دنباله مرگ کبوتر سفید و ( دوست سبز پوش من)


Share/Save/Bookmark

دنباله مرگ کبوتر سفید و ( دوست سبز پوش من)
by Sahameddin Ghiassi
15-Apr-2010
 

دنباله مرگ کبوتر سفید و ( دوست سبز پوش من)

من هیچوقت از تو ای فرشته زیبای سبز پوش دوری نخواهم کرد. از دوریهایت هم من زیاد رنج نمیبرم زیرا وقتی که کارگران میروند و من بیکار میشوم و همیشه و بیشتر اوقات  بیکاریهایم که از دست کارگران ساختمانی ساعتی آسوده میشوم و آنان دیگر آب وچایی نمیخواهند چهره زیبای تو را در برابر خودم میبینم  و التهاب من صد چندان میشود .میخواهم که بگویم که ترا از خواهرم بیشتر دوست دارم. حالتی عجیب است زیرا وقتی در عالم تصور ترا میبینم بی اخیتار با تو شروع به صحبت مینمایم . آری از همان موضوعاتی که تو دوست داری و در باره شان صحبت میکنی. آری از همان کودکان پرورشگاه و از همان فیلمهایی که تو دوست داری. خواهش میکنم که از نامه ای که برایت میفرستم مرا بچه نخوانی آری ما همه بچه ها و نوجوانانی هستیم که مثل کودکان احتیاج به محبت داریم. و شاید افکار کودکان از ما جوانتر هم از ما بهتر و صاف وزلالتر باشد. فلوریای عزیزم ما با هم خیلی خوب ومهربان بودیم مثل دو دوست خیلی خوب. مثل دو خواهر برادر من از همان روزی را که ترا دیدم به تو بیش از بیش علاقه مند شدم آن چهره روحانی باز و خندان ومهربان مثل برادری هستم که خواهرش را از فرط علاقه بپرستد. محبت تو در دل من جای گرفت و برای همیشه هم باقی خواهد ماند. و همه فکر های مرا تحت شعاع قرار داده و میدهد.
مهرت را طوری به دل گرفته ام که از همه میخواستم جدا شوم و بسویت پرواز کنم راستی من تو چقدر باهم همفکر بودیم . قد بلند و دلارامت چهره گیرا و گرم تو  و سایر خوبی هایت و بلند نظریهایت مرا وادار کرد که در برابر تو یکی خیلی دلم بلرزد و به تو بتوانم اینقدر اظهار دوستی کنم.


من خیلی بیشتر ها ترا دیده بودم اگر یادت باشد و تو هم بتوانی مرا بخاطر بیاوری آن روزی که با رفقای ارمک پوشت ( ارمک نام اونیفورمی بود که در اوایل سلطنت شاه دختران مدرسه های دختران میپوشیدند. در قبل از آن هم اینطور که من شینده بودم پسران هم کت شلواری به رنگ خاکستری میپوشیدند که به آن کازرونی میگفتند. ) و آنان را تا دم اتوبوس میرساندی  و با وجودی که راهت با آنان فرق میکرد آنانرا تنها رها نمیکردی با آنان وداع مینمودی و تا دقایق آخری که سوار اتوبوس شوند تنهایشان نمیگذاردی. من در فکر و یا در دلم احساس عجیبی به تو میکردم  و از این همه وفا ودوستی و محبت لذت میبردم. و خوشی اینهمه فداکاری ترا من هم میبردم راستی که چه محبت صاف و بی آلایشی داشتی و داری.

(گویا فلوریا در تابستان برای تعطیلات تابستانی به مسافرتی طولانی و دور رفته بود)  اکنون که این نامه را برایت مینویسم از من هزارها فرسنگ فاصله داری ولی این فاصله زیاد و راه دور مانعی برای ابراز محبت من نسبت به تو نمیشود.  تنها دختری بودی که من میشناختم و ترا آنقدر پاک ووفادار دیده بودم.

