بررسی دین در خاورمیانه و مشگلات ناشی از آن توسط شیادان و دزدان بیت مال مردم
همه ما شاید فکر میکنیم که دین بایست مظهر دوستی و مهربانی پاکی راستی و درستی و کار و فعالیت باشد ولی متاسفانه بعضی وقتها اینطور نیست. احتمال زیاد اگر مردم ایران زمین در آن زمان به گفتار نیک پندار نیک کردار نیک عمل میکردند و مردم خوشحال بودند و در عدل و داد زندگی میکردند عربان نمی توانستند به شاهنشاهی ایران پیروز شوند. شاید موبدان آن زمان هم مردم را اسیر خود کرده بودند و بعنوان دین آنان را استعمار میکردند. عربان که با گفته های نیک و برادر و برابری و عدل و داد پیش آمده بودند ایرانیان را فریفتند و پیروز شدند.
متاسفانه دین هم مثل دیگر مسایل دکانی شده که یک عده از آن استفاده و یا سو استفاده میکنند و یک مشت ساده دل هم همه چیز خود را از دست میدهند و آواره کوه دشت و سرزمین های کفار بقول اسلامیون میشوند. و باز متاسفانه ادیان الهی هم حربه ای در دست تعدادی آدم خودخواه و خود محور شده است که از آن برای غارت و دو دستگی مردم سو استفاده میکنند. البته قدرتهای بزرگ هم از این وضع بسیار راضی هستند. در حالیکه مشگلات مردم و جوانان ما با سکوت برگزار میشود و بی تفاوتی و بمن چه گویان جانانه ای به گوش میرسد آقایان مثلا حجج اسلام پناه در این بحبوحه برای تفرقه افکنی اقدامات وسیعی انجام میدهند. آیا مشگل ما داشتن تعدای بهایی هست؟ یا کمبود کار دانشگاه و سیاست مداران دلسوز و با دانش و یا کمبود تولید؟
آقایان علما شما که بهاییان را تار مار فرمودید از کارها برکنارشان کردید اعدامشان نمودید به کشورهای کافرستان فراریشان دادید باز هم راضی نیستید؟ بارها تقاضا شده است که شما علمای نامی عظیم شان و شما دانشمندان بزرگ یک بحث تلوویزیونی ترتیب بدهید و تکلیف همه را با این دین روشن کنید. و بگذارید در مقابل ادله و منطق قوی شما بهاییان هم از خودشان و مکتبشان دفاع کنند و ملت هم بدانند که شما حق دارید. آیا با کشتن بهاییان و آتش زدن اموال آنان شمع آجین کردنشان و بریدن سرهایشان توانستید که بقول خودتان فتنه را خاموش کنید مگر بحث فلسفی و دینی را با کشت کشتار بایست ادامه داد و یا پاسخ های دندان شکن داد؟ تعصب های خشک را کنار بگذارید و مشگل را دوستانه حل کنید و باعث نشوند که ملتهای ما از این هم پاشیده تر شوند.
مشگل ما داشتن میلیونها میگویند پانزده میلیون متعاد و بیکار و بی دانشگاه و بی برنامه گی هست وگرنه بهاییان که حتی استادان دانشگاه بودند دارند که مسافر کشی میکنند. آیا این شغل هم برای آنان اضافی هست؟ برای اینکه روشن شود که مشگل چیست و فقط بهانه ای است به دستان نابکاران میگویم که کسانی هستند که یکبار بنام بهایی در ایران غارت شدند و همانا بنام مسلمان یکبار هم در خارج به دست همتایان بهایی غارتگر غارت شده اند. پس مشگل غارت مردم بیگناه است نه دین و مذهب.
شما که دیده به مشگلات اصلی دوخته اید و دنبال فرعیات همچون شرعیات میروید. مردم احتیاج به بهداشت رفاه و کار و تحصیل دارند نه جنگ کینه و نفرت. کشورهای ما هم بایست دوباره متحد شوند تا در برابر ابر قدرتها بتوانند ایستادگی کنند و بازیچه دستان آنان نشوند. برای اتحاد و پیشرفت مردم کوشش کنید نه برای نگه داشتن آنان در جهل و خرافات برای اینکه غارتگران زندگی بهتری داشته باشند. متاسفانه کشورهای مثلا پیشرفته طالب درهمی و گرفتگی و تفرقه بین ما هستند بیایید برای خاطر خدا هم که شده برای خلق او کار کنید نه برای حرص طمع و غارت و دزدی وفساد رشوه خواری و فحشا؟ بیایید همه این مشگلات اساسی را ریشه کن کنید. جوانان ما با دهان های دوخته شده فریاد میزنند به داد آنان برسید شما که رهبران کشورهای اسلامی هستید و این همه ثروت نفت و معادن اسلامی را در اختیار دارید آن را صرف مردم کنید نه در بانکهای کفار ذخیره کنید که بعد از مرگ شما آنرا ملک تو خواهندکرد آیا ثروت سرسام آور صدام را به او یا به وارثانش دادند؟ کمی فکر کنید آنان شمارا برای پول میخواهند ولی خانواده شما ملت شما شما را دوست دارند از این دوستی و از این سادگی آنان سو استفاده نفرمایید.
