بخش دوم :
- در برخی از محافل سیاسی صحبت از این است که رژیم برای خروج از بحرانهایی که احمدی نژاد ایجاد کرده است، دست به دامن دوم خردادی ها شده و ممکن است برای بار دیگر شاهد ظهور خاتمی ها باشیم. آیا اگر چنین باشد سیاست های جامعه جهانی در قبال ایران به چه سویی کشیده می شود؟
سؤال در دو بخش است. یکی تغییر و تحولات درونی رژیم و دیگری نحوهی برخورد احتمالی جامعهی جهانی با آن. من سعی میکنم به هر دوبخش بپردازم و پیشاپیش از طولانی شدن پاسخم عذرخواهی میکنم.
به نظر من درگیریهای جناحهای رژیم واقعی است و یک حرکت از پیش تعیین شده نیست اما همه جناحها سر دو چیز با هم توافق نظر دارند
۱- آنجایی که پای منافع کلی نظام پیش میآید کوتاه آمده در مسیر وحدت حرکت کنند.
۲- به هنگامی سرکوب و قطع یک ریشه با هم هماهنگی کرده و به تفاهم برسند.
از نظر من مقامات جناحهای مختلف رژیم از پیش با همدیگر برنامهریزی نمیکنند که شخص بخصوصی را رئیس جمهور کنند و یا به مجلس بفرستند. این شرایط است که خودش را به آنها تحمیل میکند یا از میان شکافها کسی سر بر میآورد. اگر یادتان باشد نتیجهی انتخابات ریاست جمهوری خاتمی و احمدینژاد برخلاف انتظار عمومی و یا توافقات جناحهای رژیم بود.
جناحهای رژیم در این گونه موقعیتها سعی میکنند با مهارتی که کسب کردهاند ضمن آنکه منافع خاص جناح خود را دنبال میکنند، بحرانهای به وجود آمده را نیز مدیریت کنند.
بخشی از بحرانهای به وجود آمده در کشور نتیجهی سیاستهای احمدینژاد نیست بلکه حاصل سیاست کل رژیم است. غنیسازی هستهای در دوران خاتمی از سر گرفته شد و میراث آن به احمدینژاد رسید. این تبلیغ جناحهایی از رژیم و حامیانش در خارج از کشور است که سعی میکنند ۳۰ سال نکبت رژیم را به پای احمدینژاد بگذارند و امثال خاتمی و رفسنجانی را فرشته نجات نشان دهند.
رفسنجانی و خاتمی در حال حاضر خطر را احساس کردند، متوجه شدند جناحی که دولت را در دست دارد اگر همینطور پیش برود آنها را به کلی از صحنه حذف خواهد کرد. آنها انحصارطلبی فوقالعادهی این جناح را میبینند. جناح حاکم حتا ذوالقدر معمار به قدرت رساندن احمدینژاد و... را هم تحمل نمیکند چرا که اندکی با آنها اختلاف نظر پیدا کرده است.
اتحاد آنها در وهلهی اول نه به منظور دور کردن خطر از سر جمهوری اسلامی بلکه بیشتر تلاش برای بقای جناح خودشان و به دست آوردن اتوریته سابق خودشان است. در دوران خاتمی به محض این که رفسنجانی متوجه شد دوم خردادیها در صدد حذف و یا تضعیف موقعیت وی در معادله قدرت هستند به سمت اردوی مقابل رفت و مشکلات بسیاری را برای دوم خردادیها به وجود آورد.
جناح خاتمی و رفسنجانی آینده خود و جناحشان را در خطر میبینند، به همین خاطر به هم نزدیک شدهاند. دیدار خاتمی و ناطق نوری هم در این راستاست. چون ناطق هم دلش خون است. او هم به حاشیه رانده شده و قدرتی ندارد. یک موقعی او قدرتی بلامنازع در جناح راست داشت. برای همین در حال نزدیک شدن به خاتمی و رفسنجانی است. طبق اخبار انتشار یافته ناطق نوری در ملاقات با خاتمی خواستار شرکت او در انتخابات ریاست جمهوری بعدی شده است.
