نیایش اول ..
خدایا خداوندا، ما زاده ایرانیم و مفتخر، زیبا پرستیم و درویش مسلک... ما را از شر نا ایرانیان زشت بد طینت حفظ نما.
***
اواخر تابستان ۲۰۰۹
استانبول دوست داشتنیست، استانبول شهریست رویأیی، استانبول خاطره انگیزست و به یاد ماندنی !
در محله قدیمی از محلات سنگی استانبول سکنی دارم.. نزدیک بازار بزرگ،ساعاتی طلأیی را به سر میکنم.. اینجا احساس امنیت میکنم، قسم میخورم که من اینجا احساس خوش بختی میکنم.
بوی زعفران ایرانی،فلفل هندی،فرش دستبافت ترکمن،پارچههای زردوز شامی... از دیدن و دست زدن بدان خسته نمیشوم،من استانبول را دوست دارم.
***
در انبوهی از خوشی،چشمم به تخته نردی میافتد که ظاهر زیبائی دارد...
به صاحب آن نزدیک میشوم و میگویم :
مرحبا بنیم سوگیلی ارکاداشیم...
مرحبا
بو اسکی می؟ ... هنگی ایل ؟
و او میگوید :
بو الور اسکی اولان ! یاپیل ال ...
از صحبتهایش میفهمم که آن تخته قدیمیست و دست ساز ! شاید ساخت اوایل دیکتاتوری کمال پاشا... آنرا میخرم و تمام خاطرههای مربوط به تخته نرد برایم تازه میشوند...
***
خانواده ما به تمام نراد نبودند ! خان بابا هیچ وقت آنرا بازی نمیکرد ، تنها بازی را شاهد بود و آنرا به شرحی زیبا نقد میکرد !
ما در عمارت ۳ جور تخته نرد داشتیم ! جور اول از چوب گردو،ساخت کرمان بود که نقش و نگار باغ ماهان داشت و شعری از صفی علیشاه رحمت الله! جور دوم یک تخته نرد مشقی بود و دست ساخت هنرمردی آذری با طرح های دل انگیز و براق ! جور آخر آن تخته نرد بود که مورد علاقه حضرت والا بود،آنرا به جّد ایشان،از قول محمد شاه هدیه داده بودند و اصفهانی بود وپر از منبت و خاتم،کناری از نقره داشت اگر نراد اشنا نبودی، در آنرا نتوان باز نمودی که قفل داشت و به هنرمندی مخفی !
***
هر بار که اهل خاندان ما جمع میشدند،سر و صدا میشد،به یک نفس میز و سفره پر از شربت و شیرینی میشد،کس را با صورتی دلگیر نمیدیدی، کس را یک لحظه تنها تو نمیدیدی،کس را پر از شادی بینی که انتها نداشت و تو از آن شادی،شاد بودی.
در کناری مردانی میدید که مشغول تخته بازیند و تو گوش بدانها میدهی که چطور کر کری خوانند و چطور تاس میاندازند.
بازیکنان بزرگوار،بلند بلند حرف میزدند و در کنار آنها میوه میبینی و شیرینی،گاهی شربت و گاهی چأی دارچین،نه می جایز بود و نه الکل دیگر که در هنگام بازی این شرم باشد و رجل این کار را درست نداند !
از آن بزرگان ۲ نفر را به خوبی به یاد دارم... اول مرحوم هویدا بود که دوستی با خاندان خلعتبری داشت و ایشان از مردمان بزرگی بودند و ما از بستگان دور آنان!
ایشان که تخته بازی با یکی از عمو زادههای خان بابا میکرد،مبهوت از مکالمه ایشان بود و از آن که چه جور محکم مهره را بر تخته میکوباندند و چطور پشت در پشت جفت میاوردند.
دیگری را در کاشان، در سفری به خانه مرحوم دایی بزرگوارم دیدم که از همکلاسیان ایشان بود و در آن زمان نه چندان معروف.. ایشان سهراب سپهری بودند و هنوز صدای سهراب در گوشم زنگ میزند و به یاد ایشان،هر سال در روز فوتشان،شمعی روشن میکنم.
