همسران و فرزندان رضا سوادکوهی «رضا خان» قسمت:(٤)


Share/Save/Bookmark

همسران و فرزندان رضا سوادکوهی «رضا خان» قسمت:(٤)
by Noosh Afarin
08-Jun-2009
 

ملكه تنهای دربار رضاشاه؛


قمرالملوک اميرسليماني (توران) فرزند عيسي مجدالسلطنه اميرسليماني پسر مجدالدوله از رجال معروف عصر قاجار است که در روز 15 بهمن 1283 در تهران بدنیا امد. مادرش شمس‏الملوک منزه‏الدوله از خاندانهاي معروف عصرقاجار در تربيت بسيار کوشا بود به طوري که توران از پنج سالگي تحت تعليم معلمين خانگي قرار گرفت و اين کار تا ده سالگي ادامه يافت تا اينکه پدر و مادرش او را براي تحصيل به دبيرستان ناموس فرستادند و توران تا سال چهارم متوسطه در اين دبيرستان به تحصيل اشتغال داشت. در اين هنگام «رضاخان» که تازه به مقام وزارت جنگ رسيده بود و درصدد به دست آوردن قدرت مطلقه در کشور بود جهت کسب وجهه اجتماعي درصدد وصلت با خاندان قاجار افتاد و تصميم به ازدواج با يکي از دختران رجال قاجاري گرفت. جهت اين امر صورتي شامل 180 نفر از دختران معاريف و مشاهير کشور تهيه شد. در اين ليست به طور ويژه نوشته شده بود که (مجدالدوله يکي از رجال طراز اول دربار احمدشاه) نوه زيبايي دارد که تحصيلکرده بوده و شايستگي همسري وزير جنگ را دارد. پس رضاخان که مترصد فرصت مناسب بود در روز عيد قربان هنگامي که کليه وزرا و رجال و معاريف مملکت جهت سلام به پيشگاه احمدشاه رفته بودند مجدالدوله را به کناري کشاند و به حالت شوخي گفت :

ــ آقاي مجدالدوله، عيدي ما را در عيد قربان نمي‏دهيد؟

 مجدالدوله گفت :

ــ اگر چيزي است که شايستگي حضرت اشرف را داشته باشد سراغ داريد بفرماييد تا با کمال ميل تقديم کنم.

وزير جنگ لبخندزنان گفت :

ــ به من خبر داده‏اند که شما نوه بسيار زيبايي داريد و من خواستم موافقت کنيد که او را به همسري خود انتخاب کنم.

مجدالدوله با اين پيشنهاد موافقت کرد و روز بعد خواهر و زن برادر وزير جنگ به خانه مجدالدوله رفتند و رسماً ( قمرالملوک ) توران را براي سردار سپه خواستگاري نمودند. خانواده عروس پيشنهاد را پذيرفتند و در نتيجه روز عيد غدير مراسم عقدکنان در حالي که  (توران هفده سال و وزير جنگ چهل و هفت سال) داشت صورت گرفت. به گواهي برخي از کساني که به وي و دربار پهلوي نزديک بودند  توران را زني زيبا و در روزگار خود در زمره زنان تحصيلکرده و تربيت يافته بود.

ازدواج مجدد سردار سپه که به دور از چشم « نیم تاج » (همسرش) صورت گرفته بود، آتش کينه و انتقام را در او بر انگيخت و او را به رقابتهای خانوادگی و سپس درباری کشاند. هنگامی که « نیم تاج »از اين اقدام خودسرانه شوهرش مطلع گشت، در انتظار فرزند چهارم خود بود. وی به محض اطلاع از ازدواج مجدد رضاخان به مخالفت شديدی دست زد و کار را به توهين لفظی و حضوری کشاند و توران را که زنی زيبا و در روزگار خود از جمله زنان تحصيل کرده به حساب می آمد سخت در فشار قرار داد.  توطئه ها و دسيسه چينی های  « نیم تاج »از يک سو، بد خلقي و بد اخلاقی رضاخان از سويی ديگر، (توران) دختر جوان اشرافی را که به اجبار تن به اين ازدواج داده بود عاصی نمود و به تدريج روابط زن و شوهر را تيره نمود. [روزی رضاخان وارد خانه شد و به توران تکليف کرد که چکمه های او را از پايش در آورد. توران که چنين انتظار نداشت، با تندی گفت: من در منزل پدرم هم چنين کاری نکرده ام! رضاخان هم با تندی می گويد پس برو منزل پدرت!] [ « توران» هم همان ساعت با اجاره درشکه ای گريه کنان به منزل پدرش رفت و تمام مدت بارداری را در منزل پدرش بسرآورد]. رضاخان هرگز به دنبال توران نرفت و تا پايان سلطنت و اعزام به موريس راضي به ديدار او نشد.  ثمره اين ازدواج بسيار کوتاه و بدشگون براي رضاشاه[ ششمین] فرزندش« غلامرضا» بود، که در سال 1302هـ . ش متولد شد.
 تنها لطف رضاشاه در مورد توران، اجازه نگهداری از  ( غلام رضا ) بود. لطفی که هر آن قابل فسخ بود. قابل توجه آنکه رضاشاه هرگز توران را طلاق نگفت و همچنان توران در  نکاح او بود ولی روابطی با هم نداشتند.