جناح دوم خرداد و متحدین آن مانند شیرین عبادی و آنانی که امروز در شورای صلح ادعایی او جمع شدهاند تا مردم را به سازش با رژیم بکشانند به دنبال این هستند که هر طور شده تنور انتخابات رژیم را گرم کرده و با وعده و وعید توخالی مردم را به پای صندوقهای رأی بکشانند.
جناح دوم خرداد و حامیانشان از امروز شروع کردهاند به این که اگر بیاییم چنین و چنان میکنیم، کشور را از جنگ و نابودی نجات میدهیم، رئیس جمهور را استیضاح میکنیم، به چهارمیخ حقوقی میکشیم، حقوق از کف رفته مردم را به آنها باز میگردانیم، رونق اقتصادی ایجاد میکنیم، آب رفته را به جوی باز میگردانیم، و ...
یکیشان مطرح میکند ۷۰۰ هزار نفر برای نمایندگی اسمنویسی کنند تا شورای نگهبان نتواند همه را حذف کند و قس علیهذا.
نکته قابل تأمل آنکه این افراد نه تنها مجلس ششم که ریاست جمهوری و کانالهای تبلیغاتی از جمله بسیاری از روزنامهها و خبرگزاریهای مهم ایرنا، ایسنا و ایلنا را نیز در دست داشتند اما هیچ کاری از پیش نبردند و در مجلسی که اکثریت مطلق آن را داشتند نتوانستند حتا قانون مطبوعات که دست و پای خودشان را میبست اصلاح کنند و حالا از این شعارها میدهند!
دولتی که همهی ابزارهای اجرایی را در اختیار داشت، انتخابات مسخرهی مجلس هفتم را که به زعم برگزارکنندگانش غیر قانونی بود و برگزیدگانش را «راه یافته» معرفی میکنند برگزار کرد! حتا از قدرتش به منظور چانهزنی به نفع خود هم استفاده نکرد. انتخابات ریاست جمهوری نهم را که همهی جناحهای رژیم معتقد به تقلب و یا به قول خاتمی «بداخلاقی» در آن هستند برگزار کرد و هنگامی که قدرت داشت نتوانست از رأی «مردم» لااقل به نفع خودش حفاظت کند.
حالا که در مقایسه با آنموقع از قدرتی برخوردار نیستند میخواهند چه کار کنند؟ چه میتوانند بکنند؟ الان هم میبینید خاتمی راه حل و متحد طبیعیاش را در ناطق نوری میبینید و تلاش میکند «اصلاحطلبها» و «اصولگرایان» لیست مشترک دهند. مگر انتخابات شورای شهر تهران را ندیدیم، اینهایی که به شورای شهر راه یافتند چه گلی به سر مردم زدند که «آبادگران» حامی احمدینژاد نزده بودند؟ این همه شعر و شعاری که «اصطلاحطلبها» برای ورود به شورای شهر تهران میدادند چی شد؟ نتیجهی آن کجاست؟ آنها حتا نتوانستند یا نخواستند رئیس شورای شهر را که از متحدان احمدینژاد بود تغییر دهند! شورای شهر تهران را بایستی نمادی از مجلس بعدی که «اصلاحطلب» ها در صورت پیروزی قولش را میدهند، دید. مجلسی بی بو و خاصیت که هیچ کاری نمیکند الا این که زینتی باشد برای نظام.
شرایط داخل کشور پیچیده و تو در تو است. در هر موضعگیری بایستی چند پارامتر را در نظر گرفت وگرنه به بیراهه خواهیم رفت. یک اصل مهم را هم نبایستی از نظر دور داشت و آن این است که رژیم و جناحهایش را کلاسیک ارزیابی و تحلیل نکرد.
