در لوس آنجلس دیر بازیست دوره های هفتگی "پوکر" و "رامی" حضرات جایش را به شرکت در کلا سهای "عِرفانی" باعنوانهای "حافظ شناسی "یا "مولوی شناسی" با شهریه های بالا داده است؛ حضور در این کلاسها شان و منزلتی کاذب را بهمراه دارد که در برخورد با افراد شرکت کننده متوجه آن می شوی.
آدمهایی از طیف های مختلف جامعه که فصل مشترک شان آویزان شدن به "عِرفان لوس آنجلسی" است. "عِرفان" را جواب مشکلات خود یافته اند و ایکاش مساله به همین جا ختم می شد.
در لوس آنجلس، "عِرفان" مساویست با " بیزنس" و بمعنای واقعی " دکان بازارعِرفان". شخصا کسانی را دیده ام که فارسی نمی توانند بخوانند ولی به توصیه دیگران در جلسات شرکت می کردند.
توصیه هایی از جنس "همه اونهایی که می شناسی هستن" یا" بیا شاید تو هم یکی روپیدا کردی".
یکی ازاین دوستان توصیه ای درگفتگوی معمول روزانه مان به فارسی, معنی بسیاری از کلمات رانمی داند، حال چگونه می خواهد دفتر اول مثنوی را شروع کند در حالی که خواندن فارسی را هم نمی داند. نمی دانم.
افراد با شرکت در این کلاس ها از مزایای آن در روابط شخصی, تجاری، هنریء پزشکی ، و ... بهره مند شده به گروه " الیت " جامعه می پیوندند و بخشی از کاستی های زندگی روزانه خود را به این ترتیب جبران می کنند.
به روال معمول، افرادی از این دست که بیشتر برای دیگران زندگی می کنند تا خود؛ از"مارکِ" لباس و کفش گرفته تا "مدلِ ماشین" و "زیپ کدِ" محل اقامتشان انگیزه های عمده ای برای پوشش همان کاستی هاست که چون "ماسک" در بالماسکه ها هویت شخص را پنهان و قدرتی کاذب و هویتی تازه به اوارزانی می دارد که در اینجا، این هویت، فرهنگی ست و برای سری در سرها در آوردن و ابراز وجودی.
این کلاس ها صادرات هم دارد، شبه هنرمندانی که در نمایشگاه هایشان حمایت طیف شرکت کنندگان درکلاس هارا بدستور"آقا" خواهند داشت و صد البته که می بایست جواب این حمایت! به آستان قدس عرفانی "آقا" واریز شود.
شخصا برخورد های مستقیمی با شرکت کنندگان در این جلسات داشته ام و بوضوح سوء استفاده ابزاری ازنام این "مفاخرادبی" را شاهد بوده ام.
شبه هنرمندانی که با از بر کردن چند بیتی از هرکدام از این بزرگان و بدون درک درست از معانی آنها، در مصاحبه های قراردادی در جواب پرسش های توافق شده قبلی؛ ابیات "ابیوذ" شده را تحویل مصاحبه کننده کم دان می دهند و قاطبهِ اهالی محترم هم که فرق "محفوظات" را با" معلومات" نمی دانند یکصدا می گویند: واووو...
۱-
"حافظ" نشناسی که اشعار آن "رندِ خراباتی" را غلط می خواند و بعداز تذکر می گوید:
اینطور هم می شود خواند و نمی داند که نه! نمی شود خواند!
و "ایضا" همان "حافظ" نشناس که تفاوت "مَلَک" با فتح "ل" را با "مَلِک" با کسره نمی داند، وبا کسره "ل" در برنامه رادیویی می خواند:
من مَلِک بودم و فردوس بَرین جایم بود....
و ایشان سالهاست که "عضو ثابت و دائمی و نماینده غیر قبل تعویض قاطبهِ اهالی محترم" در این جلسات می باشد.
با یادی از "نوذر آزادی" و جمله معروفش در سریال "اختاپوس" قبل از انقلاب.
۲-
"نا هنرمند" "مولانا" نشناسی که "کیش شخصیت" را به کمال رسانده و باورهای عجیب و غریب از خود بمنصه ظهور می رساند؛
نمی دانم آیا هیچگاه با این شعر"مولانا" برخوردی داشته که می فرماید:
نردبان زندگی ما و منی ا ست
عاقبت این نردبان ا فتادنی است
ابله است آنکو که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
یآ اگر داشته معنی آنرا درک می کند؟
این "نا هنرمندِ", "مولانا" نشناس تشبث به ناصواب را سر لوحه ی کاری خود قرار داده و از هرکس که بتواند بعنوان پله های نردبان برای صعود استفاده می کند. امضای خویش زیر نقاشی دیگران می گذارد و آنرا کار مشترک می نامد.
شاید هیچگاه بفکرش نرسیده بود که "دهکده جهانی" "مارشال مک لوهان" هر روز کوچکتر می شود, گروهی از هنرمندان در یک روز و در یک محل آن نقاشی را با نقاش اصلیش می بینند!
بنای فرهنگی مهمی را در تهران "تصرف عدوانی" میکند، عکس آن "بنای فرهنگی" را در وبسایت خود میگذرد و خود را سازنده آن معرفی میکند، در حالی که آرشیتکت اصلی آن در فرانسه زندگی می کند. در سفر سال پیش به ایران نام سازنده اصلی را بر سر در آن مجموعه فرهنگی دیدم.