بدنبال جدايی توران از رضاشاه، توران که مورد بی مهری شديد رضاشاه قرار گرفته بود، خود را تحت حمايت تاج الملوک قرار داد تا از نفوذ و قدرت او در دربار استفاده کند. از آنجاييكه تنها عامل ارتباط توران با دربار وجود فرزندش بود و اين ارتباط هر آن می توانست به نوعی فسخ شود، بنابراين تنها چاره اين بود که توران خود را تحت حمايت فردی قوی قرار دهد و اين فرد کسی جز« تاج الملوک» نبود. او تنها کسی بود که درخواست هايش بلافاصله اجابت می شد و سخنانش مورد قبول رضاشاه قرار می گرفت. تاج الملوک نيز در ازای جدايی توران از شوهرش حاضر به پرداخت چنين بهايی بود. او به عنوان يگانه تکيه گاه توران در دربار رفتارهای متناقض داشت اما در کل از توران حمايت می کرد و دخترانش شمس و اشرف نيز با توران روابطی مسالمت جويانه ای داشتند و در اکثر مجالس از او دعوت به عمل آورده و او را در کنار خود پذيرا می شدند. امری که هيچگاه در مورد همسر چهارم رضا شاه (عصمت الملوک) انجام نشد.

 

 توران برای ٢١ سال در ميان ديوارهاي قصر سلطنتي و در مجاورت خانواده پهلوي زيست و به تربيت تنها فرزندش همت گمارد. پس از مرگ رضاخان او براي بدرقه پسرش که عازم آمريکا بود به مصر مسافرت نمود و پس از مراجعت به ايران در ملک موروثي خود علي‏آباد مشغول فلاحت و امور خيريه گشت. او اندکي بعد با بازرگان ثروتمندي به نام ذبيح‎الله ملکپور (1352-1281هـ .ش) ازدواج کرد .پس از ازدواج مجدد، زندگي او دچار دگرگوني گشت. او در محافل اجتماعي شرکت نمود و صاحب ثروت کلاني شد و حتي در کنار فعاليتهاي اقتصادي خانواده پهلوي و ساخته شدن «مهرشهر » توسط شمس پهلوي به فکر ساختن تورانشهر افتاد (1356ش) که اجراي طرح آن با همکاري آلمانيها پيش‏بيني شده بود، اما سال ١٣٥٧ راه زياده‌طلبي اين خاندان را بست و او را به پاريس فراري داد. وی پس از ١٣٥٧ مدتی در آلمان به سر برد و در سال 1373 شمسی در پاريس در خانه سالمندان فوت كرد.

فهرست منابع:
1- کتاب زنان ذي نفوذ در خاندان پهلوي؛ از نيلوفر کسری
2- کتاب رضاشاه ؛ خاطرات سليمان بهبودی

عکس ( توران و همسرش ذبيح‎الله ملکپور) بر گرفته شده از موسسه پژوهشهای سیاسی

 


Share/Save/Bookmark

more from Noosh Afarin
 
Manoucher Avaznia

نوش آفرین؛

Manoucher Avaznia


سپاس از اطلاعات ذیقیمت


Noosh Afarin

اقای عوض نیا؛

Noosh Afarin


 