کیهان و کیهان نشینان هم یاد گرفتهاند در سربزنگاه ها تیغ حملهشان را میگذارند روی امثال شیرین عبادی تا آنها از ترس، هرچه بیشتر به دامان رژیم غش کنند و ضمن فراخواندن مردم به سازش و کنار آمدن با رژیم، نقش لابیگری خود برای رژیم در سطح بینالمللی را تشدید کنند تا صدای کیهانیها را خفه کنند. حالا که شیرین عبادی شورای صلح راه انداخته و همه را به صلح با رژیم دعوت میکند، کیهانیها تبلیغ میکنند که او خواهان جنگ و انزوای رژیم است تا او برای رهاندن خود از این اتهام، هرچه بیشتر در مسیر مربوطه پیش برود. البته باید به این نکته هم توجه داشت که شیرین عبادی به نفع جناح مقابل آنها فعالیت میکند و معرکه گردان او در ایران و خارج از کشور افراد وابسته به حزب مشارکت هستند و این به مذاق کیهانیها به ویژه در دوران حساس انتخابات خوش نمیآید.
به نظر من این که چه کسی در ایران سر کار بیاید خیلی برای برخورد جامعه جهانی تعیین کننده نیست. آنها به دنبال منافعشان هستند. تلاش آنها در حال حاضر مهار رژیم است و نه حمله نظامی و یا تغییر رژیم.
نگاه کنید اول حسن روحانی را پراگماتیست و قابل مذاکره، میانه رو و ... معرفی میکردند که در مقابل محافظه کاران قد علم کرده است. در مقاطعی او را حتا رئیس جمهور بعدی هم معرفی میکردند. جانشین او لاریجانی شد که در دولت خاتمی هفت سال به او اجازه شرکت در جلسات هیئت دولت را ندادند. او کسی بود که پوشش خبری و رسانهای به قاتلان و آمران قتلهای زنجیرهای داده بود. او کسی بود که با تهیه برنامههای «هویت» زمینهسازی لازم برای برخورد با روشنفکران و دگراندیشان ایرانی را فراهم کرده بود. کسی بود که تمامی سیاستهای روحانی را زیر سؤال میبرد و ...
برخورد غرب با او را به خاطر بیاورید، او را در حد یک جنتلمن قابل مذاکره و آداب دان و .. بالا بردند. حتا «اصلاحطلب» های کذایی او را آدمی فهمیده، با درایت، کاردان و منطقی معرفی میکردند. او را کردند نماد ایستادگی در مقابل سخت سران! کدام سخت سران خدا میداند. بنابر این غرب بلد است وقتی منافعش اقتضا کند با هر کس کنار بیاید و یک چیز مثبتی توی او پیدا کند.
همین الان به دستگاه دپیلماسی آمریکا و تبلیغات بی بی سی و رادیو فردا توجه کنید، مدعی هستند که آرامش درعراق حاصل فشار رژیم روی شیعیان عراق است و اینگونه وانمود میکنند که گویا رژیم از نفوذ خودش برای به وجود آمدن آرامش در عراق استفاده کرده است. یعنی رژیم شده آرامش طلب! رايان كروكر" سفير آمريكا در عراق گفته است نشانههايي وجود دارد كه ايرانيها از نفوذ خود براي كاهش خشونتهاي شبهنظاميان شيعه استفاده ميكنند.
در حالی که همه میدانند اتفاقاً عامل ناآرامی خود رژیم است. آموزش نیروها در ایران انجام میگیرد، اسلحه، مهمات و بمبهای کنار جادهای، پول و دیگر امکانات از ایران به عراق میرود. حال که فشار و تهدید آمریکا باعث کاهش این فتنهانگیزیها شده و رژیم موقتاً دست نگه داشته و عقب نشینی کرده، از آن به عنوان حس نیت و کمک رژیم یاد میشود!
همهی اینها به خاطر این است که خواهان درگیری با رژیم نیستند. خانم رایس میگوید چنانچه رژیم به توقف غنیسازی گردن بگذارد حاضر است در هرکجا (یعنی تهران) با مقامات ایرانی مذاکره کند. این ها در دوران احمدینزاد و حاکمیت یک دست اتفاق میافتد. یک صدم اینها را در رابطه با عراق و صدام حسین نمیگفتند. یکی از این پوئنها را در مقابل اقدامات دولت عراق نمیدادند.
کافیست به برخوردهای جامعه جهانی با رژیم در سال گذشته و بعد از عربدهجوییهای احمدینژاد نگاه کنید. برخلاف آنچه که لابی رژیم و کسانی که فریب این لابی را خورده بودند و آنهایی که احساسات ضدامپریالیستیشان گل کرده بود و هر روز خبر از حمله نظامی آمریکا به ایران میدادند و افرادی که پشت سر هم ادعا میکردند نقشه حمله را هم دیدهاند! هرچه توضیح میدادیم دوستان نگاه کنید حتا بعد از شداد و غلاظ ترین اظهار نظرها و موضعگیریها مقامات غربی به دولت جمهوری اسلامی پیغام میدهند که اگر توقف غنیسازی را بپذیرید همه درها را به روی شما باز میکنیم و... این معنای خاص خودش را در دنیای سیاست دارد، یعنی خواهان مقابله نیستیم به دنبال تفاهم و سازش هستیم. این یعنی خطشان جنگ نیست.
فقط کافیست روزشماری را که نشریات و منابع روسی در مورد حمله آمریکا به ایران راه انداخته و عدهای فریب آن را خورده بودند نگاه کنید و در کنارش به تغییر و تحولات یک سال گذشته توجه کنید تا سره از ناسره باز شناخته شود.
ابتدا رامسفلد به عنوان نماد سختسران و نئوکانها به خاطر فشارهای وارده از پست حساس وزارت دفاع که میبایستی معمار جنگ احتمالی میبود استعفا داد و به جای او رابرت گیتس به وزارت دفاع رسید. در همین دوران جان بولتن نماینده آمریکا در سازمان ملل که میبایستی خط سیاسی جنگ احتمالی را در صحنهی بینالمللی پیش میبرد و از جمله سردمداران خط برخورد شدید با رژیم بود نیز برکنار شد. ابتداییترین اصول کار سیاسی به روشنی میگوید که یک خط کنار گذاشته شده و خط دیگری به جای آن آمده است.
در دنیای سیاست تغییر مهرههای سیاسی دارای پیام خاص خود است. اگر قرار بود خط جنگ را بروند مطمئناً رامسفلد و جان بولتون تغییر نمیکردند، آنها که بهتر از جانشینانشان این خط را میرفتند. این جزو بدیهیات کار سیاسی است که کمتر مورد توجه نیروهای ایرانی قرار میگیرد. متأسفانه آنها دنیا را بر اساس تمایلشان تحلیل میکنند و نه واقعیتها. این را امروز که همه چیز مشخص شده نمیگویم در مصاحبهام با سایت گزارشگران در آوریل گذشته روی آن تأکید کردم و به صراحت گفتم که خطر جنگ محتمل نیست. قبل و بعد از آن بارها در نوشتههایم، در مصاحبههایم، در جلسات عمومی و خصوصی روی آن تأکید کردم. لااقل در نمونه زیر میتوانید مصاحبهام با سایت گزارشگران را ملاحظه کنید:
//www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=172...
رابرت گیتس وزیر دفاع جدید آمریکا که ظاهراً برنامه ریزی جنگ و حمله نظامی بایستی زیر نظر او انجام گیرد، خواهان مذاکره و گفتگو با رژیم جمهوری اسلامی است! ولی خیلیها چشمشان را به روی این واقعیت مسلم میبندند. در سال ۲۰۰۴ گزارشی تحت نظر او و برژنیسکی در شورای روابط خارجی آمریکا تهیه شد که شاه بیت آن مذاکره با رژیم جمهوری اسلامی، به رسمیت شناختن حقوق رژیم در منطقه، دادن تضمین امنیتی به آن و دستگیری و محاکمه مجاهدین تحت عنوان «جنایتکار علیه بشریت» بود!
این گزارش به صراحت تأکید میکند که رژیم جمهوری اسلامی بدتر از چین نیست. همان سیاستی را که با چین رفتیم با جمهوری اسلامی بایستی ادامه دهیم. بعد هم مدعی میشوند که ما با ایران هم مرز هستیم. توضیح هم میدهند هر جا که سرباز آمریکایی است مرز آمریکا آنجاست.
