ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران چنان ظاهرا یكدست و متحدالشكل شده است كه تغییرات حاصل از جابجایی عناصر حكومتی از طریق انتصابات یا «انتخابات» تفاوت چندانی در آن ایجاد نمیكند و هیجانی نمیآفریند. اگر در یكی دو دهه اول پس از انقلاب تا آستانه دوران اصلاحات، نزاع «چپ و راست» محور عمده كشمكشهای سیاسی درون حاكمیت را شكل میداد، و اگر در دهه اصلاحات فضای سیاسی كشور تحت الشعاع نبرد اصلاحطلبان با رقبای آنان در جناح سنتی یا محافظهكار حكومت بود، با پایان این دوره، به حیات این گونه درگیریها خاتمه داده شد و تركیبی از راست سنتی و رادیكال تقریبا تمامی اهرمهای قنرت را به دست گرفت. اكنون حاكمیت كه در دایره تنگتری از خودیها محصور شده بود به قطعات كوچكتری تقسیم میشد كه با هم به رقابت برخیزند. ولی این رقابتها چنان محدود و تنگ شده است كه پژواك به مراتب كمتری در متن جامعه ایجاد میكند، و به همین دلیل سطح مشاركت مردمی در عمل سیاسی (از جمله، از طریق انتخابات) كه از سالهای پایانی دوران اصلاحات رو به افول گذاشته بود در سالهای اخیر مرتبا كاهش یافته است.
در عین حال، تحولاتی كه در این ساختار «یك دست» جمهوری اسلامی صورت میگیرد میتواند گویای بسیاری از مسایل باشد. در دوران پسا اصلاحات، علاوه بر انحصار هرچه بیشتر حكومت، ساختار صوری آن یك تغییر اساسی كرد و آن جایگزینی عناصر روحانی با عناصر غیر روحانی در بسیاری از ارگانهای حكومتی بود. ابتدا، مجلس هفتم شورای اسلامی با كمترین تعداد روحانی در طول حیات جمهوری اسلامی شكل گرفت و برای اولین بار یك غیر روحانی به ریاست آن برگزیده شد. سپس یك غیر روحانی دیگر پس از 24 سال به مقام ریاست جمهوری رژیم رسید. با این تغییرات برای اولین بار در طول حیات این نظام دو قوه از سه قوه حكومتی در كنترل افرادی غیر روحانی قرار گرفت. این تغییرات از دید بسیاری از صاحبنظران نشانهای از یك چرخش اساسی در ساختار حكومتی جمهوری اسلامی تلقی میشد و آن را نشانهای از افول قدرت روحانیت در حاكمیت جمهوری اسلامی و بالا آمدن عناصر خارج از روحانیت كه به عنوان پیادهنظام نقش مهمی در تثبیت آن داشتهاند برشمردند. برخی حتا با توجه به خاستگاه طبقاتی رییس جمهور جدید آقای احمدینژاد، از «مردمی» شدن رژیم سخن میراندند.
تجربه عملی مجلس هفتم (كه اكنون به پایان رسیده است) و دولت نهم آقای احمدینژاد، اما، واقعیتهای دیگری را پیش روی ما میگذارد. مجلس هفتم كه غیر روحانیترین مجلس جمهوری اسلامی، هم به لحاظ تركیب و هم در قالب هیئت رییسه آن، بوده است در عین حال ضعیفترین مجلس دوران حیات این رژیم نیز بود. مجلسیان در این دوره بیش از هر دوره دیگر در برابر ارگانهای دیگر قدرت حالت تسلیم و رضا داشتند و كمتر به معارضه با آن بر میخاستند. حتا مجلس ششم كه در كنترل اصلاحطلبان بود و از طرف ولی فقیه و وابستگان او تحت فشار قرار میگرفت، میتوانست گاه با قوه قضائیه كه از كنترل اصلاحطلبان خارج بود به معارضه برخیزد و در آن تأثیر بگذارد. در مقایسه با آن، مجلس هفتم كه اختلاف جناحی چندانی با دو قوه قضائیه و مجریه نداشت نتوانست تأثیر محسوسی بر هیچ یك از این دو قوه بگذارد و بلكه مسیر خود را آنچنان كه دفتر ولی فقیه دیكته میكرد طی مینمود. اگر جایی هم این مجلس توانست قدرتنمایی كند تنها در برابر رییس جمهوری بود كه او را نیز باید ضعیفترین عنصری دانست كه این مقام را در طول حیات نظام جمهوری اسلامی اشغال كرده است.
این واقعیات نشان داد كه جایگزینی روحانیان با غیر روحانیان در ارگانهای حكومتی در چند سال اخیر چیزی بیش از یك تغییر صوری نبوده است و اولیگارشی روحانیت همچنان قنرت را به دست دارد. روحانیت نه فقط از طریق اهرمهایی مانند شورای نگهبان تغییرات تركیب حكومتی را كنترل میكند و بلكه دقیقا به عناصری میدان میدهد كه اعتبار خود را از وابستگی به روحانیت بگیرند و خارج از آن استقلال كمی از خود نشان دهند. اگر فردی غیر روحانی مانند حداد عادل (با سوابق نه چندان درخشان پیش از انقلاب) به ریاست مجلس هفتم میرسد او این مقام را بیش از آن كه مرهون صلاحیت خود باشد به دلیل نسبت خانوادگی با ولی فقیه دریافت كرده است. و الا كسی كه در مجلس ششم به زور ابطال بخشی از آرا از سوی شورای نگهبان در آخرین لحظات به آن راه پیدا میكند و در مجلس هشتم تنها با 10 درسد آرا «انتخاب» میشود به سختی میتواند در مجلس هفتم سخنگو و مدافع نهادی باشد كه به منظور نمایندگی «قاطبه مردم ایران» تأسیس شده است. در واقع میتوان گفت كه سیاست «كلاهی» كردن ارگانهای حكومتی جمهوری اسلامی كه در سالهای اخیر دنبال شده به عنوان وسیلهای برای كنترل به واسطه و از راه دور این ارگانها از سوی روحانیت وابسته به ولی فقیه به كار گرفته میشود.
وضعیت در مورد مقام ریاست جمهوری نیز از همین مقوله است. آقای احمدینژاد مطیعترین رییس جمهور این نظام در برابر ولی فقیه بشمار میرود. حتا آقای خامنهای در دوران ریاست جمهوری خود (كه قدرت اجرایی نداشت) در برابر ولی فقیه وقت آقای خمینی گاهی استقلال رأی نشان میداد كه یكبار هم به این دلیل در قضیه سلمان رشدی علنا مورد انتقاد خمینی قرار گرفت. اكنون اگر نظام جمهوری اسلامی پس از 24 سال به یك رییس جمهور غیر روحانی میدان داده، با این كار عملا قدرت و استقلال رییس قوه مجریه را سلب كرده و آن را به صورت زایدهای از نهاد ولایت فقیه درآورده است. برای این كار البته نظام باید نامزدی را برمیگزید كه حد اكثر شنوایی را از ولی فقیه داشته باشد و به پشتوانه قدرت معارض دیگری مجهز نباشد، و این خصوصیات ظاهرا در آقای احمدینژاد جمع بوده است. در هر صورت، احمدینژاد بر تشكیلاتی ریاست میكند كه كمترین استقلال رأی و اقتدار را در برابر سایر ارگانهای حكومتی و حتا در برابر مجلسی كه در عدم استقلال با نهاد ریاستجمهوری رقابت كرده از خود نشان داده است. اقدامات «ابتكاری» احمدینژاد در به هم ریختن ساختارهای اداری و اقتصادی كشور را نباید نشانههایی از استقلال و قدرت اجرایی آن دانست - او در فضایی عمل میكند كه قوه مقننه ضعیف و سرسپرده ولیفقیه نمیتواند او را به چالش بكشاند.
به عبارت دیگر، در نظامی كه بر اقتدار مذهبی بنیان گرفته است و روحانیان به عنوان متولیان مذهب تولیت نظام سیاسی را نیز به عهده دارند، افراد غیر روحانی وقتی میتوانند در آن جایی باز كنند كه پشتوانهای روحانی داشته باشند. از این رو، حداد عادل به دلیل وابستگی خانوادگی نزدیك به ولی فقیه به ریاست مجلس هفتم میرسد، و احمدینژاد به دلیل سرسپردگی به نهاد ولی فقیه مقام ریاست جمهوری را اشغال میكند. در رئوس قدرت چنین نظامی برای افراد مستقل كه نه روحانی باشند و نه به روحانیت وابستگی و سرسپردگی داشته باشند، حتا اگر كاملا از جمهوری اسلامی دفاع كنند و به آن ملتزم و معتقد باشند، جایی وجود ندارد. این نكته كه كسانی میتوانند در اقتصاد فاسد ایران موفق شوند كه یك روحانی را در كار و كسب خود شریك كنند، در عالم سیاست نیز در این نظام صادق است. در این نظام آن جا كه كسی از سوی بخشی از روحانیت مورد انتقاد قرار میگیرد، او برای دفاع از خود چارهای جز پناه بردن به بخشهای دیگری از روحانیت ندارد. آقای احمدینژاد خود نمیتواند از عقاید خرافیاش در برابر انتقادها دفاع كند و از این رو ادعاهای امام زمانیاش را با تعبیر «ما اینها را از شماها آموختهایم»، در خطاب به روحانیانی كه پای سخنان او در مشهد نشسته بودند، توجیه میكند.
از جمله تغییرات جدیدی كه در ساختار مجلس هشتم صورت گرفت جایگزینی علی لاریجانی در مقام ریاست مجلس و شكست حداد عادل در این رقابت است. هر دوی اینها البته غیر روحانی هستند و از این رو سنت غیر روحانی ریاست مجلس كه با حداد عادل شروع شد ظاهرا ادامه خواهد یافت. در شرایط مساوی، حداد عادل كه هم نزدیكی نسبی با رهبر دارد، هم یك دوره ریاست مجلس را در دست داشته و هم آن را در جهت اجرای منویات ولی فقیه خوب اداره كرده است، باید مجددا به ریاست مجلس میرسید. ولی لاریجانی یك خصوصیت دارد كه حداد عادل فاقد آن است: او در عین این كه غیر روحانی است، از یك خانواده مقتدر روحانی میآید و از شهر قم، پایگاه قدرت این قشر اجتماعی، به مجلس راه یافته است. روزگاری نمایندگان تهران یا كلانشهرهای دیگر ایران در صندلی ریاست مجلس قرار میگرفتند، ولی در جمهوری اسلامی نمایندهای از قم به راحتی میتواند در برابر نماینده 10 درسدی تهران در احراز این مقام پیروز شود. برگزیده شدن لاریجانی به ریاست مجلس هشتم را باید نشانهای از بازگشت قدرت اولیگارشی روحانیت به مجلس و كنترل مستقیم آن دانست.
حضور لاریجانی در مقام ریاست مجلس البته خبر خوبی برای احمدینژاد نیست. این دو فقط به دلیل رقابت در رأیگیری ریاست جمهوری و سازماندهی رأی به نفع احمدینژاد، و یا اختلاف بر سر سیاست هستهای ایران و استعفا یا عزل لاریجانی از مقام گفتگوكننده ارشد رژیم ایران با غرب، نیست كه با هم مشكل همكاری دارند و ریاست لاریجانی بر مجلس میتواند برای احمدینژاد دردسر آور باشد. بلكه اكنون احمدینژاد در برابر كسی قرار گرفته است كه گرچه مانند او یك غیر روحانی است، ولی از یك پشتوانه قوی روحانی برخوردار است و به این دلیل خود بخشی از اولیگارشی روحانیت بشمار میرود. از این رو، احمدینژاد عملا یك متحد طبیعی خود را كه در حداد عادل تجلی یافته بود از دست داده است و در ساختار قدرت نظام جمهوری اسلامی، به لحاظ وابستگی اجتماعی/خاستگاهی تنها میماند. او البته میتواند برای حفظ خویش در برابر قدرت اولیگارشی روحانیت خود را به آن بخش از روحانیت كه سرسپردگی اعتقادی دارد (ولیفقیه/مصباح یزدی) نزدیكتر كند. ولی این مقدار برای بازگشت او به مقام ریاست جمهوری در سال آینده كافی نخواهد بود، و با كارنامه اقتصادی نامطلوبی كه از خود بر جای میگذارد به احتمال نزدیك به یقین دوران افول او با عروج لاریجانی به مقام ریاست مجلس از هم اكنون آغاز شده است.