به گمانم شما راجع به تنها  فرزند( علیرضا پهلوی) که« علی پاتریک » نام داشت شنیده‌اید. چون در تمام مطالبی که  راجع به علیرضا پهلوی  امده؛ او را از نظر شخصیتی کاملا همانند رضا خان  میدانستند. اما پسر علیرضا که  «علی(پاتریک)»نام داشت از<مادر لهستانی> بود،که مورد قبول و احترام و تائید خانواده پهلوی نبود. علی پاتریک  را  بعد از کشته شدن پدرش در یک سانحهٔ هوائی  به ایران آوردند و تحت سرپرستی دربار قرار دادند. اما پاتریک (علی) عمویش محمدرضا پهلوی را بانی مرگ پدرش می دانست... از دربار دل خوشی نداشت و کم کم از دربار بریده شد و به دین و مذهب روی آورد . نام خود را به «علی پهلوی» تغییر داد، و پس از ازدواج با همسرش سونیا به خرم دره (ازتوابع قزوین) مهاجرت کرد و در آنجا به کار کشاورزی و دامداری پرداخت.
[ در اسناد ساواک اینطور امده که : زمانی كه سونيا (همسر علی پهلوی ) از سوئيس آمد در حضور پروفسور عدل و بهمن حجت كاشانی و محضردار دربار در پونك،  به عقد قانونی والاگهر درآمد و مسلمان شد ... چادر نماز سر می‌كرد. والاگهر خودش صبح تا شام در منزل كار می‌كرد... از همه كناره‌گيری كرده بود و كسی هم به ديدن انها نمیرفت. او نماز می‌خواند، به مردم و به اشخاص كور و مريض كمك می‌كرد.]
 
وی در سال 1354 به همراه دوست همفکرش بهمن حجت کاشانی (برادرزاده سپهبد کاشانی رئیس سازمان تربیت بدنی) طرحی را جهت براندازی رژیم پهلوی برنامه ریزی میکنند و در پی اقدام به مبارزه مسلحانه، بهمن کاشانی کشته و علی پهلوی توسط ساواک دستگیر و زندانی میشود. اما  بعد از مدتی با واسطه گری «تاج الملوک» از زندان آزاد و به همراه همسر و فرزندانش به گرگان و در ملک شخصی پدرش « کلاله» ، زیرنظر ساواک تبعید میشود . و شهرت خود را از «علی پهلوی» به« علی اسلامی »تغییر میدهد.

[در جایی دیگر خواندم که:« علی پاتریک» با  دختر پروفسور يحيي عدل،که رفيق نزديک شاه بود،   « کاترين عدل»، که فلج بوده و با صندلی چرخدار حرکت می‌کرد ازدواج کرد. به گفته ای، گرایش شدید مذهبی انها موجب بوجود اوردن کلنی شده بود که بعد از گزارشهای ساواک به محمدرضا، مورد حمله ساواک قرار گرفت).

( به درستی این دو مطلب ایمان ندارم و  بعدا در این باره تحقیق بیشتری خواهم کرد).

علی پاتریک؛یا علی اسلامی؛ در اوائل سال ٥٧ راهی زندان اوين شد . برای مردم در اوائل سال ٥٧ غيرقابل قبول بود که برادرزاده شاه سابق واقعاً از سال‌ها پيش از دربار کناره گرفته باشد. و برخوردهای نامناسب، سبب شد که وی پس از رهايی از زندان به  (آمریکا) بگريزد.

 

 

ایران احتیاج به شاه الله هان نوکر یا خر خمینی پرستان حزب الله ندارد.
«مرحم زخم  ایران و ایرانیان ازادی است»


Manoucher Avaznia

نوش آفرین عزیز؛

Manoucher Avaznia


سپاس برای اطلاعات ارزشمند.  وقتی در ایران بودم؛ حتی در زمان محمدرضا، در پیرامون من سخن از فردی متدین می رفت که در شاه پسند آن روز و آزادشهر پس از انقلاب، به کشاورزی اشتغال داشت. بنا بر شنیده ها ی من، این مرد که بسیار مؤمن و اهل نماز و روزه و مورد علاقۀ مردم ساده و سخت کوش بود کسی بنام علی پسر علیرضا پهلوی برادر تنی محمد رضا بود.  بنا بر شنیده های من، این فرد انسانی ساده زیست و مورد احترام همه گان و گسسته از دربار شاه  مخلوع بود.  شنیده بودم پس از انقلاب1357 هم همان احترام و جایگاه مردمی خودش را در میان مردم حفظ کرد.  خواستم شنیده های خودم را ارزیابی کنم؛ و ببینم آیا چنین شخصی وجود خارجی داشته یا نه. از اطلاعات شما پیشاپیش سپاگزارم.