نگاهي به بقيه يادداشتهايي ميكنم كه در سانفرانسيسكو نوشتم.دنبالش رو ميخونم...
***
چيزي به بازگشت من به پاريس نمونده.براي اولين بار,پاريس رو خيلي دورتر از قلبم ميبينم... ولي بايد برگردم.
راديو روشنه,يك نگاه به كتابهايي ميكنم كه تازه خريدم... شماره تلفن اونجاست ...پهلوي بسته لاكي استريك.
دو روز گذشت . با همه خداحافظي كردم , به خيليها گفتم: به اميد ديدار.
***
اگه منو تحويل نگيره,خيلي سنگ روي يخ ميشم.شايد خيلي عوض شده باشه...سالها بود كه اين احساس رو نداشتم...شايد ديگه براش جذاب نباشم...لعنت به سالهاي تنهايي...ميرم دوش بگيرم,شراب كاليفرنيا رو دوست دارم.
***
... صداش رو ميشنوم.پريسا گوشي دستشه .
هلو ... سلام
-...سلام(مكث)
پريسا جان,شما هستين ؟
-...مكث
من ××× هستم. حالت چطوره ؟
-سلام ... حالم خوبه . شما چطوريد؟
(چند دقيقه حال و احوال ميكنيم و تعارف تيكه پاره ميكنيم...تا به حال احساس نميكنم كه عوض شده باشه !)
***
-كي برميگردي ؟
پس فردا ... پس فردا صبح ...با همه خداحافظي كردم.خريد هم زياد كردم و بايد جمع ووجور كنم همه چيزا رو !
-اوه ه ه ! به اين زودي !؟ بايد همديگر رو ببينيم. نه ؟
فكر خوبيه . فردا ؟
-فردا خوبه ... بيام دنبالت ؟
نه ! ادرس بده ... خودم ميام.
***
ميدونم كه اگه نبينمش,سالهاي سال دليلش رو از خودم خواهم پرسيد ... حوصله سرزنش كردن خودم رو ديگه ندارم.
راستي ... غرور من كجا باز غيبش زده !؟ لامصب هر وقت بهش احتياج دارم,شرم و حيا رو ميفرسته جلو ... اين غرور نالوطي من...
شايد اصلن فقط به خاطر پريسا اومدم سانفرانسيسكو!
***
ترجيح ميدم بيرون منتظرش نشم ... سر وقت ميرسه ... پيشخدمت رو ميشناسه...اول به او سلام ميكنه ... منو ديد ... سلام ميكنه , لبخند قشنگي داره ... مثل اون روزهاي سبز گذشته .
جوابش رو ميدم...نگاه من به نگاهش گره خورده ...موهاش كوتاه هست ... چشماش برق ميزنه ... ابروهاش تازه ورداشته شدن ... لباش روژ كم رنگي داره ... گردنش كاملن پيداست ... به زور نگاهم رو از نگاهش به كناري ميكشم...هنوز زوده رمانتيك بشم ... !
لباسش من رو ياد لباس ادريانا در سريال سوپرانوس ميندازه ... يك شلوار مشكي با يك پيراهن مشكي بدن نما سوتين مشكي .
***
اصلن عوض نشدي.
-نه بابا ! پير شدم ... تو خيلي تغير كردي .
من هم پير شدم ... تازهگيها موي سفيد در اورده سرم...هر دفعه كه يكيشون رو ميكنم , پنج تا پنج تاشون ميان تشيع جنازش و چتر ميندازن و ديگه نميرن!
-چند سال شده از اخرين باري كه همديگر رو ديديم ؟
نميدونم ... بيشتر از ده سال !؟ ديگه سالهاست كه سال شماري از سرم افتاده .
ولي يادته كه تو ميخواستي دكتر بچه ها بشي و من خلبان ؟؟
-نشد ... زود بچه دار شدم, خونه نشين شدم...تقصير رضا(شوهر قبليش) شد ايران هم سخته براي زن شوهر دار كه درس بخونه و شوهر داري هم بكنه.
پس تو شدي خانم خونه دار و من شدم روزنامه نگار ... عجب دنيائي !