Recently by Sahameddin Ghiassi | Comments | Date |
---|---|---|
Dear Bank of America | 3 | Nov 30, 2011 |
کنار گذاشتن تعصبهای غیر علمی و زن ستیزی؟ | - | Nov 29, 2011 |
آمریکایی که تخصص در بیخانمان کردنها و چاقی های افراطی دارد؟ | 1 | Nov 29, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
فلسفه تخته نرد
Sahameddin GhiassiWed Oct 27, 2010 06:35 AM PDT
آیا مي دانيد تخته نرد چگونه و توسط چه کسي ابداع شد و چه فلسفه زيبا و عبرت آموزي در پس آن نهان است؟ تخته نرد توسط بزرگمهر ابداع شد و اما داستان پيدايشش:
در زمان پادشاهي انوشيروان خسرو پسر قباد، پادشاه هند «ديورسام بزرگ» براي سنجش خرد و دانايي ايرانيان و اثبات برتري خود شطرنجي را که مهره هاي آن از زمرد و ياقوت سرخ بود، به همراه هدايايي نفيس به دربار ايران فرستاد و «تخت ريتوس» دانا را نيز گماردهء انجام اين کار ساخت. او در نامهاي به پادشاه ايران نوشت: «از آنجا که شما شاهنشاه ما هستيد، دانايان شما نيز بايد از دانايان ما برتر باشند. پس يا روش و شيوهء آنچه را که به نزد شما فرستادهايم (شطرنج) بازگوييد و يا پس از اين ساو و باج براي ما بفرستيد». شاه ايران پس از خواندن نامه چهل روز زمان خواست و هيچ يک از دانايان در اين چند روز چاره و روش آن را نيافت، تا اينکه روز چهلم بزرگمهر كه جوانترين وزير انوشيروان بود به پا خاست و گفت: «اين شطرنج را چون ميدان جنگ ساختهاند كه دو طرف با مهره هاي خود با هم ميجنگند و هر كدام خرد و دورانديشي بيشتري داشته باشد، پيروز ميشود.» و رازهاي کامل بازي شطرنج و روش چيدن مهره ها را گفت. شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد. پس از آن «تخت ريتوس» با بزرگمهر به بازي پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ريتوس پيروز شد. روز بعد بزرگمهر تخت ريتوس را به نزد خود خواند و وسيلهء بازي ديگري را نشان داد و گفت: اگر شما اين را پاسخ داديد ما باجگزار شما مي شويم و اگر نتوانستيد بايد باجگزار ما باشيد.» ديورسام چهل روز زمان خواست، اما هيچ يک از دانايان آن سرزمين نتوانستند «وين اردشير» را چاره گشايي کنند و به اين ترتيب شاه هندوستان پذيرفت كه باجگزار ايران باشد30 مهره : نشان گر 30 شبانه روز يک ماه
24 خانه : نشان گر 24 ساعت شبانه روز
4 قسمت زمين : 4 فصل سال
5 دست بازي : 5 وقت يک شبانه روز
2 رنگ سياه و سپيد : شب و روز
هر طرف زمين 12 خانه دارد : 12 ماه سال
تخته نرد : کره زمين
زمين بازي : اسمان
تاس : ستاره بخت و اقبال
گردش تاس ها : گردش ايام
مهره ها: انسان ها
گردش مهره در زمين: حرکت انسان ها (زندگي )
برداشتن مهره در پايان هر بازي : مرگ انسان ها
اعداد تاس :
1 : يکتايي و خداپرستي
2 : اسمان و زمين
3 : پندار نيک ؛ گفتار نيک ، کردار نيک
4 : شمال ، جنوب، شرق، غرب
5: خورشيد ؛ ماه ، ستاره ، اتش ، رعد
6 : شش روز افرينشملا نصرالدین با دوستی صحبت می کرد
Sahameddin GhiassiTue Oct 26, 2010 12:34 PM PDT
ملا نصرالدین با دوستی صحبت می کرد
(( ملا هیچ وقت به فکر ازدواج افتادی؟ ))
ملا نصرالدین پاسخ داد: (( فکر کرده ام. جوان که بودم تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم به دمشق رفتم و با زن پر حرارتی آشنا شدم: اما او از دنیا بی خبر بود. بعد به اصفهان رفتم آنجا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره ی آسمان و زمین داشت اما زیبا نبود. بعد به قاهره رفتم و نزدیک بود با دختری زیبا با ایمان و تحصیل کرده ازدواج کنم. ))
پس چرا با او ازدواج نکردی؟
(( آه رفیق ! او هم دنبال مرد کاملی می گشت ))
مي گويند مردي روستايي با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامي كه كارش
Sahameddin GhiassiTue Oct 26, 2010 12:31 PM PDT
مي گويند مردي روستايي با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامي كه كارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماري كرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نيافت. سراسيمه به سراغ اهالي رفت و سراغ الاغ هاي گمشده را گرفت. از قرار معلوم كسي الاغ ها را نديده بود. نزديك ظهر، در حالي كه مرد روستايي خسته و نااميد شده بود، رهگذري به او پيشنهاد كرد، وقت نماز سري به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالاي منبر از جمعيت نمازخوان كسب اطلاع كند. مرد روستايي همين كار را كرد. امام جماعت از باب خير و مهمان دوستي، نماز اول را كه خواند بالاي منبر رفت و از آن جا كه مردي نكته دان و آگاه بود، رو به جماعت كرد و گفت: «آهاي مردم در ميان شما كسي هست كه از مال دنيا بيزار باشد؟» خشكه مقدسي از جا برخاست و گفت: «من!» امام جماعت بار ديگر بانگ برآورد: «آهاي مردم! در ميان شما كسي هست كه از صورت زيبا ناخشنود شود؟» خشكه مقدس ديگر برخاست و گفت:«من!» امام جماعت بار سوم گفت:«آهاي مردم! كسي در ميان شما هست كه از آواي خوش (صداي دلنشين) متنفر باشد؟» خشكه مقدس ديگري بر پا ايستاد و گفت:«من!» سپس امام جماعت رو به مرد روستايي كرد و گفت: بفرما! سه تا خرت پيدا شد. بردار و برو