صبح زود بود ... طرفهای ۶ صبح شاید ! تلفن زنگ زد،به زحمت از خواب بلند شدم و حدس زدم که از راه دور هست !
-سلام
بله ...
- پریسا هستم !
اه ... شما هستی پریسا جان ؟! ... از این طرفا ؟
-نامرد ازت خبری نیست ! ... حاجی حاجی مکه !،ها ؟!
نه بابا !گفته بودم بهت كه... زندگی همیشه بازی زیاد داره برام و همش اینور و انور هستم !
شما چه خبر !؟ ...
یک ۳۵ یا ۴۰ دقیقه با هم صحبت کردیم،صداش خیلی زنگ دار هست و پر تنش ! هنوز صداش توی گوشم هست !
تمام روز بهش فکر میکردم ... به این فکر بودم که چرا خیلی زیاد تحویلش نگرفتم ! چرا هم نفس باهاش نبودم و بهش نگفتم که دلم براش تنگ شده از زمانی که آخرین بار همدیگر را در سان فرانسیسکو دیدیم !از خودم خيلي شاكي شدم ،انگاري دست خودم بود... به اين غرور خودم،خيلي تازوندم.
ظهر که شد رفتم به یک کافه بار و روی قضیه فکر کردم.
چیزی که برام مشخص هست اینه که من دیگه مثل سالهای پیش عاشق این دختر نیستم ! ...سالهاي سال نفرين و شكايت به اين دل كردم ،حالا ديگه نميتونم ازش بخوام كه دوباره توي اتيش باشه و توي فكر و خيالات طلائي باشه.
یک زمانی بود که من احساسات زیادی براش داشتم،واقعا دوستش داشتم،دلم براش تنگ میشد و کلی فکر و خیال درباره زندگی مشترک باهاش داشتم،دلم پر میزد،وقتی که تابستونها میرفت با خونوادش به ایران و من تنها میموندم،خلاصه که ای خدا چقدر منو سوزوندي و بيهوده از خودت ،منو رنجوندي.
عجب روزهای داشتم، باهاش بودم یک جور بود، باهاش نبودم جور دیگه !هر دو تا یک ساز میزدیم و روی یک ساز هم صحبت بودیم ... چقدر قشنگ بود،بی گناه،شأعرآنه و عمیقا پاک !
حالا از آن روزها خیلی گذشته ! گریه کنم یا نه، شکایت کنم یا نه ،دلم بشکنه دوباره یا نه...باید قبول کنم که از آن روزها خیلی گذشته !و من ديگه اون عاشق دلباخته نيستم،بنده عادت به ديگري نيستم.
حالا دیگه برام سخت شده دل بدم به کسی ... حالا دیگه برام اسون نیست به سادگی همدم کسی باشم بدون انتظار داشتن این که اگه براش ميميرم،لااقل برام تب كنه.
تقصیر من نیست ! ... من نمیخواستم که اینطور بشه ! ... من نمیخواستم که این خط سرنوشت، دائما با من بازی کنه و عشق و صفا با دیگران داشته باشه و غم و غصه هاش برای من بمونه ! من اهل زمستون نبودم ... اهل دل شکستن و اهل روزه سکوت گرفتن نبودم.من اصلا شب نشین و رفیق شعله شمع نبودم ! ...
بعضی وقتها به نظرم میاد که عشق و عاشقی مثل قرص و غذا،تاریخ مصرف دارن و در یک زمان خاص تموم میشن.
دنیا برام خیلی عوض شده،بد شده،یکنواخت شده،تاریک شده و مثل زیر زمین خونهای قدیمی،پر از چیزهای به درد نخور شده !
عجیبه که وقتی در انتظار عشق هستیم،نمیاد ! وقتی هم که نباید بیاد،میاد ! این هم مثل خیلی از چیزای عجیبه روزگار هست که شاید هیچ وقت کسی جوابش رو ندونه !
شاید عشق اصلی در زندگی ما همانی باشه که هیچ وقت بهش نرسیم یا ازش دور باشیم !شاید عشق همونی باشه که همه ازش حرف میزنند ولی هیچ کس،هیچ وقت ندیدتش !شاید عشق فقط خواستن نیست،دادن و گرفتن نیست،بلکه فقط از خود گذاشتن باشه...
من ازونهائ هستم که همیشه به مغزم گوش میدم ولی فقط به قلبم اجازه میدم که صحبت کنه ... برای همین هست که هنوز احساساتی هستم و خيلي وقتا سرم كلاه ميره.
هنوز پیش خودم دارم فکر میکنم،سخت هست برام ولی دارم بهش فکر میکنم،آخه اصلا اسون نیست !
شاید این دلواپسيهای من،این افکار من،این همه نوشتهها و شکایتهای من،یک روز برام جوابی داشته باشند،شاید یک روز من هم بتونم این چینی دلم رو بند بزنم و دل خوشی خودم رو با کسی تقسیم کنم ..شاید باید صبر کنم،شاید باز باید تحمل کنم و هیچ سهمی از فصل بهار عشق و عاشقي نبرم...
شاید ..!
Recently by Red Wine | Comments | Date |
---|---|---|
که خوش میآمد آن بورانی اسفناج | 4 | Dec 04, 2012 |
راهی که بازگشتی نداشت | 6 | Nov 22, 2012 |
ساعتِ آخر یک آزادیخواه | 32 | Nov 10, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
......
by ebi amirhosseini on Thu Oct 02, 2008 04:21 PM PDTفریدون مشیری
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم :
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
اشكي ازشاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد،
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
*****
************
شعرهما میرافشار در جواب شعر کوچه فریدون مشیری
...
by Red Wine on Thu Oct 02, 2008 02:27 AM PDTدل دیوونه ای دل
ای بی نشونه ای دل
ندونستی زمونه
نامهربونه ای دل
وقتی شکستی از عشق
عاشق شدی دوباره
ندونستی محبت
خریداری نداره
دل دیوونه ای دل
ای بی نشونه ای دل
ندونستی زمونه
نامهربونه ای دل
حرفای عاشقونه
وقتی پر از فریبه
دنیا به چشم عاشق
یه دنیای غریبه
اونکه امروز آشنامه
اوج عشقش تو صدامه
اونکه امروز آشنامه
اوج عشقش تو صدامه
اوج عشقش تو صدامه وای
میره فردا بی بهونه
درد عشقو کی میدونه
میره فردا بی بهونه
درد عشقو کی میدونه
درد عشقو کی میدونه وای
یه کاری کن خدایا
من از این دل جدا شم
نفرین به هر چی عشقه
میخوام عاشق نباشم
یه کاری کن خدایا
من از این دل جدا شم
نفرین به هر چی عشقه
میخوام عاشق نباشم
دل دیوونه ای دل
ای بی نشونه ای دل
ندونستی زمونه
نامهربونه ای دل
وقتی شکستی از عشق
عاشق شدی دوباره
ندونستی محبت
خریداری نداره
دل دیوونه ای دل
ای بی نشونه ای دل
ندونستی زمونه
نامهربونه ای دل
حرفای عاشقونه
وقتی پر از فریبه
دنیا به چشم عاشق
یه دنیای غریبه
یه کاری کن خدایا
من از این دل جدا شم
نفرین به هر چی عشقه
میخوام عاشق نباشم
سعدی
ebi amirhosseiniWed Oct 01, 2008 06:48 PM PDT
هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشم
نبود برسرِ آتش مُيسرم كه نجوشم
بههوش بودم از اول كه دل بهكس نسپارم
شمايل تو بديدم، نه صبر ماند و نه هوشم
حكايتي ز دهانت بهگوش جان من آمد
دگر نصيحت مردم حکايتست بهگوشم
مگر تو روي بپوشي و فتنه باز نشانی
كه من قرار ندارم كه ديده از تو بپوشم
من رميده دل آن به كه در سماع نيايم
كه گر بپاي در آيم، بدر برند بهدوشم
بيا بهصلح من امروز در کنار من امشب
كه ديده خواب نكردهست از انتظار تو دوشم
مرا بههيچ بدادي و من هنوز بر آنم
كه از وجود تو مويی بهعالمي نفروشم
بهزخم خورده حكايت كنم ز دست جراحت
كه تندرست ملامت كند، چو من بخروشم
مرا مگوي كه سعدي، طريق عشق رها كن
سخن چه فايده گفتن، چو پند ميننيوشم؟
بهراه باديه رفتن به از نشستن باطل
وگر مراد نيابم، بقدر وسع بكوشم
...
by Red Wine on Wed Oct 01, 2008 03:04 PM PDTبه اين سادگيها نيست,عشق و عاشقی تاریخ مصرف دارند...ممنون از دوستان به خاطر نظراتتان.