من همیشه از دختران دوری میکردم زیرا فکر میکردم که آنان موجوداتی خود خواه و خود بزرگ بین هستند و از ما پسر ها چیزی سر دارند و به ما فخر میفروختند. و فکر میکنند که عقلشان و درسشان خیلی از ما بهتر است و چیزی اضافی دارند که ما پسران نداریم.  و به دختر بودنشان خیلی مینازیدند. زود تسلیم ثروتمندان میشوند و شخصیت ندارند خیلی در برابر تملق و ابراز کوچکی دیگران ضعف نشان میدهند ولی تو مردانه وار بودی و اینقدر ضعیف طبع نبودی.  بچه ها میگفتند که تو قبل از اینکه ارمک پوش بشود و بمدرسه دخترانه بروی همیشه لباسهای پسرانه میپوشیدی و با پسران لات دعوا میکردی و آنان فکر میکردند که تو پسری و آنان را میزدی و تنبیه میکردی  همه پسران لات در آن دوره از تو حساب کتاب میبردند. و به زور بازویت احترام میگذاشتند ولی بعد ها تو تبدیل به یک دختر زیبا شده بودی که باله میرقصد پیانو میزند ورزشکار نمونه والیبال و بسکتبال است و همیشه برنده است و تیمی که وی در آن بازی میکند هیچوفت نیمبازد. بلند قد و قوی است. درسهایش همیشه بیست است. ولی با وجود همه این مزایا و اینهمه خوبی ها نه مغرور بودی و نه ظالم بلکه خیلی ساده عادی رفتار میکردی انگار که یک دختر معمولی هستی.  نه یک قهرمان و کاپیتان تیم.

 

در کارهایت بسیار صبور و جدی بودی همه معلم ها از تو تعریف میکردند که فلوریا یک نابغه به تمام معنی است. اکنون هم که تواز من دوری هنوز وقتی بیادت می افتم و طرز راه رفتن تو را بیاد میآورم محبتی عمیق نسبت به تو حس میکنم و خواهان آنم که چهره زیبا وگیرای ترا ببینم که در لباسی سبز که دوست داری باشی  با آن هیکل زیبا و رشیدت با نیم تاجی که در مهمانی ها بسرت میگذاردی. میدانم که هزاران نفر مثل من هم آرزوی دیدار دوباره ترا دارند. 

در سادگی و صفا نظیر نداری و صمیمیت تو بیشتر از آنست که در یک صفحه بگنجد. و خوبی های اخلاقی تو بالاتر بیشتر از آن میباشد که در این صفحه ها جای بگیرد. امیدوارم که از موشکافی من ناراحت و خسته نشده باشی. ولی واضح میگویم که در وجودت هیچ عیب و ایرادی و نقصی و کمبودی نیست. و من اینها را که نوشتم تنها برای خوش آمد گویی و جلب نظرت نیست میدانم که از تملق هم بیزاری ولی راستی را دوست داری. حتی من نمیخواهم که ترا با این کلمات فریب دهم  تو خود میدانی که من برای همیشه جایی که توهستی شاید نتوانم بیایم و شاید تو هم هیچگاه اینجا بر نگردی. البته که من دوست دارم و میخواهم که در کنار تو باشم و در پهلویت بنشینم و با تو سخن بگویم ولی از حیله و تملق مثل تو بیزارم. اگر بخاطر داشته باشی تا آنموقع که همیشه ما با هم بودیم و در کنار هم مینشستیم من هیچ وقت از تو تعریفی نکردم و هیچ نگفتم و هیچ سخن گزاف و تملقی از من نشنیدی.  ولی حالا که از من اینقدر دوری چرا میگویم فکر نکن که اکنون به تملق گویی پرداخته ام نه من تنها راستی را مینویسم ولی چرا مینویسم بخدا که خودم هم نمیدانم.

اگر چه اجتماعات امروزی ما که من و تو در آن زندگی میکنیم طالب جوانانی پاک و ساده دل و مهربان نیست وهمه آنان را ساده دل به معنی ابله میپندارند.  ولی مطمین باش تو همیشه مورد احترام واقع خواهی شد. در اینجا نمونه هایی مثل تو بسیار کم هستند باور کن فقط بخاطر خاطرات و اینکه خاطرات با تو بودن را تجدید کنم با آنان رفت و آمد دارم نه برای اینکه به آنان علاقه مند باشم. این فقط فلوریا من است که میتواند ساده باشد و تظاهر نکند.


متاسفانه اینان همه دو رو و جا نماز آبکش هستند و واقعا به هیچ چیز معتقد نیستند جز خوشی و راحتی و مادی گرایی. در مجالس رسمی با اکراه با آنان مراوده میکنم زیرا میدانم که دوست نیستند و انسان را براحتی میفروشند. از رقصیدن با آنان هیچ لذت نمیبرم زیرا میدانم که خود خواه و خود بین هستند. مثل تو نیستند.

میدانی که من از خانواده ای مذهبی مدرن بودم که از رقص خوششان نمی آمد آنهم رقص دو نفره که آنرا بد میدانستند و با آن مخالف بودند. و شاید دلیل اینکه من هم از رقص بدم آمد همین فشار محیط بود. فکر میکردم که دختری که باپسری برقصد مال اوست و نبایست به کس دیگری به عنوان دوست نزدیک نگاه کند. خوب اجتماع طوری دیگر است و دخترها با پسر ها بازی میکنند و با هیچکدامشان جدی نیستند و براحتی آنان را با پسر دیگری عوض میکنند. ( این پسر نمیداند که اکنون حتی زنان شوهر دار با چندین بچه هم ترک شوهر میکنند و با تلاق بسراغ مردی دیگر میروند که فکر میکنند بهتر است و بدتر از آب در میآید. بارها حتی زنان آمریکایی گفته اند که ایکاش با همان شوهر اول میساختم که از همه این بعدی ها بهتر و با صفا تر بود. مردانی که بعد از شوهرم شناختم همه از او بسیار بدتر بودند افسوس که شوهرم زود ازدواج کرد و راه برگشت مرا بست.)

دختر ها با پسر ها بازی میکنند و پسر ها هم اینقدر خرند که میخواهند سر آن دختران لوس و بی احساس با پسر های دیگر دعوا کنند و دختران هم از این دعواهایی که بخاطر آنان میشود لذت وافری میبرند. بارو کن که شادی در تمامی این اجتماع ده نفر مثل تو پیدا نشود که ساده مهربان و بی آلایش باشند. حیف که مذهب ما اجازه گوشه گیری و ریاضت را نمیدهد دلم میخواست که مسیحی میشدم و به یک تارک دنیا تبدیل میگشتم و به دیری پناه میبردم. شاید تو هم مثل من همین خیال را داری که مسیحی بشوی و تارک دنیا . ولی آیا این هم خودخواهی نیست که آدم خودش را کنار بکشد و در عوض خدمت به  مردم تاریک دنیا بشود و تنها خودش را نجات بخشد بجای اینکه همگان را نجات دهد. و فقط در فکر نجات خودش باشد؟ آیا دوری از مردم و کمک نکردن به آنان هم نوعی خود خواهی نیست؟ ولی واقعا اگر تو به لباس راهبه در آیی آنطور که من ترا مجسم میکنم باز بسیار زیبا خواهی بود. راستی تو حتی لیاقت آنرا داری که مثل مریم مقدس بشوی و یک تارک دنیا و یک راهبه کامل باشی.

به راستی که لباس روحانی بتو خیلی میآید. و برازنده هیکلت میباشد. دوست مهربانم شاید من تاکنون زیاد دختران زیبا و مغروری را دیده ام که با غرور حتی بمادران خود هم نگاه میکنند که میگویند مادر من از تو بسیار زیبا ترم. مادران با محبت میگویند که دخترم تو بایست بهتر و زیبا تر باشی زیرا در دوره ای بهتر متولد شده ای که امکانات بیشتری برای تغذیه و درس خواندن و شعور وجود دارد. آنان به زیبایی ظاهری و زود گذر خود خیلی مینازند وخیلی به آن میبالند و خیلی خود خواه میشوند. ولی تنها یک نفر آنان را از ته دل دوست دارد و آنهم مادر های آنان هستند که آنها حتی به این مادرانشان هم احترام نمیگذارند.


Share/Save/Bookmark

more from Sahameddin Ghiassi