گفتگو با دکتر رامین کامران - نویسنده ، پژوهشگر و تلاشگر سیاسی
به نظر شما آیا باید حملهٌ نظامی آمریکا به ایران را جدی گرفت؟تهدید حملهٌ نظامی به ایران مدتهاست مطرح شده است و احتمال دارد که در آینده باز هم مطرح شود. تا قبل از انتشار گزارش اطلاعاتی اخیر آمریکا هم که خبر از توقف برنامهٌ اتمی نظامی ایران داده است این کار نامحتمل بود، به دلایلی که همه میدانند و در درجهٌ اول درگیری نیروهای آمریکایی در عراق. ولی امروز این حمله به نظر نامحتمل تر از پیش هم میاید. البته من نبود امکانات مادی کار را به هر حال مهمتر و کارسازتر از مانع منطق میدانم. اگر دولت فعلی آمریکا نیروی کافی در اختیار داشت احتمال اینکه به ایران حمله بکند کم نبود، آنچه تعیین کننده است نداشتن نیرو بود برای اشغال این کشور.شما فکر نمیکنید که در این شرایط ویژه نیروهای اپوزیسیون باید دست از اختلافات گذشته بردارند و به یاری ایران و مردم ایران بشتابند؟باید در این سوال دو نکته را از هم مجزا کرد یکی لزوم یاری به مردم ایران و دیگری لزوم اتحاد.اول باید به این نکته توجه داشت که دل همهٌ ایرانیان از آنچه بر وطن و هموطنانشان رفته و می رود به نهایت دردمند است و در صدد یاری به آنها هستند ولی باید بین این یاری سیاسی و فرضاً کمکهای صلیب سرخ تفاوت قائل شد. این یاری که هر ایرانی در حقیقت به خود میکند از جملهٌ عملیات انسان دوستانه نیست امری است سیاسی و تابع منطق سیاست. از دید من بزرگترین خدمتی که به ایران میتوان و باید کرد تأسیس نظام سیاسی سالمی است که حقوق اساسی مردم این مملکت را تضمین نماید، وسایل آزادی و رفاه و راحت و آبروی آنها را فراهم بیاورد و بالاخره به به آنها فرصت بدهد تا از امکانات بسیاری که دارند برای بهبود وضع خود و کشورشان استفاده کنند. وقتی به اینجا رسیدیم میبینیم که نمیتوان بر این اساس از همهٌ نیروهای اپوزیسیون خواست تا متحد شوند به این دلیل ساده که همهٌ آنها خواستار برقراری یک نظام سیاسی واحد نیستند و نمیتوانند اتحادی قرص و محکم داشته باشند.این حکایت لزوم اتحاد نیروهای اپوزیسیون خیلی قدیمی است و به سالهای اول پیدایش اپوزیسیون در خارج از کشور برمیگردد و بارها هم تکرار شده است. در وهلهٌ اول به نظر چارهٌ اصلی میاید چون بر این اساس منطقی استوار است که وحدت نیرو را افزایش میدهد و قدرت بیشتر در مبارزه کارسازتر است که بحثی نیست. ولی این نکته که نمیتوان نیروهایی را که تابع گزینه های سیاسی متضاد است به هم پیوند زد، در آن از قلم میافتد. مخالفان جمهوری اسلامی در برخی موارد با هم به همان اندازه مخالفند که با حکومت و اختلافشان درست بر سر جایگزین است. در این شرایط نمیتوانند درست بر سر مسئله ای که مایهٌ افتراق آنهاست با هم متحد شوند.شما در بسیاری از سخنرانی ها، مصاحبه ها و نوشتارهایتان از لائیسیته سخن میگویید و آنرا تنها شعار درست مبارزه با جمهوری اسلامی میدانید. در مقابل بسیاری از روشنفکران سکولاریسم را به دلیل فرهنگ و جو حاکم بر ایران مقدم میدانند. شما در برابر این دیدگاه چه نظری دارید؟ منظورم این است که چرا لائیسیته را بر سکولاریسم ترجیح میدهید؟