چرا ما نمیتوانیم به پیشرفت در حد کشورهای صنعتی برسیم؟


Share/Save/Bookmark

چرا ما نمیتوانیم به پیشرفت در حد کشورهای صنعتی برسیم؟
by Sahameddin Ghiassi
17-Mar-2010
 

چرا ما نمیتوانیم به پیشرفت در حد کشورهای صنعتی برسیم؟

 چرا ما از قافله عقب افتاده ایم؟

داشتن یک روابط سالم در اجتماع و دوری از فساد دورغ و دو رویی و فدا کردن منافع شخصی برای پیشرفت عمومی و نیز اتحاد و دوستی و یک رنگی و کنار گذاشتن طمع و همه خواهی و خود بزرگ بینی و همکاری و همیاری با هم شاید از بهترین راههایی باشد که بتواند ملت ما را به سر منزل پیشرفت و شادکامی و استقلال واقعی برساند.

متاسفانه هرکسی ویا بسیار کسانی که ادعای مردمی بودن و ایران دوستی و انسان دوستی میکند بعد از اینکه دستش به یک دم گاوی بند شده و یک شغل خوب و نان و آب داری گرفت مثل اینکه همه چیز را فراموش میکند و تنها یک اندیشه دارد و آن این است که هر چه که میتواند بچاپد و تا میتواند پشت خود را ببندد و تا آنجا که میتواند سرمایه دست و پا تا همیشه باصطلاح پول دار باقی بماند.


جوانی که تا دیروز صحبت از خوبی و پاکی و انسانیت میکرد حالا که مثلا در شهرداری مهندس ناظر شده است میخواهد هر چه زودتر بارش را ببندد و تا آنجا که میتواند از راه نادرست پول و پله جمع کند و ثروتمند شود و بتواند بساز بفروشی کند و برای خودش یک زمین گیر بیاورد و برجی در آن بسازد و در این راه از دزدی و فساد و زور گویی هم دریغ نمیکند و چون سیستم را میشناسد هرچه که میتواند بار کج بار میزند.


اردشیر میگفت برای تعمیر خانه اش به شهرداری مراجعه کرد و گفت که میخواهد خانه اش را تعمیرات کند و برای حمایت بام نیز سقف ایرانیت و یا سقف کاذب بزند تا باران و برف به بام کمتر صدمه بزند.  گفتند که چون تنها تعمیر است و از مصالح ساختمانی استفاده نمیکنی و فقط از ایرانیت و پروفیل نازک بهره میبری لاجرم احتیاج به مجوز نداری میتوانی و بروی و کارت را شروع کنی و مسول شهرسازی و معماری گفت که حتی به پلیس ساختمان سفارش میکند که مزاحم شما نشود.


اردشیر با اعتماد به گفته رییس شهرسازی و معماری بخانه آمد و آهنگر را خبر کرد که ستونها را درست کند که بتواند روی آن سقف بزند و پشت  بام از باران و برف در امان باشد. زیرا مستاجر ها از پارو کردن بام خود داری میکردند و یا خوب آنجا را تمیز نمیکردند ودر نتیجه آبها یخ میزد و سقف و کاشی ها را میترکانید.

بعد از اینکه پایه ها بالا رفت و در عرض یک روز سقف زده شد ناگهان حدود بیست نفر مامور با ماشین و دستگاه به خانه حمله کردند و چون اردشیر نتوانسته درد آنها را که دریافت رشوه بود درک کند بطور غیر قانونی وارد خانه اش به زور شدند و همه سقف و ستون ها را با جوش کندند و  تخریب کردند. متاسفانه اردشیر که تا آن زمان نه رشوه داده بود و نه رشوه گرفته بود نتوانسته بود موقعیت را درک نماید و آقایان چپاولگران هم که پول مفتی نتوانسته بودند دریافت کنند با نشان دادن ضرب شصت و تخریب نمایش قدرت داده بودند.


گرچه ظاهرا شهرداری نمیتواند وارد خانه شود و بایست به دادگاه شکایت کند و در نهایت در دیوان عدالت اداری رای برله و یا برعلیه اردشیر داده خواهد شد ولی جوانان تازه به قدرت رسیده از تعداد افراد زیر دست خود و نوچه های خود سو استفاده کرده و به تخریب غیر قانونی دست زده بودند.  حالا اردشیر بایست به تمامی ارگانهای کشوری مراجعه کند و هر کدام از آنها هم با بی تفاوتی مساله را نگاه میکنندو یا واقعا همه آنها با هم دست در سفره گسترده دارند. در شهری که شهرداری اجازه ساخت یک برج ده طبقه در یک کوچه شش متری میدهد و هیچ به ترافیک و کشش کوچه توجه ندارد ولی همین شهرداری برای ساخت یک سقف کوچک کاذب تمامی مامورین خود را بسیج میکند و مثل فاتحان یک سقف سبک را ویران میکنند و نمایش قدرت میدهند. 

هنگامیکه دوست من میخواست در خانه هشت هکتاری خود در یک محل خلوت و بدون ترافیک یا دستگاه خانه یک خوابه برای مستخدم خود بسازد و برای دریافت مجوز به شهرداری مراجعه کرد. شهرداری آمریکایی گفت که ساخت یک دستگاه ساختمان دیگر همراه با آشپز خانه ترافیک محل را سنگین میکند و اجازه ساخت نداد ولی در تهران با این ترافیک سنگین باغ ها و باغچه را ویران میکنند و بجایش برج میسازند تا بفروشند و پول در بیاورند و هیچ حساب ترافیک آب و برق و کشش کوچه را نمیکنند.

