نوشداروی حضور + نگاهی دور

نوشداروی حضور + نگاهی دور
by shahireh sharif
15-Oct-2010
 
خسته ام. خسته، از تکرار دلگیر بازی موش و گربه. کاش در صبحدمی آرام رهایم می کردی، به نسیمی می سپردیم و همبازی دیگری می جستی. کسی از جنس انتظار. من در این چشم به راهی خواهم مرد. هر چند که در غم هجران بی شک درسیل اشک غرق خواهم شد. ولی شاید درپس شیونی یکباره لبان خشکم، جرعه ای از باران جمع شده در کوزه شکستۀ آرامش را یابند. هر چند که می دانم در خموشی سرد گور هم انتظار رخنه کرده.  ... چه میگویم، خود نیزنمی دانم . در کویر دوریت سوختن تنها حکم جاری ست. در این کوره، افکارم به تب آلوده ست و در این تب، خوبیهایت به هذیانی تقلیل یافته ست.

Share/Save/Bookmark

more from shahireh sharif
 
shahireh sharif

Dear Souri

by shahireh sharif on

Thanks for reading the work, your kind comments and the elegant poem from Hamid Mosadegh. I loved it


Souri

From Hamid Mosadegh

by Souri on

دیگر برای دیدن او نیست بی گمان
کاین راه صعب را همه شب برخود
هموار می کنم
او مرده است
او مرده است در من و دیگر وجود او
از یاد رفته است
در من تمام آنهمه شبها و روزها
بر بادرفته است
اینک
من با عصای پیری خود در دست
بر جان خود تمامی این راه سخت را
هموار می کنم
اما برای دیدن او ؟
هرگز
من از مزار عهد جوانی خویشتن
دیدار می کنم
 


Souri

و در این تب، خوبیهایت به هذیانی تقلیل یافته ست.

Souri


How beautiful and how sadly ture! It is a sad reality, another face of love!

More power to you.