این نوشته کوتاه و مختصر مفید از سوی نویسنده ای بی نام (احیانا خود نمایشنامه نویس ، یا یکی را رفقای همفکر) در اولین شماره کتاب جمعه (به سر دبیری احمد شاملو) چاپ شد. سالها و دهه ها پس از وداع سعید سلطانپور، کارگران این نمایشنامه را در کارخانه های خویش اجرا میکنند.
-------------------------------
//irpress.org/index.php?title=%D8%B5%D9%81%D8...
-------------------------------
عباس آقا، کارگر ایران ناسیونالبازیساز سعید سلطانپور
با شرکت دسته دورهگردان نمایش مستند
تئاتر
«... یهروز اومدم حقوقم را بگیرم، حقم رو بگیرم [کارفرما] گفت: برو بیرون. گفتم: مگه این کارخونه بهدست ما نمیچرخه؟ گفت: ما اینجا داریم اژدها میپروریم. گفتم: من نتونم حقم رو بگیرم، پس زندگی برای من حرومه....» از حرفهای عباس آقا پرسکار.
***
برشی از زندگی عباسآقا کارگر ایرانناسیونال موضوع نمایشی است که سلطانپور و یارانش آن را در پلیتکنیک (و پارکها و همهجا) اجرا کردهاند.
این یک نمایش مستند است متکی بر ضبط سخنان عباسآقا و زنش با عکسهائی از خانواده عباسآقا، خانهشان و اسباب خانهشان، کارگردان در ارائه این اسناد، کنشی سیاسی و واکنشی واقعبینانه دارد. خواسته است زندگی یک کارگر ایران را بطور مستند، پروتوتیپ، برای بقیه کارگران که کمابیش با این زندگی آشنا هستند و از چند و چون آن خبر دارند بازسازی کند. در این زمینه چند نکته را درنظر گرفته است، کوشیده است در بازسازی زندگی این کارگر امین باشد، بهمدد ضبطصوت و دوربین عکاسی و بازیسازی ماهرانه، آن زندگی را بطور کامل و همهجانبه عرضه کند. این را میداند که برای چه کسانی کار میکند. برای مردم کوچه و بازار، برای کارگران و کشاورزان، پس باید سطح دریافت و علائق آنان را در نظر بگیرد این را میداند که این قشرها با نمایش بیشتر از طریق تعزیه، نقالی، روحوضی و غالباً روایات کمدی ـ اجتماعی لالهزاری آشنا هستند، پس آغاز بهشکل معمولی همین تأتر، یعنی تأتر عامیانه روی میآورد، بیآنکه با نقل زندگی محرومان ـ آن چنان که در تأتر عامیانه مرسوم است ـ تفریح و سرگرمی بسازد، میخواهد با این نمایش، بیداری و طغیان پدید آورد. نمایش دو قسمت مجزا دارد، یکی پیشپرده کمدی است که در واقع معرفی شخصیتها، ترسیم فضای نمایش را بهعهده دارد ـ که کاشکی مختصر بود ـ کلیاتی را بهطعن و طنز عرضه میکند که کارگران درون سالن را بهقهقهه میاندازد، اشارات مربوط بهوقایع جاری روز است، در واقع نیشی است بهکارگزاران جدید دولت و اوضاع مملکتی. در جائی او نظام حکومتی را بهاتوبوس آشفته و کجراهی تشبیه میکند که دو راننده دارد و بهجای رفتن بهمحله کارگران جلو «بازار» بارش خالی شده است.
در واقع در قسمت اول نمایش سلطانپور بهتمامی از شگردهای کمیک تأتر عامیانه سود میجوید و از تضاد بین آدم جدی و دلقک تأتر سود میجوید و مدخلی برای ورود تماشاگر بهصحنهٔ تأتر ـ زندگی بوجود میآورد.