***
-پاريس بهتر از اينجاست ؟
اره ... بهتره ... يعني براي من بهتره...پاريس براي ادمهائيست كه زندگي رو جور ديگه ميبينند و راضي به هيچ تغيري در زندگي نيستن ... توي پاريس ادما به دنبال سيمبوليسم نيستند اونجا گلامور داره ... ساختمونا استيل دارن ... اونجا در يك لحظه ميتوني با فرشتگان تابلوهاي لوور باشي و لحظه ديگه جديدترين لباسهاي ژان پل گوتير رو به تن خودت پرو كني ... پاريس شهر ادمهاي خسته از تكرار مكررات است .تو پاريس حتا خورشيد هم مطابق سليقه روز هست.
-اوه ه ه !پس حتمن بايد بيام اونجا.
(صحبت زياد شد و از خيلي چيزا حرف زديم .)
چند تا بچه داري؟
-دو تا ... پسر و دختر ... الان ايران هستن , پهلوي پدرشون .چهار سالذطول كشيد تا طلاق ازش گرفتم.قبلش دادگاه نميذاشت از كشور خارج شم !بايد رضا رضايت ميداد... نميدوني توي ايران چقدر سخته طلاق گرفتن زن از شوهرش !اينها همه به كنار ... در و همسايه و فاميل دائمن حرف پشت سرم ميزدن ... رابطه من با همه قطع شد.
-منتظرم دادگاه بچه ها رو بده به من.ميارمشون اينجا.دلم براشون پر ميزنه... ديشب دخترم پاي تلفن چند تا كلمه به انگليسي ميگفت و نميدوني چقدر قشنگ و شيرين حرف ميزد .
***
چي شد كه طلاق گرفتي ؟
-از روز اول زندگي باهاش برام سخت بود.هيچ وقت عاشقش نشدم ولي شروع كردم دوستش داشته باشم.
-روزي كه احساس كردم كه دوستش دارم , اون بهم گفت كه ديگه علاقه اي به من نداره ... گفت كه عاشق خانمي شده ... به خاطر بچه ها , طلاق نميدمت.
-من ديگه نتونستم...خيلي سخت بود ... نميخوام هيچ وقت اون روزا رو يادم بياد.
كاشكي به يك نحوي خبر دارم ميكردي !
-نميخواستم مزاحمت بشم ... بايد تنهايي جلوي رضا وايميستادم... به خاطرش از خيلي چيزها گذشتم ... حق من اين نبود .
***
اونشب خيلي حرف زديم ...
قرار شد با تلفن با هم در تماس باشيم ... بهش گفتم كه من در پاريس با خانمي هستم ... دلم نميخواست برخوردي نادرست باهاش بكنم و با دروغ به جلو برم .
به قسمت معتقدم .شايد بايد اينجور ميشد.شايد من به دردش نخورم و او هم همينطور ولي بايد اينطوري رخ ميداد.به قسمت معتقدم.
اسمون سانفرانسيسكو رو دوست دارم.
***
شب خوش.
Recently by Red Wine | Comments | Date |
---|---|---|
که خوش میآمد آن بورانی اسفناج | 4 | Dec 04, 2012 |
راهی که بازگشتی نداشت | 6 | Nov 22, 2012 |
ساعتِ آخر یک آزادیخواه | 32 | Nov 10, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
redwine jan
by bajenaghe naghi on Tue Sep 09, 2008 07:47 PM PDTmidonostam ke shoma nevisandeh tashrif darin. mashala dast be ghalamet khayli khoobeh. I also think you did the right thing to see her and reminisce and be truthful to her. as americans say harche khosh ayad pish ayad. good luck buddy.
red wine, hamsaye
by sf girl (not verified) on Tue Sep 09, 2008 04:54 PM PDTred wine, hamsaye shemrooniye man,
koshti maa ro ke baba! chi shod? chand tike mikhayii ino edame bedi?! chi shod? parisa oomad paris? to oomadi san franicsco? aroosi kardin? bach hash oomadan? be ghole bache haa "total package" ye dafe gerefti?
begoo, tarif kon, vali hame ro ye dafe begoo, na too 100 tike.
x dokhtare hamsaye
Aye naghola
by Nokhodi (not verified) on Tue Sep 09, 2008 03:54 PM PDTMaro hessabi sar charkhoondia! Belakhareh ba in Parisa (Ajibeh que dar Paris ashegueh Parisa boodi naghola) san fransisco raftin ya na?