در برخوردی دیگر وقتی می بینی و یا می شنوی که ایشان هم به جمع نقاشان "الولاعزم" پیوسته و ادعای بوجود آوردن "سبک جدید"ی درنقاشی دنیا می کند!
می گویی ای بی خبر! کجای کاری، خود گویی و خود خندی!....
کار سطح پائین یک نقاش با همکاری و زدوبند با فلان نویسنده "قلم" به مزد, یکشبه تبدیل به سبک هنری نمی شود!
"بسیار سفر باید تا پخته شود خامی"
امروزه روز این حرف ها در "ابرقو"هم خریدار ندارد.
"گوبلز" وزیر تبلیغات هیتلر معتقد بود: "دروغ هر چه بزرگتر باورش آسانتر" ولی گویا آن تفکر "گوبلز"ی؛ همچون "مرسدس بنز" هنوز در بین آسیب دیدگان آن فاجعه طرفدار دارد.
برای آن گروه که شاید ندانند باید بگویم که سبک هنری را جامعه هنری جهانی و منتقدین صاحب نام آن پیشنهاد می دهند آنهم سالها پس از پیدایش آن توسط هنرمندی شناخته شده و انتشار وسیع و راهیابی به موزه ها و پیدا کردن خیل طرفداران و مقلدین و تثبیت موقعیت آن به عنوان شکلی ازهنر که جدید است وغیر تکراری.
اما از آنجا که ما در لوس آنجلس زندگی می کنیم و متاسفانه شهروندان ایرانی بعلت کم دانی در مقوله هنر، براحتی خُزعَبَلاتِ صادره از طرف شبه هنرمندانی که از سوراخ دعای عرفان وارد و بکمک وسائل ارتباط جمعی به مردم معرفی می شوند را می پذیرند
واین شبه هنرمندان به خود اجازه می دهند که با تحمیق توده وعوامفریبی از این آب گل آلود ماهی بگیرند .نگاهی به کارهای آن "غیر شهری" که از قضا او هم سبک بوجود آورده در سالهای پیش
آدم را از خطر جنون ادواری می ترساند!
آقایان بجای این همه حرف های پرت و پلا و ادعاهای بی پایه که مرغ پخته را بخنده می اندازد کمی تاریخ هنر مطالعه کنید، نقاش کارهاش باید حرف بزند نه خودش. ایکاش می دانستید چقدر اسباب تفریح و انبساط خاطر رفقا هستید.
در جایی خواندم: "اسکار وایلد" در "تصویر دوریان گری" گفته بود: چقدر بد است که پشت سر آدم حرف بزنند و از آن بد تر اینکه پشت سر آدم حرف نزنند! رفقا" شق" دوم را در دستور کار دارند.
سالها پیش مصاحبه ی نقاشی را در نشریه ای خواندم که می گفت: من سبک جدیدی را در نقاشی بوجود آورده ام و آنرا به ثبت رسانده ام! و برای اولین بارمعماری را وارد نقاشی کرده ام ! یارالاجب، اختراع که حضوری فیزیکی دارد بسادگی قابل ثبت نیست و مراحل دشواری دارد، دوستان سبک بوجود می آورند و مثل "معدن" در غرب وحشی به ثبت می رساندند!
در نقاشی هایش از آرامگاه "حافظ" و"مولانا" و دیگران استفاده می کرد وآنرا سبک جدید در نقاشی می دانست.
فکر کنم هیچگاه نقاشی های "دی کریکو" را ندیده بود.
سوی دیگری از خود شیفتگی
و اما راویانِ اخبارو ناقلان ِآثارو طوطیانِ شکر شکن شیرین گفتار چنین حکایت کنند از نقاش "کومرشال"؛
که در هنگام تهیه کتابی برای خود از مترجم و نویسنده ایرانی کتاب که دستی در تاریخ هنر داشت پرسیده بود:
من در کجای نقاشی جهان ایستاده ام؟ نویسنده گفته بود: ببخشید، شما؟ نقاشی جهان؟ و نقاش که متوجه شده بود چرت نویسنده را با آن حرف پاره کرده می پرسد:
پس "حداقل" می شود گفت: ( نقاشی ایران قبل از "من" و نقاشی ایران بعد از"من")؟
لطفا به آن "حداقل" در جمله بالا عنایت بیشتری بفرماید.
کیش شخصیت هنرمند و غیرهنرمند نمی شناسد.موارد غیرهنری اش می ماند برای آینده!
این کوتاه سخنی بود در جواب به دوستان نقاشی که پس از دیدن آن "نقاشی" و" نقاش اصلیش"در آنروز گفتند: خوب است در این مورد چیزی نوشته شود. من نوشتم!
کلاسهای رایگانی که از سالها پیش با دو مضمون "شناخت مثنوی" و "شرح غزلیات حافظ" شروع شده و همچنان بکار فرهنگی و با ارزش خود ادامه می دهد, موضوع این نوشته نمی باشد..
سعید سیادت
نقش ء حرفهایی در هنرء
لوس آنجلس ۱۴ نوامبر ۲۰۱۰
Recently by Saeed Siadat | Comments | Date |
---|---|---|
نو کیسه گان و هُنر | 1 | Nov 26, 2012 |
کازابلانکا در دارالرحمه شیراز | 1 | Sep 22, 2012 |
"انگلیسها دارن میان ! " | 2 | Jun 19, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |