مرگ کبوتر سفید و ( دوست سبز پوش )قسمت سوم
آنان در برابر هر پسر خوش قیافه و ثروتمندی عنان و اختیارشان را از کف میدهند و همه چیز را زیر پا میگذارندو به آغوش وی میروند متاسفانه آنان تنها زیبایی ظاهری را میبینند و ثروت مادی را به و ثروتهای معنوی و زیبایی معنوی کاری ندارند. و تنها در برابر ظاهری بغایت آراسته به زانو در میایند در حالیکه باطنی بس کاسته و خالی دارند تهی از علم و دانش و نیکویی و پاکی. امیدوارم که در مسیر تو اینچنین افراد تهی قرار نگیریند. و تو فلوریای عزیز به مقامات عالی برسی و دانشمندی فرهیخته شوی و به درجات ممتاز علمی و اداری برسی. زیرا من میدانم که تو به این امکانات مغرور نخواهی شد و همچنان برای خدمت به عالم انسانی کوشا خواهی ماند. من میدانم تمامی این حقیقت ها را که برایت مینویسم و برای هم بمنزله تعریف و تملق است ترا مغرور نخواهد کرد. و همانطور ساده و فروتن باقی خواهی ماند. ای کاش سایر هم میهنان دختر و پسر ما هم تو را الگو قرار میدادند و مثل تو بودند و اندیشه ترا سرمشق قرارد میدادند. زیرا تو الاهه کمال و زیبایی و فروتنی هستی. زیرا شخصیت خوب این است که انسان آنچه را که دارد برخ افراد دیگر برای کسب احترام بیشتر و سو استفاده نکشد و مغرور و خودخواه نگردد و هم چنان متواضع و فروتن باقی بماند. و همان خاکی بودن و مردمی بودن خود را در اوج زیبایی و کمال و دانش حفظ نماید. تملق و تعریف های گرگان تیز دندان و انسان نما امیدوارم که ترا به زانو در نیاورد و تسلیم آنان نشوی. تو که خوب میدانی من مخالف معاشرت با جنس مخالف نیستم ولی از سو استفاده بیزارم که یک دوستی پاک را تبدیل به تیغ زنی و سو استفاده جنسی نمایند.
اولین روزی که ترا دیدم یک پالتوی سبز کوتاه پوشیده بودی و در یک پالتوی سبز کم زنگ خود نمایی میکردی. و منظره ات مثل یک دختر ساده با چهره ای پاک و روشن صاف چهار ساله ای بودی که مثلا در زیر ذره بین بزرگتر شده باشد و رشدی مجازی را ارایه دهد. تو مثل همان دختر بی گناه چهار ساله بودی که چهار ده سالت بود. من تا آنروز به هیچ دختری نگاه نکرده بودم مقصودم نگاهی دقیق با علاقه باشد. زیرا فکر میکردم که دختران مغرور و پر مدعاتر خواهند شد اگر ببینند که پسری به آنان توجهی مخصوص دارد. و مثلا فکر میکنند که پسر پرسنده آنان شده است. و خدا میداند که پس از این توجه در خانه چه قشقرقی راه خواهند انداخت و چه اکهه هایی خواهند کرد. و چه رفتاری زشتی از خود که بروز نخواهند داد.
ولی ترا با نگاهی بسیار دقیق نگریستم گویا اصلا متوجه نشدی . نگاه صاف وبی گرد وغبار تو را دیدم که با نگاه دیگر دختران فرقی عظیم داشت و در آن از غرور و نخوت خبری نبود که از محبت و دوستی موجی میزد. من سعی داشتم که به دختران دیگر نگاهی مملو از حقارت داشته باشم که مغرور و خود خواه نشوند ولی چنین پرهیزی را در نگاه کردن بتو نکردم بلکه با نهایت اشتیاق و به به گفتن به تو نگریستم. و اگر تو در چشمان من خیره میشدی میتوانستی براحتی محبت عمیق مرا که در دلم کاشته شده بود حس کنی. آن روز که نگاه تو به نگاه من بهم برخوردند من عشقی شاعرانه و محبتی عجیب در سراسر وجودم بتو حس میکردم. و براحتی دانستم که این دختر غریبه یعنی تو از نزدیکترین کسان من به نزدیک تر شده ای با همان نگاه. که ترا از نزدیکان خودم بیشتر دوست دارم. حتما هم اشتباه نمیکردم راستی که تو چقدر با محبت و دوست داشتنی هستی. آنسال من در دبیرستان تحصیل میکردم و وقتی دانستم که تو بیمار شده ای و مجبور شده ای که مدتی به مدرسه نروی چقدر ناراحت شدم. همین درسهایی که ارزشی ندارند ولی بایست آنان را حفظ کنی تا با معلومات بحساب بیایی. تو خیلی زود شاید به این دروس تو خالی پی برده بودی این دروس مسخره و بی اهمیت حفظ کردنی که مثلا بول و غایط نجس است...این دروس ترا از اوج فکری به پایین میکشید و از آنان متنفر بودی.
( باحتمال این نویسنده بچه ای بسیار درس خوان و بسیار کتاب خوان بوده است ولی به مناسبت اینکه بسیار مذهبی تربیت شده بود. شاید دختران آن دوره که در پی رقص و پارتی بودند به او محلی نمیگذاشتند و باصطلاح او را ببازی نمیگرفتند دخترانی که همسن و سال او بودند و ترجیح میدادند که با پسران بزرگتر دوست بشوند و با آنان رفت آمد داشته باشند نه با یک پسر سیزده سال درشت اندام که همسن آنان بود ولی غلط انداز. و تازه مدرن هم نبود و با رقص و آنهم دو نفره میانه خوبی نداشت. در همین زمان دختری بسیار زیبا و فتان به او نزدیک میشود و دلش را میرباید شاید همان دختر هم نمیدانسته که با کودکی درشت اندام و غلط انداز روبروست. زیرا این پسر زیاد درس خوان و کتاب خوان بوده و براحتی میتوانسته است خوب صحبت کند و یا مقاله بخواند و این باعث میشده که اورا که در کلاس هشت و نه بوده است بعنوان شاگرد کلاس دوازدهی قبول کنند و یا حدس بزنند که او به دانشگاه میرود و لاجرم اول با او مهربان بودند وبعد از اینکه میفهمیدند که او کم سن و سال است ولش میکردند. یادم میاید که نظیر این پسر در آلمان به دختری آلمانی میگفت که دوست صمیمی اش اورا تنها بجرم اینکه کم سن و یا همسال اوست ترک کرده است . دختر آلمانی به او میگفت وقتی به ایران برگشتی و مثلا مهندس شدی او بتو این بار نزدیک شو بهش بگو که تو سنت برای من زیاد است و این همان تلافی آن زمانی است که بتو گفته بود که سن تو کم است.)
خیلی دوست دارم که ترا خواهر بنامم و آیا تو دوست داری دوست من و خواهر من باشی؟ آیا دلت میخواهد که برادری مثل من داشته باشی؟ نظر پر محبت و احترام تو بهمه یقینا شخصیت ترا بیشتر خواهد کرد. انسان تشنه محبت و عشق است و من هم مثل بقیه به عشق و محبت احتیاج دارم ولی نمیخواهم که بازیچه دست دختران لوس و خود خواه باشم.
Recently by Sahameddin Ghiassi | Comments | Date |
---|---|---|
Dear Bank of America | 3 | Nov 30, 2011 |
کنار گذاشتن تعصبهای غیر علمی و زن ستیزی؟ | - | Nov 29, 2011 |
آمریکایی که تخصص در بیخانمان کردنها و چاقی های افراطی دارد؟ | 1 | Nov 29, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |