تحقق صلح در گرو دموكراسی است


Share/Save/Bookmark

Hossein Bagher Zadeh
by Hossein Bagher Zadeh
08-Oct-2008
 
دکتر حسين باقرزاده
سه‌شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۷ – 7 اكتبر 2008
hbzadeh@btinternet.com

(متن گفتار در «كنفرانس صلح» در اسن، آلمان، ۳ اكتبر ۲۰۰۸. خلاصه‌ای از این گفتار به زبان انگلیسی نیز در كنفرانس عرضه شد.)

چندی‌ پیش آقای ‌ساركوزی ‌رییس جمهور فرانسه گفت كه من نگران آنم كه یك روز صبح از خواب بیدار شوم و بشنوم كه اسراییل به ایران حمله كرده است. واقع این است كه من و بسیاری از هم‌وطنانم مدت‌ها است كه این نگرانی را داریم. خطر حمله به ایران از سال‌ها پیش وجود داشته، ولی شدت آن در مراحل مختلف تغییر می‌كرده است. از هنگام روی‌ كار آمدن رییس جمهور اسلامی فعلی یعنی محمود احمدی‌نژاد این خطر مرتبا تشدید شده است. خطر هم عمدتا از ناحیه دو قدرت متوجه ایران بوده است: یكی آمریكا و دیگری اسراییل، و هر یك به دلایل سیاسی و استراتژیك خود. در سال‌های پیشتر این خطر بیشتر از جانب آمریكا بود. امروز، اما، این خطر بیشتر از جانب اسراییل متوجه ایران است و این خطر جدی‌تر شده است.

شواهد بسیاری حاكی از آن است كه حكومت جورج بوش در آمریكا قصد حمله به ایران را داشته است. نومحافظه‌كاران حاكم بر آمریكا در آغاز دوره اول حكومت بوش طرح خاورمیانه بزرگ را در دست داشتند و بر آن بودند كه منطقه خاورمیانه را از حكومت‌های مخالف آمریكا پاك كنند. پس از حمله به افغانستان و سرنگونی حكومت طالبان، سیاست این نومحافظه‌كاران متوجه ایران و عراق شد. آقای‌بوش در نطق سالانه خود در كنگره در سال ۲۰۰۲ از ایران و عراق و كره شمالی تحت عنوان «محور اهریمنی» یاد كرد. به فاصله یك سال پس از آن، آمریكا به كمك متحد اروپایی خود بریتانیا به عراق حمله كرد و حكومت صدام را سرنگون نمود. اكنون كمتر كسی‌ تردید داشت كه حمله به ایران در مرحله بعدی استراتژی طرح خاورمیانه بزرگ آمریكا قرار دارد. این خطر چندان جدی‌ بود كه حكومت وقت جمهوری‌ اسلامی به تكاپو افتاد تا روابط خود را با آمریكا عادی‌كند. ولی تقاضای جمهوری ‌اسلامی با سردی در واشنگتن روبرو شد، و این امر خود شائبه قصد حمله نظامی آمریكا به ایران را تقویت كرد.

تجربه فاجعه‌بار حمله به عراق، اما، نه فقط ضربات سنگینی‌ به لحاظ سیاسی، اقتصادی و نظامی متوجه آمریكا كرد و بلكه استراتژی نومحافظه‌كاران آمریكا را نیز از اعتبار انداخت و به تغییر سیاست خارجی آمریكا در خاورمیانه منجر شد. از جمله، در دوره دوم حكومت آقای بوش، ما شاهد تغییر محسوس سیاست آمریكا در برابر ایران هستیم. اكنون نه فقط لحن آمریكا در برابر جمهوری اسلامی تغییر كرده و بلكه عملا نیز تغییراتی در سیاست آمریكا در این جهت نی‍ز دیده می‌شود. مقائات آمریكا تلویحا و تصریحا گفته‌اند كه دیگر نه در پی‌تغییر رژیم و بلكه به دنبال تغییر رفتار رژیم ایران هستند. و برای اولین بار پس از نزدیك به سه دهه وزارت امور خارجه آمریكا اعلام كرد كه سیاست عدم مذاكره با ایران را تغییر می‌دهد و حاضر است با جمهوری اسلامی مستقیما وارد مذاكره شود. البته برای مذاكره مستقیم با ‌ایران، آمریكا یك پیش شرط تعیین كرده است و آن پذیرش عملی قطعنامه‌‌های شورای امنیت سازمان ملل در مورد قطع غنی‌سازی هسته‌ای است.

دو كشور اصلی متخاصم ایران، یعنی آمریكا و اسراییل، هر دو تجربه‌های زیانباری از عملیات نظامی در سال‌های اخیر داشته‌اند. به تجربه آمریكا در عراق در بالا اشاره كردم. اسراییل نیز در حمله به لبنان در دو سال پیش تجربه بهتری نداشت. این حمله نه فقط از سوی ‌افكار عمومی‌ جهانی محكوم شد و بلكه در خود اسراییل نیز به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و موقعیت نخست ‌وزیر این كشور را تضعیف كرد. از این رو، برای اسراییل نی‍ز مشكل است كه بتواند جنگ دیگری را برای‌ مردم خود و جهان توجیه كند و هزینه‌های سیاسی و نظامی و اقتصادی آن را تحمل نماید. یعنی ما در سال‌های آخر دهه اول قرن بیست و يكم در شرایطی‌ به سر می‌بریم كه با چند سال اولیه آن تفاوت اساسی پیدا كرده است. نه در آمریكا و نه در اسراییل، اشتهای زیادی‌ برای جنگ باقی نمانده است، و بحران اقتصادی فعلی نیز تحمل هزینه جنگ را برای این كشورها به مراتب مشكل‌تر كرده است.

بنا بر این، خطر جنگ در كجا است و از چه عواملی‌ ناشی می‌شود؟ ناظران غربي معتقدند كه اگر خطری منطقه خاورمیانه را به جنگ تهدید می‌كند این امر مرهون سیاست هسته‌ای جمهوری اسلامی است. این سیاست، اما، خود محصول بسته بودن ساختار جمهوری اسلامی بر نظارت دموكراتیك مردم این كشور است. فعالیت صلح‌آمیز هسته‌ای حق هر كشور است و مردم ایران نیز باید بتوانند از این حق استفاده كنند. رژیم جمهوری اسلامی نیز مدعی است كه برنامه هسته‌ای‌اش صلح‌آمیز است. ولی نه مردم ایران بر این فعالیت نظارت دموكراتیك دارند و نه جامعه جهانی و به خصوص غرب ادعاهای رژیم ایران را می‌پذیرند. به عبارت دیگر، فعالیت هسته‌‌ای ایران نه از نظر داخلی برای مردم ایران و نه از نظر خارجی و در سطح جهانی شفافیت ندارند، و عدم شفافیت تولید كننده بدگمانی است. شفافیت داخلی وقتی حاصل می‌شود كه نمایندگان برگزیده مردم ایران بر این فعالیت نظارت كنند و شفافیت بین‌المللی مرهون آن است كه رژیم ایران بتواند اعتماد جامعه جهانی‌ را به خود جلب كند.

ولی اگر حتا فعالیت هسته‌ای ایران هدف نظامی‌ نیز داشته باشد، خود این امر به تنهایی نمی‌تواند خطر جنگ را به دنبال بیاورد. چندین كشور در جهان به سلاح‌های هسته‌ای مجهزند و غالب این كشورها نیز مخفیانه به آن دست یافته‌اند. در شعاع كوچكی از ایران دست كم پنج كشور چین و روسیه و اسراییل و هند و پاكستان سلاح هسته‌ای دارند. اسراییل هنوز رسما به داشتن سلاح هسته‌ای اقرار نكرده است و دو كشور هند و پاكستان تنها در یك دهه اخیر و آن هم مخفیانه به این سلاح دست یافته‌اند. دو كشور اخیر از قضا روابط خصمانه‌ای با هم داشته اند و در 50 سال گذشته دست كم سه بار با یكدیگر وارد جنگ شده‌اند. در عین حال دست‌یابی آنان به سلاح هسته‌ای نه به خصومت بیشتر بین آنان منجر شده و نه جهان غرب را به خصومت با آنان واداشته است. حتا دست‌یابی‌ پاكستان به عنوان یك كشور اسلامی (پاكستان یك «جمهوری ‌اسلامی» است) برای اسراییل نگرانی ایجاد نكرده است. پس چگونه است كه احتمال دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای خطر حمله نظامی‌ به ایران را پیش آورده است؟

در این جا عامل دیگری در معادله وارد می‌شود و آن سیاست خارجی‌ جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه و به خصوص در برابر اسراییل است. گزارش‌های‌ متعددی‌ در باره نقش ایران در فعالیت‌های نظامی در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین پخش شده است. باید توجه كرد كه این گزارش‌ها هر چند هم درست باشد باز خطر حمله نظامی به ایران را پیش نمی‌آورد. برای نیروهای متخاصم ایران در این كشورها، هزینه حمله نظامی‌ به ایران به مراتب سنگین‌تر از هزینه‌هایی‌ خواهد بود كه اكنون در آن صحنه‌ها می‌پردازند. بنا بر این، این سیاست‌ها نیز در شرایط فعلی كه غرب و اسراییل از جنگ در خاورمیانه به شدت متضرر شده‌اند خطر جنگ را به دنبال نمی‌آورد. ولی یك عامل در سیاست خارجی جمهوری اسلامی وجود دارد كه برای اسراییل و بسیاری از كشورهای غربی تحمل‌ناپذیر بشمار می‌رود، و آن سیاست این حكومت در برابر اسراییل است. سیاستی كه با زیر سؤال بردن هولوكاست یا ناچیز شمردن آن از یك سو، و اظهاراتی مبنی بر محو اسراییل از صفحه روزگار از سوی‌ دیگر، مردم اسراییل و حامیان آنان در غرب را به شدت نگران كرده است.

به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی ایران می‌توانست همانند جمهوری اسلامی‌ پاكستان به سلاح هسته‌ای دست پیدا كند و هیچ خطر حمله نظامی متوجه آن نشود. در حال حاضر نیز بسیاری از اروپاییان كه با حمله نظامی به ایران مخالفند، خود را به تدریج برای گزینه غیر قابل تصور پیشین آماده می‌كنند و زمزمه می‌كنند كه اگر جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای دست یافت باید آن را به عنوان یك واقعیت پذیرفت. حتا در آمریكا نیز این فرضیه مطرح شده و طرف‌دارانی پیدا كرده است. جمهوری اسلامی هم‌چنین می‌توانست به فعالیت‌های نظامی خود در كشورهای منطقه ادامه دهد و با متخاصمان اسراییلی و آمریكایی خود در این كشورها بجنگد بدون این كه خطری از توسعه این حملات به یك جنگ تمام عیار وجود داشته باشد. ولی وقتی این سیاست‌ها با اظهاراتی همراه می‌شود كه هدف از آن‌ها نابودی ‌اسراییل تلقی می‌شود مسئله شكل دیگری‌ به خود می‌گیرد. در این جا است كه افكار عمومی كشورهایی كه از جنگ متضرر و خسته شده‌اند مانند آمریكا و اسراییل ممكن است بار دیگر علیه ایران بسیج شوند و آتش جنگ در این منطقه شعله‌ور شود.

بدون تردید نه مردم ایران جنگ می‌خواهند و نه مردم اسراییل یا آمریكا. حكومت آمریكا گرچه اهداف توسعه‌طلبانه و گسترش نفوذ خود در خاورمیانه را از دست نداده است، و سلطه بر منابع انرژی یكی از عوامل عمده در سیاست خارجی آن بشمار می‌رود، به سختی می‌تواند پس از تجربه عراق به یك حركت نظامی ‌دیگر و این بار علیه كشوری به مراتب بزرگتر با رژیمی كه از قدرت عملیات تلافی‌جویانه بسیار بیشتری برخوردار است، دست بزند. در حال حاضر، به احتمال زیاد این اسراییل خواهد بود كه ممكن است پای ‌آمریكا را به جنگ با ایران بكشاند. اسراییل نیز اگر موجودیت خود و حیات شهروندانش را از سوی‌ یك جمهوری اسلامی مجهز به سلاح هسته‌ای در خطر نمی‌دید (واقعی‌ یا تصور شده)، به سختی حاضر بود خطرات حمله به ایران را (از جمله، از جانب حزب‌الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی فلسطین)‌ به جان خود بخرد.

به این صورت،‌ ما در یك دور باطل قرار گرفته‌ایم. حكومتی در ایران كه با سیاست ناشفاف فعالیت هسته‌ای خود و اظهارات خصمانه علیه اسراییل به تشنج در خاورمیانه دامن می‌زند؛ و قدرت‌هایی مانند اسراییل و آمریكا كه به سیاست هسته‌ای ایران مشكوكند و آماده‌اند تا به هر بهایی مانع از دست‌یابی این كشور به سلاح هسته‌ای شوند. نتیجه این است كه اسراییل مرتبا بر آمادگی‌های تهاجمی خود برای حمله به ایران می‌افزاید و هر روز خطر حمله از سوی اسراییل شدیدتر می‌شود. این دور باطل را باید ازجایی شكست، و بهترین (اگر نگوییم،‌ تنها)‌ راه شكستن آن از طریق تغییر رفتار رژیم ایران و یا دموكراتیزه كردن آن است.