زمین تهران دارد زیر فشار این برج نشست میکند و یک زلزله را در پی خواهد داشت ولی بساز بفروش بدون توجه خانه های ویلایی زیبا و باغ های پر درخت را دارند نابود میسازند و بجاش آهن و بتون میکارند؟  و هیچ فرد وطن پرستی هم نیست که بگوید که این کوچه ها و این خیابانها گنجایش این همه برج و بارو و این همه انسان و آپارتمان را ندارد.

زمانی شمیران پراز باغ و درخت بود ولی حالا همه آن درخت ها و باغ ها را ویران میکنند و بجایش آهن و بتون بر پا میکنند  ساختمانهای زیبا قدیمی را بجای باز سازی تخریب میکنند و تمامی ثروت و پولی که برای ساخت آنها بکار گرفته شده است را از بین میبرندو بجایش آپارتمانهای معمارسازی بنا میکنند.


مامورین شهرداری و شهرداری هم برای دریافت پول و رشوه مرتب جوازهای ساخت میدهند و طبقه ها را میفروشند و بجای زمین هوا میفروشند و مردم هم دلخوش هستند که آپارتمان میسازند و میفروشند و استفاده میکنند.  بجای اینکه امکانات کشور را به همه کشور گسترش دهند همه امکانات را در تهران جمع کرده اند و همه شهرستانی ها به امید کار و زندگی بهتر راهی تهران میشوند و یک پارازیت بیشتر به شهر اضافه میشود. تولید در شهرستانها میخوابد و همه برای دلالی و بساز بفروشی و فروش اجناس دیگر به تهران سرازیر میشوند بطوریکه دیگر استفاده از اکسیژن هم برای تنفس در تهران و شمیران مشگل ساز میشود.

برای راهی که بایست یک ربع ساعت وقت گذاشت با آژانس سه ساعت بایست در راه بود و کلی بنزین و وقت در پشت ترافیک درهم تهران هدر میرود و سرمایه کشور دود میشود و بی جهت بهوا میرود و مسولان هم میگویند بمن چه بمن چه.  متاسفانه بعلت گرانی در تهران دست همه برای گرفتن دراز است و تمامی غرور ها از بین رفته است. 


در حالیکه برای ساختن یک برج در یک کوچه شش متری براحتی مجوز میدهند برای ساختن یک سقف کاذب بایست از حضرت فیل کمک گرفت بقدری سخت گیری و امروز فردا میکنند که حوصله طرف سر خواهد رفت.  کاری که میکنند این است که مرتب اردشیر را برای ساختن برج و خراب کردن خانه اش تشویق میکنند. 

همین مشگل در مورد اتومبیل ها صدق میکند ماشینی که تنها سی هزار کیلومتر راه رفته از رده خارج است و با وجود اینکه هیچ عیب و ایرادی ندارد به آن تردد نمیدهند و ماشین بایست اقساط شود و بجایش بایست یک ماشین نو خرید؟ در صورتیکه در تمامی دنیا تا مادامی که ماشین بتواند از معاینه فنی عبور کند و مجور بگیرد به ماشین اجازه تردد میدهند.  نفله کردن ماشین هایی که هنوز نو هستند و سالم و تنها طول عمرشان زیاد است نیز صدمه ای دیگر به ثروت کشور است  که هر بودی را نابود میسازند. 

و تا مادامیکه عقل  و منطق وجود ندارد و هرکی بهر کی است وضع همین است که هست.  تا مادامیکه هرکس فکر پر کردن جیب خودش میباشد و هیچ چیز جز منافع شخصی اش مهم نیست مسلم است که اقتصاد کشور نابود خواهد شد و مردم فقیر و متوسط از بین خواهند رفت.

مردم که دستشان از کار تولیدی و کارهای خوب کوتاه است به دلالی و دزدی و کلاه برداری دست خواهند زد و در چنین شرایطی به هیچ کس نمیتوان اعتماد کرد چون همه میخواهند تا آنجا که میتوانند جیب های خود را پر کنند تا بتوانند از عهده پرداخت مخارج بر آیند.  تنها کسانی که نمیخواهند به دزدی و فساد آلوده شوند در زیر فشار زندگی خم خواهند شد.


متاسفانه سختی زندگی آنچنان شده که مردم مجبور شده اند سرهم کلاه بگذارند و بهر کی که اعتماد میکنی تو زرد از آب در خواهد آمد. دوستان صمیمی برای خاطر پول به روی هم شمشیر میکشند و برای غارت افراد حتی آنان را لجن مال میکنند. اول اموالشان را غارت میکنند و برای توجیه کار خود شان شخص را لجن مال میکنند و به او هزارها تهمت و افترا میزنند. 

کمال که برای دیدن یک دوره تحصیلی مجبور بود به خارج برود و خانه و زندگی خود را به دست پسر عمویش سپرده بود که با او بسیار مهربان و یک رنگ بود پس از مراجعت پسر عمو صد و هشتاد درجه چرخیده بود و تبدیل به یک دزد همه چیز تمام شده بود. همه اموال او را غارت کرده بود و برایش پاپوش هم دوخته بود و برای تبریه خود به کمال هزارها تهمت زده بود.  تاچهره کمال را به خراب و لجن مالش کند و متاسفانه در اثر بی تفاوتی دستگاه و سیستم این پسر عمو بود که برنده میشد.


Share/Save/Bookmark

more from Sahameddin Ghiassi