پس از انتخاب گیتس، ابتدا کنفرانس شرمالشیخ برگزار شد، هیئت رژیم با عضویت محمد جعفری تروریست بینالمللی که آمریکاییها به خاطر دستگیری او به ساختمان رژیم در اربیل حمله کرده و شش به اصطلاح دیپلمات رژیم را دستگیر کرده بودند، در این کنفرانس شرکت کرد که یک دهن کجی آشکار به آمریکا بود. البته یک پیام آشکار هم داشت که با تروریستها میشود سر میز نشست و به مذاکره پرداخت.
متکی وزیر خارجهی جمهوری اسلامی پس از کنفرانس یک راست به سوئد و نروژ که در سطح بینالمللی نقش میانجی و کارچاق را دارند سفر کرد.
پس از این سفر، مذاکرات دو جانبه ایران و آمریکا در عراق آغاز به کار کرد. پس از آن، اوضاع متشنج عراق رو به آرامش گذاشت و دولت آمریکا نیز به عنوان دستخوش سه دیپلمات رژیم را که در اربیل دستگیر کرده بود آزاد کرد و اداره امنیت بصره به دولت عراق که کارگزار رژیم است واگذار شد.
سرانجام سرویس های امنیتی آمریکا اعلام کردند که رژیم از سال ۲۰۰۳ برنامه ساخت سلاح اتمی را متوقف کرده و با چراغ سبز آمریکا سوخت اتمی مورد نیاز نیروگاه بوشهر توسط روسیه به رژیم تحویل داده شد.
گرایش ناگهانی مصر برای برقراری روابط با رژیم و سفر لاریجانی به قاهره مطمئناً با چراغ سبز آمریکا انجام گرفته است، بخصوص که این تحول چند هفته بعد از دعوت شورای همکاری خلیج فارس از احمدی نژاد جهت حضور در نشست سرانشان انجام گرفت. به این لیست گشایش کنسولگری رژیم در کردستان را هم اضافه کنید.
بنابر این غرب و آمریکا در همه حال در صدد نزدیکی و استمالت از رژیم بودهاند این رژیم جمهوری اسلامی است که بنا به ماهیت و طینت خود امکان نزدیکی به آمریکا را ندارد.
البته فراموش نکنیم که غرب خط قرمزهای خاص خود را دارد و چنانچه رژیم به آن نزدیک شود احتمال واکنش از سوی آنها هست.
در رابطه بین غرب و رژیم جمهوری اسلامی تا کنون هیچگاه تهدید اصلی جنگ نبوده، برعکس در همه حال سازش و کنار آمدن با رژیم موضوع اصلی بوده است. حتا در دوران گروگان گیری که حادثه طبس پیش آمد، آمریکا به دنبال درگیری نبود. با ۷-۸ تا هلی کوپتر و هواپیمای باری سی ۱۳۰ آمده بودند که گروگانها را آزاد کرده همراه خود ببرند. حتا آنموقعی که به حریم آمریکا تجاوز شده بود هم دنبال درگیری نبودند. این را گذاشتند پای سیاست کارتر و عدم قاطعیت او.
هنگامی که مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت را منفجر کردند هم آمریکاییها علیرغم این که در دوران ریگان و ریگانیسم به سر میبردند آگاهانه چشمپوشی کردند. اگر این کار را لیبی کرده بود خاک آن را به توبره میکشیدند. بعدها سقوط هواپیمای مسافربری بر فراز لاکربی را که نیز به پای لیبی نوشتند. در حالی اسناد و مدارک خبر از دخالت رژیم میداد.
حتا دست داشتن رژیم در انفجار برج خبار در نزدیکی ریاض و کشته شدن نیروهای آمریکایی را که توسط رژیم صورت گرفته بود زیر سبیلی رد کردند.