آقای ردواین
IRANdokhtWed Oct 01, 2008 10:33 AM PDT
آقای ردواین عزیز
شما هم سلیقه ات و خواسته هات عوض شده وهم اینکه دیگه بچه و الکی خوش نیستی. خوب معلومه دیگه پریسا دلت رو نمیلرزونه. با همون دوست دخترت حال میکنی که بدرد اخلاق و اوضاع امروزت میخوره. فقط لطفأ به پریسا دلخوشی الکی نده چون ممکنه ایشون به زنده کردن خاطراتش امید بسته باشه منظورم اینه که تاریخ مصرفش برای همه یکی نیست.
موفق باشی
مام همینو میگیم آقا ردواین، عاشقی عزیز
زلف گره گير (not verified)Wed Oct 01, 2008 08:54 AM PDT
برو پرواز کن بسوی عشق، ای بلبل بی قرار
...
by Red Wine on Wed Oct 01, 2008 08:12 AM PDTيادمون باشه كه :
وقتی دلی برای دلی تنگ می شودانگار پاي عقربه ها لنگ می شود
تکراريند پنجره ها و ستاره ها
خورشيد بی درخشش و گل، سنگ می شود
پيغام آشنا که ندارند بلبلان
هر ساز و هر ترانه بد آهنگ می شود --- يا مثلا : --- سالها شد كه برايت بي قراري مي كنم
سيل اشك و اه را از ديده جاري ميكنم
تا ببينم روي ماهت را به شبهاي خيال
از براي ديدنت فرياد و زاري مي كنم
خوب ميدانم سودي نيست اشك و اه را
ليك با اين شيوه بهرت جان نثاري ميكنم
وقت دلتنگي تصور مي كنم روي تورا
قاب عكسي در خيالم يادگاري مي كنم --- و در اخر : --- من از طرز نگاه تو اميد مبهمي دارم
نگاهت را مگير از من كه با او عالمي دارم
اگر دورم زديدارت دليل بي وفايي نيست
وفا آن است كه نامت را هميشه بر زبان دارم
dear Red Wine, I do understand you ...
by Souri on Tue Sep 30, 2008 08:43 PM PDTراهیست که رفتیم و صد افسوس که برگشت ندارد
دنیای پر از جور و جفا ارزش یک گشت ندارد
با عشق چو بلبل همهٔ عمر سراغ تو گرفتیم
آخر گل من، عمر که برگشت ندارد
این چرخ و فلک بود تماشاگر رنجی که کشیدیم
زین رنج، دلم مرد، هوای گل و گلگشت ندارد
توفان زدهٔ موج غم و درد، وجودم
توفان زده در ساحل دریا هوس گشت ندارد.........
نمیدونم کدوم شاعر این شعر و سروده، شاید یک کم هم اشتباه نوشته باشم، چونکه خوب به خاطر ندارم.
این شعر کاملا وصف حال شماست، دوست عزیز.
امیدوارم که یکی از دوستان، این شعر و شاعرش رو به خاطر بیاره و به ما هم کمک کنه.
موفق باشید.
Redwine Jaan
by ebi amirhosseini on Tue Sep 30, 2008 08:11 PM PDTشازده عزیز آخر شبی ما رو به یاد
عشق دختر همسایه در جوونی انداختی
رد واین, درود بر تو باد
HajminatorTue Sep 30, 2008 07:40 PM PDT
نوشتت خیلی گیراست. فکر کنم که اگر دیگر عاشق نمیبودی به این زن اینقدر فکر نمیکردی، داستانت منو به یاد این شعر حافظ انداخت
زلف آشفته و خوی كرده و خندان لب و مست
پيرهن چاك و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس كنان
نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزين
گفت ای عاشق ديرينه من خوابت هست
عاشقی را كه چنين باده شبگير دهند
كافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردكشان خرده مگير
كه ندادند جز اين تحفه به ما روز الست
آن چه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گير نگار
ای بسا توبه كه چون توبه حافظ بشكست