بهآینده در خود دارد. زیرا مطابق ذهنیات ما در نهایت در جنگ بین خیر و شر و نور وتاریکی، پیروزی با نور است. ایرانیان با این تکرار می‌خواهند دلشان آرام گیرد که خیر پیروز است. می‌خواهند دلشان آرام گیرد که بالاخره بر یزید زمان غلبه خواهند کرد.

برخی پژوهشگران پیشینۀ تعزیه را به آئین‌هایی چون میترائیسم، سوگِ سیاوش و یادگارِ زریران باز می‌گردانند.برخی هم آن را از جنس دیگری می‌دانند.

آن طور که مهرداد بهار می‌گوید مضمون واقعۀ کربلا جنگ خیر و شر است. در یک سو یزید و شمر قرار دارند و در یک سو حسین‌بن‌علی.جنگ دیو سیرتان با فرشته خویان.

داستان سیاوش از نظر مضمونی با آن چه در کربلااتفاق افتاد تفاوت دارد. سیاوش مظلومانه با توطئۀ گرسیوز که از علاقۀ افراسیاب بهسیاوش ناراضی بود، کم کم از چشم افراسیاب می‌افتد تاآن جا که عشق، جای خود را به نفرت می‌دهد. و دست آخر مظلومانه قربانی کینه‌ورزی افراسیاب و توطئۀ گرسیوز می‌شود. تراژدی سیاوش چنین شکل می‌گیردکه سیاوش تحت هر شرایطی نمی‌خواهد پیمانی را که با افراسیاب بسته، بشکند.

اما داستان به این صورت، آن چیزی است که درشاهنامه آمده. بهار، آئین‌های سوگ سیاوش را خیلی قدیمی‌ترو مربوط به 2000 سال قبل از میلاد مسیح می‌داند. مربوط به قبل از آمدن هند واروپایی‌ها به آسیای میانه. هم از این رو شخصیتِ بسیار ملایم و نرمو ظریفِ سیاوش با شخصیتِ پهلوانان جامعۀ پدرسالار هند و اروپایی نمی‌خواند.

در فرهنگ قبل از ورود هند و اروپایی‌ها، سیاوش خدای باروری بوده که به خواست مادرش که بر او عاشق می‌شود و اورا می‌طلبد پاسخ منفی می‌دهد و به دست او کشته می‌شود.این اعتقاد که ریختن خون سیاوش موجب آبادانی و سبزی و خرمی می‌شود،به این اسطوره، مضمون مرگ و حیات مجدد می‌دهد. سوگ سیاوش که تا همین اواخردر خوارزم و آسیای میانه و برخی نقاط ایران اجرا می‌شد، بهنوعی طلب باران است تا گیاهان دوباره سبز شوند. گریستن و عزاداری نماد باران‌آوری است.

در فرهنگ‌های باستانی، اگر دلتان می‌خواست طبیعت کاری برای شما انجام دهد، خودتان می‌بایست مشابه آن عمل را انجام می‌دادید تا طبیعت به آن عمل تحریک و برانگیخته شود. نمایش‌های جادویی و آئینی برای باران‌آوری، به نوعی با گریستن همراه بوده و مرگ وتجدید حیات را با هم در خود دارد.

گردآوری در آذر ماه 1388

منابع:

تاریخ گزیده / حمدالله مستوفی

از اسطوره تا تاریخ / دکتر مهرداد بهار

جهان اسطوره شناسی / اسطوره ی ایرانی / جلال ستاری

اسلام در ایران / ایلیاپاولویچ پطروشفسکی

و منابع اینترنتی


Share/Save/Bookmark

Recently by gpewCommentsDate
ضحاک
1
Nov 26, 2009
more from gpew
 
divaneh

Questionable and Incomplete

by divaneh on

Thank you for this post but this is the same biased standard story that we have all been thought. Mohammad was certainly a first class politician and he certainly became the most powerful man in Arabia. But it was not only through uniting people, it was also through killing his opponents. You mention the equality and brotherhood in the Medina between people of different faith, but you forget to include the slaughter of close to 700 Jewish citizens of Medina. You have treated Ghadir Khom as a universally accepted fact, whilst this event has been highly disputed by Suni muslims. These and other questionable statements in this post, cause the reader to doubt the independent perspective of the author and his/her resources.

The origin of Ashura and crying ceremony is not the only custom that the shia Islam has borrowed from Iranian religions and annual veiling and chest beating for the unfair murder of Siavash. Just read through Avesta and other Old Iranian scripts to find the root of the Shia mentality, with the most obvious being the wait for the saviour of the world.


Abarmard

Enjoyable and informative

by Abarmard on

Thank you