حتا قرار دادن نام سپاه پاسداران در لیست تروریستی هم اقدامی برای مهار رژیم و ایجاد زمینه برای اعمال فشار و چانهزنی است نه آنگونه که عدهای در بوق و کرنا میکردند که میخواهند با این توجیه بمب سر مردم بریزند و ... بعد هم غش میکردند تو بغل سپاه پاسداران و فاشیستیترین جناحهای رژیم. همین الان با نمایندگان سپاه قدس در عراق که ظاهراً از نظر آمریکا تروریست هم هستند مذاکره میشود. مگر نه آن که قمی سفیر رژیم در عراق از نظر آمریکاییها عضو سپاه پاسداران و سپاه قدس است، پس چرا با او سر میز مذاکره مینشینند؟
با توجه به توضیحات داده شده چنانچه اتفاق خاصی نیافتد در یک سال باقیمانده از حاکمیت دولت بوش و در دولت بعدی تفاوت چندانی در سیاست خارجی آمریکا در قبال رژیم دیده نخواهد شد، مگر این که پارامترها تغییر کند که آنوقت بایستی دوباره به موضوع از منظری دیگر نگاه کرد. در سیاست نمیشد با قاطعیت صحبت کرد. تجربه نشان داده امکان بروز هر چیزی هست.
آنها به دنبال کنترل رفتار رژیم هستند. توجه داشته باشید طبق ارزیابی دستگاههای جاسوسی آمریکا رژیم در سال ۲۰۰۳ برنامه سلاح اتمی را متوقف کرده است. یعنی در دوران خاتمی با جدیت این برنامه را پیگیری میکرده و در دوران احمدی نژاد این برنامه را پی نگرفته است. از سوی دیگر رمضان زاده سخنگوی دولت خاتمی به صراحت میگوید: «۲۵درصد از پروژه هستهای در زمان دولت هاشمی و ۶۵درصد در زمان دولت اصلاحات انجام شد و تنها ۱۰درصد اين پروژه برعهده دولت نهم بوده است. »
توچه داشته باشید سیاستی که کشور را به لبه پرتگاه برده، ۶۵ درصدش در دوران خاتمی انجام گرفته است، یعنی نزدیک به دو برابر دوران رفسنجانی و احمدینژاد. بنابر این خاتمی یا احمدینژاد پیش برنده خط نظام در کلیت اش هستند. قدرت در جای دیگری است.
از اینها گذشته در نظر داشته باشید که بزرگترین سازشها در سطح جهانی همیشه توسط راستترین جناحها انجام گرفته است. به همین فلسطین و رابطه اسرائیل با مصر و اردن و ... نگاه کنید غالب گشایشهای صورت گرفته در دوران تسلط راستها بوده است. بزرگترین توافقات بین شرق و غرب اعم از دیپلماسی پینگ پونگ با چین، پیمانهای خلع سلاح هستهای بین روسیه و آمریکا و... در دوران راستترین جناحها بوده است.
در میان کرکنندهترین شعارها رابطه با مصر، نامه نگاری به دولت آمریکا، مذاکره با آمریکا و ... همه و همه در دوران احمدینژاد به وقوع پیوسته وگرنه خاتمی که جرأت نمیکرد جواب نامه کلینتون را بدهد و یک بار که موقعیتی پیش آمده بود برای پرهیز از روبرو شدن با کلینتون در راهروی سازمان ملل، به همراه هیئت رژیم به توالت پناه برد.
- از دیدگاه شما مسلح شدن جمهوری اسلامی به سلاح اتمی میتواند چه پیامدهایی بهمراه داشته باشد؟
تلاش رژیم برای مسلح شدن به سلاح اتمی، به منظور باج خواهی در سطح بینالمللی و تضمین امنیت خود است.
به همین دلیل مسلح شدن جمهوری اسلامی به سلاح اتمی موجب تشدید نقض حقوق بشر در داخل کشور میشود.
در این صورت آنها خود را جوابگو نخواهند دید. نباید اجازه داد که بنیادگرایی احساس قدرت کند.
حتا استفاده از نیروگاه اتمی و انرژی هستهای هم خالی از خطر نیست. در کشورهایی اروپایی هم روز و شب از خطرات آن میگویند. در بسیاری از کشورها با داشتن بالاترین استانداردها و اقدامات حفاظتی اینگونه نیروگاهها را تعطیل میکنند. از آنجایی که از یک تکنولوژی عقب افتاده در راهاندازی نیروگاه اتمی بوشهر استفاده شده و به خاطر فساد و بیبرنامگی موجود در کشور و عدم رعایت استانداردهای جهانی مطمئناً آسیبهای جدی به محیط زیست کشور وارد خواهد شد. همچنین به خاطر بیکفایتی مسئولان حتماً مخاطرات جدی برای سلامتی و بهداشت مردم بروز خواهد کرد.