به نظر من رایج شدن اصطلاح «سکولاریسم» دو دلیل دارد. اول اینکه در این دوره کلمات خارجی که وارد فارسی میشود به دلایل بدیهی بیشتر از زبان انگلیسی اخذ میشود. که البته این دلیل چندان مهمی نیست. دلیل دوم نوعی نرمش و ابهام است که اصلاً در خود مفهوم «سکولاریسم» موجود است و باید با آن پرداخت.اگر من «لائیسیته» را بر «سکولاریسم» مرجح میشمارم به چند دلیل است. اول از همه اینکه بیشتر رو به عمل سیاسی دارد تا به نظریه پردازی و به جای اینکه به بحث های طولانی و مهمتر از آن به مغلطه پردازی میدان بدهد توجه را به نتایج عملی کار معطوف میسازد. دیگر اینکه لائیسیته در کشوری دارای اکثریت قاطع کاتولیک پیدا شده و رشد کرده که به موقعیت ایران با اکثریت شیعه بسیار شبیه است. از اینها گذشته لائیسیته متضمن موضعگیری دولت است در برابر درازدستی مذهب ولی سکولاریسم بیشتر با داوری دولت بین مذاهب طرف دعوا مناسبت دارد. در جاییکه مثل ایران با یک مذهب مسلط طرف باشیم نمیتوان فقط نقش داور را به دولت محول کرد. باید از آن توقع دخالت و تضمین آزادی برای مذهبیان و لامذهبان راداشت. دولت لائیک میباید در برابر مذهبیان خود نقش مدعی را بر عهده بگیرد. در کشوری که چند دین و مذهب با نیروی کمابیش برابر اجتماعی مجبور به همزیستی با یکدیگر باشند دولت میتواند به نقش داور اکتفا کند ولی در موردی مثل ایران باید اول کلاً تکلیف دخالت مذهب را در عرصهٌ امور عمومی جامعه روشن کند و بعد به داوری بنشیند.آخر از همه همینکه به نوعی در سوال خود به آن اشاره کردید. سکولاریسم به سواستفاده این «روشنفکران اسلامی» که میخواهند به هر ترتیب هست راه دخالت دین و مذهب را در سیاست باز نگه دارند، میدان میدهد. میبینید که چطور انواع و اقسام حرفهای سست در بارهٌ سکولار شدن اسلام و این قبیل مسائل سر هم میکنند و چگونه مدعی دست انداختن بر گفتار جدایی دین و دولت هستند تا بتوانند با منحرف کردنش باز هم اسلام را از در دیگری وارد معرکه کنند. حسن لائیسیته این است که به دلایلی که بالاتر شمردم جلوی این نوع سواستفاده ها را میگیرد و نمیگذارد شعار مخالفان به دست حکومت بیافتد و بی اثر گردد.از دیدگاه شما امکان بروز انقلاب مخملی در ایران وجود دارد؟از «انقلاب مخملی» دو معنی میتوان اراده کرد. یکی انقلابهایی که با فروپاشی کمونیسم شوروی در اقمار آن به وقوع پیوست و قدرت را آرام و بدون خونریزی از کمونیست ها گرفت و به دست مردم داد. من تصور نمیکنم این نوع انقلاب در ایران به وقوع پیوستنی باشد به این دلیل که ایران خود مرکز توتالیتاریسم اسلامی است و تابع هیچ قطبی بیرون از خود نیست. اگر تغییر آرام نظام سیاسی در اروپای شرقی ممکن شد به این دلیل بود که قدرت کمونیسم در مرکزش از هم پاشیده بود. فروپاشی نظام اسلامی به احتمال قوی به فروپاشی کمونیسم در خود شوروی شبیه خواهد بود که میدانیم خیلی مخملین و نرم نبود و باعث کودتایی هم شد که خوشبختانه بی سرانجام ماند.البته اگر مقصود از انقلاب مخملی این انقلابهایی باشد که کمابیش با پشتیبانی آمریکا در کشورهای آزاد شده از قید کمونیسم انجام میگیرد تا باقی ماندهٌ نفوذ مسکو را در آنها از بین ببرد و نفوذ آمریکا را جانشین آن سازد من اصلاً تصور نمیکنم بتوان در ایران امروز انقلاب مخملی انجام داد. به این دلیل که این نوع ضربه ها (فشار تبلیغاتی و تقویت مخالفان محلی حکومت و تظاهرات بدون خونریزی و…) در کشورهایی قابل انجام است که نظام سیاسی دمکراتیک یا اتوریتر داشته باشند، نظامهایی که در برابر این نوع مانورها آسیب پذیر است. در کشورهای توتالیتر نمیتوان با این شوخی ها و به این راحتی دولت را از قدرت به زیر کشید، لااقل من تصور میکنم که احتمال چنین امری بسیار کم است.انقلابی که به هر حال در ایران واقع خواهد شد و نظام را ساقط خواهد کرد به دست خود مردم انجام شدنی است و نیروهای خارجی نمیتوانند در آن ابتکار عمل داشته باشند و اگر هم بخواهند در میانهٌ کار از آب گل آلود ماهی بگیرند باید مانعشان شد تا باز با استفاده از فرصت مطامع خود را جانشین منافع ملی ایرانیان نکنند. البته براندازی نظام اسلامی هر چه کم خشونت تر باشد بهتر است ولی این را نیز باید یادآوری کرد که کم و زیادی خشونت تابع مقاومت حکومت در برابر خواست مردم است و تصمیمی نیست که بتوان یکطرفه گرفت.آیا در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتن تکرار اشتباه زمان جنگ با عراق نیست که جنگ برای ثبات و بر سر قدرت ماندن جمهوری اسلامی، یک نعمت به شمار میرفت و همه را از دم تیغ گذراند؟ باید توجه داشت که هر بار موجودیت مملکت در مخاطره قرار بگیرد مردم به صورت کمابیش مکانیکی به طرف حکومتی که بر سر کار است تمایل پیدا خواهند کرد تا هستی کشور و خود را حفظ کنند. این امر اجتناب ناپذیری است که در طول تاریخ بارها تجربه شده است. حتی حکومت استالین هم با تمام جنایاتش وقتی آلمان به روسیه حمله برد محور تشکل مقاومت مردم روسیه شد. حکومت اسلامی هم مثالی مشابه است. وقتی صدام حسین از طرف دولتهای غربی به حمله به ایران تشویق شد دیدیم که مردم به دفاع از وطن برخاستند و حکومت هم از این فرصت طلایی بیشترین استفاده را برد تا بینش اسلامگرایش را به مردم و جامعهٌ ایران تحمیل کند. وقتی جنگ تمام شد فشار حکومت که دیگر بهانهٌ دفاع از وطن را نداشت به دلیل فشار جامعه برای پس گرفتن حقوقش کاهش گرفت. آنچه پس از آن گذشت و در حقیقت تا ابتدای دورهٌ احمدی نژاد هم ادامه پیدا کرد و به غلط و تزویر از طرف مبلغان حکومت اسلامی نام «اصلاحات» گرفت همین ضعف حکومت بود که برایش اسم آبرومند پیدا کرده بودند تا به هر قیمت هست پیش مردم برایش اعتباری بخرند. بعد هم دیدیم از موقعی که احمدی نژاد توانست آتش تنش با دول غربی را بر سر اتم تند بکند و به این مسئله رنگ مبارزهٌ ملی بزند، به عبارت دیگر وقتی توانست باز به کمک تهدید خارجی مردم را به نوعی به طرف دولت هل بدهد، باز بازار سرکوب رونق گرفت. طبق معمول اول از همه نوبت زنان و حجابشان شد ولی مثل همیشه سهم دیگران هم رسید.آنچه که باعث میشود مردم گاه، خواه و ناخواه به طرف دولت اسلامی رانده شوند فشار خارجی است که با نهایت خامدستی علیه این رژیم اعمال شده است و به جای اینکه بین مردم و حکومت فاصله بیاندازد آنها را به هم نزدیک میکند. سیاست دولتهای خارجی هم دست ما نیست و آن کاری را که میخواهند و تصور میکند به تحقق منافع ملی شان مدد میرساند میکنند. ممکن است حتی توجه نداشته باشند که براندازی این حکومت، مثل همهٌ حکومتهای توتالیتر، فقط از دست مردم خود کشور بر میاید و از خارج ممکن نیست. شاید هنوز دندان طمع را هم نکنده اند و خیال میکنند میشود این حکومت را انداخت و مثل دورهٌ شاه مملکت را تحت اختیار گرفت و هر چه دارد چپاول کرد. به هر صورت هر کدام اینها که باشد تا به حال هر فشاری روی این حکومت آورده اند از بابت سیاسی تقویتش کرده و کار مخالفان جدی آنرا که خود ایرانیان باشند مشکل کرده است. این هم قسمت ما بوده از روزگار، مگر خود فکری برای تغییر وضعیت بکنیم.خلاصه بکنم فشار خارجی مزاحم مبارزهٌ داخلی است و خودش هم از عهدهٌ کار برنمیاید. این فشار فقط وقتی میتواند به کاری بیاید که پشتیبان مردم ایران و تابع خواست آنها و منطق تحولات جامعهٌ ایران از یک قرن پیش به این طرف باشد. در غیر این صورت ثمری جز همین که تا به حال دیده ایم نخواهد داشت.شما در آخرین کتابتان «ضد ولایت فقیه» کودتای نظامی را مردود خوانده اید و اظهار داشته اید که وسیله را به تناسب هدف باید تعیین کرد. با توجه به شرایط کنونی ایران شما چه وسیلهٌ عملی را پیشنهاد میکنید؟ در واقع برای برقراری لائیسیتهٌ مد نظر شما از چه روشهایی میتوان بهره جست؟همانطور که اشاره کردید من در آن کتاب چند روش را از فهرست روشهای جدی مبارزه حذف کرده ام. اول اینکه به امید دخالت خارجی یا اصلاح رژیم بنشینیم که هر دو خوشخیالی است. دوم کودتای نظامی و جنگ داخلی را. انجام کودتا که اصولاً به نوعی عمل جراحی شبیه است و نیروی نظامی هم میخواهد از طرف ما انجام شدنی نیست چون امکاناتش را نداریم، بخصوص از خارج کشور. کودتا کلاً از طرف جناح های داخل رژیم انجام پذیر است، آنهم نه محض خاطر مردم ایران بلکه بابت گرفتن سهم هر چه بیشتر از قدرت و ثروتی که از مردم ایران ربوده شده. خلاصه اینکه به درد دعوای بین دزدان اسلامگرا میخورد. به هر صورت این را هم به یاد داشته باشیم که کودتاهایی که تا به حال در ایران انجام یافته است هیچکدام دردی از ملت دوا نکرده و هر بار هم با پشتیبانی خارجی بوده. جنگ داخلی هم که تکلیفش روشن است. لشکر و تجهیزاتی میخواهد که ما حتی یک صدم آنرا هم در اختیار نداریم، علاوه بر اینها خشونتش بیشترین است و اصلاً هم معلوم نیست که نتیجهٌ آن چه بشود.از اینها که بگذریم میماند انقلاب که مردم ایران به دلیل بدعاقبتی انقلاب اسلامی حتی از اسم آن هم گریزانند ولی تا به این نفرت غیرمنطقی فائق نیایند و نپذیرند که این قابل قبول ترین و عملی ترین راه برای خلاصی از حکومت اسلامی است نخواهند توانست از شر نظام فعلی خلاص شوند. به هر حال از منطق گریزی نیست. این تنها راهی است که به نظر من در برابر مخالفان جدی قرار دارد و بالاخره دیر یا زود به این راه خواهند آمد، دست تاریخ گاه مردم را به نرمی راهنمایی میکند.