بخش دوم نمایش درواقع قسمت اصلی نمایش، و متن قابل توجهی است که حتی بدون بخش اول نیز میتواند مستقلاً وجود داشته باشد. در این بخش برشهائی از زندگی عباسآقا، کارگر پرسکار نمایش داده میشود، از زبان خودش و زنش. در این نمایش واقعی برخورد ظالمانه کارفرما با کارگر، شرایط مسکنتبار و نابسامان کار و زندگی این خانواده و خانوادههای مشابه، آرزوها و خواستهای این خانوادهها مطرح میشود. نمایشساز، هرجا که لازم است، وارد معرکه میشود تا بگوید چرا چنین است و چرا نباید چنان باشد که در این رابطه بهرهکشی و فقر و زور حاکم نباشد. نمایش با سرودها و شعارهائی که نمایانگر وضع طبقه کارگر و امید برای بهروزی این رنجبران است عجین است. غرض از نگارش این سطور نقد این نمایشنامه بهشیوههای معمول نیست، نمایش بدان خاطر بروی صحنه نیامده که نقد هنری را برتابد یا برای اصحاب تأتر محل چون و چرا باشد. غرض از اجرای این نمایش که تجربهئی اولیه در مستندسازی است صرفاً یک عمل سیاسی است، تظاهراتی است برای بیدار کردن کارگران و آگاهانیدن آنان بر وضعی که در آن غرقهاند و برآشوبیدن آنها، علیه نهادهای سلطهگر و انحصارجو. نمایش میخواهد برای کارگران باشد از اینرو باب طبع هنرپسندان نیست. خطاب نمایش، رنجبران، کارگران و برزگران است، خواسته تا با بازنمودن زندگی آنها، توان اندیشیدن بهوضع و موقعیت خود و امید دگرگون کردن این موقعیت دشوار و غیرعادلانه را بدانها بدهد و در این کار موفق است. اشارات و توضیحاتی که با هر صحنه واقعی و بازسازی شده همراه است تماشاگر خاص را بهتفکر و احتمالاً بهعمل وامیدارد چنانکه در شرکت آنها بهخواندن سرود و شعار مشهود است. بهتر آن بود که این نمایش در کوچه و بازار در کارخانهها و مزارع بروی صحنه میآمد اما چنانکه کارگردان میگوید امکان آن بهدلایل تعصبآمیزی میسر نشده است. در یک جمله میتوان گفت سلطانپور استفاده از هر وسیلهای را برای رساندن پیام خود بهمخاطبان اصلی خود مجاز دانسته است و خود را بههیچ شکل معهود هنر و غیر آن محدود نکرده، از این رو کار او ملغمهای کارساز از همه چیزهایی است که تاثیر و تأثر را شدت میبخشد.
Recently by Hooshang Tarreh-Gol | Comments | Date |
---|---|---|
Oakland General Strike | 5 | Nov 03, 2011 |
The Ultimate Triumph of Situationism? | 39 | Oct 14, 2011 |
غوغای ستارگان | 13 | Sep 26, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
یکی از پسر عموهای "عباس آقا"
Hooshang Tarreh-GolSun Nov 06, 2011 05:16 AM PST
از خوانندگان: سرگذشت یک زندگی تکان دهنده - رضا دیگر نمیخندند
//gozareshgaran1.wordpress.com/
//www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=...
...
by Hooshang Tarreh-Gol on Sun Nov 06, 2011 09:22 AM PSTThank you, but all credit should go to Shamlo for publishing this gem of an article, thirty two years ago. Talk about historical resources.
Unfortunately now we have an entire genration without any appreciation or knowledge of Soltanpour's life: his works, his execution on his wedding night,...
HTG: Thank you for this
by vildemose on Sat Nov 05, 2011 08:48 PM PDTHTG: Thank you for this blog. I would have not known about this play if it were not for you. Worth copy and pasting everytime.
"We can have democracy in this country, or we can have great wealth concentrated in the hands of a few, but we can't have both." - Louis D. Brandeis
آهنگ پیشگویی طوفان ناگهان
Hooshang Tarreh-GolSun Nov 06, 2011 05:05 AM PST
---------------
ای دوست
ای برادر زندانی
اینجا میان مسلخ اندیشه و امید
روی فلات فلز و خون و کار
روی کران ماهی و مروارید
در بندر نظامی نفت و ناو
در کشتزارهای برنج وچای
و در کنار گله و گندم
ما
این بامهای کوچک طوفان
آهنگ پیشگویی طوفان ناگهان
در بندهای سرد اوین و قزل قلعه و حصار
زندانیان خسته این خاک نیستیم
زندانیان خسته این خاک دیگرند
زندانیان خسته این خاک
در بند کارخانه
و کار ستمگرند
انبوه سرخ رنجبران اینجا
زندانیان خسته زندان کشورند
و ما
این بامهای کوچک طوفان
آهنگ پیشگویی طوفان ناگهان ====================================
The Prison-house of Plateau
O friend
O imprisoned brother
Here in midst of slaughtered thought and hope
On the plateau of steel, blood, and labour
Over the shores of fish and pearl
In the military ports of Oil and battleship
On the fields of rice and tea
And next to the cattle and grain
Us
These small rooftops of hurricane
Prediction song of the sudden hurricane
In the cold cells of Evin, Ghezl Ghaleah, Hesar
We're not the weary prisoners of tis land
The weary prisoners are others
The weary prisoners of tis land
Are enslaved in factories
Labouring for tyrants
The red multitude of toilers in here
Are the weary prisoners of the country
And us
These small rooftops of hurricane
Prediction song of the sudden hurricane
SAID SOLTANPOUR 1388- Abbas agha kargar
by Hooshang Tarreh-Gol on Sat Nov 05, 2011 07:56 PM PDTThis video has some great photos of one of the performances. There's also shots of the pamphlet they handed out to the audience, it contains some of the lines from the play. The reading is sort of a current update.
SAID SOLTANPOUR 1388- Abbas agha kargar سعید سلطانپور عباس آقا کارگر//www.youtube.com/watch?v=uraQgmSk-sY&feature...
...
by Hooshang Tarreh-Gol on Sat Nov 05, 2011 05:10 PM PDTGlad you liked it Rozbeh jaan.
When you get a chance, check out the site for the digitilized copies of Ketab Jomeh. It's simply a treasure trove, cheers
//irpress.org/index.php?title=%D8%B5%D9%81%D8...
دستت درد نکنه رفیق.
Roozbeh_GilaniSat Nov 05, 2011 04:37 PM PDT
یاد رفیق سلطانپور، شاعر تودههای زحمتکش ایران به خیر
کیف کردم از خوندن این مقاله.
ادمین جان: حالا شما لطف کن، یک صلوات بفرست و یک کم کوتاه بیا. هوشنگ قول میده دفعه دیگه یک بلاگ در ستاییش "شهید" علی شریعتی بنویسه ، با چند تا فحش خار مادر، (اونم به نوع "روشنفکری") به یهودی ها.
OY, You were correct in regards to Auto workers being
by Hooshang Tarreh-Gol on Sat Nov 05, 2011 02:10 PM PDTsome of the better paid membrs of the working class, back then. They still occupy a better position wage-wise, and have a solid tradition of militancy and organization.
This is the Auto workers website:
//khodrokarr.wordpress.com/
HTG, I am sorry! I stand corrected!
by Oon Yaroo on Sat Nov 05, 2011 01:41 PM PDT:-)
With all due respect OY, this is about workers in IR after shah
by Hooshang Tarreh-Gol on Sat Nov 05, 2011 01:37 PM PDTPost-Revolutionary Iran: If you pay attention to the article it refers to a bus in the play, with everyone on it (that's suppose to personify the nation) and the bus instead of going to the workers' houses, ends up in Bazar!
The fact that Iranian workers after all these years still perform this play, Abas Agha... on May Days, and ..., is a sign of just how much this was an organic, accurate expression of workers' conditions thirty two years ago, and still now. Perhaps that's why it still resonates so much with the workers.
WIth all due respect Hooshang TG, this play is more
by Oon Yaroo on Sat Nov 05, 2011 01:27 PM PDTappropriate, depictive, and expressive of the plight of the American workers and manufacturers today in America whose jobs are being shipped overseas than those workers of the Paykan factory during the late Shah's, 35 years ago.
The workers of the Shah's era had had it made. I recall, many of them in the mid 70's made enough money to be able to afford flying to Europe, purchase a BMW, and drive it all the way to Iran!
I think, the late Soltanpour's views were too ahead of his time and too off-base in terms geographical proximity!
...
by Hooshang Tarreh-Gol on Sat Nov 05, 2011 12:46 PM PDTThe combination of brief intro and the article togehter should be very 'fresh' for all interested in that topic. Somehow a short two liner intro for you is not introductory enough. Not all billions of web's pages have the same value. For some, documentations of critical culture and resistant art stands a bit higher than others.
Fresh content
by admin on Sat Nov 05, 2011 12:04 PM PDTThere's no question what you have posted is valuable. But it's not new, fresh, original.
There are billions of pages on the web, and a lot of it is very valuable. But we want our bloggers to add new content, not repeat them.
Any content that is simply copy-pasted from other sources will be removed or not featured on the front page.
...
by Mash Ghasem on Sat Nov 05, 2011 12:01 PM PDTMere introduction of Saied Soltanpour in and of itself shall suffice for all substance. Pointing out to the continued legacy of this play, through workers playing it, in their factories, no small feat and acheivement, is basically all commentary and introduction this play needs.
Of course the textof the play would be even better, and if anyone has a copy or access to the full text, or partial of the play please don't hesitate and post, cheers.
Substance
by admin on Sat Nov 05, 2011 11:17 AM PDTYour contribution to the blog should be equal or greater than what you are copy-pasting.
...
by Hooshang Tarreh-Gol on Sat Nov 05, 2011 10:59 AM PDTHow about:
An Introduction to Workers' Theater in Iran.
There's a two lines commentary about the article and the play. As it relates to the unknwon author, and the legacy of the play, after three decades. Hopefully that'll suffice for commentary, cheers.
Copy-paste
by admin on Sat Nov 05, 2011 10:49 AM PDTPlease do not copy-paste content from other sites.
You can reprint text from other sources in your blog only if you have something to add to it in the form of commentary or...
Thank you for your cooperation