ختنه سورون و خروس پلو


Share/Save/Bookmark

ختنه سورون و خروس پلو
by Red Wine
29-Apr-2011
 

خاطره فراوان است و ما سالهاست که آنها را سعی‌ می‌کنیم به خاطر بیاوریم و آنان را یاداشت می‌کنیم.

رسم طایفه بر این بود که پسر به سنّ ۵ که میرسید،ایشان را طبق مراسمی بزرگ ختنه میکردند،چون ما آخرین فرزند ذکر بودیم..این جشن و سرور بیشتر بود و همگان دعوت!

به یاد داریم که در اتاقی که مشرف به باغ درختان سیب شمیرانی بود حبسمان کردند و تنها خان بابا جان..پدرم آنجا بود و مردکی چاق و عینکی که از جهودان به نام منظریه بود و حکیم و عطار و ایضاً سلمانی کار ! .. همین که هیبت آن مرد را دیدیم،از ترس به خود لرزیدیم،ترسمان بیشتر از این بود که نمیدانستیم جریان چیست و خلایق تنها قربان صدقه مان می‌رفتند و وعده نقل و کلوچه و سکه ضرب مظفر میدادند و ما هراسناک به دنبال فرار !

از وحشت، جیغ و دادمان به عرش عمارت لرزه می‌‌انداخت،پدرم حریف نبود،شازده عمو جانم آمد و دستانم را گرفت،ختنه چی‌ جهود را با آلتی برنده که دیدیم..دیگر آرام نگرفتیم و از زیر دست اینان گریختیم،درب بسته بود و راه فرار پنجره شاهی‌ رنگ کاری شده بود،بی‌ آنکه درنگی در کار باشد پنجره را باز کردیم،چند زرع تا به پایین را پریدیم و دیدیم که نیمچه شلوارکی که بر تنمان بود،به میخی‌ از بالکن آن پنجره آویزان است و ما از زیر ناف تا به پائین..عریان !

گوش به بالا شدیم و دیدیم تمام اهل خانه،مهمان و آشنا فریاد میزنند و چیز‌ها سر هم میکنند،تا آمدیم به خودمان بجنبیم، به جلوی خودمان خروسی دیدیم که در آن قسمت باغ بود (هنوز حکمی از بلدیه نبود که ماکیان و دیگر اهلیان را در شمیران.. در خانه نمی‌شود نگاه داشت).. آن خروس بی‌ ناموس را میشناختیم،دمب زری بود و خوش تاج ، همه از آن حساب می‌بردند و حیوانی بد قلق بود.

خیلی‌ ترسیدیم،از وحشت داشتیم خودمان را خیس میکردیم.. فلان فلان شده همینطور به آنجای ما خیره شده بود و صداهای عجیبی‌ از خود سر میداد و به نآگه به دنبالمان افتاد و چند نک به ما زد.از درد و ترس..شروع به دویدن کردیم،حیوان لا مذهب هم به دنبالمان افتاد و تا چند دقیقه به همین منوال بود که دیدیم پدر بزرگم به بیرون آمده و نوکرش را صدا می‌کند: سیاه ... سیاه ... بیا این حیوان پدر سوخته را بگیر و سر ببر .. انلادین می‌؟!

خداوند یک عمری به این سیاه..نوکر حضرت والا دهد که حیوان را با مصیبت عظمی و معصیت کبریٔ گرفت و تیغی بلند بر دست گرفت و به جلوی قبله رفت و نزدیک درختان میوه ،سر آن حیوان را با یک ضربت از تن پر پرش جدا ساخت و ما هاج و واج به این صحنه نگاه میکردیم.

همینکه دل‌ به این صحنه سپردیم،عمو جانم ما را از پشت به بغل گرفت و به کناری از دالان مرمرین برد و زیر تمثال جدّ بزرگوار..خاقان بزرگ ،آن ختنه چی‌ جهود آمد و همانجا کار را تمام کرد و اینگونه شد که ما را ختنه کردند و صدای درد و فغان ما دیگر کسی‌ را به خود جلب نکرد.

چند لحظه بعد از این واقعه.. کلی‌ دعا خوان آوردند و اسپند دود کردند و به زور نبات داغ به خوردمان دادند و سکه بر سرمان ریختند و تخم مرغ شکاندند و عطر و گلاب نثار اطراف و شاباش به تمام کوچک زادگان خاندان و اسکناس‌های شاهی‌ به بزرگ زادگان !

آن شب که صدای قهقهه دیگران از شادی و خوشی در صدای تار و بیالون و تمبک مطرب‌ها گم شده بود.. در کنار آن همه غذا.. دیس رنگی‌ فرنگی‌ کاری را دیدیم که آن خروس را پخته شده بر روی آن قرار داده بودند... دایه جان و مادرم جانم به دنبالم افتاده بودند که آهای پسر ، بیا یک لقمه از این خروس و پلو نوش جان کن که امشب نوبه شادی است و خوشی !

لب به آن خروس نزدیم و آن شب را تا به صبح خواب دری وری دیدیم که آن حیوان مهیبتر شده بود و همچنان به دنبالمان میدوید !

آن شب سیاه دلی‌ از عزا دراورد و تنها کسی‌ بود که آن خروس پلو را خورد و دعا به جان حضرت والا.

***

پاریس‌آوریل ۲۰۱۱

 


Share/Save/Bookmark

more from Red Wine
 
divaneh

این چه فرمایشی است نازنین خانم؟

divaneh


اگر دوستشان داشتند که سنبلشان را نمی بریدند.


Red Wine

...

by Red Wine on

ما نمی‌دانیم که آیا فرزند پسر مهم است و یا دختر ! ما یکی‌ یک دانه بودیم و هنوز هم تک هستیم :)

ممنون که به ما سر زدی نازنین جان خانم .

 


Nazanin karvar

*

by Nazanin karvar on

 هر چند که این نوع جراحی همیشه و در هر سنی بسیار دردناک و گاها خطر ناک بوده ولی

 فکر می‌کنم جریان آبگوشت و یا کباب و شاخه درخت و گل‌میخ تمامی برای بیشتر مهم کردن و جلا دادن به این مسله هست که خب این هم بر میگرده بهفرهنگ ایران زمین که گویا فرزند پسر رو بیشتر دوست می‌داشتن ومی‌دارن

 


Red Wine

...

by Red Wine on

دیوانه جان،مطمئن هستیم که آن تکه گوشت کذائی را به نحوی به خوردمان دادند،رسم بر این بود آخر !

چه زیبا نگاشتند حضرت هدایت... سپاسگزاریم از عرایضتان و از یادآوری نیرنگستان.

 


divaneh

اخته سوران

divaneh


شراب جان دستت درد نکند که ما را حال آوردی. حکایت بسیار جالب و خنده داری بود. اما به عقل ناقص بنده بعد از آن اتفاقات باید دست از شما می داشتند و جشن اخته سوران خروس را می گرفتند. هم چیزی از وجود شما کم نمی گشت و هم آن خروس احتمالاَ بسیار مهربان تر می شد و چند صباحی بیشتر تک به زمین می زد.

این هم دو تکۀ کوتاه از کتاب نیرنگستان صادق هدایت که مجموعه ای است از افعال و اقوال عوام.

 پوستی که در موقع ختنه میبرند باید جداگانه کباب کرده با غذا به بچه بخورانند تا از بدنش چیزی کاسته نشود ( توضیح: برای این که روز پنجاه هزار سال وقتی که باد ذرات بدن را جمع می کند و آدمها دوباره درست می شوند چیزی از بدن او کم نیاید)

در رشت معمول است که پوست ختنه را به شاخ درخت انار سیخ می کنند و تا هفت روز بالای سر بچه ای که ختنه شده می گذارند.

 

  


Red Wine

...

by Red Wine on

آزاده خانم جان،همیشه مهربانید نسبت به ما . . .

همیشه سبز و خرم باشید.


Azadeh Azad

interesting read

by Azadeh Azad on

Thank you, RW jan, for this vivid account of your circumcision.

Cheers,

Azadeh


Red Wine

...

by Red Wine on

جالب نوشتی‌ فرامرز جان . . .

آن زمان‌ها محال بود که باقی‌ بدون ماکیان ببینی‌ و در کنار آن مرغان همیشه خروسی پدر سوخته بود که غیرتی بود و لجباز...دوران خوبی‌ بود فرامرز جان :) .

خدا تو را سالم نگاه دارد که خوش مرامی .

 


Faramarz

Coq au Vin!

by Faramarz on

شراب عزیز این نوشتار شما بسیار سبب خوشنودی و انبساط خاطر من شد. همیشه زنده و سرفراز باشید.

منهم در دوران کودکی درگیری هایی با مرغ و خروس داشتم از جمله یکبار که برای دید و بازدید عید به خانه یکی از آشنایان رفته بودیم. در حیاط بزرگ این خانه یک جناب خروس برای خودش جولون میداد و گاه و گداری هم یک تکی به مرغ ها میزد که یادشون نره که رئیس کیه!

من بعد از خوردن مقدار زیادی شربت و هله هوله بسیار احتیاج به رفتن به دستشویی که در کنج حیاط بود داشتم. سن منهم قدری بود که میتونستم به تنهایی به دستشویی برم. سرتونو درد نیارم، من  خیلی آرام و آهسته سعی کردم که بدون جلب توجه از کنار این خروس جنگی رد بشم ولی ایشون اصلآ رضا نمیداد و حالت حمله گرفته بود.

منکه دیدم که حریف این آقا خروسه نیستم، رفتم طرف دیگر حیاط و پشت یک درختی یواشکی شلوارم را پایین کشیم و مشغول شدم. ناگهانی دیدم که این آقا خروسه که از اینکار من اصلآ خوشش نیومده بود داره میدود و در حال جهش به سوی ما تحت ماست! منهم از ترس جون و بقیه چیز ها با شلوار نیمه آویزان فرار کردم داخل ساختمان و بکلی موضوع دستشویی منتفی شد!

زنده باد لیونل مسی شیر دلیر کاتالان!


Red Wine

...

by Red Wine on

سوسن خانم عزیز، آن سالها رسم بر این بود و ما تابع آن ! به یاد نداریم که طفلی بر این اساس تلف شده باشد،آنان می‌دانستند که چگونه برند و چگونه دوزند.

خداوند شما را حفظ کند.

 


Red Wine

...

by Red Wine on

شیرین جان لطف کردی به ما سر زدی ... همیشه سبز و سلامت باشی‌ عزیز .


Red Wine

...

by Red Wine on

دکتر جان،چه شعر زیبایی در اینجا نگاشتید،دستتان درد نکند.


Soosan Khanoom

you poor baby...

by Soosan Khanoom on

you poor baby... what a horrible thing for a five year old to go through.. this is not funny.  

these days they do it when the child is born and still is in hospital atleast he can not remember.

also the guy killing the khoroos and all those events looks like a horror movie to a five year old.

What were you parents thinking ? 

But whatever they have done to you ....

you have turned OK ... I guess  :)  


ahang1001

ممنون از این

ahang1001


ممنون از این مطلب خوب و با نمک همچنین آموزنده

بر اطلاعاتم اضافه شد.

 


M. Saadat Noury

سماع ختنه سور

M. Saadat Noury


 

چو بی‌گاه است و باران خانه خانه
صلای جمله یاران خانه خانه
چو جغدان چند این محروم بودن
به گرداگرد ویران خانه خانه
ایا اصحاب روشن دل شتابید
به کوری جمله کوران خانه خانه
ایا ای عاقل هشیار پرغم
دل ما را مشوران خانه خانه
به نقش دیو چند این عشقبازی
لقبشان کرده حوران خانه خانه
بدیدی دانه و خرمن ندیدی
بدین حالند موران خانه خانه
مکن چون و چرا بگذار یارا
چرا را با ستوران خانه خانه
در آن خانه سماع ختنه سور است
ولیکن با طهوران خانه خانه
بنا کرده‌ست شمس الدین تبریز
برای جمع عوران خانه خانه : مولوی
 
در ضمن ، از پاسخی که به نوشته ی نگارنده داده اید بسیار ممنونم : دکتر منوچهر سعادت نوری


Red Wine

...

by Red Wine on

استاد بزرگوار.. جناب سادات نوری جان عزیز،از توجه و از عرایضتان کمال تشکر را داریم.

آن ترانه بسیار زیبا و خاطره انگیز بود، دست شما درد نکند.

 


M. Saadat Noury

Great read

by M. Saadat Noury on

Dear Red Wine   Thank you for sharing your story with us. What about some music at the party? Watch and listen, SVP: //www.youtube.com/watch?v=b_-ZcILRpOc