Authorities considering Moloudzadeh's appeal

Share/Save/Bookmark

SCE Campaign
by SCE Campaign
17-Nov-2007
 

From Anmesty International:

Iranian judicial authorities are considering Makwan Moloudzadeh's appeal against his death sentence.

IRAN
Makwan Moloudzadeh (m), aged 21, child offender

On 14 November, a branch of the Supreme Court heard an appeal against the death sentence imposed on child offender Makwan Moloudzadeh. At some time during the next few months, the Supreme Court is expected to rule on whether the sentence passed on Makwan Moloudzadeh remains valid.

Makwan Moloudzadeh, an Iranian Kurd, was convicted of lavat-e iqabi (anal sex) for alleged rape about eight years ago, when Makwan Moloudzadeh was aged 13. Amnesty International has recently received new information that he allegedly raped three individuals. Under Iranian law, boys under 14 years and seven months (15 lunar years) and those who have not reached puberty are considered children. Article 113 of Iran's Penal Code states, "If a minor has anal sex with another minor, each will receive up to 74 lashes unless one of them was forced to do so [in which case he will not be punished]."

Following his arrest on 1 October 2006 in Paveh, western Iran, Makwan Moloudzadeh was tried and on 7 July 2007 found guilty and sentenced to death by Branch 1 of the Kermanshah Criminal Court, in an unfair trial. The plaintiffs reportedly withdrew their complaints in the course of the trial and at least one was reportedly arrested in order to make him appear in court. During his trial, Makwan Moloudzadeh is said to have maintained his innocence. Previously, however, he claimed he was ill-treated during interrogation and "confessed" during interrogation that he had had a sexual relationship with a boy in 1999.

According to Article 49 of Iran's Penal Code: "Children, if committing an offence, are exempted from criminal responsibility. Their correction is the responsibility of their guardians or, if the court decides, by a centre for correction of minors."

Makwan Moloudzadeh lodged an appeal on 5 July, which the Supreme Court rejected on 1 August. In finding Makwan Moloudzadeh guilty, judges relied on 'elm-e qazi - the "knowledge of the judge" - to determine that penetration had taken place and that Makwan Moloudzadeh had reached puberty at the time of his alleged offence and could thus be sentenced to death as an adult.

BACKGROUND INFORMATION

International law strictly prohibits the use of the death penalty against people convicted of crimes committed when they were under the age of 18. The Committee on the Rights of the Child has raised concern about child offenders' criminal responsibility being determined by judges, using subjective and arbitrary criteria such as the attainment of puberty, the age of discernment or the personality of the child. As a state party to the International Covenant on Civil and Political Rights and the Convention on the Rights of the Child, Iran has undertaken not to execute child offenders. However, since 1990, Iran has reportedly executed at least 27 child offenders, five of them in 2007. Most recently, Mohammad Reza Turk was executed on 15 November 2007 after conviction of murder. At least 75 child offenders are on death row in Iran; and there are fears that at least 15 Afghan child offenders convicted of drug smuggling may have been, or face being, sentenced to death. For more information about Amnesty International's concerns regarding executions of child offenders in Iran, please see: Iran: The last executioner of children (MDE 13/059/2007, June 2007) //web.amnesty.org/library/index/engmde1305920...

RECOMMENDED ACTION: Using your own words, please choose a few of the suggestions below to create a personal appeal and send it as quickly as possible:

- welcoming reports that a committee of the Supreme Court is re-considering the case against Makwan Moloudzadeh;
- noting that his original trial was unfair, as the judge is said to have relied on subjective and arbitrary criteria in contravention to the Convention on the Rights of the Child and that the appeal appears to have ignored the retraction of testimony made by witnesses;
- reminding the authorities that Iran is a state party to the International Covenant on Civil and Political Rights and the Convention on the Rights of the Child, which prohibit the use of the death penalty against people convicted of crimes committed when they were under 18, so executing Makwan Moloudzadeh would be a violation of international law;
- urging the authorities to abolish the death penalty for offences committed by anyone under the age of 18, so as to bring Iran's domestic law into line with its obligations under international law.

APPEALS TO:

Head of the Judiciary:

Ayatollah Mahmoud Hashemi Shahroudi
Ministry of Justice, Ministry of Justice Building
Panzdah-Khordad Square
Tehran, Islamic Republic of Iran
Email: info@dadgostary-tehran.ir (In the subject line write: FAO Ayatollah Shahroudi)
Salutation: Your Excellency

COPIES TO:

Speaker of Parliament:

His Excellency Gholamali Haddad Adel
Majles-e Shoura-ye Eslami
Baharestan Square
Tehran, Islamic Republic of Iran
Email: hadadadel@majlis.ir

Director, Kermanshah Central Prison:

Kermanshah Central Prison
Street Number 101, Deisel Abad
Kermanshah, Iran
Email: markazi@kermanshaprisons.ir or ahead@kermanshaprisons.ir
Fax: 011 988 318 262 049 (May be difficult to reach)

Mr Seyed Mahdi Mohebi
Chargé d'Affaires, Embassy for the Islamic Republic of Iran
245 Metcalfe Street
Ottawa, Ontario K2P 2K2
Fax: (613) 232-5712

THANKS FOR YOUR SPEEDY INTERVENTION ONCE AGAIN.