From: Iran Emrooz
xmlns:trackback="//madskills.com/public/xml/rss/module/trackback/"
xmlns:dc="//purl.org/dc/elements/1.1/">
rdf:about="//politic.iran-emrooz.net/index.php/2008_05_28_0902/"
trackback:ping="//www.iran-emrooz.net/index.php?/trackback/16077/"
dc:title="افول احمدینژاد همراه با عروج لاریجانی"
dc:identifier="//politic.iran-emrooz.net/index.php/2008_05_28_0902/"
dc:subject=""
dc:description="حسين باقرزاده"
dc:creator="editor"
dc:date="2008-05-28 07:02:01 AM GMT">
-->
Recently by Hossein Bagher Zadeh | Comments | Date |
---|---|---|
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون | 1 | Dec 02, 2012 |
از ادعا تا عمل | 5 | Nov 21, 2012 |
انتخاب مجدد اوباما | 3 | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Very realistic analysis!
by Ye Irani (not verified) on Wed May 28, 2008 06:57 PM PDTExternal pressure on IRI seems to be the only practical force to improve, strengthen and enhance IRI vitality. Interestingly, IRI has tendency to bend to this foreign pressure, correct it's mistakes and improve it's tactics for survival.
I bet if one leaves IRI on it's own, it with rott quickly and implode. The forces within IRI are polarised, decentralized and multi-lateral. Currently, the corruption level in economy sector is paralyzing the government. the leadership is under pressure to weed out the foundations of factors endangering regme's stability. IRI is very much objective oriented in nature but a very pragmatic entity in action. This makes it very complicated, indeterministic and a hell of a task to analyze.
Obviously, the strategic measures will be taken by the military force until the heat in the Middleeast is receded. The suits will be changed, as the time demands.
...And whoever thinks that IRI dies not know what it's doing is in grave ignorance. However, One needs to distinguish between knowledge/power and justice.
I assure you
by David ET on Wed May 28, 2008 12:52 PM PDTIf necessary they will bring more people in suit while the mullahs control the affairs. IR had Yazdi, Bazargan, Ghotbzadeh, Bani-Sadr, Rajaee, ahmadinejad, etc ...none of then Mullahs and see where we are.
Do not fall AGAIN and AGAIN for the left over meats and the games keh sare mardomo garm konan.
1 2 3 ...10....20.....30...?
JJ: Those "civilian
by Anonymouso0 (not verified) on Wed May 28, 2008 11:30 AM PDTJJ: Those "civilian servants" are more religious than the clergies who are neoliberalist and mostly interested in money. The Ahmadinejad faction and the IRGC are the true believers. They deem the clergies as corrupt and unIslamic. Iran might fall under the military rule of IRGC if this faction is able to discredit all the mullahs.
Men of Principle
//www.economist.com/specialreports/displaysto...
Slip sliding
by Jahanshah Javid on Wed May 28, 2008 10:59 AM PDTThis is the first article I have read about the recent elections. Glad I did. I learned a lot. Made a lot of sense.
I suspect that even though the clergy are still the center of absolute power, the fact that they have taken a back slipped behind the curtain and are unable or unwilling to occupy such positions as the presidency or the leadership of the majles, is an important indication of their dwindling power, away from the angry public's view and preferring the security of their more discreet, exclusive world. To me it looks like a real, tangible, significant retreat which shows no sign of stopping in every aspect of Iranian society.
For now you will see more and more civilians like Ahmadinejad and Larijani filling high government and legislative positions. They both serve the interests of their own circle of influential clergies.
But this fading away of clerical presence in political and public life could very well lead their civilian servants to show more and more autonomy and behave more rational rather than religious.
Wishful thinking? Maybe!
who cares
by MRX1 (not verified) on Wed May 28, 2008 10:39 AM PDTHere you have two islamo facists who will not hesitate to kill, rape, torture and suck the money out of the country jocking for a position, so who cares? may both roth in hell!
David ET
by Abarmard on Wed May 28, 2008 08:55 AM PDTYes, But the food for the Zahak's snakes are not blood of the people but the wealth of the people...which is oil. Blood comes at times but it's not the reason for the evil. So the question remains, who would be a better option and why. How can we guarantee a better regime. What is it that we want from the next regime? why wouldn't the next one in power bring in his family and friends and suck the wealth, and if anyone says anything gets killed. You should know that this is more than a possibility but a historical reality...
Most of us are not clear. People inside of Iran are also divided and confused. As I have mentioned in my last comment, the regime has represented many faces of the Iranian society. The traditional faces, which are the majority of the country. That's where they get their support from. We need to realize that while wanting a better regime for Iran.
Mafaia Families always fought over power
by David ET on Wed May 28, 2008 08:45 AM PDTbut at the end of the day, they were Mafia and stood together when it came to stealing people's wealth and killing them.
Anyone who is still hoping that any nice snakes may grow out of the shoulders of Zahak (Islamic Republic) is still dreaming. Yes sometimes the snakes fight each other. But who cares they both want to suck the blood of Iranians.
We need to take a deep look at ourselves than THEM, then and only then we can make a CHANGE.
Abarmard I think you are right
by Anonymouse on Wed May 28, 2008 08:39 AM PDTWe should not look at clergy as a monolithic unit. I still like this analysis, the appearance of having "suits" in positions of power in Iran is an interesting point and note analyzing.
The next fight in the IR
by Abarmard on Wed May 28, 2008 08:15 AM PDTThe groups have been dividing gradually and the position of power is changing. The author's mistake, similar to many other analysts, is to combine the idea of Clergy as a unit. While the clergy in Iran is more divided than politicians in the US from different parties. The key is to remember that the system functions as a unit only when it comes to a specific foreign policy. The niche of Pasdaran (Sepah) has been the national security that most of the parties within the regime agree.
Unlike the common error to bind the regime as one, the system is very diverse in fighting for the policies specific to their own support groups. For example, Rafsanjani is supported by the bazaar and therefore his domestic policies work for the merchants. Similar to Bazaari ideology, the foreign policy of Rafsanjani is confused between Globalization of capital and socializing economy.
Khatami was pro industry and production. His ideology was not liked by merchants or Fundamentalists. In order for him to be successful, he needed to open the Iranian doors to foreign investors. Therefore he tried to reach to the outside world more than any other individual during the Islamic Republic. During his era, Rafsanjani was his rival and united with hardliners against. Naturally when Rafsanjani saw that there is chance for the regime to open up, the push from the Bazaar was to close the doors so they can secure their capital. Rafsanjani then switched from a capitalist to a socialist.
That switch was a vital opportunity for a revolutionary mentality to gain momentum and Ahmadinejad was born and elected. Most clergies disagreed with him and united against him. His strength is 2/3 of the Pasdaaran are behind him. During his administration, Pasdaran have been divided to tow ideologies. Rezai is the 1/3 remaining ideology of the Pasdaran, who is baned from voicing his points.
The fight today (for the next office) is the key for the formation of the IR. Up to now, IR has been shaping itself without having a solid form. I believe that the next election would clarify where the IR is headed.
-If Rezai bunch get in (Not likely), that means that Khamenei and his group are still have a say.
-If Khatami bunch get in (Least likely) that means that the IR has realized it is bankrupt and needs to reform inside out. The society will enjoy much more social freedoms and the tone to the west will be soft.
-If Rafsanjani bunch get in, that means the Clergy is back in the business and Baazar will be happy again.
-If Larijani bunch get in, that means that the reformist and principalists (osulgaraayaan) have united and we will witness a veriety of confused laws with some relaxed social freedom.
-If Ghalibaf bunch get in, that means that the Clergy and the Sepaah have united. Law and order would be the first task of that admin.
Let's wait and see.
Good analysis
by Anonymouse on Wed May 28, 2008 06:43 AM PDTYou've shown the situation as it seems to be evolving. At the end you say Ahmadinejad has lost his ally in Haddad in Majlis. However, since he hasn't been doing much other than spewing rhetoric he shouldn't really care. He keeps firing and hiring and then firing again his cabinet ministers which keeps him busy.
I don't know if he'll be elected as president for a 2nd term. He may. Khamenei can choose him since he knows he can operate on a short leash and is harmless to him.
Ahmadinejad's claim for a 2nd term will probably circle around the idea that his foreign policies (rhetoric) has caused more oil revenue for Iran. Big oil companies (Bush and Cheney) are raking up their profits as fast as they can. One can counterclaim against Ahmadi that even so, his 1st term promise of more oil sharing revenue was a hoax and people are poorer despite the rise in oil prices.