همانطور که در کتاب هم آمده باید اول مراحل انقلاب را در نظر گرفت و سپس به این نکته توجه کرد که قدم اساسی در پیروزی و برقراری نظام مطلوب در مرحلهّ اول کار که تبلیغ است انجام خواهد گرفت. باید از همین حالا دست به کار شد و اسباب کار را به درستی فراهم آورد تا هنگامی که نظام دچار بحران شد و در معرض فروپاشی قرار گرفت همان فکری که باید و بین مردم ریشه دوانده، یعنی فکر دمکراسی لیبرال و لائیک بر مسند قدرت بنشیند. پیروزی فردای این گزینهٌ سیاسی از امروز پایه ریزی خواهد شد. اگر امروز کوتاهی کنیم باز گرفتار همان بلایی خواهیم شد که در انقلاب اسلامی شدیم، یعنی به خیال آزادیخواهی به میدان خواهیم آمد و در نهایت به ایجاد نظامی آزادی کش مدد خواهیم رساند.شما می دانید که جمهوری اسلامی سالهاست دولتمردان اروپایی و آمریکایی را در رابطه با پروندهٌ هسته ای به بازی گرفته است. به نظر شما این وضع تا چه وقت میتواند ادامه داشته باشد؟ آیا به راستی هدف بازی دادن آمریکا و اروپاست یا گرفتن تضمین امنیتی؟من تصور نمیکنم هدف زعمای جمهوری اسلامی فقط بازی دادن کسی باشد. آنها وقتشان را صرف این نوع تفریحات نمیکنند مگر سودی ببرند. از وقتی برنامهٌ اتمی آنها از پرده برون افتاد و دولتهای غربی و در رأس آنها آمریکا تصمیم گرفتند تا از این بهانه برای تضعیف جمهوری اسلامی استفاده بکنند حکومت هم خویش را مصروف فروختن برنامهٌ اتمی خود به مردم ایران کرد تا از آن مضمونی ناسیونالیستی بسازد و پشتیبانی مردم را جلب نماید. متأسفانه در این کار ،یعنی جا زدن «مصلحت نظام» به جای «منافع ملی»، موفق هم شد و وضعیتی ایجاد کرد که مخالفان خارجی و داخلی خود را در تنگنا گذاشت. دول خارجی دیدند که نمیشود به این راحتی در مبارزه ای که ملتی پشتیبان آن است پیروز شد و داخلی ها هم گرفتار این شدند که چه موضعی بگیرند، به طور غیرمستقیم از حکومت اسلامی دفاع بکنند یا با زحمت زیاد حساب خود را هم از حکومت و هم از دول خارجی جدا کند.حکومت و شخص احمدی نژاد از این موقعیت کمال سواستفاده را کرده اند و روشن است که به این راحتی هم از آن دست برنخواهند داشت چون میدانند اگر برنده شوند امتیاز بزرگی را نصیب خویش کرده اند و حتی اگر هم با زور از میدان به در شوند اعتبار مبارزه را خواهند برد و نقش مدافع منافع ملی را که قربانی قدرتهای بزرگ شد بر عهده شان خواهد افتاد. میبینید که چقدر میکوشند خود را به دروغ به مصدق مانند کنند، در نهایت و در صورت شکست هم باز این کار را خواهند کرد. به هر صورت بهتر از هر کسی میدانند که بزرگترین چهرهٌ تاریخ معاصر ایران مصدق است نه امثال خمینی. تشبیه خود به او از همان قبیل کاری است که با سکولاریسم میکنند، صاحب شدن آنچه که به مخالفانشان تعلق دارد. اصلاً اینها همیشه دست گدایی شان از بابت فکری و سیاسی پیش مخالفان دراز بوده است فقط وقاحت این را داشته اند که بعد از جیب بری به کل منکر قضیه بشوند و ادعا کنند که اسلام خود از اول همه چیز داشته است. آیا جمهوری اسلامی در مقابل تهدیدات جدی آمریکا و اسرائیل عقب نشینی خواهد کرد و یا ایران را با جنگ خانمانسوز دیگری به آتش خواهد کشید؟من احتمال حملهٌ نظامی آمریکا یا اسرائیل را بسیار کم میدانم، بخصوص بعد از انتشار گزارش اخیر دستگاه های امنیتی آمریکا. در این مورد که آیا اسلامگراها مقاومت خواهند کرد و جنگ راه خواهند انداخت یا عقب نشینی خواهند کرد، صریحاً عرض کنم همانطور رفتار خواهند کرد که تا به حال کرده اند. یعنی روشی را در پیش خواهند گرفت که ضامن حیاتشان باشد، بعد هم باد به غبغب خواهند انداخت و دورغ خواهند بافت که دیدید چگونه بر حریف فائق آمدیم؟چرا جمهوری اسلامی دست از تروریست پروی و آشوب در منطقه برنمی داردو کشور را روز به روز بیشتر به ورطهٌ نابودی و ویرانی سوق میدهد؟من تصور نمیکنم که اصلاً نظام اسلامی بتواند از استفاده از وسایل تروریستی برای رسیدن به اهداف خود چشم بپوشد. این امری است که هم به ماهیت این نظام بسته است و هم به موقعیت سیاسی آن. ترور را وسیله ای میداند کارساز و در استفادهٌ از آن هیچ تردیدی نمیکند. فقط وقتی از به کار بردن این روش یا روشهای خشونت آمیز دیگر صرف نظر میکند که ببیند به نفعش نیست. به هر صورت تا بر جا باشد در این کارها تردیدی نخواهد کرد.به عنوان یک کارشناس در امور جامعه و سیاست، آیندهٌ رژیم جمهوری اسلامی را چگونه میبینید؟راستش را بخواهید این آینده را تاریک و سیاه میبینیم ولی چیزی که هست برای ساقط شدن این رژیم نمیتوانم مهلت تعیین کنم. نقداً و تا وقتی هم که ایرانیان نتوانند مبارزهٌ درست و کارساز را در پیش بگیرند این رژیم بر جا خواهد بود، بخصوص که دشمنان خارجی اش هم نه هنوز به ابعاد عمیق خطری که برای همه ایجاد کرده واقفند و نه اصلاً راه درستی برای مبارزه با آن دارند. اگر این رژیم بر جا مانده از ضعف یا ندانم کاری دشمنانش است نه از قابلیت خودش .دلیل پراکندگی اپوزیسیون کدام است؟ آیا امکان گرد هم آمدن آنها موجود است؟ اصلاً مبارزان خارج چگونه میتوانند به مبارزان داخل و اصلاً به مبارزه مدد برسانند؟همانطور که در ابتدا هم گفتم، تصور نمیکنم بتوان تمامی نیروهایی را که با جمهوری اسلامی مخالفند در یک حرکت واحد متحد کرد. دلیل عدم اتحاد بین آنها بسیار منطقی و قابل درک است. آنها دنبال پروژه های سیاسی مختلفی هستند که با هم ناسازگار است، البته دلایل شخصی و از این قبیل هم هست که اساسی نیست و به هر حال چندان جای اعتنا نیست. اتحاد وقتی معنی دارد که بر سر جایگزین رژیم توافقی هر چند کلی موجود باشد. در وضعیتی که یکی به دنبال راه انداختن حکومت اتوریتر به سبک دوران پهلوی است و برخی دیگر هنوز به عشق دیکتاتوری پرولتاریا مبارزه میکنند و یک دسته هم اصلاً رسالت خود را در این میداند که به جای آخوندها ولی به نام اسلام بر ایران حکومت کند، نمیتوان همهٌ مخالفان را یک جا جمع کرد. من شخصاً طرفدار ایجاد جبهه ای هستم از طرفداران دمکراسی (نه از نوع خلقی یا اسلامی، از همان نوعی که میگفتند بورژوآ و لیبرال است). این فکری است که یک قرن است در ایران زمینه دارد، اساساً فکر درستی است وآبرومند است و دفاع از آن به ناکجا آباد ایدئولوژیک راه نمیبرد بلکه جامعه ای میسازد که با تمام کمبودهایش قابل زندگی است و اسباب خجالت در انظار جهانیان هم نمیشود. قرار نیست پس از پیروزیش معجزه ای واقع شود فقط قرار است ایرانیان هم مثل مردم باقی دنیا زندگی کند همین.تنها حرفی که میتوانم خطاب به دیگران بگویم این است که بکوشند تا هر چه زودتر چنین جبهه ای را راه بیاندازند و به این امر توجه داشته باشند که شعار محوری جنبش باید درخواست لائیسیته باشد تا بتواند نظام اسلامی را فلج کند و از پا بیاندازد. این به معنای فراموش کردن دمکراسی و لیبرالیسم نیست، به معنای در صدر قرار دادن لائیسیته است. آن هم به دلیل برایی اش در مبارزه.ما که در خارج هستیم از سه راه میتوانیم به آنهایی که داخلند یاری برسانیم. یکی با توضیح وضعیت درست ایران در خارج کشور و با مبارزه با اشخاصی (چه ایرانی و چه غیر ایرانی) که گاه از سر نادانی و اکثر اوقات به دلیل نوعی پیوستگی عقیدتی یا مالی به نظام اسلامی در لباس روزنامه نگار، محقق و مستشرق و از این قبیل از ایران اسلامی تصویری قابل عرضه و خلاف واقع به مردم دنیا عرضه میدارند. راه دوم کمک فکری است. ما که در خارج هستیم از نعمت آزادی بیان برخورداریم و میتوانیم با دست بازتر مسائل را حلاجی کنیم و به بحث بگذاریم. به هر صورت حاصل بحث ها و راهیابی های خارج برای داخل هم بسیار قابل استفاده است. راه آخر فهماندن این مسئله است به کشورهایی که با جمهوری اسلامی مخالفت میورزند که نمیتوانند با طرح های ابتدایی و بی اعتنایی به ملت ایران و خواسته هایش راه به جایی ببرند. آن مملکت مال ایرانیان است و باید مطابق خواست آنها اداره شود. تضمینی نیست که خواست ملت ایران مطابق خواست دول قدرتمند باشد، اصلاً قرار هم بر این نیست. دمکراسی یعنی صاحب اختیاری ملت در تعیین سرنوشت خود نه فرمانبری از دیگری. ولی چیزی که هست ایران دمکراتیک طرف بسیار قابل معاشرت تری در روابط بین المللی خواهد بود و پیدایشش مشکلاتی بسیاری را که حکومت اسلامی برای همهٌ دنیا و در صدر آنها ایران فراهم آورده است ختم خواهد نمود.از ما گفتن. خوانندگان گرامی می توانند آخرین کتاب دکتر رامین کامران با عنوان " ضد و لایت فقیه " را از بخش کتاب ها درسایت ایران لیبرال دریافت نمایند. www.iranliberal.com
Recently by Sahar Tahvili | Comments | Date |
---|---|---|
کارهای تلویزیونی من | 6 | Nov 01, 2009 |
18 تیر قیامی که تاراج شد | 1 | Jun 28, 2008 |
رفتم ز خود که پرده بر اندازم از چهره پاک حضرت مریم ها | 2 | May 16, 2008 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Saeed, I certainly
by Ye Irani (not verified) on Sat Jan 05, 2008 07:26 PM PSTDear Saeed,
I certainly agree with you. Civil rights and laws in a society should be based on the basis of humanity rather than any classification of people into sub-groups and aghalliat or aksariat should be treated the same. No one should be prejudiced based on their race, religion or other attributes. In general, the minority becomes a peaceful entity in any society as a result of natural imposition of the majority's presence.
To: Ye Irani
by Saeed Kafili on Sat Jan 05, 2008 03:26 PM PSTMy friend:
We are not so used to democracy, we are usually thirsty for the first part of the definition, which is- as you said-"hokoomateh aksareeyat". But the second part, is just as valuable, namely:"Baa hafzeh hoghooghe aghaleeyat". That means the majority could be Christians, Shia Muslims, atheists, or Alavis, but MY right to be neither one should be respected, even though I am outnumbered by 100,000 to 1.
Regards,
Saeed Kafili
Then I assue as soon as
by Ye Irani (not verified) on Sat Jan 05, 2008 11:15 AM PSTThen I assue as soon as these shia come out of Iran, they should all become different identity. Well, only some do but majority has affinity to their belief.
You don't know who's running the show here in States. Are you that naive or you just don't realize the power of church here?.
Laism will turn mankind to consuming animals in the long run. We will then be similar to the sheep and cows frolicking in the green prairie. Truly those sheep and cow have absolute freedom in their mind. DO you think they realize they are limited by th eforce of nature? I think not. Welcome to the realm of altered reality!
Re: ye irani
by jamshid on Sat Jan 05, 2008 01:32 AM PSTIran became majority shia by force during the Safavids. It has remained Shia by force by brainwashing since age 1.
If there is freedom of choice, Iran will not necessarily choose to be majority Shia.
Additionally, Laism will protect even the Shias. Today a few shias are supressing the rest.
If your point is valid, then it should be fine for the USA (majority christian) to impose its religion onto other christians and onto you and me as well.
AJab Oojoobeiye in doctor
by Ye Irani (not verified) on Sat Jan 05, 2008 12:47 AM PSTAJab Oojoobeiye in doctor ma! Az yek taraf mige majority hame shia hast to mamlekat va az taraf dige mige dowlat Laitise bayad modda'eeye hoghooghe la mazhabha bashe! Baba yeki nist be in olagh bege ke namordim va ma'anie hokoomate aksariat ra ham fahmidim.
Khoda be roshanfekr-namahaye ma ye aghle dorost hesabi bede. chenan loghat ro mipichoonand ke adam nemidoone bekhande ya afsoos bokhoreh.
next political system for iranian people
by Behrouz (not verified) on Fri Jan 04, 2008 09:11 PM PSTThank you for your logical approach to this historical problem.
But, USA(dominent hegemone)is against an independent state in Iran, geopolitically. that's why they overthrown our people's elected government in 1953.
on the other hand,democracy depends on people's ideas, not pre ordered terms.
lets ask iranians to listen to each other and talk to each other, as well.
the more we learn to critically listen together, the more we may learn to practice democracy.
last but not least, very little awareness about our cultural heritage in its total exists.
we as Iranians, have come from different ethnicities and languages, but have this huge advantage of thousans of years of common history, which is KIMIA.
our common land needs us, let's be grateful by being wise Iranians.
Re: Interesting
by jamshid on Fri Jan 04, 2008 06:33 PM PSTI agree with Mr. Kamran and his goals. Does he have his own website?
I like What He Says
by Gilani (not verified) on Fri Jan 04, 2008 01:55 PM PSTI do not know Dr. Kamran, but I like what he says. If my memory serves me right, he was a guest in VOA when I noticed that he was a no-nonesense researcher and maybe a political figure.
Dorood bar Dr. Kamran!
Steady as a rock
by Anonymous' (not verified) on Fri Jan 04, 2008 01:32 PM PSTMahshid Amirshahi & Ramin Kamran have never wavered from their goal of free Iran nor fell for many versions of the IRI. Which, by the way, a new metastasized strain of it is emerging just in time to galvanize the people to show em off at the “polling stations” to the ever eager foreign media.
Raising Star
by Saeed Kafili on Fri Jan 04, 2008 09:20 AM PSTKeep an eye on this man.
Haven't seen anyone quite like him in the opposition.