زمان می گذشت
منتظرم بودی
با ید می آمدم
ساعت..عقربه ها و زمان
مرا به بازی گرفته بودن
نگاهم به عقربه ها
گره خورده بود
دلشوره....دلشوره
داشت دیر میشد
کسی داشت گلویم را فشار میداد
نفس ..نفس نداشتم
صبر گم بود
تو در زما نی و جا ئی
منتظر بودی
قاب شیشه ای ساعت را شکستم
عقربه های کند و لجوج را
به فردا بردم و
پریدم مثل عقا ب
آمدم به زمان ا نتظار
شب بود و تاریک
تو نبودی
دیر بود
در شب به خاک نشستم
در شب گریستم
عقربه ها را به زمان دیروز
عقب کشیدم
دیر بود می دانستم که تو راگم کردم
زمان بهم ریخته بود
کجای زمان جا ما ندی؟
دیروز بود ؟
فرداست ؟
.
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
مرسی
nahidiTue Sep 06, 2011 09:52 PM PDT
پیروز باشی اورنگ نازنین
A poem
by Orang Gholikhani on Mon Sep 05, 2011 02:26 PM PDTis never late.
Your poem is beautiful
Thanks
Orang