ریا نشود کمی لذتش را بردیم
>>>
خیابان اپادانا نبش چهار راه مهناز فروشگاه کفش آدیداس قهرمانی
>>>
کولی ها در باغچه بازار مکاره به راه انداخته بودند. گربه ی خانم میشیگان پایین پایم نشسته بود. سیگاری به لب گرفتم تا در هوای خاکستری دودش خودم را گم کنم
>>>
سعی می کردم شخصیت شوخ و ملنگی داشته باشم تا هیچ کس به مغزش هم خطور نکند که من اینی نیستم که نشان می دهم. رفیق های خودم به خوبی می فهمیدند، ولی کاری به کارم نداشتند
>>>
آسمان جزیره امروز خیلی تاریک شده. از خورشید خبری نیست
>>>
ساعت سه و نیم با جی قرار گذاشته بودم در پاپ مترو نزدیک ایستگاه قطار لیورپول.پنج دقیقه دیر رسیدم چون یک ایستگاه قطار را اشتباهی سوار شده بودم .شب قرار بود برای مسافرت دو هفته ای به هلند و چند جای دیگر برود .دو ساعتی با هم گپ زدیم و طبق معمول پر از لذت و شادی برایم بود ، محور حرفها از شیما و مارینا ، از پروژه تواب سازی و نیروهای اپوزوسیون و از جزیره و ایرانی هایی که هنوز در دنیای آزاد در سال پنجاه و هفت مانده اند و دنیا را سیاه و سفید می بینند بود .
>>>