***
نه چندان محدود ولی بیشتر زنان خاندان ما هم نراد بودند... تمامی آنان از بچگی در کنار بقیه تخته بازی را فرا گرفته بودند و عجب خوب بازی میکردند.
خان بابا گوید که خاله خانوم باجی ایشان دستی ماهر در تاس بازی داشت و به نیکی بازی میکرد، آنچنان که شاید ایشان حریفی حتا از مردان هم نداشت !
در بازی تخته نرد،تنها به این منوال نبود که تو بازی کنی و آنرا زود تمام کنی بی آنکه خوش نتیجه گیری ! بسیاری از پیوندهای زناشویی در هنگام بازی مطرح میشد و معمولاً پایان خوبی داشت.در این کنار هم بودند افرادی که معامله میکردند و بازاری بودند و در هنگام تخته بازی با حرف و داشتن اعتبار داد و ستد میکردند.
آنان که بیشتر ادعا سواد داشتند، در کنار تاس اندازی،از سیاست حرف به میان میآوردند گاهی سلطنت را خوش میدانستند و گاهی بازگشت تاواریش استالین را خواستار بودند.
***
من تخته را زود یاد گرفتم، مرحوم میرزا رحیم خان تبریزی که هم پسر دایی خان بابا بود و هم استاد خطاطی بنده،به نیکویی و به سفارش خان بابا،تخته بازی را به من نشان داد که هنوز ایشان و طرز بازی ایشان را به خاطر دارم... ما از آن زمان، سالهاست که نرادیم و حریف طلبیم.
***
سالهای ۵۰ که آمدند و بسیاری از بزرگان ما به رحمت ایزدی پیوستند، شور و شوق تخته بازی کم شد، به خصوص که از جنوب ایران زمین ورق بازی باب روز شده بود و هر کس را میدیدی، از پاسور،ریم و رامی و ... حرف به میان میکشید و اندکی بعد پوکر و بیست و یک هم اضافه شدند.
اما هیچی به زیبائی تخته بازی نبود و نیست ! به چیدن مهرهها به حساب ۲۵۳۵، سیاه با بزرگ باشد و تو به احترامش سفید ! ۵ دست بازی کنی و در قاموس این باشی که بر ایشان غلبه کنی و خود را بزرگ جلوه دهی و بعد از آن به مطربان اجازه دهی که ساز زنند و شادی کنند و مجلس را شاد کنند و کام حضار را شیرین ! اندک بعد گویی که می آورند و به سلامتی حریف خوری و میگساری کنی و سلام بر حافظ فرستی، که بعد از این دیگر شادی به چه معنا باشد و گر در تخته بازنده باشی خوش باشد که آن وقت در عشق برنده باشد.
***
نیایش آخر..
خدایا خداوندا ،ما غریبیم و تو تنها آشنای ما ، ما بیکسیم و تو تنها کس ما،ما را و مملکت ما را از مردان بد سیرت و زنان بد صفت محافظت بفرما.
Recently by Red Wine | Comments | Date |
---|---|---|
که خوش میآمد آن بورانی اسفناج | 4 | Dec 04, 2012 |
راهی که بازگشتی نداشت | 6 | Nov 22, 2012 |
ساعتِ آخر یک آزادیخواه | 32 | Nov 10, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Jahanshah Javid
by Red Wine on Sat Oct 24, 2009 03:19 PM PDTجهانشاه جان ...
حضرت عالی از خاص هستید و ما از عام ! گر کرکری خوانیم، سر سبز به باد دهیم که این دیگر خوش نیاید به اهل حرم ...
سراپا مشعوفیم از زیارت حضرت عالی در این جا... خداوند عوض خیر دهد به شما .
Joft Sheesh
by Jahanshah Javid on Sat Oct 24, 2009 01:12 PM PDTYou have a beautiful way with words. I would love to hear your version of "kor kori" during a game of takhteh. Must be very imaginative :)
bajenaghe naghi
by Red Wine on Fri Oct 23, 2009 11:02 PM PDTبا جناق جان عزیز ...
هدف تنها بازی نیست ! هدف انست که با دوستی نشینی و آنرا بازی کنی و لذت بری !
امید داریم روزی نزدیک با شما هم آنرا بازی کنیم.