حكومت ایران اگر دموكراتیك و در برابر مردم پاسخگو بود، نمی‌توانست به آتش جنگ دامن بزند و با سیاست ناشفاف هسته‌ای خود از یك سو و اظهارات و مواضع خصمانه علیه اسراییل از سوی دیگر تشنج بیافریند. گفته شده است كه هیچ دو دموكراسی به جنگ یك‌دیگر نمی‌روند. این سخن ممكن است در همه‌ جا صادق نباشد. ولی‌بدون تردید اگر در ایران حكومتی دموكراتیك بر سر كار بود تشنج بین‌‌المللی موجود بین ایران و كشورهای غرب و به خصوص اسراییل به این صورت پیش نمی‌آمد. خطر جنگ از فقدان دموكراسی ناشی می‌شود و مبارزه با این خطر از طریق مبارزه برای دموكراسی و آزادی‌های‌ سیاسی و مدنی و حقوق بشر پیش می‌رود. از این رو است كه جنبش صلح را نمی‌توان از جنبش دموكراسی‌خواهی و حقوق بشر جدا كرد.

مردم ایران متأسفانه در سیاست‌های حكومت خود نمی‌توانند تأثیر بگذارند. ولی صدای‌صلح‌طلبی آنان را می‌توان از دهان بسیاری از نمایندگان نارسمی آنان شنید. اكنون تقریبا همه نیروهای سیاسی مخالف رژیم كه در ایران فعالند و یا در ایران نفوذ دارند مخالفت خود را با جنگ ابراز كرده‌اند و خواهان صلح شده‌اند. ده‌ها سازمان غیر دولتی (ان‌جی‌او) ندای صلح داده‌اند، و هم اكنون شورای‌ ملی‌ صلح با شركت وسیع‌ترین گرایش‌های سیاسی داخل كشور تشكیل شده است. این شورا نیز دقیقا بر این امر انگشت گذاشته است كه صلح با حقوق بشر ملازمه دارد و نمی‌توان یكی را بدون دیگری محقق كرد.

اكنون با افزایش خطر جنگ و حمله نظامی اسراییل به ایران باید از یك سو به بسیج جامعه جهانی و افكار عمومی جهان علیه جنگ برخاست و از سوی دیگر به تقویت جنبش صلح و دموكراسی و حقوق بشر پرداخت. جامعه جهانی باید بداند كه مردم ایران خواهان جنگ نیستند ولي چون از حق انتخاب در جامعه خود برخوردار نیستند نقشی در سیاست‌های هیئت حاكمه خود ندارند. دلیلی برای ‌دشمنی مردم ایران با مردم آمریكا یا اسراییل وجود ندارد. ولی سران هیئت حاكمه نه فقط دولت اسراییل و بلكه مردم آن را علیه خود تحریك می‌كنند و در هفته‌های اخیر بر آن تأكید ورزیده‌اند. این سیاست جنگ‌آفرین است. تغییر این سیاست در گرو دموكراتیزه شدن نهاد سیاست در ایران است. و این یعنی كه از راه دموكراسی‌ می‌توان به صلح دست یافت.

باید در عین محكوم كردن هر نوع حمله نظامی ‌علیه ایران، از رژیم جمهوری اسلامی خواست كه از تحریكات سیاسی و نظامی خود دست بكشد و قطعنامه‌های سازمان ملل را به اجرا در آورد. هم‌چنین از جامعه جهانی باید خواست كه به روند دموكراسی در ایران كمك برسانند. تنها با گسترش آزادی‌های دموكراتیك در ایران می‌توان به شفافیت در فعالیت‌های هسته‌ای ایران دست یافت و از سیاست‌های خصمانه و ماجراجویانه در خاورمیانه كاست. یعنی جامعه جهانی اگر به همان اندازه كه برای كنترل فعالیت‌های هسته‌ای ایران مایه می‌گذارد برای وادار كردن حكومت به رعایت حقوق بشر و تأمین‌ آزادی‌های سیاسی و مدنی فشار وارد می‌آورد شاید بهتر به نتیجه مطلوب خود نیز می‌رسید. From: Iran Emrooz xmlns:trackback="//madskills.com/public/xml/rss/module/trackback/"
xmlns:dc="//purl.org/dc/elements/1.1/">
rdf:about="//politic.iran-emrooz.net/index.php/2008_10_08_0857/"
trackback:ping="//www.iran-emrooz.net/index.php?/trackback/16757/"
dc:title="تحقق صلح در گرو دموكراسی است"
dc:identifier="//politic.iran-emrooz.net/index.php/2008_10_08_0857/"
dc:subject=""
dc:description="دکتر حسين باقرزاده"
dc:creator="editor"
dc:date="2008-10-08 06:57:00 AM GMT">

-->


Share/Save/Bookmark

Recently by Hossein Bagher ZadehCommentsDate
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون
1
Dec 02, 2012
از ادعا تا عمل
5
Nov 21, 2012
انتخاب مجدد اوباما
3
Nov 15, 2012
more from Hossein Bagher Zadeh