هوا آنقدر گرم بود که در ابتدای غروبْ هنوز با اندکْ حرکتی عَرق میکردم ! از بالا تنه برهنه بودم و به زنی خیره شده بودم که در آینه برنزی کنار تَخت ..عکسش افتاده بود و مرا برانداز میکرد... از پایین اتاق صدای ملایمِ جازِ لاتین میامد..خیلی به حال خودم نبودم ،بیشتر حواسم به پاهای زیبای آن زن بود که در انتها به دو کفش صورتی پاشنه بلند خَتم میشدند... من هم بی تقصیر،مثل مردانی دیگر ..زنی با آن کفش را میپرستیدم.
توهمی در کار نبود و حتی دیگر از بطری تِکیلا هم دیگر خبری نبود.از جا که بلند شدم،هنوز بر آن کفشهای صورتی رنگ چشم دوخته بودم،چشمانم خیس بود،نه از گرما و نه از تکیلا... نگاهم تا حدی تیره بود ! پاهایم میلرزید..دستهایم حال به دستهای آن زن رسیده بود.بوی بدنش دیگر به مشامم رسیده بود،افکارم دریده شد،دنیایم در آغوشش... چه پر اِحساس خلاصه شد!
آرام آرام.. کِشان کِشان..هر دو به تَخت رسیدیم،از نفس افتادیم،از خنده..اندکی در سکوت ماندیم،آن زن رفت به کنار پنجره،پرده را کشید،اتاق تاریکتر شد،صدا..صدای بیرونْ خاموشْ.. نمیدانم، فراموش کردم اصلاً چه شد ! حال صداها را بهتر تشخیص میدادم،پنکه بالای سقفْ لنگْ میزد اما کار میکرد... رنگهای دیوار غم انگیز بودند و عمیقا مرا به یاد تابلوهای فِریدا کاهلوْ مینداختند،سر گیجه داشتم،از بوی عجیبی که در آن اتاق پیچیده بود..من خاطره از قبلْ داشتم !
آن زن دیگر به کنارم رسیده بود،در آن زاویه تاریکْ از نِگاهم..او را دوباره در نگاهی هوس آلود و شَهوتی بی حاصِل و بی سود..برانداز کردم،کفش هایش..مارک کفشهایت چیست ؟! این را من پرسیدم که او فاحشه وار پاسخم داد...مانولو بِلاهنیکْ ! این را گفت و به روی تخت آمد،بی آنکه کفشهایش را در بیاورد دو پایش را اینور و انور من گذاشت و پیراهنش را با غمزه یی بی رَنگ درآورد ! ... سوی دو چشمانَش که به چشمان سیاهم خورد،تا حدی مستی از بدنم رخت کشیده بود و حالْ.. کاملْ به جشنِ هَوسی بی عشق دَعوت شده بودم...
نیمِه خیز ..یک دست را به تخت تِکیه کردم و با آن یکی دست... موهایَش را نَوازش کردم،همانطور..با یک حرکتی حِساب شده سرَش را به پایینتر،نزدیک به صورتم آوردم و بیفکر لَبانش را شروع به بوسیدن کردم... طعمِ سیگار، طعمِ تکیلا میداد،خوب میبوسید و بهتر جواب میگرفت و آنچنان که صورتش را به صورتم چسبانید و ته ریشِ صورتم آزارَش میداد و اما لذت بوسه فراوان بود ! دستانش را بر پشتم گذاشته بود،ناخنهای بلند رنگینش بدن قهوه یی و عرق کرده مرا خَراش میداد...
صدای قلبَش را میشنیدم،وقتیکه آرام در گوشَش زمزمه میکردم که او را میخواهم،که او را دیوانه وار..نمیدانم،همینجوری میخواهم ،دست به پشتَش بردم و سوتیَنِ او را باز کردم،به دنبال تصدیقِ کارم به صورتش نگاه کردم،لبخند میزد و من همچنان با تمام قُوا او را میبوسیدم !
با شتابْ..چند لحظه از او جدا شدم،برهنه شدم و او کاملا عریان شده بود و حال تنها با آن کفشها باقی مانده بود..آن وقت که آنجور شروع به عشق بازی،۲ پِیکر در یک پیکر،فارِغ از همه چیز،حتی جدا از عِشق بودیم،شب کاملاً رسیده بود و مَهتابْ نویدِ شبی زیبا میداد !
هنوز پَنکه کار میکرد،صدای جازْ از پایین باز میامد،دلم اندکی تِکیلا میخواست،دلم یک دنیا فراموشیِ اِمشبْ را میخواست.آن زنِ زیبا،آن کفش ها.. دلم دوباره آنان را میخواستْ.
جَزایرِ آزورْ
اُکتبرِ ۲۰۱۰
Recently by Red Wine | Comments | Date |
---|---|---|
که خوش میآمد آن بورانی اسفناج | 4 | Dec 04, 2012 |
راهی که بازگشتی نداشت | 6 | Nov 22, 2012 |
ساعتِ آخر یک آزادیخواه | 32 | Nov 10, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
زن خوش سلیقه
Red WineWed Oct 13, 2010 02:41 PM PDT
زن خوش سلیقه را از دو چیز میتوان تشخیص داد :
اول کفش ایشان است و دوم مدل موی ایشان !
زیبا پرستی را در همه حال و در هر جهتی دوست دارم.
فرامرز جان همیشه پاینده باشی دوست خوبم.
رابطه کفش پاشنه بلند و کشش جنسی
FaramarzWed Oct 13, 2010 10:25 AM PDT
شراب جان مثل همیشه خیلی قشنگ و رومانتیک نوشتید و برای مدتی هوس من را کاملا پرت کردید!
سرور بزرگ، زیگموند فروید خیلی در رابطه کفش خانومها و کشش جنسی شان نوشته! به همین دلیل من همیشه سرم تو کفش و جوراب خانوم هاست و زیاد به سر و روشون توجه نمیکنم!
dear divaneh
by Red Wine on Tue Oct 12, 2010 03:08 PM PDTLoL ... You are such a good person... God bless you my dear friend :=) .
Those shoes
by divaneh on Tue Oct 12, 2010 02:56 PM PDTYou know what to do Red Wine jaan. The last time that I tried it on a woman with nice shoes she took one of them off and started hitting me on the head with it.
...
by Red Wine on Tue Oct 12, 2010 01:13 AM PDTخانمهای ایرانی،استیل و کلاس خود را دارند که از این مقوله خارجند شازده جان،اما با شما موافقیم :) .
شازده عزیز: البته جنابعالی سرورید و مختار، اما بنده
Shazde Asdola MirzaMon Oct 11, 2010 07:47 PM PDT
... هرگز جرات نکردهام که نزدیک بانوان کفش به پا شوم. بخصوص خانمهای ایرانی، که پا برهنه هم بقدر کافی خطرناک هستند! یه وقت "عشوه" رو که زیادش کنن، باید با "شازده کوچولو" وداع کرد.
//www.youtube.com/watch?v=21PXQriLogE
...
by Red Wine on Mon Oct 11, 2010 07:13 PM PDTMy excessive attachment of ...
Thank you dear Shazdeh ...Nice video .
Dearest Red Wine: very nice artwork and story - thanks
by Shazde Asdola Mirza on Mon Oct 11, 2010 07:03 PM PDTIf there can be one pair of shoes that says TEMPTATION ...
//www.youtube.com/watch?v=2anR4kbBHkY