عروس فرنگي


Share/Save/Bookmark

عروس فرنگي
by Red Wine
09-Mar-2009
 

پاريس ميخواد بهاري بشه,هواش ولرم بشه و حسابي دلچسب بشه.توي اين هوا,اشتهاي من باز ميشه...

---

جاي شما خالي,خورشت بادنجون داشتم با پلو كم چربي و سالاد فراوان.

چائي ميخوردم كه ديدم صداي وغ وغ موبايل مياد!

فرهاد (اسم ساختگي) بود... يكي از قديميهاي پاريس نشين و بچه اختياريه (يكي از محله هاي تهران) .

سالهاست كه ميشناسمش,با مرام هست و لوطي, اهل خالي بندي و ايراني بازي هم نيست...تنها اشكالي كه داره اينه كه از ده تا كلمه كه از دهنش در مياد,پنج تاش فحش است و پنج تاي ديگش متلك...!

---

-د نا لوطي شمروني,ازت خبري نيست...اين دفعه از كدوم سولاخ دون ميائي ؟

مريض بودم,علاف دوا درمون و كيلو كيلو گرفتاري و خروار خروار معطلي!

-چشمت زدن,اينا چشم ميزنن به مولا...اي گور پدرشون گه سگ بگيره كه منهم كاسه سياه شدم از دست اينها.

---

اينو كه گفت,صداش عوض شد و نذاشت ديگه چيزي بگم...قرار گذاشتيم يك جا نزديك سنت انتون همديگر رو ببينيم و روده درازي كنيم و تا ببينيم چه شود انكه بايد شود.

---

فرهاد از تيز هوشاي اون زمان بوده و شونزده سالگي دو سال يكي ميكنه و ديپلم رياضي فيزيك ميگيره.

تا مياد نفس بكشه,دختر دائيش رو براش شيريني ميخورن و دو سال بعد ازدواج ميكنند و يك سال قبل از انقلاب ميان فرانسه.

منتهي چونكه عروسي از پايه زوري بوده و از سقف ويرونه,دختر دائي رو به سلامتي عظمي و فضولان كبري طلاق ميده و ديگه دور ايران رو خط ميكشه و تو تا اونجا و ما تا اينجا!

بعدا يك خانم فرانسوي رو ميشناسه و بعد از چند سال با ايشان مزدوج ميشه و خلاصه ميپيونده به بقيه هموطنهائي كه زوجه فرنگي دارند.

---

هنوز مزه كاپوچينو توي دهنم قل ميخورد كه ديدم فرهاد سلانه سلانه,تريپ چارلز برانسون ... داره مياد توي بار...

-بابا مشتي كجائي تو !؟ (ماچ و موچ)


اخه سراغ اين فرهاد پدر گائ... رو تو نبايد بيگيري,ها !؟


ميدونستم كه تابستون رفتي امريكا,فلاني رو ديدم و سراغت رو ازش گرفتم,پدر نامرد ولدالزنا گفت:كاكو اين دادا رفته امريكا زن بستونه و عيالوار شه...

---


يك باكاردي با كولا سفارش داد و ...

---


براش همه چيزا رو توضيح دادم. تاخودش شروع كرد به گفتن حال و احوال خودش.

---


عيد پارسال ابجيم زنگ زد و گفت خواهرزادت داره شوور ميره و پاشو با خانمت و بچت بعد از اين همه سال بيا ايران... هم فال هست و هم تماشا.

اولش اصلا راضي نبودم,انگاري بختك افتاده بود روي تخمام...فكرامو كردم و نرم شدم و به خانم قضيه رو گفتم.

اون خيلي خوشحال شده بود و توي اين همه سال,هزار بار سر من رو خورده بود كه ببرمش ايران ولي من ميخواستم دور باشيم از ايران و اين اشتباهي بود كه من كردم... عوضش بهش فارسي ياد دادم حرف بزنه و بفهمه.

---

بالاخره بعد از اون همه سال رفتيم ايران...انصافا خوش گذشت و براي من روزهاي قديم رو زنده كرد ولي مادرش رو گائي... كه من بدشانسم و مردم دهن بين و چشم شور!


اعضاي فاميل حرف زياد ميزدن و از جلو و عقب واسه ما داستان تايپ ميكردن... اي بابا ,خانمش بي حجابه كه! خودش چرا صداش كلفت شده...حتما شيشه كش و تل كش شده!

بقيه هم كه سوژه جديد به دستشون افتاده بود,دست بردار نبودن و دورادور ميشنيدم كه هي ميگفتن : اره ... ما شنيديم كه ...!
دروغ گفتن كه كنتور نداره كه.

---


خانمم ادم حواس جمعي هست,از رفتار دور و وريها و دندون فشار دادن من فهميد كه قضيه چيه... براي اولين بار به صورت سنگين باهام دعوا ميكرد و ديگه روش باهام باز شده بود.انگاري به نهوي فهميده بود كه فاميل من به اين سادگي با كسي راه نمياد مخصوصا كه عروس هم فرنگي باشه!

باهم اشتي كرديم و تابستون شد و گفتم دوباره ببرمش ايران,بريم شيراز و بريم اصفهان و اينا تا بلكه طرف خوب ما رو هم ببينه...همه چيز جور بود و تا قضيه فاميل دوباره مشكل ساز شد...نميدونم چي شد كه از اون زمان به بعد ديگه اين خانم زن ما نشد و عوض شد.

نميدونم بهانش بود يا چيز ديگه...فاميل من مقصر بود يا ايران رفتن ما و يا اينكه از ايران دور نگهش داشته بودم. خلاصه كه كلي كفري هستم و الان فعلا از چند ماه پيش جدا زندگي ميكنيم تا ببينيم چي ميشه.

---

دلم براش سوخت و يك دنيا دلداريش دادم.اميد دادم و هر چيز مثبت كه بود در زندگيش بهش ياداوري كردم.

بهش گفتم كه صبر كنه و اول به بچه خودش فكر كنه و ته دل خودش رو معاينه كنه و ببينه ايا هنوز اين خانم رو دوست داره يا نه.

---

هنوز توي فكر هستم و مثل هميشه ميرم دنبال پيدا كردن مقصر و مقصرين... اينجوري برام راحت تر هست ,هميشه يكي گناهكاره...اين دفعه فاميل ؟ زن خارجي ؟ پس كي و يا چي... ها ؟


Share/Save/Bookmark

more from Red Wine
 
bajenaghe naghi

redwine jan

by bajenaghe naghi on

as usual i enjoyed reading what you had to say and you said is so nicely. I think the dynamics between the Iranian family members and the foreign wife is very different to the one if the wife were Iranian. the family will accept the iranian wife as irani period. but once they see a foreign wife they all want to make her into a persian wife the way they imagine a persian wife ought to be. in other words, they see in her a clear piece of paper and they try to write their own version of a perfect iranian wife. they overwhelm the poor woman and indirectly the husband. and soon there will be a big wedge between the wife and the husband. i have seen it in many mixed marriages and it is very sad that this happens. it is very similar to doostieh khaleh kherse.  

span.jajahWrapper { font-size:1em; color:#B11196; text-decoration:underline; } a.jajahLink { color:#000000; text-decoration:none; } span.jajahInLink:hover { background-color:#B11196; }

span.jajahWrapper { font-size:1em; color:#B11196; text-decoration:underline; } a.jajahLink { color:#000000; text-decoration:none; } span.jajahInLink:hover { background-color:#B11196; }

Monda

ردواین عالی نوشتی

Monda


من شبیه این داستان دوست شما را با چشمهای خودم دیدم. خیلی فکر کردم. نتیجه من اینه که ملت با فامیلهای ایرانیشون اصل وجودشونو نشان نمیدن. شاید روشون نمیشه و خجالت میکشن. ولی با همسر خارجی یک قسمتهایی دیگه از وجود و ارزشهای ادم شکوفا میشن. ایک جهاتی اون دوگانگی در مسافرتهای فشرده دفاع مسافر نیمه-خارجی را ضعیف میکنه والبته تحمل اون ادم برای شوهر یا زن غیرایرانی مشکل میشه. ای کاش اینهارو و روابط ایرانی را میتونست به همسرش توضیح بده.

 ماندا

 


Flying Solo

.

by Flying Solo on

.


default

رد واین جان

Esmal Latte (not verified)


رد واین جان خورشته بادمجان رو با پولویه کم چربی‌ خوردی ولی‌ چربیه بادمجونشو زیاد کردی که بشه بادنجان؟! آئ ناقلا!

والا در مورد دوست شما خوب این معلومه دیگه. مقصر ۱۰۰% فامیلشن. آخه یکی‌ نیست بهشون بگه بابا مگه قراره زنش بیاد ایران زندگی‌ کنه؟ یک ۲ هفته زبون گاز بگیرید مرخصیشون تموم شه بر گردن.

اصلا حالا که اینطور شد، دوست شما باید یک ۲ یا ۳ هفته بره ایران خوب فامیلیشنو کف جاشون بزار که دیگه از این فوضولیها نکنن!