فصل اول

Orang Gholikhani
by Orang Gholikhani
04-Jun-2008
 

فصل اول بافراموشی برگشت شروع شد

با چهارفریاد و دو نغمه تاب گرفت

کند میخک نقره ای که رفت به باد

پیش چشمم آزادی رفت به دار

همه فصل صدائی غریبه

حاضر بود پشت دیوار تنهائی

خاطره ائی خفته زیر ابر بیمکانی

وقتی دل نوای تو را سرود

هنوز توانا نبود

بدنبال سوال و جواب و درود

روح شده بود کبود

نه جیغ بنفش نبود

احتیاجی به وزن و قافیه نبود

مکالمه ای بود، ساده

که بوی دست همسایه را میداشت

یادتان هست

من میدیون این ابر کاذبم

که با یاری آن آخر این فصل اول شد

اورنگ

دوستان نمیدانم آیا نزدیکی تابستان است یا ترس زمستان آینده ولی احساس میکنم که به یک استراحت (شعری) احتیاج دارم

برای تشکر از جهانشاه و تمام دوستان آشنا و نا آشنای که حرفهای مرا تا بحال تحمل کرده اید همه کارهایم را گذاشتم در یک پرونده که راحت بتوانید چاپ کنید.

به امید دیدار برای فصلی دیگر

با سپاس اورنگ


Share/Save/Bookmark

Recently by Orang GholikhaniCommentsDate
هم کوچه
4
Nov 25, 2012
نوازش پرستو
2
Nov 18, 2012
نیمکت
3
Nov 11, 2012
more from Orang Gholikhani
 
IRANdokht

Nice

by IRANdokht on

Thanks for the poem and for the link you provided.

I hope you enjoy your summer. It'll go by fast...

à bientôt! :0)

IRANdokht


Anonymouse

It is the summer time

by Anonymouse on

Good poem Orang.  I framed your poem Hanooz and will probably adjust the frame occasionally because it can be adjusted.  Have a good summer.  See you around.