ممنون از لطفت هم وطن گرامی من.
SamSamIIII
by Red Wine on Fri Oct 23, 2009 11:00 PM PDTسمسام جان ... نه تمامی خانواده خلعتبری نظامی بودند، ایشان فرهنگی بودند و مقام در وزارت آموزش و پرورش داشتند. به احتمال فراوان ایشان از پسر عموهای دسته اول ایشان بودند که متاسفانه به دست اسلامیان لعنتی تیر باران شدند و ما چقدر متاسف ! بسیار سپاسگزارم از مطلبت سمسام جان. خوش باشی و سر افراز.
Ostaad
by Red Wine on Fri Oct 23, 2009 10:55 PM PDT۱- تاس گیری و یا خوش تاسی در تخته بازی امریست طبیعی، رایج و متداول !
۲- سفارش میکنم یک جفت تخته ساخت کشور ترکیه را حتما در خانه داشته باشید.از طریق اینترنت هم میتوانید بخرید آنهم با قیمت خوب.
۳-تخته بازی به روی اینترنت زیاد لطفی به همراه ندارد ! به خصوص که خارجیها در خانه خودشان مهره حریف را زده و آنگاه با آن فرار میکند که این در قاموس ما نیست و ضد قوانین ما ایرانیان است.
۴- شش و بش آوردن در اول بازی،حل کننده ۵۰% بازی است،وگرنه آوردن جفت بزرگتر ،بازی را خراب کند و لطف آنرا معطل !!
۵-برای خوش دست بودن به شما سفارش میکنم که با ترکها و یونانیها بازی کنید. اینان بسیار نرم و عالی بازی کنند آنجور که تو لذت بری و لذت دهی !
۶- برای تاس گیری از تاس کوچک و سبک استفاده کنید و سعی کنید آنرا آرام به گوشه زاویه ۹۰ درجه تخته نرد زنید آن وقت حتما جفت میاورید !
خوش باشید.
Red Wine jan
by bajenaghe naghi on Fri Oct 23, 2009 10:15 PM PDTI used to play takhteh when I was in Iran. I used to love playing even though I was not good at it and I usually lost badly. I haven't played takhteh in years. Your wonderful blog brought back a lot of good memories. Thank you.
RedWine jaan
by SamSamIIII on Fri Oct 23, 2009 07:36 PM PDTgreat read as always pal & a question. Is this Khalatbari the same as Timsaar Khalaatbari who was executed by Ommatie regime?. His son was a friend of mine in college days ,kinda nuts considering losing his dad to hangman @ 15. always carried a gun and in the weekends used to go to practice in shooting range to get ready for the day to return to Iran and avenge his dad.decent dude though.. Cheers pal !!!
Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia
I'll be very grateful if anyone could teach me how to...
by Ostaad on Fri Oct 23, 2009 06:27 PM PDTdo "taas geeri". I have tried but I'm still not good at it. Don't get me wrong, I won't cheat. Just that I think the most "advanced" naraads are good "taas geers" too.
I did not inherit my "takhtehs" unlike some of you pals. I have two, one is made in the US, hand-made and very beautiful. The other one, I bought on board flying KLM. It's is super modern design, the case is some kind of aluminum and the "mohrehs" are made of very nice transparent plastic material. The takhteh is small enough to play on board in the coach class, or cattle class if you will.
Also I do a lot of "online" takheh nard playing during a quick break when I can't find someone to play with.
More than "shesh-o-besh", I like a "joft shesh".
Have a good weekend, everyone.
capt_ayhab
by Red Wine on Fri Oct 23, 2009 04:39 PM PDTدوست خوبم، قدر آن تخته نرد را خوب بدان که از خیلی چیزها با ارزشتر است ! خدا رحمت کند همه رفتگان را !
خوش و خرم باشید و ممنون از مطلبتان.
.
by capt_ayhab on Fri Oct 23, 2009 03:52 PM PDTExcellent game of strategy, unfortunately, as I claim to be a lukewarm player, most often than not I end up losing to my better half.
I am happy to say that I am proud owner of a 100 or so year old set that was left for me by my grand papa. May God bless him even though I remember very little of him[he passed when I was a mere 5] I do miss having him and my father in my life greatly.
