نه خیر آقا ! باور کنید که من اصلا رمانتیک نبودم،این خانومها مگه میگذارند آدم نفس بکشد !؟
من هم مثل هر مرد ایرونی،از رمانتیک بودن و احساساتی بودن فراری بودم.به خصوص برای بنده که اهل شمیران هستم،رمانتیک بودن افت هم دارد.
منتها،بعضی از اوقات ،بر خلاف میل،یک مرد باید تصمیم بر رمانتیک بودن بگیرد اگر میخواهد که رابطه خوبی با جفتش داشته باشد.
اولین باری که تلاش کردم رمانتیک باشم،هنوز در کالیفرنیا زندگی میکردم،در آن زمان هنوز ،علاقه وافر به موسیقی هوی متا ال داشتم،ظاهرا بد قیافه نبودم،موی بلند تا شانه،لباس چرمی و عینک سیاه همیشه به همراه داشتم.
تا زمانی که دیگر آن موسیقی و مسائل مربوط به آن از مد افتاد و من چاره را تنها در رمانتیک بودن دیدم.
رفتم سلمانی ! موهایم شد مثل وانیلا آیس! کتهی اپل دار میپوشیدم،افتر شیو میزدم و خلاصه کلی خوشتیپ میکردم !
یک مدتی اینجوری به دنبال جنس مخالف و برقررای روابط جنسی،به هر داری زدم،چاره نبود !ولی امان از بد شانسی ما ! پنداری جزامی بودیم !محل سگ هم به ما نمیکردن.
چاره را در تعویض قیافه دیدیم،خودمان را کاملا شبیهه دان جانسن کردیم.مثل ایشان لباس پوشیدیم،مثل ایشان حرف زادیم،شبانه به کلوب رفتیم،ولی آنجا و با این قیافه هم شانس با ما نبود،ما را صدا میکردند،جیگولو !پیر زنها،باز نشستهها به دنبال ما میآمدند.دریغ از یک مادمازل جوان سال !این لب ما خوش شد از بس که جوش خوردیم و دأمن مارتینی با ودکا کوفت خودمان کردیم.
سالها گذشت ...
دیدیم که اشکال از دماغ کج ما نیست،از بدن پشمالو،گوش کوچک و لب کلفت ما نیست!یا در امریکا نمیشود رمانتیک بود یا مرد ایرانی به خاطر داشتن شرف و غیرت و ناموس پرستی،ذاتا نمیتواند مثل خارجیها رمانتیک شود و با عیال مربوطه عشق بازی کند!
در این حال و احوال بودیم تا دیدیم که زمان گذشته است و باید کوچ کرد به اروپا!از روی علاقه و شناختی که از اروپا داشتیم،حرف آن شاه شهید را بر دل نهادیم و به فرانسه رفتیم.
به به ! عجب کشوری ! عجب مردمی ! به به ... تا تونستیم مثل هر ایرانی کشور دوست ،از کشور و مذهب و جد و آباد،بد گفتیم و از رو دلی که داشتیم،گفتیم که اصلا ما ایرانی نیستیم!!!
اینجور که شد،خانومهای فرانسوي، دائمن به ما چراغ سبز نشان دادن و دیگر احتیاجی نیست ادا اطوار در بیاوریم و خودمان را در دل آنان جا کنیم.
ریشه مبارک را نمیزنیم ! به وفور سیر و پیاز میخوریم،با گفتن چند کلمه قلمبه سلمبه، خود رو روشنفکر جا میزنیم،آخه خانومها مردهای مخ دار و از هردري سخنی را خیلی دوست دارند.بنابرین از خالیبندی هم مزایقه نمیکنیم.
برای آن دسته از دوستان که بلد نیستند رمانتیک باشند،این چند خط را تقديم میکنیم.
موسیقی آرام میگذاریم (خواننده هر چه سیاهتر باشد،خانوم بیشتر حال میکند!) صدا ی ضبط را خیلی بلند میکنیم،آنقدر بلند که همسایه فحشهای رکیک به ما دهد،میدانید که ثواب دارد مردم آزاری !
عیال (زن،زن مردم،زن همسایه،زن نانوا،زن چاق،لاغر،زن سپور محل،خانوم معلم،همه اینها ثواب دارد و جزای خیر!) را دعوت کنید به رقص !از زدن حرف سیاسی دوری کنید،طرف را ببوسید،حرف های سکسی به ایشان بزنید،اسم خود زن را زیر گوشش،اروتیک وار زمزمه بفرمائيد،اینطوری کلی خوش به حال آن زن میشود.آنگاه دیگر منتظر نباشید،خودتان داستان را دنبال بنمائيد.
***
امیدوارم که کمکی به شما دوستان عزیز کرده باشم،شنبه شب خوب و سکسی داشته باشید.
Recently by Red Wine | Comments | Date |
---|---|---|
که خوش میآمد آن بورانی اسفناج | 4 | Dec 04, 2012 |
راهی که بازگشتی نداشت | 6 | Nov 22, 2012 |
ساعتِ آخر یک آزادیخواه | 32 | Nov 10, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
اندرز دوستانه......
MajidSun Sep 14, 2008 09:10 PM PDT
یارو به دوستش میگه...
-لا مسب، تو که چندان از من خوش قیافه تر نیستی ولی اینهمه دوست دختر چه جوری میان طرف تو؟
- دفعه دیگه رفتی ساحل یه سیب زمینی گنده بذار تو مایوت دخترها دنبالت میافتن...بقیهاش با خودته چقدر زبل باشی !
بعد از چند ماه..........
-خوب چه طور شد؟ دست و بالت پر و پیمون هست یا نه؟
- والا سیب زمینی گذاشتم ، ولی همه بهم میخندیدن!!
- ببین من یادم رفت بهت بگم...اون سیب زمینی رو باید قسمت جلوی مایوت بگذاری!
a woman's point of view (of course an old fashion woman :O)
by Souri on Sun Sep 14, 2008 09:53 AM PDTگاهی وقتاست که سکوت ،
مثل یه عشق یه حس دوست داشتنیه
گاهی وقتاست که نگاه،
بیشتر از هزار تا حرف گفتنیه
redwine jan
by bajenaghe naghi on Sat Sep 13, 2008 04:23 PM PDTyou have an extravert method of finding romance. i have not tried it since too much noise gives me a headache but i am going to try and let you know. my way of being romantic is a quiet type. i enjoy my life and i make sure the ladies know that i don't need them or want them and they come to me to curious to find out what they are missing. your advise about soft music and calling their names really works.