Share/Save/Bookmark

more from SCE Campaign
 
default

Campaign this

by Iraj Mirza's Daughter (not verified) on

If you want to stop the executions in Iran, then close the Fucking British Embassy in Iran and kick the fuckers out of our country. For 300 years they were sucking our blood. Today more than ever before.

Read the three articles that were sent to me by other Anti British braves. Raise your voice against the Fucking British....Save Iran.

تشکیل لژ اسدآبادی ملایان
توسط شریف امامی

پس از انتشار اسناد مهم و شگفت انگیز شبکه فراماسونری در ایران توسط اسمائیل رائین، آن هم در زمانیکه حاکمیت ماسونها در ایران برقرار بود این گمان بوجود آمد که به زودی شاه از طریق اقدام کودتا مانندی به حکومت دویست ساله این باند فاسد و خیانت پیشه خاتمه خواهد داد ولی دیری نپایید که واکنش های تند و خشم آلود رهبران این شبکه نظیر شریف امامی که از حمایت و پشتیبانی دولت و طراحان انگلیسی برخوردار بود، زمینه سرنگونی شاه را فراهم نمودند که سبب شادی و شادمانی هر چه بیشتر این شبکه فاسد گردید.
تعداد زیادی از رهبران و رؤسای لژها و اعضای سازمان فراماسونری ماهها و هفته ها پیش از سقوط رژیم پهلوی و حتی پس از انقلاب با حمایت انقلابیون با خارج نمودن سرمایه های نامشروع خویش ایران را ترک نمودند و تعداد معدودی هم زیر چتر حمایت حکام شرع قرار گرفتند و با آنها همکاری نمودند.
پس از انقلاب، شریف امامی در انتقال بسیاری از سرمایه ها و ثروت های بنیاد پهلوی که بعدها نام بنیاد مستضعفین را به خود گرفت، نقش اصلی را عهده دار بود. در ابتدا او توانست شبکه عظیم فراماسونری ایران را زیر چتر انقلابیون خارج کرده و در لوس آنجلس بازسازی نماید و سپس رابطه های جدید شبکه خارجی فراماسونری را با حکومت اسلامی فراهم می سازد. آشنایی دیرینه او با ملایان در ایران زمینه ایجاد لژ فراماسونری اسدآبادی را در حکومت اسلامی امکانپذیر می سازد که در سال 1361 تشکیل لژ اسدآبادی که محل اجتماع اعضای آن در میدان ونک تهران می باشد صورت گرفت. ریاست آن را به آیت الله مهدوی کنی طبق تشریفات فراماسونری می سپارد. چنین اقدامی و تشکیل چنین مجمعی با آگاهی ارتباطات بسیار نزدیک و دیرینه آیت الله مهدوی کنی (که همسر او نیز انگلیسی می باشد) با دولت انگلیس بوده است. نام لژ اسدآبادی از جمال الدین اسدآبادی یکی از مزدوران فراماسون انگلیس گرفته شده است که در نشر استعمار مذهبی، خدمات فراوانی کرده است و لژ فراماسونری اخوان المسلمین توسط شاگردان او با حمایت انگلیس در مصر بوجود آمد.
همانطور که می دانیم در زمان سلطنت پهلوی در لژهای همایون، مولوی و لژ بزرگ ملی ایران که محمد رضا شاه ریاست آن را به عهده داشت و همچنین در لژ اسدآبادی حکومت اسلامی تابلوی بزرگی از سید جمال الدین با پیشبند فراماسونری و در لباس استادی در محافل خود نصب می کردند و می کنند.)
سید جمال در مصر با لژهای دیگر فراماسونری نیز در تماس بوده و در محافل آنها نیز به عنوان مهمان (ویزیتور) شرکت می کرده است، از جمله:
۱- گراند لژ محلی مصر Grand lodge of Egypte
۲- لژ مازینی Mazzini که به زبان ایتالیائی کار می کرده
۳- لژ نیل Nile Lodge
۴- لژ یونانی قاهره که به زبان های یونانی و فرانسه کار می کرده است.
سید جمال الدین پس از چهار سال فعالیت در لژ ماسونی وابسته به انگلیس و رسیدن به مقام « استاد اعظم » در سال ۱۸۷۹ به گفته ای به دلیل اعلام نمودن لائیسیته و مذهبی نبودن، از لژ کوکب شرق اخراج شد چرا که لژهایی که مستقیماً به انگلیس وابسته می باشند نهایتاً می بایست مذهبی باشند در صورتیکه ما می دانیم که سید جمال و دستیار او شیخ محمد عبده و جورجی زیدان از بنیانگذاران فکری اخوان المسلمین می باشند یعنی در مسیر پروژة استعمار مذهبی انگلیس فعال بوده اند، بنابراین او چگونه می تواند ناگهان اعلام لائیسیته کند؟ و این نیز سناریویی بود که در آن زمان توسط انگلیس برنامه ریزی شد.

معماران و استادان سازمان منحوس و مصیبت باری که نام فراماسونری بر آن نهاده اند، بعد از انقلاب شوم 1357 زمانیکه دو سه میلیون ایرانی باسواد و میهن دوست از مملکت خویش مهاجرت نمودند برای اینکه مبادا این نیروی عظیم انسانی با امکانات فکری و مالی خویش علیه حکومت اسلامی برخیزند، سه گروه از عمال مورد اعتماد خود را که سالها پیش به عضویت شبکه فراماسونری در آمده بودند مانند دکتر شاپور بختیار، فرح دیبا، مسعود رجوی و ... را مأمور نمودند تا با همکاری با سازمانهای جاسوسی سیا، انتلیجنس سرویس و موساد و همچنین دریافت کمکهای مالی اپوزیسیون خارج از کشور را به دست آورند و با استخدام گروه بیشماری از باند روشنفکران و مزدوران خودفروش، نیروی سه چهار میلیونی میهن دوستان را خنثی نمایند.

به گزارش ساواک مورخ 26/9/1356 :
« در حال حاضر اعضای شورای عالی، درجه سی و سوم 16 نفر می باشند که قریباً آقای شریف امامی استاد اعظم لژ بزرگ ایران به عضویت شورای عالی پذیرفته خواهد شد ... »

سند شماره 14: سوگندنامه نامبرده
« من جعفر شریف امامی اسوار و سرباز حقیقت این شمشیر را چون رمز تکلیف و نشانه فداکاری در راه دفاع از دیگران (یعنی سایر اعضاء) و کتاب آسمانی را چون چراغ راه خود می پذیرم (کدام کتاب آسمانی؟ انجیل؟! تورات؟! یا قرآن؟!) و به ایمانم و شرافتم و دینم (کدام ایمان؟ کدام شرافت؟ کدام دین؟) سوگند یاد می کنم و پیمان می بندم که با وفاداری همه تکلیف های یک بزرگ بازرس کل و با اختیار درجه سی و سوم (بزرگترین درجه فراماسونری در ایران) انجام دهم ... »
هم اکنون لژ اسدآبادی متشکل از بیش از سی لژ وابسته که انجمن حجتیه، مؤتلفه اسلامی، جامعه واعظ در آن جای دارند، با قدرتی بیشتر بر دستگاه رهبری عمل می کند. همه آخوندهای بانفوذ و مؤثر در حکومت اسلامی مانند رفسنجانی و ... در شبکه های فراماسونری اسدآبادی عضویت دارند و همچنین از بازاریان بانفوذ همچون عسگراولادی و ... در مسیر هماهنگ با سیاست های استعماری انگلستان به پیش می روند. این شبکه های فراماسونری اسدآبادی با همکاری فراماسون های مزدور رژیم سابق در لوس آنجلس ارتباط مستقیم دارند و در ترفندهای ضد ملی و میهنی برای استمرار حکومت اسلامی اشتراک مساعی می نمایند.
روزنامه مكزيكو هرالد فاش كرد كه در كنگره بين المللي فراماسونها كه بطور محرمانه در اكتبرسال ۱۹۸۲ در مكزيك برگزار شد، دونفر نماينده از طرف خمينی ، بنامهای سيد محمد شيرازی و سيد محمود دعايی، شركت داشته اند (مكزيكو هرالد، چاپ مكزيكو سيتی.مكزيك-اكتبر۱۹۸۲)
ارتباط خمينی و دارو دسته اش با فراماسونری بين المللی، پيشتر ها آشكار گرديد. محمد بهشتی، عبدالكريم موسوی اردبيلی، ربانی املشی، سيد عبدالله شيرازی و عده ای ديگر عضو لژ اسلام فراماسونری بوده و هستند كه پس از آنكه خمينی جنايتكار از سيد جمال الدين اسد آبادی، اين سرسپرده انگليس، صهيونيسم و فراماسونری جهانی بعنوان نخستين رهبر انقلاب اسلامي خاورميانه نام برد، لژ اسلام به لژ سيد جمال الدين اسدآبادی تغيير نام يافت و مهدوی كنی رييس مادام العمر اين لژ است كه همواره يك پايش در تهران و پای ديگرش درلندن است. سيد محمد خاتمی. هنگامي كه دوشادوش بهشتی معدوم در آلمان و در شهر هامبورگ كار مي كرد، ديگر مدتها بود كه عضو فراماسونری بود. خود بهشتی در زمان اصل چهار ترومن در دفاتر اصل چهار كار می كرد و از آن هنگام به عضويت فراماسونری در آمد.
در اينكه بيشتر رهبران و دست اندركاران رژيم جمهوری اسلامی يهودی -ماسون هستند بر هيچكس پوشيده نيست. شيخ خزعلي، عطاالله مهاجرانی، برادران لاريجانی، ناصر مكارم شيرازي (كه زني انگليسی- يهودی نيز دارد)، نوربخش، هاشمی عراقی شاهرودی (از يهوديان عراق)، كمال خرازی (وی هنگامی كه در سياتل آمريكا درس می- خواند به همه هم دوره ای های خود گفته بود كه يهودی است) حبيب الله عسكر اولادی تازه مسلمان (از آنجا وی تازه مسلمان است كه پس از مهاجرت خانواده اش از عراق به ايران، از دين يهوديت به اسلام گرويدند. گرويدن به اسلام مليت يهودی عسكر اولادی را تغيير نمی دهد. از آنجا كه امام يازدهم شيعيان فرزندی نداشت و بدين خاطر افسانه مهدی موعود پيش آمد، خانواده عسكر اولادی نيز خود را اولاد عسكر خواندند و بدينگونه به ريش مسلمانان اينگونه خنديده اند.) از جمله يهودی-ماسون های حاكم بر ايران می باشند.
از باند-خانواده هاشمی رفسنجانی سخن نمی گويم كه اين مسئله مانند روز برای هر ايرانی روشن است. باند-خانواده رفسنجانی مانند باند خانواده خواجه رشيداالدين فضل الله همدانی وزير يهودی اشغالگران مغول. تمامی اهرم های اقتصادی-سياسی را در دست دارند. باند يهودی- ماسون رفسنجانی بی اعتنا به خامنه ای تمامی كارهای خود را انجام می دهند. اين باند با در دست داشتن راديو و تلويزيونهای درون و برون مرزی (تلويزيون تپش و ديگر راديو و تلويزيونهايی كه مزدور عليرضا نوری زاده با آنها كار می- كند) چندين سايت اينترنتی از جمله سايت رادیو فردا، رادیو اسراییل، رادیو بی بی سی ،روزي دات كام و گويا و... تلاش می كنند ايرانيان برون مرز را نيز همانند ايرانيان درون مرز كنترل كنند. بايد افزود كه پس از خواجه رشيدالدين فضل الله همدانی، سعدوالدوله يهودی وزير مغولها شد كه مردم پس از پيروزی بر مغولان، سعد الدوله را تكه تكه كرده و جلوی سگ انداختند. در ايران هم روزی می- رسد كه مردم ما ماسونهای فرمانروا بر سرزمين ما را تكه تكه كرده و جلوی سگ بیاندازند. آن روز پشت دروازه است.

کامران بهروزی - سازمان دانشجویان مبارز

==============================================

فرح و زاهدی
اردشیر زاهدی، پسر فضل الله زاهدی از گماشتگان هندی انگلیسی که برای اجرای قرارداد 1907 تقسیم ایران توسط انگلیس و روس از هند به جنوب ایران فرستاده شده بود. در سال 1919 زمانی که طبق قرارداد وثوق الدوله امور ایران به دست انگلیس سپرده شد برای فضل الله شناسنامۀ ایرانی تهیه شد و در زمان به قدرت رسیدن رضا شاه توسط انگلیس و ادغام ارتش هندی انگلیسی در ارتش ایران فضل الله زاهدی تابعیت ایران را گرفت. ابتدا از لقب بصیر دیوان استفاده می کند و سپس زمان تغییر اسم ها در زمان رضا شاه تبدیل به زاهدی می گردد.
فضل الله برای اینکه اصل و نسب ایرانی بگیرد مانند پدر هویدا که فلسطینی بود، با خانوادۀ اشرافی پیرنیا (خدیجه پیرنیا) وصلت کرد. اردشیر زاهدی در 1307 به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی خود را در هند شروع می کند و در سال 1313 رابندرنات تاگور شاعر و استاد فلسفه هندی در آن مدرسه به او و سایر فرزندان صاحب منصبان انگلیسی تعلیم و تدریس می داد.
اردشیر زاهدی در سال 1325 دبیرستان اسلامیه بیروت را به پایان می رساند و سپس به آمریکا فرستاده شده و پس از دو سال فوق دیپلم کشاورزی را از کالج کشاورزی ایالت « یوتا » آمریکا دریافت می کند و پس از مراجعت به ایران با نفوذ پدرش، مدرک او معادل لیسانس شناخته می شود.
وی از زمانی که در بیروت به سر می برد به واسطۀ پدرش با سرویسهای اطلاعاتی غربی به خصوص انتلیجنس سرویس مربوط وی گردد. او در اردیبهشت 1331 به همراه مرتضی امیر ارجمند (همسر آینده لیلی امیر ارجمند) به استخدام وزارت کشاورزی درآمد و با توصیۀ انگلیس در پست معاونت و خزانه داری « کمیسیون مشترک ایران و آمریکا برای بهبود امور روستایی » در اصل 4 ترومن قرار گرفت.
اردشیر زاهدی در سال های بعد از کودتا و صدارت پدرش در کنار او بود و پس از برکناری فضل الله زاهدی از پست صدارت و فرستادن او به ژنو به عنوان سفیر شاهنشاهی، اردشیر زاهدی با حمایت سرویس های اطلاعاتی غربی در تهران ماند و در سال 1335 دختر محمد رضا شاه را به نامزدی او در آوردند و در آبان ماه 1336 با شهناز ازدواج کرد (البته این ازدواج با برنامه ریزی و حسادت فرح دیبا در سال 1343 به متارکه انجامید و حاصل آن یک دختر به نام مهناز بود).
اردشیر زاهدی پس از ازدواج با شهناز، بیش از پیش مورد توجه دربار قرار گرفت او در اوایل سال 1338 به توصیۀ علم نمایندۀ شاه برای رسیدگی به امور دانشجویان ایرانی خارج از کشور شد و با هماهنگی انگلیس بودجۀ دانشجویان ایرانی را مابین مخالفان رژیم پهلوی یعنی کنفدراسیون دانشجویی قرار می داد. پس از برنامه ریزی ازدواج فرح دیبا با شاه به توصیه انگلیس (فرح دیبا در این زمان عضو حزب توده و کنفدراسیون کمونیستی دانشجویی بود) اردشیر زاهدی با حمایت فرح دیبا و علم ابتدا در اسفندماه 1338 به سفارت در واشنگتن گمارده شد و پس از دو سال به دلایل حساسیت شدید دانشجویان ایرانی و واکنش آنها علیه حرکات زنندۀ زاهدی و همچنین نارضایتی امینی نخست وزیر از توطئه های زاهدی در واشنگتن (به گزارش ساواک تاریخ 19/12/1340 : ... وجود آقای اردشیر زاهدی به سمت سفیر کبیر ایران در آمریکا اشتباه سیاسی بوده، این امر موجب تقویت عناصر طرفداران جبهه ملی در آمریکا گردیده است ... ) به تهران فرستاده می شود.
پس از عزل دکتر امینی از مقام نخست وزیری و تشکیل دولت اسدالله علم، اردشیر زاهدی در شهریورماه 1341 به عنوان سفیرکبیر ایران عازم لندن شد و تا سال 1345 در این سمت بود. وی در بهمن ماه 1345 با همیاری علم و فرح دیبا در دولت امیر عباس هویدا وزیر امور خارجه گردید.
پس از آتش زدن مسجد الاقصی در اورشلیم، اردشیر زاهدی که مقام وزارت امور خارجه ایران را به عهده داشت از طرف انگلیس به شاه فقید پیشنهاد کرد که برای به اصطلاح نگهداری حقوق مسلمانان جهان، یک کنفرانس اسلامی از سران کشورهای مسلمان تشکیل شود و در راستای حقوق کشورهای اسلامی و تأمین مصالح آنها به بحث و گفتگو بپردازند. این پیشنهاد مورد موافقت شاه فقید قرار گرفت و نخستین کنفرانس اسلامی با پیشنهاد ایران در شهر رباط پایتخت کشور مراکش تشکیل شد. اردشیر زاهدی نقش اصلی را برای جداسازی بحرین در زمان وزارت خود ایفا می کند.
در این زمان با دسیسه های انگلیس و مزدورانش چون علم، فرح دیبا و زاهدی سناریوی جداسازی بحرین ترسیم و اجرا می گردد.
سال های وزارت خارجه اردشیر زاهدی (بهمن 1345 – شهریور 1350) یکی از بدنام ترین دوران های تاریخ وزارت امور خارجه می باشد. پروندۀ وی نشان می دهد که وزارت وی و معاونش پرویز خوانساری که او نیز به همجنس بازی و هرزگی معروف بود در میان کارکنان باسابقۀ این وزارتخانه تنش هایی را علیه این دو سبب شده بود.
در جلد سوم کتاب « خاطرات اسدالله علم » وزیر دربار در سال 1970، نخست وزیر سابق ایران و از وابستگان استعمار انگلیس، چنین می خوانیم که محمد رضا شاه از علم می پرسد : « آیا تاریخ، ما را (یعنی من را، از قول شاه) در رابطه با تجزیه بحرین خیانتکار خواهد نامید ؟ » و علم پاسخ می دهد: « نه اعلیحضرت، ما (یعنی او، زاهدی وزیر امورخارجه و تنظیم کنندۀ لایحه جدایی بحرین و انگلیس) ترتیبی دادیم که سازمان ملل، رأی بر جدایی بحرین دهد. »
سخنان و بهانه های خیانت آمیز وزیر خارجه وقت که گویی از دهان یک خارجی ضد ایرانی گفته می شد، هرگز از خاطرات محو نخواهد شد اما داریوش همایون شوهر خواهر اردشیر زاهدی، پنج سال پیش از تجزیۀ غیر قانونی بحرین، طی نامه ای به امیرعباس هویدا، نخست وزیر می گوید : « بحرین صرفنظر از موقعیت استراتژیک خود در خلیج فارس هیچ امتیازی ندارد که مبارزه به خاطر دست یافتن بر آن را موجه سازد ... » در صورتیکه مجمع الجزایر بحرین مروارید جهان می باشد و دارای دومین مخزن نفت جهان است و از لحاظ آب و هوا بهشت واقعی روی زمین است.
نکته ای که بیش از هر چیز تأسف بار است این است که مثلث فساد علم، فرح و زاهدی، دربار شاهنشاهی ایران را به صورت فاحشه خانه ای بین المللی در آورده بودند، هرگاه سران فاسد رژیم های دیگر هوس عیاشی می کردند به دربار ایران می آمدند. از جمله زمانی که سلطان قابوس برای عیاشی به ایران آمد، شاه برای ضیافت رسمی وی از علم خواست که برنامه ریزی کند ولی زاهدی همراه با علم به او تذکر دادند : « او بدون همسرش به اینجا آمده فقط به این منظور که کمی به خودش برسد ». بعد از دو روز شاه از احوال سلطان پرسید، آنها گزارش دادند : « هر شب با تعداد چهار تا پنج خانم بیرون اقامتگاه ملاقات کرده بود. نمی توانیم شهادت دهیم بعداً چه اتفاقی افتداه بود، اما به هر صورت سلطان راضی به نظر می رسید ».
وی در زمانی که وزیر امور خارجه بود، مسافرت های متعددی به تنهایی با فرح دیبا به کشورهای دیگر انجام می دهد و پس از بر ملا شدن روابط نامشروع با فرح دیبا توسط شاه از وزارت امور خارجه خلع و با همیاری علم و دوستان انگلیسی آمریکایی او به سفارت ایران در واشنگتن گمارده می شود و تا سال 1357 این پست را در اختیار داشته است. زاهدی که یکی از گماشتگان کمیسیون سه جانبه بود و با سران کمیسیون از جمله دیوید راکفر برای سرنگونی شاه در تماس بوده است.
اسناد ساواک نشان می دهد که در سال های 1346 و 1348 اردشیر زاهدی به شدت در تلاش برای احراز پست نخست وزیری بوده است. او در میان مقامات انگلیسی، اسرائیلی و آمریکایی دوستان زیادی پیدا کرد و با بالاترین مقامات رفت و آمد داشت ولی هرگز به دلیل شیوۀ رفتار سبک و نحوۀ عمل او مورد تأیید برای احراز پست نخست وزیری نبود. اردشیر زاهدی نه تنها به صدارت نرسید بلکه رفتارش با فرح دیبا و گزارشات ساواک در مسافرت های به اصطلاح دیپلماتیک آن دو و نزدیکی بیش از حد آنها باعث اخراج او از پست وزارت خارجه در شهریورماه 1350 گردید. او در اسفندماه 1351 دوباره به سفارت در واشنگتن اعزام شد و در آنجا به عملکردهای سبک و عیاشی هایش ادامه داد. اردشیر زاهدی یکی از هرزه ترین نخبگان سیاسی و دولتمردان رژیم محمد رضا پهلوی بود و به این صفت نه تنها در میان خواص، بلکه در سطح جامعه نیز شهرت کافی داشت. در دی ماه 1356 دو هفته پس از مسافرت جیمی کارتر و همسرش رزالین به ایران وقتی فرح دیبا برای شرکت در جشن بیست و یکمین سال تأسیس انجمن آسیایی به نیویورک رفت و در هتل هیلتون اقامت داشت، همراه اردشیر بود و سپس با او به واشنگتن می رود و مدت دو هفته در آنجا با هم بودند.
Ledeen Lewis. Debacl نویسندۀ آمریکایی در کتاب خود می نویسد: « ... شاه هرگز به اردشیر زاهدی اعتماد کامل نداشت و پیوسته به وی مظنون و بدگمان بود که او ممکن است از برکناری پدرش که قریب به سه دهه قبل اتفاق افتاده بود در صدد انتقامجویی برآید».
طی سال های سفارت وی در آمریکا و انگلیس، زاهدی یکی از چهره های خبرساز مطبوعات غرب محسوب می شد و بارها و بارها تصاویر و گزارش هایی از ریخت و پاش ها و هرزگی های وی در جراید کثیرالانتشار اروپا و آمریکا درج گردید. در این سال ها اردشیر زاهدی با کمیسیون سه جانبه آشنا می شود و به علت دشمنی با شاه با همیاری فرح دیبا کمیسیون سه جانبه را در مسیر براندازی شاه متقاعد می نماید.

شیوا رفیعی از پاریس
سازمان زنان مبارز ایرانزمین
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

فرح و رضا قطبی

رضا قطبی فرزند محمد علی قطبی (مقاطعه کار ساختمان) از تبار قطب الدین لاهیجی (از آخوندهای امامیه) و پسردایی فرح دیبا و پدر افشین قطبی (سر مربی کنونی تیم فوتبال پرسپولیس تهران) بود. او در سال 1319 متولد شد. او با فرح دیبا از کودکی با هم بودند و در ابتدا توسط پدر و مادرشان نامزد شده و به همین دلیل بود که زمانی که محمد علی قطبی تصمیم می گیرد رضا را به فرانسه بفرستد، مجبور می شود فرح را نیز با او برای تحصیل به فرانسه رهسپار نماید.
رضا همراه با فرح در فرانسه به گروه های کمونیستی و حزب توده علاقمند می شوند و سپس به عضویت آنها در می آیند و در مجموع عضو کنفدراسیون کمونیستی دانشجویان مخالف رژیم شاه در خارج می گردند و در بسیاری از تظاهرات علیه رژیم شاه که توسط انگلیسی ها تدارک دیده شده بود شرکت می کنند.
فرح و رضا قطبی
زمانی که زاهدی، دوست خود فرح را به شاه معرفی می کند و باعث ازدواج آنها می گردد، انگلیس و ک. گ. ب صد در صد در زندگی خصوصی و اجتماعی محمد رضا شاه مسلط می گردند. پس از ازدواج فرح با شاه، محمد علی قطبی و رضا قطبی به حلقۀ دسیسه گران ضد شاه در اطراف فرح گرد می آیند و آنها نیز وارد شبکه های فراماسونری انگلیس می گردند. فرح ایجاد و تشکیل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران را به پسر دایی خودش رضا قطبی نسبت می دهد در صورتی که در روز جمعه 11 تیرماه 1337 تلویزیون ایران کار خود را با پخش برنامه گزارشی زنده آغاز کرد و بدین ترتیب اولین تلویزیون در ایران توسط آقای حبیب ثابت (سرمایه گذار خصوصی) با استفاده از امتیاز ویژه مجلس بنیاد شد.
این تلویزیون در سال 1345 با دسیسۀ فرح و رضا قطبی از حالت خصوصی بیرون آمد و در دست به اصطلاح دولت یعنی رضا قطبی و توده ای های کمونیست ضد شاه سپرده شد و نام سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران را به خود گرفت. در سال 1350 این سازمان گذشته از کارهای تلویزیونی خود، برگذاری جشن هنر شیراز، جشنواره فیلمسازان، کارگاه نمایش و تئاتر، انتشارات و حتی ایجاد مرکزی برای به اصطلاح گفتگوی فرهنگ ها به مدیریت داریوش شایگان انگلوفیل (یکی از مشاوران کنونی مشترک فرح و رفسنجانی) بود و بدین وسیله شریان فرهنگی در مسیر منفی را بدست گرفته و در کنار، سوء استفاده های مالی فراوانی بردند.
رضا قطبی در کنار به دسیسه های خود علیه رژیم شاه تا سرنگونی او ادامه داد. آخرین ضربۀ رضا قطبی و اطرافیان فرح دیبا در روز 15 آبان ماه 1357 بود. پادشاه یک پیام رادیو تلویزیونی که توسط رضا قطبی و همپالگی های فراماسون انگلیسی او سید حسین نصر (رئیس دفتر فرح که هم اکنون دکترای رایج کننده اسلام استعماری, مشاور مشترک رفسنجانی و فرح دیبا می باشد)، مجید تهرانی نیا از سران کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور (مشاور دفتر فرح که او نیز هم اکنون دکترای رایج کننده اسلام استعماری، از مشاورین مشترک رفسنجانی و فرح دیبا می باشد)، تهیه می گردد را می خواند که بعدها به پیام « صدای انقلاب شما را شنیدم » معروف می گردد. پس از خواندن این پیام هرج و مرج و اغتشاش در ایران شعله ور می گردد.

عکس بالا حسین نصر و عکس پایین مجید تهرانی نیا
به گفتۀ دکتر امیر اصلان افشار جریان این پیام بدین قرار بود :
وقتی دولت شریف امامی جایش را به دولت نظامی ارتشبد ازهاری داد، اعلیحضرت ابراز تمایل کردند که در همانروز پیامی برای ملت ایران بفرستند و آنچه را که در دل دارند با ملت در میان بگذارد. آقای رضا قطبی و آقای سید حسین نصر از طرف اعلیحضرت مأمور تهیۀ این پیام شدند.

اصرار اعلیحضرت بر این بود که این پیام در بخش اخبار ساعت دو بعد از ظهر همان روز پخش شود. تا ساعت 11 بامداد خبری از آقایان قطبی و نصر نشد. اعلیحضرت که می خواستند پیش از ضبط برنامه، متن پیام را ببینند و آن را مرور کنند، از من سئوال فرمودند، پس اینها کجا هستند و چرا پیام را نمی آورند.
با تلاش زیاد آقایان را پیدا کردیم. معلوم شد نزد شهبانو فرح هستند. وقتی ماجرا را به عرض شاهنشاه رساندم، با عصبانیت زیاد گفتند : آنها آنجا چه کار می کنند؟ مگر قرار است با شهبانو نطق کند که پیام را نزد او برده اند؟ بگویید فوراً بیایند اینجا.
بالاخره آقایان آمدند. در اتاق مجاور کنار دفتر اعلیحضرت فیلمبرداران و خبرنگاران آماده برای ضبط پیام شاهنشاه بودند. آقای قطبی پیام تهیه شده را به دست اعلیحضرت داد. شاهنشاه هنوز چند سطری از پیام را نخوانده بود که ناگهان با عصبانیت پیام را به گوشه ای پرتاب کردند و با عصبانیت گفتند : نه نه، من نباید این حرف ها را بزنم. اینها چیست که برای من نوشته اید؟
مهندس قطبی گفت : اعلیحضرت، الان تنها راه چاره این است که با این لحن با مردم صحبت کنید و آنها را به آرامش دعوت نمایید.
سید حسین نصر نیز با سر حرف های قطبی را تأیید می کرد. اعلیحضرت که با اصرار آقایان مواجه شده بود، هم بسیار خسته بودند، و از طرفی می خواستند حتماً آن روز با مردم حرف زده باشند، در آن جو، آن نطق را که با آنهمه تأخیر به دستشان داده شده بود، و اعلیحضرت حتی فرصت نکردند یکبار پیش از ضبط آن را مرور کنند، یا با دیگران رایزنی و مشورت کنند، خواندند، و همگی هم پیامدهای آن را دیدیم.
به قول یکی از دست اندکاران امور، متن این پیام « تیر خلاصی » بود که به مغز نظام پادشاهی شلیک شد. پس از پخش پیام، اعلیحضرت به من گفتند با سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران، آقای ویلیام سالیوان تماس بگیرم و از دیدگاه سفارت در مورد اثرات این پیام آگاه شوم.
من به سالیوان تلفن کردم و سفیر آمریکا گفت، آقای عبدالکریم لاهیجی طی تماسی تلفنی به او، یعنی سفیر آمریکا گفته که « پیام خوبی بوده است ».
البته معنای « پیام خوب » برای مخالفان معلوم است که چیست!
پس از فاجعه 57 قطبی با دیگر عوامل انگلیسی خود مدتی در تهران برای تحویل حکومت به ملایان می ماند و سپس به راحتی با یک پاسپورت جمهوری اسلامی و ویزای بازرگانی از ایران خارج می گردد و همواره روابط خود را با فراماسون های حکومت اسلامی همراه با فرح و دیگر اعضای حلقۀ خیانت برای یاری رساندن به بقای حکومت اسلامی نگاه می دارد.
در حال حاضر رضا قطبی و فرح دیبا به علت همکاری با حکومت اسلامی، افشین قطبی را به ایران فرستاده که تحت حمایت رفسنجانی مربی گری تیم پرسپولیس را عهده دار می باشد، نامبرده سعی دارد در میان جوانان ایران طرفدارانی پیدا کند تا بتواند در آیندۀ نزدیک همکاری خانوادۀ پهلوی و رفسنجانی را در ایران نیز توسعه دهد.

شیوا رفیعی از پاریس
سازمان زنان مبارز ایرانزمین

That is what the Fucking British are doing to your country....