Thanks Master Red Wine, Excellent post
-YT
Princess
by Red Wine on Fri Oct 23, 2009 03:31 PM PDTپرینسس جان...
مدتی بود که از دیدن شما مهربان محروم بودیم، خوش حالیم که شما را مجددا زیارت میکنیم.
تخته بازی قسمتی از فرهنگ ما ایرانیان است و به دنبال آن هزار مطلب شیرین پیش آید که هر کدام باعث افتخار است و موجب شوق و شادی .
از کلمات گفته شده در مطلبتان سپاسگزارم.
موفق باشید.
Reza-Rio de Janeiro
by Red Wine on Fri Oct 23, 2009 03:27 PM PDTرضا جان ...
اولا امید وارم که خداوند به دعای شما ترتیب اثر دهد.
دوّماً بسیار شاد هستم که مطلب حقیرانه بنده مورد سرور شما عزیز شده است .
در آخر امید وارم که روزی فراهم شود که تخته بازی کنیم و یاد گذشته را گرامی داریم.
از لطف حضرت عالی سپاسگزارم.
...
by Red Wine on Fri Oct 23, 2009 03:22 PM PDTسیما جان ...
تخته بازی سخت نیست ! شرط بر انست که زود یاد گیری و زیاد بدان بازی کنی.
سپاس از اظهار نظر شما... خوش باشید.
Unfortunately
by Princess on Fri Oct 23, 2009 02:17 PM PDTI don't know much about backgammon, but I completely agree with you on Istanbul. A magical city!
Thanks for this sweet recollection. I can smell the summer evenings in the lush gardens of Shemroon in your stories.
Fantastic Story and Writing...
by Reza-Rio de Janeiro on Fri Oct 23, 2009 01:10 PM PDTFirst of all, Just like your first and last prayer, I pray along side you for Iran and true Iranians...
I too share so many similar "Takhte-Nard"memories... I swore, I was transported to my own childhood & home parties. Could see and hear my own parents, family, friends, Jokes, laughters and .... (Chook Saaghol...) I wouldn't even be surprised to know that we are around the same age ham-meehan!
Thank you for this great article, I like your style of writing in Persian. It is one of the best one I have read on iranian.com so far...
PS. Wish you all a "Joft Sheesh" in life as well... (Beh gholeh Nazi Khanoom) :-)
Nice pieces, RW and Nazy
by sima on Fri Oct 23, 2009 12:43 PM PDTVery nice. Safa kardam. Heyf I know nothing of takhteh!
نازی جان
Red WineFri Oct 23, 2009 12:29 PM PDT
از خواندن مطلب شما و به خصوص شعر شما بسیار مسرور گشتیم...
این برای ما باعث لطف و افتخار است که شما عزیز را در این بلاگ محقر ببینیم.
آرزوی سلامتی ، عشق و خوشی برایتان میکنم.
Sir Multiple Personality Disorder
by Red Wine on Fri Oct 23, 2009 12:26 PM PDTدوست عزیز... اگر خدا خواهد و فرصتی شود، شخصا به شما یاد خواهم داد.بازی بی نظیریست.
سپاسگزارم از لطف شما.
Dear Red Wine
by Nazy Kaviani on Fri Oct 23, 2009 12:09 PM PDTA lovely piece. There is something about Iranians and backgammon. I, too, have four backgammon sets, one from Turkey. The guy who sold it said the tiny dice were "championship size." A little while back I wrote a poem about backgammon. It is called "The One Two Woman;" it's about getting a "koor koor!" I leave it here with you. I hope you always get "Joft Sheesh" in life!
The One Two Woman
I threw the dice
Watching the result
A one and a two
I looked at you
And you looked embarrassed
After all your doubles
I smiled
Making do with the tiny move
Saying:
"I'll take it!
Better move like a turtle
Than to remain stagnant."
You looked puzzled
For the joy exploding nearby
In the form of a big smile
On the face of the woman
Celebrating her one and two.
I never mastered this game
by Multiple Personality Disorder on Fri Oct 23, 2009 12:02 PM PDT...but it's never too late to learn. Thank you for the memories.