در زمینه بینالمللی رژیم به با توسل به چنین سلاحی به دنبال صدور هرچه بیشتر بنیادگرایی پیش رفته و خود را فارغ از پاسخگوییهای معمول میبینید و این کشور را وارد بحرانهای جدی خواهد کرد. بحرانی که دودش به چشم همه ما خواهد رفت.
اگر یادتان باشد خرازی وزیر امورخارجه دولت خاتمی پس از آزمایش سلاح اتمی توسط پاکستان از آن به عنوان «بمب اسلامی» نام برد. این نامگذاری توسط وزیر خارجهی دولت «اصلاحات» انجام شد و نه در دوران احمدینژاد. به نام بمب توجه کنید. اگر با ایدئولوژی رژیم آشنا باشید، اگر نخواهید خودتان را به کوچه علی چپ بزنید، آنوقت نمیتوانید به سادگی از روی عبارت «بمب اسلامی» رد شوید. ترکیب بمب اتمی و «اسلام» فاجعه بار است. این به معنای آن است که صاحب این بمب جهان «اسلام» خواهد بود و این بمب در خدمت «اسلام» قرار خواهد گرفت. لازم به توضیح نیست منظور رژیم از «اسلام» و نیروهای «اسلامی» در دنیا چیست و کیست.
بنیادگرایی را نبایستی دست کم گرفت. مطمئن باشید اگر رژیم خودش به «بمب اسلامی» دست یابد جهان برای همه و حتا آنهایی که امروز مستقیم یا غیرمستقیم نقش لابی رژیم را به عهده گرفتهاند خطرناک خواهد شد.
هیچ کس در هیچ کجا امنیت نخواهد داشت. این به معنای بنزین ریختن روی آتش بنیادگرایی است. به هیچ عنوان نباید اجازه داد چنین کابوسی به واقعیت بپیوندد.
وظیفهی ماست که در مورد سیاست افراد عقبماندهای که امروز غیرمسئولانه از عملیات تروریستی و جنایتکارانه در عراق و فلسطین به عنوان «مقاومت علیه نیروهای اشغالگر و امپریالیستی» نام میبرند و با آنها ابراز همدردی میکنند، روشنگری کنیم.
به پاکستان نگاه کنید، آیا خانم بینظیر بوتو نیروی اشغالگر و خارجی بود؟ آیا استفاده از بمبگذاران انتحاری در پاکستان به خاطر مبارزه با نیروی اشغالگر است؟ آیا حضور نیروهای اشغالگر انگیزه چنین عملیاتهای جنایتکارانهای است؟ در یک مدت کوتاه پاکستان صحنهی بیش از ۴۰ نوع از این عملیاتهای تروریستی گسترده بوده است. چشمها را بایستی باز کرد و خطر را دید.
بایستی دست آنهایی را که به عناوین مختلف با توجیههای ظاهر پسند دفاع از «منافعملی»، «حق مسلم هستهای»، «حق پیشرفت علمی و تکنولوژیک»، «دستاورد ملی» و... به حمایت از تلاشهای رژیم برای غنی سازی هستهای میپردازند رو کرد. بایستی آنهایی را که به بهانهی دفاع از «هویت ملی»، تجزیه کشور، خطر خارجی، حمله نظامی و... مردم و نیروهای سیاسی را به بی عملی و سکوت دعوت میکنند منزوی ساخت.
این رژیم هدفی جز مسلح شدن به بمب اتمی ندارد. بنیادگرایی خطر یک دنیاست. نیروی مهیب تاریخ است که سر برافراشته. ترور خانم بینظیر بوتو بایستی چشم خیلیها را باز کند.
Recently by Sahar Tahvili | Comments | Date |
---|---|---|
کارهای تلویزیونی من | 6 | Nov 01, 2009 |
18 تیر قیامی که تاراج شد | 1 | Jun 28, 2008 |
رفتم ز خود که پرده بر اندازم از چهره پاک حضرت مریم ها | 2 | May 16, 2008 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |